بخش ۲
چو خورشید بنمود بالای خویش
نشست از بر تند بالای خویش
بزیر اندر آورد برج بره
چنین تا زمین زرد شد یکسره
تبیره برآمد ز درگاه طوس
همان نالهٔ بوق و آوای کوس
ز کشور برآمد سراسر خروش
زمین پرخروش و هوا پر ز جوش
از آواز اسپان و گرد سپاه
بشد قیرگون روی خورشید و ماه
ز چاک سلیح و ز آوای پیل
تو گفتی بیاگند گیتی به نیل
هوا سرخ و زرد و کبود و بنفش
ز تابیدن کاویانی درفش
بگردش سواران گودرزیان
میان اندرون اختر کاویان
سپهدار با افسر و گرز و نای
بیامد ز بالای پردهسرای
بشد طوس با کاویانی درفش
بپای اندرون کرده زرینه کفش
یکی پیل پیکر درفش از برش
بابر اندر آورده تابان سرش
بزرگان که با طوق و افسر بدند
جهانجوی وز تخم نوذر بدند
برفتند یکسر چو کوهی سیاه
گرازان و تازان بنزدیک شاه
بفرمود تا نامداران گرد
ز لشکر سپهبد سوی شاه برد
چو لشکر همه نزد شاه آمدند
دمان با درفش و کلاه آمدند
بدیشان چنین گفت بیدار شاه
که طوس سپهبد به پیش سپاه
بپایست با اختر کاویان
بفرمان او بست باید میان
بدو داد مهری به پیش سپاه
که سالار اویست و جوینده راه
بفرمان او بود باید همه
کجا بندها زو گشاید همه
بدو گفت مگذر ز پیمان من
نگهدار آیین و فرمان من
نیازرد باید کسی را براه
چنینست آیین تخت و کلاه
کشاورز گر مردم پیشهور
کسی کو بلشکر نبندد کمر
نباید که بر وی وزد باد سرد
مکوش ایچ جز با کسی همنبرد
نباید نمودن ببی رنج رنج
که بر کس نماند سرای سپنج
گذر زی کلات ایچ گونه مکن
گر آن ره روی خام گردد سخن
روان سیاوش چو خورشید باد
بدان گیتیش جای امید باد
پسر بودش از دخت پیران یکی
که پیدا نبود از پدر اندکی
برادر به من نیز ماننده بود
جوان بود و همسال و فرخنده بود
کنون در کلاتست و با مادرست
جهانجوی با فر و با لشکرست
نداند کسی را ز ایران بنام
ازان سو نباید کشیدن لگام
سپه دارد و نامداران جنگ
یکی کوه بر راه دشوار و تنگ
همو مرد جنگست و گرد و سوار
بگوهر بزرگ و بتن نامدار
براه بیابان بباید شدن
نه نیکو بود راه شیران زدن
چنین گفت پس طوس با شهریار
که از رای تو نگذرد روزگار
براهی روم کم تو فرمان دهی
نیاید ز فرمان تو جز بهی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو خورشید بنمود بالای خویش
نشست از بر تند بالای خویش
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید در آسمان ظاهر شد، بر بلندی و ارتفاع خود استراحت کرد.
بزیر اندر آورد برج بره
چنین تا زمین زرد شد یکسره
هوش مصنوعی: به زیر، دژ و برج را بهوجود آورد تا زمین کاملاً زرد و خشک شد.
تبیره برآمد ز درگاه طوس
همان نالهٔ بوق و آوای کوس
هوش مصنوعی: صدای بوق و نوای کوس از درگاه طوس بلند شد و نشانهای از آغاز یک واقعه جدی و مهم است.
ز کشور برآمد سراسر خروش
زمین پرخروش و هوا پر ز جوش
هوش مصنوعی: از سرزمین صدای غریبی به گوش میرسد، زمین پر از سر و صدا و آسمان مملو از جنب و جوش است.
از آواز اسپان و گرد سپاه
بشد قیرگون روی خورشید و ماه
هوش مصنوعی: به دلیل صدای لشکر و دمدم واسع اسپان، چهره خورشید و ماه به رنگ قیر مانند تیره و تار شده است.
ز چاک سلیح و ز آوای پیل
تو گفتی بیاگند گیتی به نیل
هوش مصنوعی: از زخمی که بر سلاح تو هست و از صداهای فیل، تو گفتهای که دنیا به رنگ نیل درآمده است.
هوا سرخ و زرد و کبود و بنفش
ز تابیدن کاویانی درفش
هوش مصنوعی: آسمان رنگهای مختلفی دارد، از جمله قرمز، زرد، آبی و بنفش، که به خاطر تابش نور درفش ایرانیان است.
بگردش سواران گودرزیان
میان اندرون اختر کاویان
هوش مصنوعی: سواران گودرزی در میان مناطق کاویان در حال گردش هستند.
سپهدار با افسر و گرز و نای
بیامد ز بالای پردهسرای
هوش مصنوعی: فرمانده با کلاه خود، چماق و نی در دست به سمت بالای این مکان آمده است.
بشد طوس با کاویانی درفش
بپای اندرون کرده زرینه کفش
هوش مصنوعی: طوس به همراه درفش کاویانی پا به میدان گذاشت و در پایش کفشهایی از جنس طلا بر تن کرده بود.
یکی پیل پیکر درفش از برش
بابر اندر آورده تابان سرش
هوش مصنوعی: یک فیل با جثه بزرگ، درفشی درخشان را از روی سرش به دوش کشیده و در آنجا درخشندگی خاصی دارد.
بزرگان که با طوق و افسر بدند
جهانجوی وز تخم نوذر بدند
هوش مصنوعی: افراد بزرگ و مهم که در دوران خود سلطنت و قدرت داشتند، بر دنیا حکومت کردند و از نسل نوید بخش و قابل توجهی ظهور کردند.
برفتند یکسر چو کوهی سیاه
گرازان و تازان بنزدیک شاه
هوش مصنوعی: همه آنها مانند یک کوه سیاه به سمت شاه رفتند، گرازها و حیوانات فراری.
بفرمود تا نامداران گرد
ز لشکر سپهبد سوی شاه برد
هوش مصنوعی: فرمان داد تا پهلوانان از لشکر فرمانده به سوی شاه بیایند.
چو لشکر همه نزد شاه آمدند
دمان با درفش و کلاه آمدند
هوش مصنوعی: وقتی که همه سربازان به نزد شاه رسیدند، به همراه خود پرچم و کلاه خود داشتند.
بدیشان چنین گفت بیدار شاه
که طوس سپهبد به پیش سپاه
هوش مصنوعی: بیدار شاه به آنها گفت که طوس، فرمانده سپاه، در جلو سپاه آماده است.
بپایست با اختر کاویان
بفرمان او بست باید میان
هوش مصنوعی: باید با دقت و توجه به ستارهشناسان عمل کنیم و میان ما باید بر اساس دستورات آنها هماهنگی و همسویی وجود داشته باشد.
بدو داد مهری به پیش سپاه
که سالار اویست و جوینده راه
هوش مصنوعی: او به یکی از فرماندهان سپاه مهری داد که او رهبر است و به دنبال راستای درست میگردد.
بفرمان او بود باید همه
کجا بندها زو گشاید همه
هوش مصنوعی: باید همه جا به دستور او عمل کرد، زیرا اوست که هر قید و بندی را برمیدارد.
بدو گفت مگذر ز پیمان من
نگهدار آیین و فرمان من
هوش مصنوعی: او به او گفت: از وعده من بگذر و به قوانین و دستورات من توجه نکن.
نیازرد باید کسی را براه
چنینست آیین تخت و کلاه
هوش مصنوعی: کسی را نباید آزرد که بر اساس عهد و پیمان، باید به احترام و قدر آن ایستاد.
کشاورز گر مردم پیشهور
کسی کو بلشکر نبندد کمر
هوش مصنوعی: کشاورز مانند افرادی است که در کار خود جدی هستند و به کارهای زراعی مشغولند، اما کسی که به جنگ نرود و درگیر چنین مسائلی نشود، انسان شایستهتری است.
نباید که بر وی وزد باد سرد
مکوش ایچ جز با کسی همنبرد
هوش مصنوعی: نباید بر او بادی سرد بگذرد، مگر اینکه با کسی همنوا و همراه باشد.
نباید نمودن ببی رنج رنج
که بر کس نماند سرای سپنج
هوش مصنوعی: نباید به کسی نشان دهی که در اندوهی، زیرا این اندوه همیشگی نیست و بر کسی باقی نخواهد ماند.
گذر زی کلات ایچ گونه مکن
گر آن ره روی خام گردد سخن
هوش مصنوعی: به مسیر کلات نرو، زیرا اگر در آن راه قدم بگذاری، ممکن است در نهایت به کلامی بیپایه و بیفایده دچار شوی.
روان سیاوش چو خورشید باد
بدان گیتیش جای امید باد
هوش مصنوعی: روح سیاوش مانند خورشید میدرخشد و به امید اینکه در سرزمین او، زندگی و خوشبختی جریان داشته باشد.
پسر بودش از دخت پیران یکی
که پیدا نبود از پدر اندکی
هوش مصنوعی: پسری از دختران پیر به دنیا آمد که اندکی از ویژگیهای پدرش در او پیدا نبود.
برادر به من نیز ماننده بود
جوان بود و همسال و فرخنده بود
هوش مصنوعی: برادرم هم مانند من جوان و با صفا بود و همسن و سال من بود.
کنون در کلاتست و با مادرست
جهانجوی با فر و با لشکرست
هوش مصنوعی: حال در کلات، جهانجوی با شکوه و لشکری بزرگ همراه مادرش حضور دارد.
نداند کسی را ز ایران بنام
ازان سو نباید کشیدن لگام
هوش مصنوعی: هیچکس در جهان نمیداند که ایرانی از چه مقامی برخوردار است؛ بنابراین نمیتوان به آسانی او را تحت فشار قرار داد.
سپه دارد و نامداران جنگ
یکی کوه بر راه دشوار و تنگ
هوش مصنوعی: ارتش و جنگجویان شجاعی دارد که بر فراز کوهی ایستادهاند و در مسیر دشوار و باریکی در حال پیشروی هستند.
همو مرد جنگست و گرد و سوار
بگوهر بزرگ و بتن نامدار
هوش مصنوعی: او مردی جنگجو و شجاع است که در میدان نبرد بسیار ماهر است و از ویژگیهای بارز و مهمی برخوردار است.
براه بیابان بباید شدن
نه نیکو بود راه شیران زدن
هوش مصنوعی: برای عبور از بیابان، باید راه را ادامه داد، چرا که راهی که برای شیران است، خوب نیست.
چنین گفت پس طوس با شهریار
که از رای تو نگذرد روزگار
هوش مصنوعی: پس طوس به پادشاه گفت که زمانه بر اساس نظر تو پیش نخواهد رفت.
براهی روم کم تو فرمان دهی
نیاید ز فرمان تو جز بهی
هوش مصنوعی: من در مسیر خود حرکت میکنم، مگر اینکه تو هدایت کنی؛ از فرمان تو جز خیر و خوبی نمیآید.