گنجور

بخش ۷

سکندر چو کرد اندر ایران نگاه
بدانست کو را شد آن تاج و گاه
همی راه و بی‌راه لشکر کشید
سوی کید هندی سپه برکشید
به جایی که آمد سکندر فراز
در شارستانها گشادند باز
ازان مرز کس را به مردم نداشت
ز ناهید مغفر همی برگذاشت
چو آمد بران شارستان بزرگ
که میلاد خواندیش کید سترگ
بران مرز لشکر فرود آورید
همه بوم ایشان سپه گسترید
نویسندهٔ نامه را خواندند
به پیش سکندرش بنشاندند
یکی نامه بنوشت نزدیک کید
چو شیری که ارغنده گردد به صید
ز اسکندر راد پیروزگر
خداوند شمشیر و تاج و کمر
سر نامه بود آفرین از نخست
بدانکس که دل را به دانش بشست
ز کار آن گزیند که بی‌رنج‌تر
چو خواهد که بردارد از گنج بر
گراینده باشد به یزدان پاک
بدو دارد امید و زو ترس و باک
بداند که ما تخت را مایه‌ایم
جهاندار پیروز را سایه‌ایم
نوشتم یکی نامه نزدیک تو
که روشن کند جان تاریک تو
هم‌آنگه که بر تو بخواند دبیر
منه پیش و این را سگالش مگیر
اگر شب رسد روشنی را مپای
هم‌اندر زمان سوی فرمان گرای
وگر بگذری زین سخن نگذرم
سر و تاج و تختت به پی بسپرم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سکندر چو کرد اندر ایران نگاه
بدانست کو را شد آن تاج و گاه
هوش مصنوعی: سکندر وقتی به ایران نگاه کرد، متوجه شد که آن تاج و مقام برای چه کسی است.
همی راه و بی‌راه لشکر کشید
سوی کید هندی سپه برکشید
هوش مصنوعی: لشکری به راه افتاد و به سمت فریب هندی حرکت کرد و نیروهایش را به نمایش گذاشت.
به جایی که آمد سکندر فراز
در شارستانها گشادند باز
هوش مصنوعی: سکندر وقتی به شهری رسید، در آنجا دروازه‌ها را گشودند و به او خوشامد گفتند.
ازان مرز کس را به مردم نداشت
ز ناهید مغفر همی برگذاشت
هوش مصنوعی: از آنجا کسی به مردم علاقه‌ای نداشت، حتی ناهید هم از آنجا دوری گزید.
چو آمد بران شارستان بزرگ
که میلاد خواندیش کید سترگ
هوش مصنوعی: زمانی که به شهری بزرگ و پرجمعیت رسید که آن را به نام میلاد می‌شناسند، نقشه‌ای بزرگ و حیله‌ای عظیم در آنجا به راه انداخته شده بود.
بران مرز لشکر فرود آورید
همه بوم ایشان سپه گسترید
هوش مصنوعی: لشکر را بر سر مرزها بیاورید و به همه نقاط سرزمین آنها سپاه خود را مستقر کنید.
نویسندهٔ نامه را خواندند
به پیش سکندرش بنشاندند
هوش مصنوعی: نامه‌نویس را خواندند و او را به حضور سکندر آوردند و نشاندند.
یکی نامه بنوشت نزدیک کید
چو شیری که ارغنده گردد به صید
هوش مصنوعی: یک نفر نامه‌ای نوشت نزدیک کسی، مانند شیری که وقتی به شکار می‌رود، به رنگ ارغوانی درمی‌آید.
ز اسکندر راد پیروزگر
خداوند شمشیر و تاج و کمر
هوش مصنوعی: از اسکندر، دلیر و پیروزمند، خداوند شمشیر و تاج و کمربند عطا کرده است.
سر نامه بود آفرین از نخست
بدانکس که دل را به دانش بشست
هوش مصنوعی: در ابتدا، سروده‌ای را به احتیاط و بی‌نظیر ذکر کرده‌اند که به فردی اشاره دارد که قلب را با دانش پاک و روشن می‌سازد.
ز کار آن گزیند که بی‌رنج‌تر
چو خواهد که بردارد از گنج بر
هوش مصنوعی: انسان باید کارهایی را انتخاب کند که بدون زحمت و دردسر باشد، همان‌طور که اگر بخواهد از گنجی بهره‌برداری کند، باید آسان‌ترین راه را برگزینید.
گراینده باشد به یزدان پاک
بدو دارد امید و زو ترس و باک
هوش مصنوعی: کسی که به خداوند بزرگ و پاک روی آورده است، به او امید دارد و از او ترس و نگرانی دارد.
بداند که ما تخت را مایه‌ایم
جهاندار پیروز را سایه‌ایم
هوش مصنوعی: بداند که ما زمینه‌ساز قدرت و پیروزی پادشاه هستیم و به نوعی سایه‌ای برای او محسوب می‌شویم.
نوشتم یکی نامه نزدیک تو
که روشن کند جان تاریک تو
هوش مصنوعی: نامه‌ای نوشتم و به تو نزدیک کردم تا جان تاریکت را روشن کند.
هم‌آنگه که بر تو بخواند دبیر
منه پیش و این را سگالش مگیر
هوش مصنوعی: به محض اینکه دبیر شروع به خواندن بر تو کند، پیش از اینکه این را نادیده بگیری، خوب به آن توجه کن.
اگر شب رسد روشنی را مپای
هم‌اندر زمان سوی فرمان گرای
هوش مصنوعی: اگر شب فرا برسد، به روشنی نپرداز و در زمان مناسب به فرمانی که دارید توجه کن.
وگر بگذری زین سخن نگذرم
سر و تاج و تختت به پی بسپرم
هوش مصنوعی: اگر از این حرف عبور کنی، من هم از تو نمی‌گذرم و تمام قدرت و مقام تو را به پای کسی دیگر می‌سپارم.