برگردان به زبان ساده
فرستادهٔ سلم چون گشت باز
شهنشاه بنشست و بگشاد راز
وقتي فرستاده سلم بازگشت،شاهنشاه نوشت و راز را فاش کرد(شروع به صحبت کرد)
گرامی جهانجوی را پیش خواند
همه گفتها پیش او بازراند
ايرج را به پيش خود خواند و چيزهايي که شنيده بود را به او گفت و ماجرا را برايش تعريف کرد
ورا گفت کان دو پسر جنگجوی
ز خاور سوی ما نهادند روی
به او گفت که ان دو پسر براي جنگ از سمت شرق به ما روي اوردند
از اختر چنین استشان بهره خود
که باشند شادان به کردار بد
هوش مصنوعی: این افراد به خاطر انتخابهای نادرست و رفتارهای بد خود، به شرایط ناخوشایند دچار شدهاند و نتیجه اعمالشان این بوده که در زندگی شاداب و خوشحال نیستند.
دگر آنکه دو کشور آبشخورست
که آن بومها را درشتی برست
هوش مصنوعی: دیگر این که دو سرزمین به هم وابستهاند و آن مناطق به خاطر طبیعتشان، ثروت و قدرت بیشتری دارند.
برادرت چندان برادر بود
کجا مر ترا بر سر افسر بود
هوش مصنوعی: برادرت به اندازهای برادر بود که تو را بر سر افسر قرار داده بود.
چو پژمرده شد روی رنگین تو
نگردد دگر گرد بالین تو
هوش مصنوعی: وقتی چهره زیبا و خوش رنگ تو پژمرده شود، دیگر هیچ چیز نمیتواند به دور بستر تو برگردد.
تو گر پیش شمشیر مهرآوری
سرت گردد آشفته از داوری
هوش مصنوعی: اگر تو در برابر شمشیر محبت قرار بگیری، سرت از قضاوت و داوری به هم میریزد و آشفته میشود.
دو فرزند من کز دو دوش جهان
برینسان گشادند بر من زبان
هوش مصنوعی: دو فرزند من که از دو دوش جهان به این دنیا آمدهاند، بر من سخن میگویند.
گرت سر بکارست بپسیچ کار
در گنج بگشای و بربند بار
هوش مصنوعی: اگر فکر و هوش تو در کار باشد، در گنجینهها را باز کن و بار خود را جمع کن.
تو گر چاشت را دست یازی به جام
و گر نه خورند ای پسر بر تو شام
هوش مصنوعی: اگر صبح زود دستت به میرسد و از آن نوش میکنی، خوب است؛ اما اگر نه، باید انتظار شام را داشته باشی و به هر حال چیزی برای سیر کردن خودت پیدا کنی.
نباید ز گیتی ترا یار کس
بیآزاری و راستی یار بس
هوش مصنوعی: نباید در زندگی به دنبال دوستانی باشی که بیدردسر و راستگو هستند، بلکه باید دوستانی را انتخاب کنی که عمیقتر و با ویژگیهای بهتر باشند.
نگه کرد پس ایرج نامور
برآن مهربان پاک فرخ پدر
هوش مصنوعی: ایرج، پسر نیکنام و محترم، به آن پدر مهربان و پاکیزهاش نگاهی انداخت.
چنین داد پاسخ که ای شهریار
نگه کن بدین گردش روزگار
هوش مصنوعی: به این صورت پاسخ داد که ای پادشاه، به تغییرات و چرخشهای زندگی توجه کن.
که چون باد بر ما همی بگذرد
خردمند مردم چرا غم خورد
هوش مصنوعی: چرا انسانهای با خرد باید نگران شوند وقتی که زمان همچون باد به سرعت در حال گذر است؟
همی پژمراند رخ ارغوان
کند تیره دیدار روشنروان
هوش مصنوعی: اگر چهرهی سرخ و زیبا دچار پژمردگی و تیرگی شود، دیدار از افراد نورانی و روشنیبخش کمرنگ و ناراحتکننده خواهد بود.
به آغاز گنج است و فرجام رنج
پس از رنج رفتن ز جای سپنچ
در اغاز مانند گنج باارزش است و پايانش رنج و سختي است.و اين دنيا فاني است و ما رفتني هستيم
چو بستر ز خاکست و بالین ز خشت
درختی چرا باید امروز کشت
هوش مصنوعی: زندگی مانند بستری از خاک و جایگاهی از خشت است. پس چرا باید امروز درختی بکاریم که به فردا نمیرسد؟
که هر چند چرخ از برش بگذرد
تنش خون خورد بار کین آورد
هوش مصنوعی: اگرچه روزگار و زمانه از کنار او بگذرد و به او آسیبی وارد کند، او همچنان قهر و کینه را در دل خواهد داشت و درد و رنجش را فراموش نخواهد کرد.
خداوند شمشیر و گاه و نگین
چو ما دید بسیار و بیند زمین
هوش مصنوعی: خداوند، اشیاء قیمتی و نمادهای قدرت را میبیند، اما در عین حال، سرنوشت و رفتار انسانها را نیز در نظر دارد و به زمین و زندگی آنها اهمیت میدهد.
از آن تاجور نامداران پیش
ندیدند کین اندر آیین خویش
هوش مصنوعی: هیچکس از نامداران تا به حال چنین تاج و نکتهای را در رفتار خود ندیده است.
چو دستور باشد مرا شهریار
به بد نگذرانم بد روزگار
هوش مصنوعی: اگر فرمانی از سوی پادشاه به من برسد، هرگز نمیگذارم که روزگار بدی بر من بگذرد.
نباید مرا تاج و تخت و کلاه
شوم پیش ایشان دوان بیسپاه
پادشاهي را نميخواهم و بدون سپاه و به تنهايي پيش برادرانم خواهم رفت
بگویم که ای نامداران من
چنان چون گرامی تن و جان من
هوش مصنوعی: ای نامداران! به شما بگویم که شما برای من مانند جان و تن عزیز و گرامی هستید.
به بیهوده از شهریار زمین
مدارید خشم و مدارید کین
بيهوده و بيخودي از پادشاه دنیا(فريدون) کینه و خشم به دل نگیرید.
به گیتی مدارید چندین امید
نگر تا چه بد کرد با جمشید
به این دنیا دل نبندید ؛ ببینید روزگار با جمشید چه کرد.
به فرجام هم شد ز گیتی بدر
نماندش همان تاج و تخت و کمر
در نهایت، هیچ نشانی از دنیا و زرق و برق آن برای او باقی نماند و از دنيا رفت
مرا با شما هم به فرجام کار
بباید چشیدن بد روزگار
من و شما هم در آخر بد روزگار را میچشیم
دل کینه ورشان بدین آورم
سزاوارتر زانکه کین آورم
به انها محبت ميکنم و کينه را از دلشان پاک ميکنم و اين سزاوارتر است تا اين که خود هم کينه به دل بگيرم
بدو گفت شاه ای خردمند پور
برادر همی رزم جوید تو سور
فریدون به او گفت که ای پسر دانایم : برادرانت راه جنگ را در پیش گرفتند و تو دنبال شادی و محبت میگردی
مرا این سخن یاد باید گرفت
ز مه روشنایی نیاید شگفت
بايد بدانم که روشنايي از ماه تعجب برانگيز نيست
ز تو پر خرد پاسخ ایدون سزید
دلت مهر پیوند ایشان گزید
این جواب شایسته فرد دانایی چون تو بود که (بجای جنگ) مهر برادری را انتخاب کردی
ولیکن چو جانی شود بیبها
نهد پر خرد در دم اژدها
هوش مصنوعی: اما زمانی که جان بیارزش شود، آدمی با عقل خود در دمی از اژدها قرار میگیرد.
چه پیش آیدش جز گزاینده زهر
کش از آفرینش چنین است بهر
هوش مصنوعی: چه اتفاقی برای او میافتد جز اینکه دچار درد و رنج میشود، زیرا چنین حالتی از خلق و خوی اوست.
ترا ای پسر گر چنین است رای
بیارای کار و بپرداز جای
اي پسرم اگر نظرت اين است همين را انجام بده
پرستنده چند از میان سپاه
بفرمای کایند با تو به راه
به چند نفر از سپاهيانت بگو که با تو بيايند
ز درد دل اکنون یکی نامه من
نویسم فرستم بدان انجمن
من اکنون از دل پر درد خود نامه اي مينويسم و براي ان ها ميفرستم
مگر باز بینم ترا تن درست
که روشن روانم به دیدار تست
به اميد اينکه تو را دوباره سالم و تن درست ببينم که روح من با ديدار تو روشن ميشود