گنجور

بخش ۳۲

بپرسید هرچیز و دریا بدید
وزان روی لشکر به مغرب کشید
یکی شارستان پیشش آمد بزرگ
بدو اندرون مردمانی سترگ
همه روی سرخ و همه موی زرد
همه در خور جنگ روز نبرد
به فرمان به پیش سکندر شدند
دو تا گشته و دست بر سر شدند
سکندر بپرسید از سرکشان
که ایدر چه دارد شگفتی نشان
چنین گفت با او یکی مرد پیر
که ای شاه نیک‌اختر و شهرگیر
یکی آبگیرست زان روی شهر
کزان آب کس را ندیدیم بهر
چو خورشید تابان بدانجا رسید
بران ژرف دریا شود ناپدید
پس چشمه‌در تیره گردد جهان
شود آشکارای گیتی نهان
وزان جای تاریک چندان سخن
شنیدم که هرگز نیاید به بن
خرد یافته مرد یزدان‌پرست
بدو در یکی چشمه گوید که هست
گشاده سخن مرد با رای و کام
همی آب حیوانش خواند به نام
چنین گفت روشن‌دل پر خرد
که هرک آب حیوان خورد کی مرد
ز فردوس دارد بران چشمه راه
بشوید برآن تن بریزد گناه
بپرسید پس شه که تاریک جای
بدو اندرون چون رود چارپای
چنین پاسخ آورد یزدان‌پرست
کزان راه بر کره باید نشست
به چوپان بفرمود کاسپ یله
سراسر به لشکرگه آرد گله
گزین کرد زو بارگی ده هزار
همه چار سال از در کارزار

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بپرسید هرچیز و دریا بدید
وزان روی لشکر به مغرب کشید
هوش مصنوعی: هر چیزی را که خواستند پرسیدند و دریا به آنها نشان داد و به خاطر آن، لشکر به سمت مغرب حرکت کرد.
یکی شارستان پیشش آمد بزرگ
بدو اندرون مردمانی سترگ
هوش مصنوعی: یک شهر بزرگ به او نزدیک شد و درون آن مردمان بزرگی وجود داشتند.
همه روی سرخ و همه موی زرد
همه در خور جنگ روز نبرد
هوش مصنوعی: همه چهره‌ها سرخ و موها زرد است و همه آماده‌ی جنگ در روز نبرد هستند.
به فرمان به پیش سکندر شدند
دو تا گشته و دست بر سر شدند
هوش مصنوعی: به دستور سکندر، دو نفر به جلو حرکت کردند و به حالت احترام سرهای خود را خم کردند.
سکندر بپرسید از سرکشان
که ایدر چه دارد شگفتی نشان
هوش مصنوعی: سکندر از مردم سرکش پرسید که در این مکان چه چیز شگفت‌انگیزی وجود دارد.
چنین گفت با او یکی مرد پیر
که ای شاه نیک‌اختر و شهرگیر
هوش مصنوعی: یک مرد پیر به او گفت، ای پادشاه خوشبخت و کسی که مردم را به خود جلب می‌کند.
یکی آبگیرست زان روی شهر
کزان آب کس را ندیدیم بهر
هوش مصنوعی: یک آبگیر وجود دارد که در آن هیچ‌کس آبی را نمی‌بیند، به خاطر همین هیچ‌کس به آنجا نمی‌رود.
چو خورشید تابان بدانجا رسید
بران ژرف دریا شود ناپدید
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید در آسمان به نقطه‌ای خاص می‌رسد، در عمق دریا ناپدید می‌شود.
پس چشمه‌در تیره گردد جهان
شود آشکارای گیتی نهان
هوش مصنوعی: زمانی که چشمه‌اش تیره و کدر شود، جهانی که در آن هستیم، به‌دردسرهایی دچار خواهد شد و آنچه در این دنیا پنهان است، نمایان خواهد شد.
وزان جای تاریک چندان سخن
شنیدم که هرگز نیاید به بن
هوش مصنوعی: از آن مکان تیره و تار، به حدی سخن شنیدم که هیچگاه به انتها نرسید.
خرد یافته مرد یزدان‌پرست
بدو در یکی چشمه گوید که هست
هوش مصنوعی: مردی با دانش و آگاهی، به تصویری از خداوند می‌نگرد و در دلش می‌گوید که او وجود دارد و در این لحظه به او ایمان می‌آورد.
گشاده سخن مرد با رای و کام
همی آب حیوانش خواند به نام
هوش مصنوعی: مردی با اندیشه و خرد، با زبان باز سخن می‌گوید و در نامگذاری چیزی که به او زندگی و شادابی می‌بخشد، از کلمه‌ای که نماد حیات است، استفاده می‌کند.
چنین گفت روشن‌دل پر خرد
که هرک آب حیوان خورد کی مرد
هوش مصنوعی: یک انسان با خرد و آگاه به راحتی متوجه می‌شود که هر کسی که از آب حیات بنوشد، در واقع زنده است و مرگ برای او معنایی ندارد.
ز فردوس دارد بران چشمه راه
بشوید برآن تن بریزد گناه
هوش مصنوعی: از بهشت چشمه‌ای جاری است که می‌تواند گناهان را بشوید و بر آن تن بریزد.
بپرسید پس شه که تاریک جای
بدو اندرون چون رود چارپای
هوش مصنوعی: پادشاه از این که چرا درون این مکان تاریک است، پرسید، مانند مکانی که چارپایان در آن می‌روند.
چنین پاسخ آورد یزدان‌پرست
کزان راه بر کره باید نشست
هوش مصنوعی: خداپرست به این نتیجه رسید که باید در مسیر درست و صحیح قرار بگیرد و در آنجا بایستد.
به چوپان بفرمود کاسپ یله
سراسر به لشکرگه آرد گله
هوش مصنوعی: به چوپان دستور داد که گله را به طور کامل به محل لشکر بیاورد.
گزین کرد زو بارگی ده هزار
همه چار سال از در کارزار
هوش مصنوعی: او از میان آن لشکر ده هزار نفر را انتخاب کرد و همه آن‌ها را هر چهار سال یک بار به میدان جنگ فرستاد.