گنجور

بخش ۱۱

فرود جوان را دژ آباد بود
بدژ درپرستنده هفتاد بود
همه ماهرویان بباره بدند
چو دیبای چینی نظاره بدند
ازان بازگشتن فرود جوان
ازیشان همی بود تیره‌روان
چنین گفت با شاهزاده تخوار
که گر جست خواهی همی کارزار
نگر نامور طوس را نشکنی
ترا آن به آید که اسپ افگنی
و دیگر که باشد مر او را زمان
نیاید به یک چوبه تیر از کمان
چو آمد سپهبد بر این تیغ کوه
بیاید کنون لشکرش همگروه
ترا نیست در جنگ پایاب اوی
ندیدی بروهای پرتاب اوی
فرود از تخوار این سخنها شنید
کمان را بزه کرد و اندر کشید
خدنگی بر اسپ سپهبد بزد
چنان کز کمان سواران سزد
نگون شد سر تازی و جان بداد
دل طوس پرکین و سر پر ز باد
بلشکر گه آمد بگردن سپر
پیاده پر از گرد و آسیمه سر
گواژه همی زد پس او فرود
که این نامور پهلوان را چه بود
که ایدون ستوه آمد از یک سوار
چگونه چمد در صف کارزار
پرستندگان خنده برداشتند
همی از چرم نعره برداشتند
که پیش جوانی یکی مرد پیر
ز افراز غلتان شد از بیم تیر
سپهبد فرود آمد از کوه سر
برفتند گردان پر اندوه سر
که اکنون تو بازآمدی تندرست
بآب مژه رخ نبایست شست
بپیچید زان کار پرمایه گیو
که آمد پیاده سپهدار نیو
چنین گفت کین را خود اندازه نیست
رخ نامداران برین تازه نیست
اگر شهریارست با گوشوار
چه گیرد چنین لشکر گشن خوار
نباید که باشیم همداستان
به هر گونه‌ای کو زند داستان
اگر طوس یک بار تندی نمود
زمانه پرآزار گشت از فرود
همه جان فدای سیاوش کنیم
نباید که این بد فرامش کنیم
زرسپ گرانمایه زو شد بباد
سواری سرافراز نوذرنژاد
بخونست غرقه تن ریونیز
ازین بیش خواری چه بینیم نیز
گرو پور جمست و مغز قباد
بنادانی این جنگ را برگشاد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فرود جوان را دژ آباد بود
بدژ درپرستنده هفتاد بود
هوش مصنوعی: در مورد جوانی که به دژ آباد می‌رسد، می‌توان گفت که او به مانند یک دژ محکم و پربرکت است که در آن محافظان و نگهبانان زیادی حضور دارند.
همه ماهرویان بباره بدند
چو دیبای چینی نظاره بدند
هوش مصنوعی: تمام زیبایانی که در دنیا هستند، مانند پارچه‌های ابریشمی چینی زیبا به نظر می‌رسند.
ازان بازگشتن فرود جوان
ازیشان همی بود تیره‌روان
هوش مصنوعی: بازگشت جوان از آن‌ها باعث می‌شود که روشنایی و امید او کمرنگ شده و زندگی‌اش تیره و غمگین گردد.
چنین گفت با شاهزاده تخوار
که گر جست خواهی همی کارزار
هوش مصنوعی: توسعه قدرت و توانایی در نبرد را به شاهزاده تخوار یادآوری کرد و گفت اگر خواهان پیروزی در میدان جنگ هستی، باید تلاش کنی و آماده باشی.
نگر نامور طوس را نشکنی
ترا آن به آید که اسپ افگنی
هوش مصنوعی: هرگاه به انسان بزرگ و با افتخار طوس حمله کنی، به جای آنکه از او بگریزی، بهتر است که با شجاعت و قدرت خود بر او پیروز شوی.
و دیگر که باشد مر او را زمان
نیاید به یک چوبه تیر از کمان
هوش مصنوعی: اگر زمانی برای او فرا برسد، دیگر نمی‌تواند به آسانی مانند یک تیر از کمان رها شود.
چو آمد سپهبد بر این تیغ کوه
بیاید کنون لشکرش همگروه
هوش مصنوعی: زمانی که فرمانده بر این کوه سرشکسته و تیز بیفتد، اکنون لشکرش نیز به او خواهد پیوست.
ترا نیست در جنگ پایاب اوی
ندیدی بروهای پرتاب اوی
هوش مصنوعی: تو در جنگ او که کسی را به زمین نمی‌اندازد، نقشی نداری و نشانه‌های او را نمی‌شناسی.
فرود از تخوار این سخنها شنید
کمان را بزه کرد و اندر کشید
هوش مصنوعی: شخصی از بالای تپه به شنیدن این صحبت‌ها مشغول شد و در نتیجه تصمیم گرفت تا کمان را به سمت پایین بکشد و از آن استفاده کند.
خدنگی بر اسپ سپهبد بزد
چنان کز کمان سواران سزد
هوش مصنوعی: تیر کوچکی بر گردن اسب فرمانده‌ای اصابت کرد، به گونه‌ای که با تیر کمانداران تناسب داشت.
نگون شد سر تازی و جان بداد
دل طوس پرکین و سر پر ز باد
هوش مصنوعی: سر تازی از بین رفت و دل طوس پرکین، جان خود را از دست داد و سر او در باد معلق ماند.
بلشکر گه آمد بگردن سپر
پیاده پر از گرد و آسیمه سر
هوش مصنوعی: وقتی لشکر به میدان می‌آید، سربازان پیاده با کلاه‌خود و لباس‌های خاکی و به هم ریخته در صفوف می‌ایستند.
گواژه همی زد پس او فرود
که این نامور پهلوان را چه بود
هوش مصنوعی: او به کنار فرود آمد و در حال گواهی‌دادن گفت که آن پهلوان مشهور چه ویژگی‌هایی داشت.
که ایدون ستوه آمد از یک سوار
چگونه چمد در صف کارزار
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به وضعیت ناامیدی و خستگی اشاره می‌کند. او می‌گوید که چگونه یک فرد از دست یک سوار (نظامی یا غریبه) به ستوه آمده و نمی‌تواند به خوبی در مبارزه و میدان جنگ عمل کند. در واقع، او می‌خواهد بگوید که این فرد احساس ناتوانی و بی‌حوصلگی می‌کند و نمی‌داند چگونه باید در این موقعیت خطرناک و پرتنش ادامه دهد.
پرستندگان خنده برداشتند
همی از چرم نعره برداشتند
هوش مصنوعی: مریدان با شوق و شادی به خنده پرداختند و از دل به وجد آمدند.
که پیش جوانی یکی مرد پیر
ز افراز غلتان شد از بیم تیر
هوش مصنوعی: یک پیرمرد در زمان جوانی‌اش، از ترس تیراندازی به زمین افتاد و غلتید.
سپهبد فرود آمد از کوه سر
برفتند گردان پر اندوه سر
هوش مصنوعی: سپهبد از کوه پایین آمد و گروهی با دل‌های غمگین و نگران از آنجا خارج شدند.
که اکنون تو بازآمدی تندرست
بآب مژه رخ نبایست شست
هوش مصنوعی: اکنون که تو به سلامت بازگشتی، نباید چهره‌ات را با آب مژه شست.
بپیچید زان کار پرمایه گیو
که آمد پیاده سپهدار نیو
هوش مصنوعی: از آن کار با ارزش و مهم دوری کن، زیرا سپهدار نیو با پای پیاده آمده است.
چنین گفت کین را خود اندازه نیست
رخ نامداران برین تازه نیست
هوش مصنوعی: گفت: این کار را نمی‌توان اندازه‌گیری کرد، چهره‌ی نام‌آوران همیشه تازه و نوین باقی می‌ماند.
اگر شهریارست با گوشوار
چه گیرد چنین لشکر گشن خوار
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی با گوشواره‌ای زیبا است، پس چرا لشکر گرسنه‌ای را به دنبال خود می‌آورد؟
نباید که باشیم همداستان
به هر گونه‌ای کو زند داستان
هوش مصنوعی: نباید همیشه با هم توافق کنیم و در هر موضوعی یکسان فکر کنیم، زیرا هر داستان و موضوعی جنبه‌های مختلفی دارد.
اگر طوس یک بار تندی نمود
زمانه پرآزار گشت از فرود
هوش مصنوعی: اگر طوس یک بار تندی کند، زمانه پر از درد و رنج خواهد شد.
همه جان فدای سیاوش کنیم
نباید که این بد فرامش کنیم
هوش مصنوعی: ما باید جانمان را برای سیاوش بدهیم و هرگز نباید این بدی را فراموش کنیم.
زرسپ گرانمایه زو شد بباد
سواری سرافراز نوذرنژاد
هوش مصنوعی: از طلا و جواهرات با ارزش او، سربازی با افتخار و از تبار نوذر جان به در می‌برد.
بخونست غرقه تن ریونیز
ازین بیش خواری چه بینیم نیز
هوش مصنوعی: در این جهان، وقتی به حالت ذلت و شکست رسیده‌ایم، چه چیزی ممکن است برای ما باقی مانده باشد که ارزش مشاهده یا تجربه کردن داشته باشد؟
گرو پور جمست و مغز قباد
بنادانی این جنگ را برگشاد
هوش مصنوعی: گروهی از نوادگان جم و مغز و عقل قباد، به دلیل نادانی، این جنگ را آغاز کردند.