بخش ۳
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
بخش ۳ به خوانش فرید حامد
بخش ۳ به خوانش فرشید ربانی
بخش ۳ به خوانش فرهاد بشیریان
بخش ۳ به خوانش محمدیزدانی جوینده
حاشیه ها
درود
توی کدوم قسمت از داستان فریدون نام نهادن پسران فریدون و پیوگانشان( عروسها) آمده است و و همان افسون تبدیل شدن فریدون به اژدها؟
ممنون میشم راهنماییم کنین
در پاسخ به آقای بهنام:
درود بر شما
این بخش را برخی الحاقی میدانند.
خدمت شما:
گفتار اندر آزمون کردن شاه آفریدون پسران را به ناشناس:
چُن از بازگردیدن این سه ، شاه
شد آگه فِرِیدون بیامد به راه
ز دِلْشان همی خواست کاگه شود
ز بدها گُمانیش کوته شود
بیامد بسان یکی اَژدَها
کزو شیر گُفتی نیابد رها
خروشان و جوشان به جوش اندرون
همی از دهانش آتش آمد برون
چو هر سه پسر را به نزدیک دید
به گرد اندرون کوه تاریک دید
برانگیخت گَرد و برآورد جوش
جهان شد از آواز ِاو با خروش
بیامد دمان سوی مهتر پسر
که او بود پُرمایه تر تاجور
مِهین گفت با اَژدَها روی ِجنگ
نبیند خرد یافته مرد سنگ
سبک پشت بنمود و بگریخت زوی
پدر زی برادرْش بنهاد روی
میانین برادر چُن او را بدید
کمان به زه کرد و اندرکشید
مرا گفت اگر کارزارست کار
چه شیر دمنده چه جنگی سُوار
چو کهتر پسر نزد ایشان رسید
خروشید کان اَژدها را بدید
بدو گفت کز پیش ما باز شو
نهنگی تو بر راه شیران مرو
گرت نام شاه آفْرِیدون به گوش
رسیدهست، هرگز بدینسان مکوش
که فرزند اوییم هر سه پسر
همه گُرزداران پرخاشخَر
گر از راه بی راه یکسو شوی
وُگر بر نهمت افسر بدخوی
فِریدون فرّخ چو بشنید و دید
هنرها بدانست و شد ناپدید
برفت و بیامد به دروازه پیش
چنان چون سَزا بُد بَدآیین خویش
اَبا کوس و با زَنده پیلان ِمست
همان گُرزهٔ گاوپَیکر به دست
بزرگان لشکر پس پشت اوی
جهان آمده پاک در مشت اوی
چو دیدند پرمایگان روی شاه
پیاده دوان برگرفتند راه
برفتند و بر خاک دادند بوس
فرو مانده بر جای پیلان کوس
پدر دست بگرفت و بنواختْشان
بر اندازه بر پایها ساختْشان
چُن آمد به کاخ گرانمایه باز
به پیش جهان داور آمد براز
همی آفرین کرد بر کردگار
کزو دید نیک و بد روزگار
چوزان پس جهاندیدگان را بخواند
به تخت گرانمایگی برنشاند
چُنین گفت کان اَژدهای دُژم
کجا خواست گیتی بسوزد به دم
پدر بُد که جست از شما مردمی
چو بشناخت برگشت با خُرّمی
کنون نامتان ساختستیم نغز
چُنان چون بباید سَزاوار مغز
تویی مهترین سلم نام تو باد
به گیتی پراگنده کام تو باد
که جستی سلامت زچنگ نهنگ
به گاه گریزش نکردی درنگ
دلاور که نندیشد از پیل و شیر
تو دیوانه خوانش مخوانش دِلیر
میانه کز آغاز تیزی نُمود
از آتش مرو را دلیری فزود
وُرا تور خوانیم شیر دِلیر
کجا زَنده پیلش نیارد بزیر
هنر خود دِلیریست بر جایگاه
که بددل نباشد سَزاوار گاه
دگر کهترین ، مرد با سنگ و چنگ
که هم با شتابست و هم با درنگ
ز خاک و ز آتش میانه گزید
چُنان کز ره هوشیاری سَزید
دِلیر و جوان چون هُشیوار بود
به گیتی جز او را نباید ستود
کنون ایرج اندرخورد نام اوی
در ِمهتری باد فرجام اوی
بدان کو به آغاز شیری نُمود
به گاه درشتی دِلیری فزود
به نام پری چهرگان عرب
کنون برگشاییم به شادی دو لب
زن «سلم» را کرد نام «آرزوی»
زن «تور» را «ماه» آزاده خوی
زن «ایرج» نیک پی را «سَهی»
کجا بُد به خوبی سُهیلش رهی
پس از اختر گَردگَردان سپهر
که اخترشناسان نُمودند چهر
نبشه بیاورد و بنهاد پیش
بدید اختر نامداران خویش
به سلم اندرون جست از اخترنشان
ستاره: زحل دید و طالع: کمان
دگر طالع تور فرخنده : شیر،
خداوند: بهرام ِبَر خون دِلیر
چو کرد اختر فرّخ ایرج نگاه
حمل دید : طالع ، خداوند: ماه
از اختر بدیشان نشانی نُمود
که آشوبش و جنگ بایست بود
درود بر شما خانم دکتر یوسفی
ممکنه بفرمایید ابیاتی که فرمودید در کدام نسخه/چاپ/تصحیح شاهنامه اومده؟ ممنون از شما.
درود آقای ایران نژاد گرامی
این بخش در شاهنامه مسکو نیامده و من نسخه های دیگر را ندیده ام، با توجه به اینکه استادان شاهنامه پژوه این بخش را الحاقی می دانند، صرفا جهت آشنایی به اشتراک گذاشته شد.
سلام معانی بسیار زیبای زیر به نظرم در گفتگو و نیز در مراسم خواستگاری بکار میاد یعنی نحوه صحبت فرخنده رو میگه لطفا اگر کسی معنی اون رو با دقت میدونه به صورت مشروح بگه اواخر ابیات اشعار بالا از بیت ۲۵
کنون تان بباید بر او شدن....تا آخر شعر
ممنون میشم
میگه چطور گفتگو کنیم آن طور که شایسته است و خردمندانه از بیت ۲۵ تا آخر کسی میدنه توضیح بده با دقت ممنون میشم
درود
در بیت زیر مگه (ن) مصدر نباید حذف بشه و بعد قافیه تعیین بشه؟
اگر اینطور باشه که شدن و زدن میشه شد و زد پس قافیه نیست!
کنون تان بباید بر او شدن
به هر بیش و کم رای فرخ زدن
دو سه بیت قبل تر هم اینطور دیدم که اگر حروف الحاقی رو حذف کنیم قافیه درست نمیشه میشه توضیح بدید که آیا واقعا قافیه در این بیت نادرسته یا من اشتباه میکنم؟
ud se duxtar bōxt-husraw tāzīgān šāh be xwāst ud pad zanīh be pusarān dād.
و سه دختر بختخسرو، شاه تازیکان را بخواست و به زنی به پسران داد