گنجور

بخش ۱۴

چو خورشید تابنده شد ناپدید
شب تیره بر چرخ لشکر کشید
دلیران دژدار مردی هزار
ز سوی کلات اندر آمد سوار
در دژ ببستند زین روی تنگ
خروش جرس خاست و آوای زنگ
جریره بتخت گرامی بخفت
شب تیره با درد و غم بود جفت
بخواب آتشی دید کز دژ بلند
برافروختی پیش آن ارجمند
سراسر سپد کوه بفروختی
پرستنده و دژ همی سوختی
دلش گشت پر درد و بیدار گشت
روانش پر از درد و تیمار گشت
بباره برآمد جهان بنگرید
همه کوه پرجوشن و نیزه دید
رخش گشت پرخون و دل پر ز دود
بیامد به بالین فرخ فرود
بدو گفت بیدار گرد ای پسر
که ما را بد آمد ز اختر بسر
سراسر همه کوه پر دشمنست
در دژ پر از نیزه و جوشنست
بمادر چنین گفت جنگی فرود
که از غم چه داری دلت پر ز دود
مرا گر زمانه شدست اسپری
زمانه ز بخشش فزون نشمری
بروز جوانی پدر کشته شد
مرا روز چون روز او گشته شد
بدست گروی آمد او را زمان
سوی جان من بیژن آمد دمان
بکوشم نمیرم مگر غرم‌وار
نخواهم ز ایرانیان زینهار
سپه را همه ترگ و جوشن بداد
یکی ترگ رومی بسر برنهاد
میانرا بخفتان رومی ببست
بیامد کمان کیانی بدست

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو خورشید تابنده شد ناپدید
شب تیره بر چرخ لشکر کشید
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید درخشان و تابان می‌شود، شب تاریک و غمگین از آسمان کنار می‌رود و جای خود را به روشنی می‌دهد.
دلیران دژدار مردی هزار
ز سوی کلات اندر آمد سوار
هوش مصنوعی: دلیران و نگهبانان با شجاعت و قدرت از سمت کلات به سمت میدان نبرد سوارانه وارد شدند.
در دژ ببستند زین روی تنگ
خروش جرس خاست و آوای زنگ
هوش مصنوعی: در قلعه را بسته‌اند و به همین دلیل، صدای بلندی از زنگ و زنگوله به گوش می‌رسد.
جریره بتخت گرامی بخفت
شب تیره با درد و غم بود جفت
هوش مصنوعی: شخصی که در اینجا به تصویر کشیده شده، بر تختی گران‌قدر می‌خوابد، اما در آن شب تاریک، تنها نیست و در کنار او، درد و غم وجود دارند.
بخواب آتشی دید کز دژ بلند
برافروختی پیش آن ارجمند
هوش مصنوعی: در خواب شعله‌ای را دیدم که از دژ بلندی شعله‌ور شده بود و در پیش چشم آن انسان بزرگ قرار داشت.
سراسر سپد کوه بفروختی
پرستنده و دژ همی سوختی
هوش مصنوعی: تو در همه جا درختان و کوه‌ها را فروختی و پرستندگان می‌سوزند.
دلش گشت پر درد و بیدار گشت
روانش پر از درد و تیمار گشت
هوش مصنوعی: دلش پر از درد شد و روحش از رنج و غم پُر گردید.
بباره برآمد جهان بنگرید
همه کوه پرجوشن و نیزه دید
هوش مصنوعی: باران که فرود می‌آید، جهان را زیر نظر بگیرید، همه کوه‌ها در حال جوش و خروش هستند و نیزه‌ها را می‌بینید.
رخش گشت پرخون و دل پر ز دود
بیامد به بالین فرخ فرود
هوش مصنوعی: اسب جگرسوخته شد و دلش پر از غم و درد، به نزد فرخ آمد.
بدو گفت بیدار گرد ای پسر
که ما را بد آمد ز اختر بسر
هوش مصنوعی: به او گفتند: پسر، بیدار باش و هوشیار شو، زیرا ما از سرنوشت خوشحال نیستیم و احساس خوبی نداریم.
سراسر همه کوه پر دشمنست
در دژ پر از نیزه و جوشنست
هوش مصنوعی: تمام کوه‌ها پر از دشمنان است و دژ‌ها مملو از نیزه و زره هستند.
بمادر چنین گفت جنگی فرود
که از غم چه داری دلت پر ز دود
هوش مصنوعی: جنگی به مادرش گفت که چرا دلخوری و غمگینی، دل تو پر از درد و اندوه است.
مرا گر زمانه شدست اسپری
زمانه ز بخشش فزون نشمری
هوش مصنوعی: اگر زمانه به من تازیانه می‌زند، تو نباید از بخشش خود کم کنی.
بروز جوانی پدر کشته شد
مرا روز چون روز او گشته شد
هوش مصنوعی: با بزرگ شدن و جوان‌تر شدن من، پدرم به خاطر من از دنیا رفت و حالا که من به سن و سال او رسیده‌ام، یاد او زنده می‌شود.
بدست گروی آمد او را زمان
سوی جان من بیژن آمد دمان
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که در زمانی که او با گروهی از مردم روبرو شد، احساس کرد که بیژن، که نماد جان و زندگی اوست، به سرعت به سوی او می‌آید. این لحظه نشان‌دهنده‌ی ارتباط عمیق و خاصی است که بین آن شخص و بیژن وجود دارد.
بکوشم نمیرم مگر غرم‌وار
نخواهم ز ایرانیان زینهار
هوش مصنوعی: در تلاشم که نمیرم، مگر به حالتی به شدت سرکش و عصبی، یعنی به این دلیل که دیگر نمی‌خواهم از ایرانیان کمک بگیرم و از آنها درخواستی داشته باشم.
سپه را همه ترگ و جوشن بداد
یکی ترگ رومی بسر برنهاد
هوش مصنوعی: سربازان همه زره و سلاح خود را دریافت کردند و یکی از آنها زره رومی بر سر گذاشت.
میانرا بخفتان رومی ببست
بیامد کمان کیانی بدست
هوش مصنوعی: در میانهٔ نبرد، سرباز رومی از پا افتاد و ناگهان کمان کیانی به دست کسی آمد.