بخش ۱۷ - سخن دقیقی
بدو داد پس شاه بهزاد را
سپه جوشن و خود پولاد را
پس شاه کشته میان را ببست
سیه رنگ بهزاد را برنشست
خرامید تا رزمگاه سپاه
نشسته بران خوب رنگ سیاه
به پیش صف دشمنان ایستاد
همی برکشید از جگر سرد باد
منم گفت بستور پور زریر
پذیره نیاید مرا نره شیر
کجا باشد آن جادوی بیدرفش
که بردست آن جمشیدی درفش
چو پاسخ ندادند آزاد را
برانگیخت شبرنگ بهزاد را
بکشت از تگینان لشکر بسی
پذیره نیامد مر او را کسی
وزان سوی دیگر گو اسفندیار
همی کشتشان بیمر و بیشمار
چو سالار چین دید بستور را
کیان زاده آن پهلوان پور را
به لشکر بگفت این که شاید بدن
کزین سان همی نیزه داند زدن
بکشت از تگینان من بیشمار
مگر گشت زنده زریر سوار
که نزد من آمد زریر از نخست
برین سان همی تاخت باره درست
کجا رفت آن بیدرفش گزین
هماکنون سوی منش خوانید هین
بخواندند و آمد دمان بیدرفش
گرفته به دست آن درفش بنفش
نشسته بران بارهٔ خسروی
بپوشیده آن جوشن پهلوی
خرامید تا پیش لشکر ز شاه
نگهبان مرز و نگهبان گاه
گرفته همان تیغ زهر آبدار
که افگنده بد آن زریر سوار
بگشتند هر دو به ژوپین و تیر
سر جادوان ترک و پور زریر
پس آگاه کردند زان کارزار
پس شاه را فرخ اسفندیار
همی تاختش تا بدیشان رسید
سر جادوان چون مر او را بدید
برافگند اسپ از میان نبرد
بدانست کش بر سر افتاد مرد
بینداخت آن زهر خورده به روی
مگر کس کند زشت رخشنده روی
نیامد برو تیغ زهر آبدار
گرفتش همان تیغ شاه استوار
زدش پهلوانی یکی بر جگر
چنان کز دگر سو برون کرد سر
چو آهو ز باره در افتاد و مرد
بدید از کیان زادگان دستبرد
فرود آمد از باره اسفندیار
سلیح زریر آن گزیده سوار
ازان جادوی پیر بیرون کشید
سرش را ز نیمهتن اندر برید
نکو رنگ بارهٔ زریر و درفش
ببرد و سر بیهنر بیدرفش
سپاه کیان بانگ برداشتند
همی نعره از ابر بگذاشتند
که پیروز شد شاه و دشمن فگند
بشد بازآورد اسپ سمند
شد آن شاهزاده سوار دلیر
سوی شاه برد آن سمند زریر
سر پیر جادوش بنهاد پیش
کشنده بکشت اینت آیین و کیش
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بدو داد پس شاه بهزاد را
سپه جوشن و خود پولاد را
هوش مصنوعی: شاه بهزاد را به سپه و جوشن میسپارد و خودش به پولاد میپردازد.
پس شاه کشته میان را ببست
سیه رنگ بهزاد را برنشست
هوش مصنوعی: پس پادشاهی که در میان میدان کشته شده بود، با رنگی سیاه و غمگین بر اسب نشسته است.
خرامید تا رزمگاه سپاه
نشسته بران خوب رنگ سیاه
هوش مصنوعی: سربازی با غرور و اعتماد به نفس به میدان جنگ میرود، در حالی که لشکری در پسزمینه او با چهرهای جدی و شجاعانه ایستادهاند.
به پیش صف دشمنان ایستاد
همی برکشید از جگر سرد باد
هوش مصنوعی: به جلو صف دشمنان ایستاد و از دل خود خنکای باد را احساس کرد.
منم گفت بستور پور زریر
پذیره نیاید مرا نره شیر
هوش مصنوعی: من فرزند بستور و زریر هستم، و هیچ موجودی قویتر از شیر نمیتواند به من نزدیکی کند.
کجا باشد آن جادوی بیدرفش
که بردست آن جمشیدی درفش
هوش مصنوعی: کجا میتوان آن سحر و جادو را یافت که در دستان جمشید، پرچم یا نماد بزرگی را به همراه داشته باشد؟
چو پاسخ ندادند آزاد را
برانگیخت شبرنگ بهزاد را
هوش مصنوعی: وقتی به آزاده پاسخ ندادند، شبرنگ بهزاد را احضار کرد.
بکشت از تگینان لشکر بسی
پذیره نیامد مر او را کسی
هوش مصنوعی: خیلی از سربازان به او تسلیم نشدند و کسی حاضر به کمک به او نشد.
وزان سوی دیگر گو اسفندیار
همی کشتشان بیمر و بیشمار
هوش مصنوعی: از سمت دیگر، اسفندیار هم آنها را بیهیچ حد و اندازهای کشت.
چو سالار چین دید بستور را
کیان زاده آن پهلوان پور را
هوش مصنوعی: وقتی سالار چین به بستور، فرزند کیان و آن پهلوان، نگاه کرد.
به لشکر بگفت این که شاید بدن
کزین سان همی نیزه داند زدن
هوش مصنوعی: به سربازان گفت که احتمالا بدن انسان اینقدر قوی است که میتواند نیزه را به خوبی به سمت دشمن پرتاب کند.
بکشت از تگینان من بیشمار
مگر گشت زنده زریر سوار
هوش مصنوعی: از میان جنگجویان من، بسیاری کشته شدند، اما زریر سوار همچنان زنده ماند.
که نزد من آمد زریر از نخست
برین سان همی تاخت باره درست
هوش مصنوعی: زریر از همان ابتدا به نزد من آمد و با قدرت و شجاعت به جلو پیش رفت.
کجا رفت آن بیدرفش گزین
هماکنون سوی منش خوانید هین
هوش مصنوعی: به کجا رفت آن جوان شجاع؟ اکنون به من توجه کن و ببین که چه خبر است.
بخواندند و آمد دمان بیدرفش
گرفته به دست آن درفش بنفش
هوش مصنوعی: صدای خواندن بلند شد و در آن لحظه، بیدرفش را که در دست داشت، به سمت آن درفش بنفش آمد.
نشسته بران بارهٔ خسروی
بپوشیده آن جوشن پهلوی
هوش مصنوعی: نشسته بر بالای تخت سلطنت، که به لباس زره درخشان و خاصی پوشیده شده است.
خرامید تا پیش لشکر ز شاه
نگهبان مرز و نگهبان گاه
هوش مصنوعی: به آرامی به جلو آمد تا در مقابل سپاه، نگهبان مرز و پاسبان مکان شاه قرار گیرد.
گرفته همان تیغ زهر آبدار
که افگنده بد آن زریر سوار
هوش مصنوعی: تیغ زهرآلودی که به دست زریر سوار است، همان تیغی است که به شدت آسیب رسانده و خطرناک است.
بگشتند هر دو به ژوپین و تیر
سر جادوان ترک و پور زریر
هوش مصنوعی: هر دو به سمت جایی به نام ژوپین رفتند و تیرکمان را به سمت جادوگران ترک و فرزندان زریر نشانه گرفتند.
پس آگاه کردند زان کارزار
پس شاه را فرخ اسفندیار
هوش مصنوعی: پس از آن، خبر آن نبرد را به شاه فرخ اسفندیار رساندند.
همی تاختش تا بدیشان رسید
سر جادوان چون مر او را بدید
هوش مصنوعی: سوار بر اسب به سوی آنها میراند تا اینکه به جادوگران رسید و هنگامی که آنها او را دیدند…
برافگند اسپ از میان نبرد
بدانست کش بر سر افتاد مرد
هوش مصنوعی: اسب را از میان میدان جنگ به جلو راند و فهمید که مردی بر روی زمین افتاده است.
بینداخت آن زهر خورده به روی
مگر کس کند زشت رخشنده روی
هوش مصنوعی: او آن زهر را به زمین ریخت تا شاید کسی نتواند به چهره زیبا و درخشان او نگاه بد کند.
نیامد برو تیغ زهر آبدار
گرفتش همان تیغ شاه استوار
هوش مصنوعی: تیغ زهرآلود و خطرناک هیچ کس را نترساند، همان تیغی که برای فرمانروایی استوار است، میداند که فقط به دست چه کسی باید پیش برود.
زدش پهلوانی یکی بر جگر
چنان کز دگر سو برون کرد سر
هوش مصنوعی: یک مبارز به طور نیرومند به دشمنی حمله کرد و طوری او را زد که سرش به سمت مخالف پرتاب شد.
چو آهو ز باره در افتاد و مرد
بدید از کیان زادگان دستبرد
هوش مصنوعی: وقتی آهو از دام فرود آمد و مردی را دید که از نسل کیان، یعنی پادشاهان قدیم، به او حملهور شده است.
فرود آمد از باره اسفندیار
سلیح زریر آن گزیده سوار
هوش مصنوعی: اسفندیار از ابرها پایین آمد و نیزهای که متعلق به زریر بود، در دستان او قرار داشت. او سوارکار انتخاب شدهای بود.
ازان جادوی پیر بیرون کشید
سرش را ز نیمهتن اندر برید
هوش مصنوعی: او با جادوی پیر، سرش را از نیمهتن جدا کرد و به بیرون کشید.
نکو رنگ بارهٔ زریر و درفش
ببرد و سر بیهنر بیدرفش
هوش مصنوعی: شخصی با ویژگیهای خوب و نیکو همچون رنگ زیبا و پرچم بلند را میبرد، اما کسی که بیهنر و ناتوان است، فاقد این نشانهاست.
سپاه کیان بانگ برداشتند
همی نعره از ابر بگذاشتند
هوش مصنوعی: سربازان کیان صدایی بلند کردند و جیغی از روی ابرها سر دادند.
که پیروز شد شاه و دشمن فگند
بشد بازآورد اسپ سمند
هوش مصنوعی: شاه پیروز شد و دشمن را به عقب راند، و دوباره اسب نر را به دست آورد.
شد آن شاهزاده سوار دلیر
سوی شاه برد آن سمند زریر
هوش مصنوعی: شاهزاده شجاع سوار بر اسب طلاییاش به سمت شاه رفت.
سر پیر جادوش بنهاد پیش
کشنده بکشت اینت آیین و کیش
هوش مصنوعی: سر پیر جادوگر را به عنوان پیشکش گذاشت و با این کار، این آیین و مذهب را نابود کرد.
حاشیه ها
1399/11/20 16:01
علی
لطفا تصحیح شود:
سپه جوشن و خود پولاد را ----> سیه جوشن و خود پولاد را
سر جاودان ترک و پور زریر ----> سر جادوان ترک و پور زریر
سر جاودان چون مر او را بدید ----> سر جادوان چون مر او را بدید