گنجور

بخش ۲

ز سالش چو یک پنجه اندر کشید
سه فرزند‌ش آمد گرامی پدید
به بخت جهاندار هر سه پسر
سه خسرو نژاد از در تاج زر
به بالا چو سرو و به رخ چون بهار
به هر چیز مانندهٔ شهریار
از این سه دو پاکیزه از شهرناز
یکی کهتر از خوب چهر ارنواز
پدر نوز ناکرده از ناز نام
همی پیش پیلان نهادند گام
فریدون از آن نامداران خویش
یکی را گرانمایه‌تر خواند پیش
کجا نام او جندل پرهنر
به هر کار دلسوز بر شاه بر
بدو گفت برگرد گرد جهان
سه دختر گزین از نژاد مهان
سه خواهر ز یک مادر و یک پدر
پری چهره و پاک و خسرو گهر
به خوبی سزای سه فرزند من
چنان چون بشاید به پیوند من
به بالا و دیدار هر سه یکی
که این را ندانند ازان اندکی
چو بشنید جندل ز خسرو سخن
یکی رای پاکیزه افگند بن
که بیدار دل بود و پاکیزه مغز
زبان چرب و شایستهٔ کار نغز
ز پیش سپهبد برون شد به راه
ابا چند تن مر ورا نیکخواه
یکایک ز ایران سراندر کشید
پژوهید و هرگونه گفت و شنید
به هر کشوری کز جهان مهتری
به پرده درون داشتن دختری
نهفته بجستی همه راز‌شان
شنیدی همه نام و آواز‌شان
ز دهقان پر مایه کس را ندید
که پیوستهٔ آفریدون سزید
خردمند و روشن‌دل و پاک‌تن
بیامد بر سرو شاه یمن
نشان یافت جندل مر اورا درست
سه دختر چنان چون فریدون بجست
خرامان بیامد به نزدیک سرو
چنان چون به پیش گل اندر تذرو
زمین را ببوسید و چربی نمود
برآن کهتری آفرین برفزود
به جندل چنین گفت شاه یمن
که بی‌آفرینت مبادا دهن
چه پیغام داری چه فرمان دهی
فرستاده‌ای گر گرامی رهی
بدو گفت جندل که خرم بدی
همیشه ز تو دور دست بدی
از ایران یکی کهترم چون شمن
پیام آوریده به شاه یمن
درود فریدون فرخ دهم
سخن هر چه پرسند پاسخ دهم
ترا آفرین از فریدون گرد
بزرگ آن‌کسی کو نداردش خرد
مرا گفت شاه یمن را بگوی
که بر گاه تا مشک بوید ببوی
بدان ای سر مایهٔ تازیان
کز اختر بدی جاودان بی‌زیان
مرا پادشاهی آباد هست
همان گنج و مردی و نیروی دست
سه فرزند شایستهٔ تاج و گاه
اگر داستان را بود گاه ماه
ز هر کام و هر خواسته بی‌نیاز
به هر آرزو دست ایشان دراز
مر این سه گرانمایه را در نهفت
بباید کنون شاهزاده سه جفت
ز کار آگهان آگهی یافتم
بدین آگهی تیز بشتافتم
کجا از پس پرده پوشیده روی
سه پاکیزه داری تو ای نامجوی
مران هرسه را نوز ناکرده نام
چو بشنیدم این دل شدم شادکام
که ما نیز نام سه فرخ نژاد
چو اندر خور آید نکردیم یاد
کنون این گرامی دو گونه گهر
بباید برآمیخت با یکدگر
سه پوشیده رخ را سه دیهیم جوی
سزا را سزاوار بی‌گفت‌وگوی
فریدون پیامم بدین گونه داد
تو پاسخ گزار آنچه آیدت یاد
پیامش چو بشنید شاه یمن
بپژمرد چون زاب کنده سمن
همی‌گفت گر پیش بالین من
نبیند سه ماه این جهان‌بین من
مرا روز روشن بود تاره شب
بباید گشادن به پاسخ دو لب
سراینده را گفت کای نامجوی
زمان باید اندر چنین گفت‌گوی
شتابت نباید به پاسخ کنون
مرا چند راز‌ست با رهنمون
فرستاده را زود جایی گزید
پس آنگه به کار اندرون بنگرید
بیامد در بار دادن ببست
به انبوه اندیشگان در نشست
فراوان کس از دشت نیزه‌وران
بر خویش خواند آزموده سران
نهفته برون آورید از نهفت
همه راز‌ها پیش ایشان بگفت
که ما را به گیتی ز پیوند خویش
سه شمع‌ست روشن به دیدار پیش
فریدون فرستاد زی من پیام
بگسترد پیشم یکی خوب دام
همی‌کرد خواهد ز چشمم جدا
یکی رای باید زدن با شما
فرستاده گوید چنین گفت شاه
که ما را سه شاه‌ست زیبای گاه
گراینده هر سه به پیوند من
به سه روی پوشیده فرزند من
اگر گویم آری و دل زان تهی
دروغم نه اندر خورد با مهی
وگر آرزو‌ها سپارم بدوی
شود دل پر آتش پر از آب روی
وگر سر بپیچم ز فرمان او
به یک سو گرایم ز پیمان او
کسی کو بود شهریار زمین
نه بازی‌ست با او سگالید کین
شنیدستم از مردم راه‌جوی
که ضحاک را زو چه آمد بروی
ازین در سخن هر چه دارید یاد
سراسر به من بر بباید گشاد
جهان آزموده دلاور سران
گشادند یک‌یک به پاسخ زبان
که ما همگنان آن نبینیم رای
که هر باد را تو بجنبی ز جای
اگر شد فریدون جهان شهریار
نه ما بندگانیم با گوشوار
سخن‌گفتن و کوشش آیین ماست
عنان و سنان تافتن دین ماست
به خنجر زمین را میستان کنیم
به نیزه هوا را نیستان کنیم
سه فرزند اگر بر تو هست ارجمند
سر بدره بگشای و لب را ببند
و گر چارهٔ کار خواهی همی
بترسی ازین پادشاهی همی
ازو آرزو‌های پرمایه جوی
که کردار آنرا نبینند روی
چو بشنید از آن نامداران سخن
نه سر دید آن را به گیتی نه بن

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز سالش چو یک پنجه اندر کشید
سه فرزند‌ش آمد گرامی پدید
هوش مصنوعی: وقتی او به سن چهل سالگی رسید، سه فرزند عزیزش به دنیا آمدند.
به بخت جهاندار هر سه پسر
سه خسرو نژاد از در تاج زر
هوش مصنوعی: به شانس و سرنوشت حاکم جهان، سه پسر از نسل بزرگ‌ترین پادشاهان، با تاجی از طلا وارد می‌شوند.
به بالا چو سرو و به رخ چون بهار
به هر چیز مانندهٔ شهریار
هوش مصنوعی: شخصی به زیبایی سرو در قامت و به شادابی بهار در چهره توصیف شده است. او مانند یک پادشاه در میان دیگران برجسته و بی‌نظیر است.
از این سه دو پاکیزه از شهرناز
یکی کهتر از خوب چهر ارنواز
هوش مصنوعی: از این سه نفر، دو نفر با فضیلت و پاکیزه هستند و یکی از آنها نسبت به زیبایی و جذابیت کمتر برخوردار است.
پدر نوز ناکرده از ناز نام
همی پیش پیلان نهادند گام
هوش مصنوعی: پدر نوزاد که هنوز به دنیا نیامده، به خاطر ناز و افراطی که در تربیت فرزندش دارد، نامش را پیش پای فیل‌ها گذاشته است.
فریدون از آن نامداران خویش
یکی را گرانمایه‌تر خواند پیش
هوش مصنوعی: فریدون یکی از نامدارانی را که داشت، به عنوان فردی با ارزش‌تر و مهم‌تر از دیگران شناخت.
کجا نام او جندل پرهنر
به هر کار دلسوز بر شاه بر
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه کجا می‌توان نام کسی را پیدا کرد که در هر کاری به شاه دل-burning و دلسوز باشد و هنری برجسته داشته باشد. به عبارتی این شخص در تمامی کارهایش برای پادشاه تلاش می‌کند و مهارت‌های بالایی دارد.
بدو گفت برگرد گرد جهان
سه دختر گزین از نژاد مهان
هوش مصنوعی: به او گفت: به دور دنیا سفر کن و از میان سه دختر از نسل بزرگ و محترم انتخاب کن.
سه خواهر ز یک مادر و یک پدر
پری چهره و پاک و خسرو گهر
هوش مصنوعی: سه خواهر از یک پدر و مادر هستند که زیبا و دل‌فریبند و از خانواده‌ای معروفت و با اصالت به دنیا آمده‌اند.
به خوبی سزای سه فرزند من
چنان چون بشاید به پیوند من
هوش مصنوعی: به خوبی باید با سه فرزند من رفتار شود، همان‌طور که شایسته است با ارتباط من برخورد شود.
به بالا و دیدار هر سه یکی
که این را ندانند ازان اندکی
هوش مصنوعی: به سمت بالا و دیدار هر سه (خدا، پیامبر و اولیا) یک حقیقت است که فقط عده‌ی کمی از آن آگاهی دارند.
چو بشنید جندل ز خسرو سخن
یکی رای پاکیزه افگند بن
هوش مصنوعی: وقتی جندل سخنان خسرو را شنید، نظری پاک و روشن ارائه داد.
که بیدار دل بود و پاکیزه مغز
زبان چرب و شایستهٔ کار نغز
هوش مصنوعی: کسی که دل بیدار و خالص دارد و ذهنش پاک است، می‌تواند با زبانی شیوا و مناسب، کارهای زیبا و ارزشمندی را انجام دهد.
ز پیش سپهبد برون شد به راه
ابا چند تن مر ورا نیکخواه
هوش مصنوعی: از حضور فرمانده بیرون رفت و در مسیر، چند نفر او را به نیکی راهنمایی کردند.
یکایک ز ایران سراندر کشید
پژوهید و هرگونه گفت و شنید
هوش مصنوعی: هر یک از مردم ایران به بررسی و تحقیق درباره مسائل مختلف پرداختند و هر نوع گفت‌وگویی انجام دادند.
به هر کشوری کز جهان مهتری
به پرده درون داشتن دختری
هوش مصنوعی: در هر کشوری که مردی برتر باشد و دختری را در دل خود پرورش دهد، به آن کشور ارادت و محبت نشان می‌دهد.
نهفته بجستی همه راز‌شان
شنیدی همه نام و آواز‌شان
هوش مصنوعی: همه اسرار آنها را کشف کرده‌ای و از نام و آوازشان باخبر شدی.
ز دهقان پر مایه کس را ندید
که پیوستهٔ آفریدون سزید
هوش مصنوعی: هیچ‌کس را ندیدم که از دهقان پرمایه بیشتر شایسته و لایق باشد، مانند آفریدون.
خردمند و روشن‌دل و پاک‌تن
بیامد بر سرو شاه یمن
هوش مصنوعی: عاقل و دل‌پاک و بی‌گناه، به نزد سرو خوش‌چهره‌ای که نماد زیبایی در یمن بوده، آمد.
نشان یافت جندل مر اورا درست
سه دختر چنان چون فریدون بجست
هوش مصنوعی: جندل، نشانه‌ای از اصل خود را پیدا کرد و به همین دلیل سه دختر را مانند فریدون جستجو کرد.
خرامان بیامد به نزدیک سرو
چنان چون به پیش گل اندر تذرو
هوش مصنوعی: درخت سرو به آرامی به سمت او نزدیک شد، همان‌طور که یک طاووس با وقار به سمت گل می‌رود.
زمین را ببوسید و چربی نمود
برآن کهتری آفرین برفزود
هوش مصنوعی: زمین را بوسید و سپس بر آن چربی و رونق افزود، زیرا بر آن کسی که پست است، با این کار توجه و ارزش بیشتری داد.
به جندل چنین گفت شاه یمن
که بی‌آفرینت مبادا دهن
هوش مصنوعی: شاه یمن به جندل گفت: مبادا بدون آفریدن تو، چیزی را به زبان بیاورم.
چه پیغام داری چه فرمان دهی
فرستاده‌ای گر گرامی رهی
هوش مصنوعی: هر پیامی یا دستوری که داری، فرستاده‌ای، اگر در جایگاه والایی هستی.
بدو گفت جندل که خرم بدی
همیشه ز تو دور دست بدی
هوش مصنوعی: جندل به او گفت که همیشه در خوشی و شادکامی هستی، اما این حال و روز تو دور از من است.
از ایران یکی کهترم چون شمن
پیام آوریده به شاه یمن
هوش مصنوعی: من از ایران فردی کم اهمیت‌تر هستم، مانند پیامی که شمنی به پادشاه یمن می‌آورد.
درود فریدون فرخ دهم
سخن هر چه پرسند پاسخ دهم
هوش مصنوعی: به سلامتی فریدون با شخصیت و خوب، هر چه بپرسند، من به همه سوالات پاسخ می‌دهم.
ترا آفرین از فریدون گرد
بزرگ آن‌کسی کو نداردش خرد
هوش مصنوعی: تو را ستایش می‌کنم ای فریدون بزرگ، کسی که خرد و دانایی ندارد، شایسته چنین ستایشی نیست.
مرا گفت شاه یمن را بگوی
که بر گاه تا مشک بوید ببوی
هوش مصنوعی: شاه یمن به من گفت که به او بگو برود و در زمان مناسب بویی خوش را استشمام کند.
بدان ای سر مایهٔ تازیان
کز اختر بدی جاودان بی‌زیان
هوش مصنوعی: ای سرمایهٔ عرب‌ها، بدان که از ستارهٔ شومی که همیشه بدی‌ها را نشان می‌دهد، بی‌زیان و بی‌خطر هستی.
مرا پادشاهی آباد هست
همان گنج و مردی و نیروی دست
هوش مصنوعی: من دارای پادشاهی با شکوه هستم که شامل ثروت، قدرت و توانمندی جسمی است.
سه فرزند شایستهٔ تاج و گاه
اگر داستان را بود گاه ماه
هوش مصنوعی: اگر داستان به خوبی بیان شود، سه فرزند شایسته و زیبا در آن درخشنده خواهند بود، مانند تاج و ماه.
ز هر کام و هر خواسته بی‌نیاز
به هر آرزو دست ایشان دراز
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که از هر لذت و خواسته‌ای بی‌نیاز بوده و به هیچ آرزویی نیازی ندارند، زیرا دست آن‌ها به همه چیز رسیده و به هر چیزی که می‌خواهند دسترسی دارند.
مر این سه گرانمایه را در نهفت
بباید کنون شاهزاده سه جفت
هوش مصنوعی: این سه چیز ارزشمند را باید در دل نگه‌داری، زیرا اکنون شاهزاده‌ای با سه جفت از آن‌ها وجود دارد.
ز کار آگهان آگهی یافتم
بدین آگهی تیز بشتافتم
هوش مصنوعی: از خبرهای کسانی که مطلع بودند، آگاهی کسب کردم و به خاطر این آگاهی، سریعاً اقدام کردم.
کجا از پس پرده پوشیده روی
سه پاکیزه داری تو ای نامجوی
هوش مصنوعی: کجا می‌توانی پیدا کنی کسی را که پشت پرده و با چهره‌ای پنهان، همچون توی پاک‌نهاد و جستجوگر نام باشد؟
مران هرسه را نوز ناکرده نام
چو بشنیدم این دل شدم شادکام
هوش مصنوعی: وقتی نام آن سه نفر را نشنیده بودم، دل من شاد و خوشحال شد.
که ما نیز نام سه فرخ نژاد
چو اندر خور آید نکردیم یاد
هوش مصنوعی: ما هم نام سه فرد خوشبخت را وقتی به ذهنمان آمد، یاد نکردیم.
کنون این گرامی دو گونه گهر
بباید برآمیخت با یکدگر
هوش مصنوعی: اکنون باید این ارزشمند را با دو نوع گوهر ترکیب کرد.
سه پوشیده رخ را سه دیهیم جوی
سزا را سزاوار بی‌گفت‌وگوی
هوش مصنوعی: سه زن زیبا که صورت‌هایشان پنهان است، هر یک دارای تاجی هستند. هر یک از آن‌ها شایسته‌ی احترام و تقدیر است و نیازی به گفت‌وگو برای اثبات این موضوع وجود ندارد.
فریدون پیامم بدین گونه داد
تو پاسخ گزار آنچه آیدت یاد
هوش مصنوعی: فریدون پیام را به این شکل به من منتقل کرد: تو باید به همه چیزهایی که به ذهنت می‌رسد پاسخ بدهی.
پیامش چو بشنید شاه یمن
بپژمرد چون زاب کنده سمن
هوش مصنوعی: وقتی شاه یمن این پیام را شنید، ناراحت و غمگین شد، مانند زابی که از گودالی بیرون آمده باشد و عطر سمن را حس کند.
همی‌گفت گر پیش بالین من
نبیند سه ماه این جهان‌بین من
هوش مصنوعی: او همواره می‌گفت، اگر سه ماه در کنار من نباشی، این دنیا را نخواهی دید.
مرا روز روشن بود تاره شب
بباید گشادن به پاسخ دو لب
هوش مصنوعی: من در روشنایی روز می‌دانستم که شب باید با پاسخ گفتن به دو لبم آغاز شود.
سراینده را گفت کای نامجوی
زمان باید اندر چنین گفت‌گوی
هوش مصنوعی: شخصی به شاعر می‌گوید: ای کسی که به دنبال نام و شهرت هستی، در این نوع گفتگوها باید چنین سخن بگویی.
شتابت نباید به پاسخ کنون
مرا چند راز‌ست با رهنمون
هوش مصنوعی: سرعت تو نباید باعث شود که به پاسخ کنونی من فکر نکنی، زیرا هنوز چندین راز هست که باید کشف شوند.
فرستاده را زود جایی گزید
پس آنگه به کار اندرون بنگرید
هوش مصنوعی: فرستاده به سرعت جایی را انتخاب کرد و سپس به امور داخلی آنجا نگاهی انداخت.
بیامد در بار دادن ببست
به انبوه اندیشگان در نشست
هوش مصنوعی: به مراسمی آمد و درِ پذیرایی را بست و در میان جمعیتی از اندیشمندان نشسته بود.
فراوان کس از دشت نیزه‌وران
بر خویش خواند آزموده سران
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد از دشت جنگجویان با تجربه و دلاور به نزد خود دعوت کردند.
نهفته برون آورید از نهفت
همه راز‌ها پیش ایشان بگفت
هوش مصنوعی: رازها را که در دل پنهان کرده‌اید، افشا کنید و به‌روشنی با دیگران در میان بگذارید.
که ما را به گیتی ز پیوند خویش
سه شمع‌ست روشن به دیدار پیش
هوش مصنوعی: این بیت به ارتباط و پیوندی اشاره دارد که بین ما و دنیای اطراف وجود دارد. مانند سه شعله که در کنار هم و در یک جا روشن هستند، این ارتباطات به ما نور و روشنی می‌بخشند و ما را در مسیر زندگی راهنمایی می‌کنند.
فریدون فرستاد زی من پیام
بگسترد پیشم یکی خوب دام
هوش مصنوعی: فریدون پیامی به من فرستاد و یکی از بهترین جوانان را پیش من فرستاد.
همی‌کرد خواهد ز چشمم جدا
یکی رای باید زدن با شما
هوش مصنوعی: من از دیده‌ام دوری خواهم کرد و برای این کار، باید با شما نظری در میان بگذارم.
فرستاده گوید چنین گفت شاه
که ما را سه شاه‌ست زیبای گاه
هوش مصنوعی: فرستاده می‌گوید که شاه چنین گفته است: ما سه شاه زیبا داریم که در هر زمان و مکان خود را نشان می‌دهند.
گراینده هر سه به پیوند من
به سه روی پوشیده فرزند من
هوش مصنوعی: این بیت به ارتباط و پیوند میان سه چیز اشاره دارد که به شکل‌های مختلفی از وجود من یا فرزند من برخوردار هستند. یعنی هر سه به نوعی به من مرتبط‌اند، ولی هر کدام جنبه‌ها و ابعاد پنهانی دارند.
اگر گویم آری و دل زان تهی
دروغم نه اندر خورد با مهی
هوش مصنوعی: اگر بگویم بله و در دل از این موضوع خالی باشم، در واقع دروغ می‌گویم و این سخن همراه با حقیقت نخواهد بود.
وگر آرزو‌ها سپارم بدوی
شود دل پر آتش پر از آب روی
هوش مصنوعی: اگر آرزوهایم را رها کنم، دل من که پر از آتش است، به سمت آب خواهد رفت.
وگر سر بپیچم ز فرمان او
به یک سو گرایم ز پیمان او
هوش مصنوعی: اگر از دستورات او سرپیچی کنم و به سمتی دیگر بروم، عهد و پیمان خود را شکسته‌ام.
کسی کو بود شهریار زمین
نه بازی‌ست با او سگالید کین
هوش مصنوعی: کسی که فرمانروای جهان است، بازیچه نیست و نباید با او به دشمنی پرداخت.
شنیدستم از مردم راه‌جوی
که ضحاک را زو چه آمد بروی
هوش مصنوعی: شنیده‌ام از کسانی که در پی حقیقت‌اند که چه واقعه‌ای باعث شد تا ضحاک به این شکل ظاهر شود.
ازین در سخن هر چه دارید یاد
سراسر به من بر بباید گشاد
هوش مصنوعی: هر چه دارید از سخن و اندیشه، باید به طور کامل و بی پرده با من در میان بگذارید.
جهان آزموده دلاور سران
گشادند یک‌یک به پاسخ زبان
هوش مصنوعی: در جهان، افراد شجاعی که تجربه‌های زیادی دارند، به تدریج برای پاسخگویی آماده شده و از کلام خود استفاده می‌کنند.
که ما همگنان آن نبینیم رای
که هر باد را تو بجنبی ز جای
هوش مصنوعی: ما هم‌سن و سالان آن را نمی‌بینیم که تو چطور با هر بادی جای خود را تغییر می‌دهی.
اگر شد فریدون جهان شهریار
نه ما بندگانیم با گوشوار
هوش مصنوعی: اگر فریدون، پادشاه جهان شود، دیگر ما بندگان او نیستیم که فقط به زینت‌های ظاهری خود اهمیت دهیم.
سخن‌گفتن و کوشش آیین ماست
عنان و سنان تافتن دین ماست
هوش مصنوعی: صحبت کردن و تلاش کردن، روش و روش‌کار ماست، و کنترل و رهبری، اساس دین ماست.
به خنجر زمین را میستان کنیم
به نیزه هوا را نیستان کنیم
هوش مصنوعی: زمین را با خنجر شخم می‌زنیم و هوا را با نیزه می‌نوازیم.
سه فرزند اگر بر تو هست ارجمند
سر بدره بگشای و لب را ببند
هوش مصنوعی: اگر سه فرزند با ارزش و عزیز داری، پس بهتر است در بیان احساساتت احتیاط کنی و به جای سخن گفتن، عمل کنی.
و گر چارهٔ کار خواهی همی
بترسی ازین پادشاهی همی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال راه حل مشکلاتت هستی، باید از این حکومت و قدرت بترسی.
ازو آرزو‌های پرمایه جوی
که کردار آنرا نبینند روی
هوش مصنوعی: از او خواسته‌های با ارزش و مهمی بخواه که هیچ‌کس نتواند رفتار او را ببیند.
چو بشنید از آن نامداران سخن
نه سر دید آن را به گیتی نه بن
هوش مصنوعی: وقتی آن نامداران صحبت را شنیدند، نه سر آن را در دنیا دیدند و نه دلیلی برای آن پیدا کردند.

خوانش ها

بخش ۲ به خوانش فرشید ربانی
بخش ۲ به خوانش فرهاد بشیریان
بخش ۲ به خوانش محمدیزدانی جوینده

حاشیه ها

1392/01/10 22:04
علیرضا

ارنواز به معنی ارنه یعنی خوب ونیکو و واز به معنی واژه و سخن ونامیست زیبا و پسندیده

1392/01/10 22:04
علیرضا

نوز مخفف هنوز است و نوز وناز و ناکرده و نام گوش نوازست و استفاده از صنعت واژآرایی در این مصراع نمایان است

1392/01/10 22:04
علیرضا

پاکیزه مغز به معنی زیرک وپاک رای و باهوش و تیز امروز

1392/01/10 23:04
علیرضا

نه بازیست به معنی سهل و اسان نگرفتن

1392/01/10 23:04
علیرضا

سگالیدن به معنی سگالش و مشورت و رای و گاهی فراتر از آن و دور اندیشی و تدبیر

1394/06/13 15:09

«سگالیدن» بر اساس لغت‌نامه‌ی معین معنی دمی هم دارد که به نظر در این شعر منظور همان معنی دوم است:
سگالیدن: (س دَ) (مص ل .) 1 - اندیشیدن . 2 - خصومت ورزیدن .

1396/10/12 13:01
نسترن

ز دهقان پر مایه کس را ندید که پیوسته آفریدون سزید
اشباه است
ز ایران پر مایه کس را ندید که پیوسته آفریدون سزید
و(پیوسته=پسران فریدون)،(سزید=سزیدن=سزاوا)

1396/10/12 14:01
نسترن

خرامان بیامد به نزدیک سرو_چنان چون به پیش گل اندر تذرو
اشتباه است
خرامان بیامد به نزدیک سرو_به شادی چو پیش کل اید تذرو
(تذرو=خروس صحرایی)

1396/10/12 15:01
نسترن

سه پوشیده رخ را سه دیهیم جوی_سزا را سزاوار بی گفت وگوی
اشتباه است
سه پوشیده رخ را سه دیهیم جوی_سزا در سزا کار بی گفتوگوی

1397/04/09 14:07
شهروز کبیری

درود بر شما نسترن بانو
بر اساس کدام نسخه می فرمایید باید به جای واژه دهقان، از واژّ ایران استفاده شود؟
ز دهقان پر مایه کس را ندید
که پیوسته آفریدون سزید
این بیت به نظر اشتباه نمی آید. طبقه دهقانان طبقه بالادست جامعه بودند (در معنی امروزی دهقان نبوده است). بنابراین طبیعی است که جندل در بین این طبقه به فکر یافتن دخترانی سزاوار برای پسران فریدون باشد.

1397/04/09 14:07
شهروز کبیری

درود بی کران بر نسترن بانو
خرامان بیامد به نزدیک سرو
چنان چون به پیش گل اندر تذرو
بر اساس نسخه مسکو، بیت بالا صحیح است. منبع شما جه بوده است؟

1398/02/07 06:05
خسروساسان

درود.
تا مشک بوید بر گاه بوییدن:
مرا گفت شاه یمن را بگوی که بر گاه تا مشک بوید ببوی
« تا مشک بوید بر گاه بوییدن»: جمله دعایی است یعنی تا زمانی که مشک بوی خوش می‌دهد (یعنی تا ابد چون مشک همیشه بوی خوب می‌دهد) تو در مسند پادشاهی جاودانه بمانی./ «ببوی»: فعل امر است از بودن به معنی بباش.

1398/02/07 06:05
خسروساسان

بَدی (= باشی):
بدو گفت جندل که خرّم بدی همیشه زتو دور دستِ بدی
«بَدی»: در لت ِ اول کوتاه شده ی بادی = باشی است. خرّم بدی: شاد باشی./ بدی در لت دوم: بلا؛ پیشامد بد./
بُوی:
بدان ای سرِ مایه تازیان کز اختر بوی جاودان بی زیان
«بُوی»: باشی./ سرِ مایه: مهتر، بزرگتر./ لت ِ دوم یعنی تا ابد ستاره بخت تو برایت بی‌گزند باشد.کنایه از این که روزگار به کام ِ تو باد.

1400/01/10 02:04
فرحناز یوسفی

ز دهقان پرمایه کس را ندید
که پیوستهٔ آفریدون سزید
دهقان در شاهنامه به معنی کشاورز نیست و همان دهگان یا زمین داران و مجازا به معنی اقوام اصیل ایرانی است.

1400/01/10 02:04
فرحناز یوسفی

از ایران یکی کهترم چون شمن
پیام آوریده به شاه یمن
شمن، در لغت به معنی بت پرست است ولی در اینجا در مجاز به کار رفته است یعنی متظور جندل این است که من بندهٔ یک انسان بزرگ تر از خودم هستم که منظور همان فریدون است.

1400/01/14 21:04
فرحناز یوسفی

کجا نام او جندل پرهنر
به هر کار دلسوز بر شاه بر
دلسوز، به صورت دلسوزه هم در نسخه‌ها آمده است.
(به) را بزرگواری کنید اصلاح بشه بر اثر اشتباه تایپی (بخ) نوشته شده است. سپاس

1400/01/14 21:04
فرحناز یوسفی

ز دهقان پر مایه کس را ندید
که پیوستهٔ آفریدون سزید
با توجه به حاشیه‌های بالا، بر اساس تصحیح دکتر خالقی مطلق ( دهقان) صحیح است.

1400/02/03 08:05
مصطفی قباخلو

با سلام
به نظر بنده
در این بیت
ز دهقان پر مایه کس را ندید
که پیوستهٔ آفریدون سزید
به جای پیوسته باید ((پیوستن)) به کار رود
یعنی
ز دهقان پر مایه کس را ندید*که پیوستن آفریدون سزید

1400/02/03 08:05
مصطفی قباخلو

با سلام
لطفا یکی بگه این بیت یعنی چی
سه فرزند شایستهٔ تاج و گاه
اگر داستان را بود گاه ماه
ممنون

1401/11/08 22:02
فیراس

بزرگواران گرام پیشنهاد می کنم لحظه ای تاّمل و توجه داشته باشیم که در برابر فردوسی شاعر بزرگ هستیم و شاهکار ایشان. آیا سزاست که به فردوسی بگوئیم بجای این واژه آن واژه را بکار ببر. قطعا شما هم با من همراّی هستید که نظراتی که بدون سند و تحقیق  می دهیم نه تنها سودی ندارد که می تواند مایه سردرگمی و اشتباه دیگران بشود.

1403/02/24 07:04
جهن یزداد

 

ud se duxtar bōxt-husraw tāzīgān šāh be xwāst ud pad zanīh be pusarān dād.


و سه دختر بخت‌خسرو، شاه تازیکان را بخواست و به زنی به پسران داد