بخش ۸
وزان پس چنین گفت با سرکشان
که ای نامداران گردنکشان
یکی نامور خواهم و نامجوی
کز ایدر نهد سوی آن ترک روی
سرش را ببرد بخنجر ز تن
بپیش من آرد بدین انجمن
میان را ببست اندران ریونیز
همی زان نبردش سرآمد قفیز
بدو گفت بهرام کای پهلوان
مکن هیچ برخیره تیره روان
بترس از خداوند خورشید و ماه
دلت را بشرم آور از روی شاه
که پیوند اویست و همزاد اوی
سواریست نامآور و جنگجوی
که گر یک سوار از میان سپاه
شود نزد آن پرهنر پور شاه
ز چنگش رهایی نیابد بجان
غم آری همی بر دل شادمان
سپهبد شد آشفته از گفت اوی
نبد پند بهرام یل جفت اوی
بفرمود تا نامبردار چند
بتازند نزدیک کوه بلند
ز گردان فراوان برون تاختند
نبرد وراگردن افراختند
بدیشان چنین گفت بهرام گرد
که این کار یکسر مدارید خرد
بدان کوه سر خویش کیخسروست
که یک موی او به ز صد پهلوست
هران کس که روی سیاوش بدید
نیارد ز دیدار او آرمید
چو بهرام داد از فرود این نشان
ز ره بازگشتند گردنکشان
بیامد دگرباره داماد طوس
همی کرد گردون برو بر فسوس
ز راه چرم بر سپدکوه شد
دلش پرجفا بود نستوه شد
چو از تیغ بالا فرودش بدید
ز قربان کمان کیان برکشید
چنین گفت با رزم دیده تخوار
که طوس آن سخنها گرفتست خوار
که آمد سواری و بهرام نیست
مرا دل درشتست و پدرام نیست
ببین تا مگر یادت آید که کیست
سراپای در آهن از بهر چیست
چنین داد پاسخ مر او را تخوار
که این ریونیزست گرد و سوار
چهل خواهرستش چو خرم بهار
پسر خود جزین نیست اندر تبار
فریبنده و ریمن و چاپلوس
دلیر و جوانست و داماد طوس
چنین گفت با مرد بینا فرود
که هنگام جنگ این نباید شنود
چو آید به پیکار کنداوران
بخوابمش بر دامن خواهران
بدو گر کند باد کلکم گذار
اگر زنده ماند بمردم مدار
بتیر اسپ بیجان کنم گر سوار
چه گویی تو ای کار دیده تخوار
بدو گفت بر مرد بگشای بر
مگر طوس را زو بسوزد جگر
بداند که تو دل بیاراستی
که بااو همی آشتی خواستی
چنین با تو بر خیره جنگ آورد
همی بر برادرت ننگ آورد
چو از دور نزدیک شد ریونیز
بزه برکشید آن خمانیده شیز
ز بالا خدنگی بزد بر برش
که بر دوخت با ترگ رومی سرش
بیفتاد و برگشت زو اسپ تیز
بخاک اندر آمد سر ریو نیز
ببالا چو طوس از میم بنگرید
شد آن کوه بر چشم او ناپدید
چنین داستان زد یکی پرخرد
که از خوی بد کوه کیفر برد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وزان پس چنین گفت با سرکشان
که ای نامداران گردنکشان
هوش مصنوعی: پس او با سرکشان و گردنکشان به گفتگو پرداخت و به آنها گفت: ای ناموران.
یکی نامور خواهم و نامجوی
کز ایدر نهد سوی آن ترک روی
هوش مصنوعی: من به دنبال یک نفر معروف و نامآور هستم که از اینجا به سوی آن ترک زیبا برود.
سرش را ببرد بخنجر ز تن
بپیش من آرد بدین انجمن
هوش مصنوعی: سرش را به وسیله خنجر ببرد و بدنش را پیش من به این جمع بیاورد.
میان را ببست اندران ریونیز
همی زان نبردش سرآمد قفیز
هوش مصنوعی: در دل جنگ و نبردی که برپا شده، زمان برای او به پایان رسیده و دیگر نمیتواند ادامه دهد.
بدو گفت بهرام کای پهلوان
مکن هیچ برخیره تیره روان
هوش مصنوعی: بهرام به قهرمان گفت: ای قهرمان، هیچگاه به افکار تاریک و منفی توجه نکن.
بترس از خداوند خورشید و ماه
دلت را بشرم آور از روی شاه
هوش مصنوعی: از خداوند بترس، زیرا مانند خورشید و ماه در دل تو تابناک هستند. از نگاه شاه و مقام او باید شرم بکشی.
که پیوند اویست و همزاد اوی
سواریست نامآور و جنگجوی
هوش مصنوعی: این شعر به ارتباط میان دو شخص اشاره دارد که یکی از آنها به عنوان یک نیروی قوی و نامآور در میدان جنگ شناخته میشود. پیوند و نسبت میان این دو عمیق و خاص است، به گونهای که یکی مکمل و همزاد دیگری محسوب میشود.
که گر یک سوار از میان سپاه
شود نزد آن پرهنر پور شاه
هوش مصنوعی: اگر یک سوار از میان سپاه بیرون بیاید، نزد پسر شاه که هنرمند و بااستعداد است میرود.
ز چنگش رهایی نیابد بجان
غم آری همی بر دل شادمان
هوش مصنوعی: از دست او نمیتوان رهایی یافت، زیرا غم همچنان بر دل شاداب و خوشحال تاثیر میگذارد.
سپهبد شد آشفته از گفت اوی
نبد پند بهرام یل جفت اوی
هوش مصنوعی: سردار جنگ به خاطر صحبتهای او دچار نگرانی و آشفتگی شد، زیرا پند و نصیحت بهرام، قهرمان بزرگ، او را به فکر فرو برد.
بفرمود تا نامبردار چند
بتازند نزدیک کوه بلند
هوش مصنوعی: فرمان داد تا افرادی شناختهشده و برجسته به سمت کوه بلند بروند و تند و به سرعت حرکت کنند.
ز گردان فراوان برون تاختند
نبرد وراگردن افراختند
هوش مصنوعی: از میان انبوه دشمنان بیرون آمدند و به جنگ آنها شتافتند و با اعتماد به نفس ایستادند.
بدیشان چنین گفت بهرام گرد
که این کار یکسر مدارید خرد
هوش مصنوعی: بهرام به آنها گفت که این کار را به طور کامل بر اساس عقل و تدبیر انجام ندهید.
بدان کوه سر خویش کیخسروست
که یک موی او به ز صد پهلوست
هوش مصنوعی: باید بدانید که برتری و عظمت کیخسرو همانند کوهی است، چرا که ارزش یک تار موی او از صد نفر دیگر بیشتر است.
هران کس که روی سیاوش بدید
نیارد ز دیدار او آرمید
هوش مصنوعی: هر کسی که چهره سیاوش را دیده باشد، نمیتواند از یادآوری او آرام بگیرد.
چو بهرام داد از فرود این نشان
ز ره بازگشتند گردنکشان
هوش مصنوعی: زمانی که بهرام از پایین آمدن این نشانه آگاه شد، سرانجام گردنکشها از مسیر خود بازگشتند.
بیامد دگرباره داماد طوس
همی کرد گردون برو بر فسوس
هوش مصنوعی: داماد طوس دوباره به سوی فسوس آمد و در حال گردش و گذر بود.
ز راه چرم بر سپدکوه شد
دلش پرجفا بود نستوه شد
هوش مصنوعی: او با دل پر از درد و رنج، از راه چرم به کوه سپدکوه رفت و هیچ تسلیم نشد.
چو از تیغ بالا فرودش بدید
ز قربان کمان کیان برکشید
هوش مصنوعی: زمانی که او را دید که با تیغی بالا و پایین میرود، کمان کیانی را به نشانه قربانی بر افراشت.
چنین گفت با رزم دیده تخوار
که طوس آن سخنها گرفتست خوار
هوش مصنوعی: تخوار به جنگجو اشاره میکند که طوس آن سخنان را به طور جدی و با اهمیت شنیده و پذیرفته است.
که آمد سواری و بهرام نیست
مرا دل درشتست و پدرام نیست
هوش مصنوعی: یک سوار میآید و بهرام کنارم نیست؛ دل من جسور است و پدرام در کنارم نیست.
ببین تا مگر یادت آید که کیست
سراپای در آهن از بهر چیست
هوش مصنوعی: نگاهی به اطراف بینداز تا شاید به یاد بیاوری که چه کسی است که تمام وجودش از آهن ساخته شده و برای چه هدفی اینگونه است.
چنین داد پاسخ مر او را تخوار
که این ریونیزست گرد و سوار
هوش مصنوعی: پاسخ او را به این گونه داد که این فرد همان طور که میبینید، سوار بر اسب و در حالت آمادهباش است.
چهل خواهرستش چو خرم بهار
پسر خود جزین نیست اندر تبار
هوش مصنوعی: چهل خواهر مثل بهار خوش و خرم است، اما در خانوادهاش فقط یک پسر دارد.
فریبنده و ریمن و چاپلوس
دلیر و جوانست و داماد طوس
هوش مصنوعی: نوجوانی با ظاهر فریبنده و خوشزبان است که جرأت و شجاعت دارد و به تازگی به خانوادهای مهم وابسته شده است.
چنین گفت با مرد بینا فرود
که هنگام جنگ این نباید شنود
هوش مصنوعی: او به مرد بینا گفت که در زمان جنگ نباید به حرفها و آوازها گوش داد.
چو آید به پیکار کنداوران
بخوابمش بر دامن خواهران
هوش مصنوعی: وقتی جنگ به پا میشود، من در دامن خواهرانم میخوابم.
بدو گر کند باد کلکم گذار
اگر زنده ماند بمردم مدار
هوش مصنوعی: اگر باد دمی به من برخورد کند و بگذرد، اگر زنده ماندم، حواست باشد که همچنان در کنارم بمانی و مرا ترک نکنی.
بتیر اسپ بیجان کنم گر سوار
چه گویی تو ای کار دیده تخوار
هوش مصنوعی: اگر سوار شوم و با تیر به اسب بیجان بزنم، چه میگویی ای کسی که تجربهات را دیدهام؟
بدو گفت بر مرد بگشای بر
مگر طوس را زو بسوزد جگر
هوش مصنوعی: به او گفت: بر مرد به او اجازه بده که شاید طوس از این موضوع به شدت عصبانی شود.
بداند که تو دل بیاراستی
که بااو همی آشتی خواستی
هوش مصنوعی: بداند که تو قلبی زیبا و آراسته داری و به خاطر او تلاش میکنی تا صلح و دوستی را حفظ کنی.
چنین با تو بر خیره جنگ آورد
همی بر برادرت ننگ آورد
هوش مصنوعی: این است که در گور برادرت، جنگی را به راه میاندازی که باعث ننگ و عیب برای تو خواهد شد.
چو از دور نزدیک شد ریونیز
بزه برکشید آن خمانیده شیز
هوش مصنوعی: زمانی که ریونیز به دور نزدیک شد، بزه را برداشت و آن شیز که خم شده بود را به بالا کشید.
ز بالا خدنگی بزد بر برش
که بر دوخت با ترگ رومی سرش
هوش مصنوعی: از پشت نور بالا، تیر زیبایی به او زده شد که سرش را با لطافت و زیبایی زینت بخشید.
بیفتاد و برگشت زو اسپ تیز
بخاک اندر آمد سر ریو نیز
هوش مصنوعی: سوارکار از اسبش به زمین افتاد و سر ریو بر خاک فرود آمد.
ببالا چو طوس از میم بنگرید
شد آن کوه بر چشم او ناپدید
هوش مصنوعی: زمانی که طوس به بالای کوه نگاه کرد، آن کوه در نظر او ناپدید شد.
چنین داستان زد یکی پرخرد
که از خوی بد کوه کیفر برد
هوش مصنوعی: یکی از افراد باهوش داستانی را بیان کرد که نشان میدهد چگونه شخصی به خاطر کردار ناپسندش مجازات سنگینی را تحمل کرده است.
حاشیه ها
1403/07/30 15:09
مجتبی عیوض صحرا
درباره داستان ریونیز در آبادیس هم واکاوی کرده ام اگه دوست داشتید بخوانید،سپاس