بخش ۴
پس آگاهی آمد بنزد فرود
که شد روی خورشید تابان کبود
ز نعل ستوران وز پای پیل
جهان شد بکردار دریای نیل
چو بشنید ناکار دیده جوان
دلش گشت پر درد و تیره روان
بفرمود تا هرچ بودش یله
هیونان وز گوسفندان گله
فسیله ببند اندر آرند نیز
نماند ایچ بر کوه و بر دشت چیز
همه پاک سوی سپد کوه برد
ببند اندرون سوی انبوه برد
جریره زنی بود مام فرود
ز بهر سیاوش دلش پر ز دود
بر مادر آمد فرود جوان
بدو گفت کای مام روشنروان
از ایران سپاه آمد و پیل و کوس
بپیش سپه در سرافراز طوس
چه گویی چه باید کنون ساختن
نباید که آرد یکی تاختن
جریره بدو گفت کای رزمساز
بدین روز هرگز مبادت نیاز
بایران برادرت شاه نوست
جهاندار و بیدار کیخسروست
ترا نیک داند به نام و گهر
ز هم خون وز مهرهٔ یک پدر
برادرت گر کینه جوید همی
روان سیاوش بشوید همی
گر او کینه جوید همی از نیا
ترا کینه زیباتر و کیمیا
برت را بخفتان رومی بپوش
برو دل پر از جوش و سر پر خروش
به پیش سپاه برادر برو
تو کینخواه نو باش و او شاه نو
که زیبد کز این غم بنالد پلنگ
ز دریا خروشان برآید نهنگ
وگر مرغ با ماهیان اندر آب
بخوانند نفرین به افراسیاب
که اندر جهان چون سیاوش سوار
نبندد کمر نیز یک نامدار
به گردی و مردی و جنگ و نژاد
باورنگ و فرهنگ و سنگ و بداد
بدو داد پیران مرا از نخست
وگر نه ز ترکان همی زن نجست
نژاد تو از مادر و از پدر
همه تاجدار و همه نامور
تو پور چنان نامور مهتری
ز تخم کیانی و کیمنظری
کمربست باید بکین پدر
بجای آوریدن نژاد و گهر
چنین گفت ازان پس بمادر فرود
کز ایران سخن با که باید سرود
که باید که باشد مرا پایمرد
ازین سرفرازان روز نبرد
کز ایشان ندانم کسی را بنام
نیامد بر من درود و پیام
بدو گفت ز ایدر برو با تخوار
مدار این سخن بر دل خویش خوار
کز ایران که و مه شناسد همه
بگوید نشان شبان و رمه
ز بهرام وز زنگهٔ شاوران
نشان جو ز گردان و جنگآوران
همیشه سر و نام تو زنده باد
روان سیاوش فروزنده باد
ازین هر دو هرگز نگشتی جدای
کنارنگ بودند و او پادشای
نشان خواه ازین دو گو سرفراز
کز ایشان مرا و ترا نیست راز
سران را و گردنکشان را بخوان
می و خلعت آرای و بالا و خوان
ز گیتی برادر ترا گنج بس
همان کین و آیین به بیگانه کس
سپه را تو باش این زمان پیش رو
تویی کینهخواه جهاندار نو
ترا پیش باید بکین ساختن
کمر بر میان بستن و تاختن
بدو گفت رای تو ای شیر زن
درفشان کند دوده و انجمن
چو برخاست آوای کوس از چرم
جهان کرد چون آبنوس از میم
یکی دیدهبان آمد از دیدهگاه
سخن گفت با او ز ایران سپاه
که دشت و در و کوه پر لشکرست
تو خورشید گویی ببند اندرست
ز دربند دژ تا بیابان گنگ
سپاهست و پیلان و مردان جنگ
فرود از در دژ فرو هشت بند
نگه کرد لشکر ز کوه بلند
وزان پس بیامد در دژ ببست
یکی بارهٔ تیز رو بر نشست
برفتند پویان تخوار و فرود
جوان را سر بخت بر گرد بود
از افراز چون کژ گردد سپهر
نه تندی بکار آید از بن نه مهر
گزیدند تیغ یکی برز کوه
که دیدار بد یکسر ایران گروه
جوان با تخوار سرایند گفت
که هر چت بپرسم نباید نهفت
کنارنگ وز هرک دارد درفش
خداوند گوپال و زرینه کفش
چو بینی به من نام ایشان بگوی
کسی را که دانی از ایران بروی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پس آگاهی آمد بنزد فرود
که شد روی خورشید تابان کبود
هوش مصنوعی: پس خبر به نزد فرود رسید که روی خورشید آبی روشن شد.
ز نعل ستوران وز پای پیل
جهان شد بکردار دریای نیل
هوش مصنوعی: از نقش نعل اسبی و پای فیل، جهانی به وجود آمد که همانند کارها و رفتارهای دریای نیل است.
چو بشنید ناکار دیده جوان
دلش گشت پر درد و تیره روان
هوش مصنوعی: زمانی که جوان ناکارآمد این خبر را شنید، دلش پر از درد و روانش تاریک شد.
بفرمود تا هرچ بودش یله
هیونان وز گوسفندان گله
هوش مصنوعی: فرمان داد تا هر چیزی که متعلق به او بود، به عنوان هدیه به هیو نان و از گوسفندان گله تقدیم شود.
فسیله ببند اندر آرند نیز
نماند ایچ بر کوه و بر دشت چیز
هوش مصنوعی: یعنی در هنگام سختی و مشکلات، هیچ چیز بر روی زمین و تپهها باقی نمیماند. همه چیز از بین میرود و هیچ چیزی نمیتواند در برابر دشواریها ایستادگی کند.
همه پاک سوی سپد کوه برد
ببند اندرون سوی انبوه برد
هوش مصنوعی: همه چیز به سمت کوه پاکیزه میرود و درون آن به سمت انبوهی از چیزها هدایت میشود.
جریره زنی بود مام فرود
ز بهر سیاوش دلش پر ز دود
هوش مصنوعی: زن جریره (همسر سیاوش) به خاطر سیاوش، بر روی زمین نشسته و دلش پر از غم و غصه است.
بر مادر آمد فرود جوان
بدو گفت کای مام روشنروان
هوش مصنوعی: مرد جوان به مادرش نزدیک شد و گفت: ای مادر نورانی و روشنروح.
از ایران سپاه آمد و پیل و کوس
بپیش سپه در سرافراز طوس
هوش مصنوعی: سربازانی از ایران به همراه فیل و طبل به جلو همراه سپهسالار طوس آمدهاند.
چه گویی چه باید کنون ساختن
نباید که آرد یکی تاختن
هوش مصنوعی: بگو چه بگوییم و چه کنیم؛ اکنون وقت ساختن نیست، زیرا یکی باید قدم بردارد.
جریره بدو گفت کای رزمساز
بدین روز هرگز مبادت نیاز
هوش مصنوعی: جریره به رزمساز گفت: ای رزمنده، آرزو دارم که هرگز به چنین روزی نیفتی که نیازمند دیگران باشی.
بایران برادرت شاه نوست
جهاندار و بیدار کیخسروست
هوش مصنوعی: در ایران، برادر تو کسی است که شاه نشسته است، او همواره آگاه و هوشیار است و همچون کیخسرو، پادشاهی بزرگ و توانا محسوب میشود.
ترا نیک داند به نام و گهر
ز هم خون وز مهرهٔ یک پدر
هوش مصنوعی: او به خوبی تو را میشناسد و به خاطر نام و ویژگیهایت، تو را از دیگران متمایز میکند، زیرا که هر دوی شما از یک خانواده و یک پدر هستید.
برادرت گر کینه جوید همی
روان سیاوش بشوید همی
هوش مصنوعی: اگر برادرت کینه به دل بگیرد، همانند سیاوش، جانت از او پاک میشود.
گر او کینه جوید همی از نیا
ترا کینه زیباتر و کیمیا
هوش مصنوعی: اگر او از نیا کینهای به دل داشته باشد، کینه تو از او زیباتر و ارزشمندتر است.
برت را بخفتان رومی بپوش
برو دل پر از جوش و سر پر خروش
هوش مصنوعی: به دلی پر از احساس و شور و هیجان، به آرامی و با احتیاط به پوشش رومیها بپرداز.
به پیش سپاه برادر برو
تو کینخواه نو باش و او شاه نو
هوش مصنوعی: به سوی سربازان برادر برو و برای انتقام او را یاری کن، و او را به عنوان شاه جدید بشناس.
که زیبد کز این غم بنالد پلنگ
ز دریا خروشان برآید نهنگ
هوش مصنوعی: اگر پلنگی از شدت غم ناله کند، نشاندهندهی آن است که مشکلی بزرگ و وحشتناک وجود دارد و حتی حیوانات نیرومند هم از آن متاثر میشوند، مانند نهنگی که از عمق دریا به بالا میآید.
وگر مرغ با ماهیان اندر آب
بخوانند نفرین به افراسیاب
هوش مصنوعی: اگر پرندهای در آب با ماهیها آواز بخواند، پس نفرینی بر افراسیاب خواهد بود.
که اندر جهان چون سیاوش سوار
نبندد کمر نیز یک نامدار
هوش مصنوعی: هیچکس در جهان به مانند سیاوش، شجاع و دلیر، نمیتواند در جنگها خود را به این اندازه نشان دهد و به مقام و نام آوری برسد.
به گردی و مردی و جنگ و نژاد
باورنگ و فرهنگ و سنگ و بداد
هوش مصنوعی: به گردن گرفتن مسئولیتها و ویژگیهای انسانی و مبارزه با قضاوتهای نادرست، به همراه ارادت به فرهنگ، پیوندهای نژادی و استقامت در برابر چالشها.
بدو داد پیران مرا از نخست
وگر نه ز ترکان همی زن نجست
هوش مصنوعی: از ابتدا، پیران به من رازی گفتند وگرنه از ترکان هیچ چیزی نخواهم یافت.
نژاد تو از مادر و از پدر
همه تاجدار و همه نامور
هوش مصنوعی: نسب و نسل تو از هر دو طرف، چه از سمت مادر و چه از سمت پدر، همگی افراد با اصالت و معروف هستند.
تو پور چنان نامور مهتری
ز تخم کیانی و کیمنظری
هوش مصنوعی: تو فرزند بزرگی از نسل کیانیان هستی و از نظر نسب، از خاندان بزرگ و مهمی به حساب میآیی.
کمربست باید بکین پدر
بجای آوریدن نژاد و گهر
هوش مصنوعی: انسان باید برای حفظ و ادامه نسل و هویت خود تلاش کند و نسبت به پیشینه و تاریخ خویش توجه داشته باشد.
چنین گفت ازان پس بمادر فرود
کز ایران سخن با که باید سرود
هوش مصنوعی: او پس از آن به مادرش گفت که از ایران باید با چه کسی صحبت کند و سرود بخواند.
که باید که باشد مرا پایمرد
ازین سرفرازان روز نبرد
هوش مصنوعی: شاید لازم است که در روزهای سخت جنگ، شخصی مانند من پابرجا و مقاوم باشد از میان این قهرمانان.
کز ایشان ندانم کسی را بنام
نیامد بر من درود و پیام
هوش مصنوعی: از میان آنها کسی را نمیشناسم که با نامش بر من درود و پیام فرستاده باشد.
بدو گفت ز ایدر برو با تخوار
مدار این سخن بر دل خویش خوار
هوش مصنوعی: به او گفت: از اینجا برو و با این موضوع بازی نکن. این حرف را در دل خود بیارزش نگردان.
کز ایران که و مه شناسد همه
بگوید نشان شبان و رمه
هوش مصنوعی: از ایران که باشد، همه او را میشناسند و نشانهاش را به عنوان شبان و رمه میدانند.
ز بهرام وز زنگهٔ شاوران
نشان جو ز گردان و جنگآوران
هوش مصنوعی: از بهرام و زنگه شاوران، نشانی جستجو کن از گرداندگان و جنگجویان.
همیشه سر و نام تو زنده باد
روان سیاوش فروزنده باد
هوش مصنوعی: نام و یاد تو همیشه زنده و پایدار باشد، همچون روح سیاوش که درخشان و جاودان است.
ازین هر دو هرگز نگشتی جدای
کنارنگ بودند و او پادشای
هوش مصنوعی: هرگز از یکدیگر جدا نشدند و همیشه در کنار هم بودند؛ او مانند پادشاهی است که در کنار رنگها بایستد.
نشان خواه ازین دو گو سرفراز
کز ایشان مرا و ترا نیست راز
هوش مصنوعی: به من و تو بگو که از میان این دو، کدام یک سرافرازتر است، زیرا از هر دو کس، نه من چیزی می دانم و نه تو.
سران را و گردنکشان را بخوان
می و خلعت آرای و بالا و خوان
هوش مصنوعی: بزرگان و قدرتمندان را به مینوشی و نعمتهای ویژه دعوت کن تا در کنار هم بنشینید و از زندگی لذت ببرید.
ز گیتی برادر ترا گنج بس
همان کین و آیین به بیگانه کس
هوش مصنوعی: از دنیا و زندگی، برادر تو گنجی بزرگتر از این نیست که فقط حسد و پیروی از سنتهای نادرست به کسانی غیر از خودت منتقل میشود.
سپه را تو باش این زمان پیش رو
تویی کینهخواه جهاندار نو
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی اشاره میشود که در حال حاضر، مسئولیت و رهبری را بر عهده دارد و به نظر میرسد که فردی است که از دشمنی و کینهجویی دست نمیکشد. او در موقعیتی قرار دارد که باید با چالشها و دشواریهایی که پیش رویش است، مواجه شود.
ترا پیش باید بکین ساختن
کمر بر میان بستن و تاختن
هوش مصنوعی: برای تو باید آماده باشم، باید کمری محکم ببندم و به سمت جلو بروم.
بدو گفت رای تو ای شیر زن
درفشان کند دوده و انجمن
هوش مصنوعی: به او گفت که تو ای زن دلیر، اندیشهات میتواند گروه و طایفه را شاد و پرانرژی کند.
چو برخاست آوای کوس از چرم
جهان کرد چون آبنوس از میم
هوش مصنوعی: زمانی که صدای طبل بلند شد، جهان به حالت زیبایی شبیه به چوب آبنوس درآمد.
یکی دیدهبان آمد از دیدهگاه
سخن گفت با او ز ایران سپاه
هوش مصنوعی: یک دیدهبان وارد شد و از دیدگاه خود درباره سپاه ایران با او صحبت کرد.
که دشت و در و کوه پر لشکرست
تو خورشید گویی ببند اندرست
هوش مصنوعی: دشت و درخت و کوه پر از لشکر است، تو گویی که مانند خورشید در میان آنها درخشان هستی.
ز دربند دژ تا بیابان گنگ
سپاهست و پیلان و مردان جنگ
هوش مصنوعی: از دژ کنگ تا دشتهای وسیع، سپاهی وجود دارد که شامل فیلها و سربازان جنگجو میشود.
فرود از در دژ فرو هشت بند
نگه کرد لشکر ز کوه بلند
هوش مصنوعی: از بالای کوه، لشکر زیر نظر داشت و به دژ پایین مینگریست.
وزان پس بیامد در دژ ببست
یکی بارهٔ تیز رو بر نشست
هوش مصنوعی: پس از آن، به دژ آمد و در آن را بست و شتابان بر جای خود نشست.
برفتند پویان تخوار و فرود
جوان را سر بخت بر گرد بود
هوش مصنوعی: جوانان با شجاعت و سرعت به میدان رفتند و سرنوشت جوانی در گرداب سرنوشت قرار گرفت.
از افراز چون کژ گردد سپهر
نه تندی بکار آید از بن نه مهر
هوش مصنوعی: وقتی که آسمان به طور نادرست به حرکت درمیآید، نه شدت تلاش سودی دارد و نه عشق و محبت به کار میآید.
گزیدند تیغ یکی برز کوه
که دیدار بد یکسر ایران گروه
هوش مصنوعی: یک شمشیر از دل کوه برگزیده شد که تمام سرزمین ایران را دیدار کرد.
جوان با تخوار سرایند گفت
که هر چت بپرسم نباید نهفت
هوش مصنوعی: جوان با تکیه به جملاتی که میگوید، به دیگران میفهماند که اگر سوالی بپرسند، نباید پاسخها را پنهان کنند و باید راستگو باشند.
کنارنگ وز هرک دارد درفش
خداوند گوپال و زرینه کفش
هوش مصنوعی: کنارنگ و وز هرک که دارد، نماد و نشانی از قدرت خداوند گوپال و کفش زرین دارد.
چو بینی به من نام ایشان بگوی
کسی را که دانی از ایران بروی
هوش مصنوعی: هرگاه یک نفر را دیدی که به من نام او را میگوید، به کسی اشاره کن که از ایران میشناسی.
حاشیه ها
1400/12/12 17:03
جهن یزداد
تو تخم کیانی و کی گوهری
منظر اینجا هی چ پیوندی ندارد
مگر نمیبینید که در دنباله ان میگوید بجا اوریدن نٓژاد و گهر