بخش ۲۳ - سخن دقیقی
بدان روزگار اندر اسفندیار
به دشت اندرون بد ز بهر شکار
ازان دشت آواز کردش کسی
که جاماسپ را کرد خسرو گسی
چو آن بانگ بشنید آمد شگفت
بپیچید و خندیدن اندر گرفت
پسر بود او را گزیده چهار
همه رزمجوی و همه نیزهدار
یکی نام بهمن دوم مهرنوش
سیم نام او بد دلافروز طوش
چهارم بدش نام نوشاذرا
نهادی کجا گنبد آذرا
به شاه جهان گفت بهمن پسر
که تا جاودان سبز بادات سر
یکی ژرف خنده بخندید شاه
نیابم همی اندرین هیچ راه
بدو گفت پورا بدین روزگار
کس آید مرا از در شهریار
که آواز بشنیدم از ناگهان
بترسم که از گفتهٔ بیرهان
ز من خسرو آزار دارد همی
دلش از رهی بار دارد همی
گرانمایه فرزند گفتا چرا
چه کردی تو با خسرو کشورا
سر شهریارانش گفت ای پسر
ندانم گناهی به جای پدر
مگر آنک تا دین بیاموختم
همی در جهان آتش افروختم
جهان ویژه کردم به برنده تیغ
چرا دارد از من دل شاه میغ
همانا دل دیو بفریفتست
که بر کشتن من بیاشیفتست
همی تا بدین اندرون بود شاه
پدید آمد از دور گرد سیاه
چراغ جهان بود دستور شاه
فرستادهٔ شاه زی پور شاه
چو از دور دیدش ز کهسار گرد
بدانست کامد فرستاده مرد
پذیره شدش گرد فرزند شاه
همی بود تا او بیامد ز راه
ز بارهٔ چمنده فرود آمدند
گو پیر هر دو پیاده شدند
بپرسید ازو فرخ اسفندیار
که چونست شاه آن گو نامدار
خردمند گفتا درستست و شاد
برش را ببوسید و نامه بداد
درست از همه کارش آگاه کرد
که مر شاه را دیو بیراه کرد
خردمند را گفتش اسفندیار
چه بینی مرا اندرین روی کار
گر ایدونک با تو بیایم به در
نه نیکو کند کار با من پدر
ور ایدونک نایم به فرمانبری
برون کرده باشم سر از کهتری
یکی چارهساز ای خردمند پیر
نیابد چنین ماند بر خیره خیر
خردمند گفت ای شه پهلوان
به دانندگی پیر و بختت جوان
تو دانی که خشم پدر بر پسر
به از جور مهتر پسر بر پدر
ببایدت رفتن چنینست روی
که هرچ او کند پادشاهست اوی
برین بر نهادند و گشتند باز
فرستاده و پور خسرو نیاز
یکی جای خوبش فرود آورید
به کف بر گرفتند هر دو نبید
به پیشش همی عود میسوختند
تو گفتی همی آتش افروختند
دگر روز بنشست بر تخت خویش
ز لشکر بیامد فراوان به پیش
همه لشکرش را به بهمن سپرد
وزانجا خرامید با چند گرد
بیامد به درگاه آزاد شاه
کمر بسته و بر نهاده کلاه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بدان روزگار اندر اسفندیار
به دشت اندرون بد ز بهر شکار
هوش مصنوعی: در روزگاری اسفندیار به دشت رفت تا شکار کند.
ازان دشت آواز کردش کسی
که جاماسپ را کرد خسرو گسی
هوش مصنوعی: در دشت صدای کسی شنیده شد که جاماسب را به پادشاهی رساند.
چو آن بانگ بشنید آمد شگفت
بپیچید و خندیدن اندر گرفت
هوش مصنوعی: وقتی آن صدا را شنید، با تعجب پیچ و خم خورد و شروع به خندیدن کرد.
پسر بود او را گزیده چهار
همه رزمجوی و همه نیزهدار
هوش مصنوعی: او پسرانی را برگزیده که همگی شجاع و رزمنده هستند و با نیزههای خود مهارت دارند.
یکی نام بهمن دوم مهرنوش
سیم نام او بد دلافروز طوش
هوش مصنوعی: یک فرد به نام بهمن و دیگری به نام مهرنوش هستند. نام سیم به نوعی به زیبایی و زندگی درخشان او اشاره دارد و او را انسانی شاداب و سرزنده معرفی میکند.
چهارم بدش نام نوشاذرا
نهادی کجا گنبد آذرا
هوش مصنوعی: در چهارمین بخش، نام نوشاذرا را آوردهای که در کجا گنبد آذر قرار دارد.
به شاه جهان گفت بهمن پسر
که تا جاودان سبز بادات سر
هوش مصنوعی: بهمن به شاه جهان گفت که تا همیشه و برای همیشه، تو جوان و پر انرژی بمانی.
یکی ژرف خنده بخندید شاه
نیابم همی اندرین هیچ راه
هوش مصنوعی: یک نفر با صدای بلند و عمیقی خندید و من در اینجا هیچ راهی برای رسیدن به او نمیبینم.
بدو گفت پورا بدین روزگار
کس آید مرا از در شهریار
هوش مصنوعی: به او گفت پوریا که در این روزگار، کسی از درب شهریار به من نمیرسد.
که آواز بشنیدم از ناگهان
بترسم که از گفتهٔ بیرهان
هوش مصنوعی: وقتی صدایی ناگهانی میشنوم، از آن میترسم، زیرا نمیدانم این صدا چه معنایی دارد و از کجا آمده است.
ز من خسرو آزار دارد همی
دلش از رهی بار دارد همی
هوش مصنوعی: دل خسرو از من رنج میبرد و او به یاد رهی که دارد، بار سنگینی را تحمل میکند.
گرانمایه فرزند گفتا چرا
چه کردی تو با خسرو کشورا
هوش مصنوعی: فرزند با ارزشی گفت: چرا تو با پادشاه کشور چنین کردی؟
سر شهریارانش گفت ای پسر
ندانم گناهی به جای پدر
هوش مصنوعی: پدرم به من گفت که در برابر سران و بزرگان، اگر گناهی از پدر سر زده باشد، من نمیدانم و مسئولیتی در این مورد ندارم.
مگر آنک تا دین بیاموختم
همی در جهان آتش افروختم
هوش مصنوعی: تا زمانی که به یادگیری دین مشغول بودم، در جهان نیکی و شعلهور کردن محبت و آگاهی را به وجود آوردم.
جهان ویژه کردم به برنده تیغ
چرا دارد از من دل شاه میغ
هوش مصنوعی: من دنیا را به خاطر توانایی و قدرت ریشهدارم ویژه و خاص کردهام، اما چرا دل شاهی متمایز از من میگریزد؟
همانا دل دیو بفریفتست
که بر کشتن من بیاشیفتست
هوش مصنوعی: دل شیاطین به طمع افتاده و برای کشتن من به هیجان آمده است.
همی تا بدین اندرون بود شاه
پدید آمد از دور گرد سیاه
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر میرسد که شاه در حال پیشرفت و حرکت به سوی مرکز قدرت یا مکان مشخصی است و در همین حال از فاصلهای دور، نشانهای از گرد و غباری سیاه مشاهده میشود. این گرد و غبار میتواند نشاندهندهای از آرزوها، مشکلات یا جنگها باشد که در مسیر او وجود دارد.
چراغ جهان بود دستور شاه
فرستادهٔ شاه زی پور شاه
هوش مصنوعی: دستور پادشاه، نور و راهنمایی برای جهان است که به دستور پادشاه فرستاده شده و فرزند پادشاه نیز محسوب میشود.
چو از دور دیدش ز کهسار گرد
بدانست کامد فرستاده مرد
هوش مصنوعی: وقتی او را از دور دید، متوجه شد که پیامبری از سوی مردی آمده است.
پذیره شدش گرد فرزند شاه
همی بود تا او بیامد ز راه
هوش مصنوعی: آغوشی به استقبال فرزند شاه باز شد و تا زمانی که او از راه رسید، همه منتظر بودند.
ز بارهٔ چمنده فرود آمدند
گو پیر هر دو پیاده شدند
هوش مصنوعی: دو نفر از جایی که نشسته بودند پایین آمدند و هر کدام از آنها پیاده شدند.
بپرسید ازو فرخ اسفندیار
که چونست شاه آن گو نامدار
هوش مصنوعی: از اسفندیار، که فردی خوشبخت و نامآور است، بپرسید که اوضاع شاه چگونه است.
خردمند گفتا درستست و شاد
برش را ببوسید و نامه بداد
هوش مصنوعی: عاقل گفت که این کار صحیح و خوشایند است، سپس او را بوسید و نامهای به او داد.
درست از همه کارش آگاه کرد
که مر شاه را دیو بیراه کرد
هوش مصنوعی: به او آگاهانه گفت که شاه را موجودی شرور به سمت نادرست هدایت کرده است.
خردمند را گفتش اسفندیار
چه بینی مرا اندرین روی کار
هوش مصنوعی: اسفندیار از خردمند پرسید که نظر تو درباره من چیست و مرا در این وضعیت چگونه میبینی؟
گر ایدونک با تو بیایم به در
نه نیکو کند کار با من پدر
هوش مصنوعی: اگر با تو به در بیایم، پدر، کارهایم خوب نخواهد شد.
ور ایدونک نایم به فرمانبری
برون کرده باشم سر از کهتری
هوش مصنوعی: اگر بگویید که من از زیر دستان خارج شدهام و در پی اطاعت و فرمانبری نیستم.
یکی چارهساز ای خردمند پیر
نیابد چنین ماند بر خیره خیر
هوش مصنوعی: هیچ فرد حکیم و باتجربهای نمیتواند راه حلی برای کسی پیدا کند که همچنان در سردرگمی و حیرت باقی مانده باشد.
خردمند گفت ای شه پهلوان
به دانندگی پیر و بختت جوان
هوش مصنوعی: مرد دانا به پادشاه پهلوان گفت: ای پادشاه، تو با دانایی سالخورده و سرنوشت جوانی همراهی.
تو دانی که خشم پدر بر پسر
به از جور مهتر پسر بر پدر
هوش مصنوعی: تو میدانی که عذاب و خشم پدر بر فرزندش بهتر است از ظلم و ستم پسر بر پدر.
ببایدت رفتن چنینست روی
که هرچ او کند پادشاهست اوی
هوش مصنوعی: باید به این شکل بروی که هر کاری که او انجام دهد، پادشاهانه است.
برین بر نهادند و گشتند باز
فرستاده و پور خسرو نیاز
هوش مصنوعی: بر روی این تخت نشسته و بازگشتهاند فرستاده و پسر شاه به درخواست.
یکی جای خوبش فرود آورید
به کف بر گرفتند هر دو نبید
هوش مصنوعی: دو نفر به پاس میهمانی و خوشگذرانی، به یک مکان خوب و دلپذیر رسیدند و مشغول نوشیدن شدند.
به پیشش همی عود میسوختند
تو گفتی همی آتش افروختند
هوش مصنوعی: در حضور او عود میسوزاندند و تو گویی آتش را شعلهور میکردند.
دگر روز بنشست بر تخت خویش
ز لشکر بیامد فراوان به پیش
هوش مصنوعی: در روزی دیگر، او بر تخت خود نشست و سپاه زیادی به سوی او آمد.
همه لشکرش را به بهمن سپرد
وزانجا خرامید با چند گرد
هوش مصنوعی: همه ی نیروهایش را به بهمن سپرد و از آنجا با چند نفر به جلو حرکت کرد.
بیامد به درگاه آزاد شاه
کمر بسته و بر نهاده کلاه
هوش مصنوعی: به دژستان شاه آزاد آمد و با کمر بسته و کلاهی بر سر گذاشته بود.
حاشیه ها
1399/11/20 17:01
علی
لطفا تصحیح شود:
نیابد چنین ماند بر خیره خیر ----> نباید چنین ماند بر خیره خیر
ببایدت رفت چنینست روی ----> ببایدت رفتن چنینست روی
بیامد به درگاه آزاد شاه ----> بیامد به درگاه آزاده شاه