برگردان به زبان ساده
چو نزدیکی نرمپایان رسید
نگه کرد و مردم بیاندازه دید
هوش مصنوعی: وقتی به نزدیکی افرادی که قدمهای نرمی دارند رسید، نگاهی کرد و تعداد بالای مردم را مشاهده کرد.
نه اسپ و نه جوشن نه تیغ و نه گرز
ازان هر یکی چون یکی سرو برز
هوش مصنوعی: نه اسب و نه زره، نه شمشیر و نه گرز؛ هر یک از اینها همچون یک سرو بلند و استوار است.
چو رعد خروشان برآمد غریو
برهنه سپاهی به کردار دیو
هوش مصنوعی: زمانی که صدای رعد و برق به گوش میرسد، نیرومندی از سپاه به وجود میآید که همچون دیو به نظر میرسد.
یکی سنگباران بکردند سخت
چو باد خزان برزند بر درخت
هوش مصنوعی: یک نفر به شدت بر کسی یا چیزی حملهور شد، همانطور که در فصل پاییز، باد به درختان میوزد و آنها را تکان میدهد.
به تیر و به تیغ اندر آمد سپاه
تو گفتی که شد روز روشن سیاه
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که با وجود قدرت و تسلط دشمن، حوادث و شرایط به قدری دشوار و تاریک شده است که گویی روز روشن نیز به رنگ سیاه درآمده است. بدین معناست که نیروهای تو با وسایل جنگی و سلاحهایشان به میدان آمدهاند و وضعیت آنقدر ناگوار است که گویی هیچ امیدی به پیروزی نیست.
چو از نرمپایان فراوان بماند
سکندر برآسود و لشکر براند
هوش مصنوعی: وقتی که سکندر از میان افرادی که کمتحمل و نازکنفس بودند، افراد زیادی را دور کرد، به آرامش رسید و لشکرش را به حرکت درآورد.
بشد تازیان تا به شهری رسید
که آن را کران و میانه ندید
هوش مصنوعی: آنها به شهری رسیدند که نه پایان آن دیده میشد و نه وسطش.
به آیین همه پیش باز آمدند
گشادهدل و بینیاز آمدند
هوش مصنوعی: همه با روی باز و دلهای گشاده و بدون نیاز به چیزی، به مراسم و آیین دعوت شدهاند.
ببردند هرگونه گستردنی
ز پوشیدنیها و از خوردنی
هوش مصنوعی: بیشهها و منابع طبیعی را از هر چیز پوشیده و قابل خوردن برداشتند و برداشت کردند.
سکندر بپرسید و بنواختشان
براندازه بر پایگه ساختشان
هوش مصنوعی: سکندر از آنها سوال کرد و به آنها احترام گذاشت و با دقت به جایگاهشان توجه کرد.
کشیدند بر دشت پردهسرای
سپاهش نجست اندر آن شهر جای
هوش مصنوعی: آنها در دشت، چادرهای سپاه خود را برپا کردند و در آن شهر هیچ جایی نیافتند.
سر اندر ستاره یکی کوه دید
تو گفتی که گردون بخواهد کشید
هوش مصنوعی: در آسمان ستارهای دیده میشود که به نظر میرسد مانند کوهی بزرگ به نظر میرسد، و این تصور را به وجود میآورد که گویی آسمان میخواهد آن را به سوی خود بکشاند.
بران کوه مردم بدی اندکی
شب تیره زیشان نماندی یکی
هوش مصنوعی: در دل کوه، افراد بدی وجود دارند، اما در شب تاریک، از آنها چیزی باقی نمیماند.
بپرسید ازیشان سکندر که راه
کدامست و چون راند باید سپاه
هوش مصنوعی: سکندر از آنها پرسید که کدام مسیر را باید دنبال کند و چگونه باید نیروهای خود را به حرکت درآورد.
همه یکسره خواندند آفرین
که ای نامور شهریار زمین
هوش مصنوعی: همه به جمع آمدهاند و با صدای بلند دعا و ستایش میکنند که تو ای پادشاه معروف و بزرگ، درخشندهای بر روی زمین.
به رفتن برین کوه بودی گذر
اگر برگذشتی برو راهبر
هوش مصنوعی: اگر از این کوه عبور کردی و به راه برگشتی، بهتر است دوباره مسیرت را ادامه دهی.
یکی اژدهایست زان روی کوه
که مرغ آید از رنج زهرش ستوه
هوش مصنوعی: در بالای کوه یک اژدها وجود دارد که مرغها به خاطر زهرش به زحمت میافتند و خسته میشوند.
نیارد گذشتن بروبر سپاه
همی دود زهرش برآید به ماه
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان از میان سپاه گذشت، زیرا دود زهر او به آسمان میرود و ماه را میپوشاند.
همی آتش افروزد از کام اوی
دو گیسو بود پیل را دام اوی
هوش مصنوعی: او با جذابیت و زیباییاش، شعلهای از شور و عشق را در دلها روشن میکند و مانند دامنی برای شیر، بر دلها چنگ میزند.
همه شهر با او نداریم تاو
خورش بایدش هر شبی پنج گاو
هوش مصنوعی: شهر را به خاطر او ترک کردهایم و هر شب نیاز به پنج گاو داریم تا خورش را آماده کنیم.
بجوییم و بر کوه خارا بریم
پر اندیشه و پر مدارا بریم
هوش مصنوعی: به دنبال هدفی والا هستیم و قصد داریم به سوی قلههای بلند برویم؛ با تفکری عمیق و برخوردی نرم و ملایم.
بدان تا نیاید بدین روی کوه
نینجامید از ما گروها گروه
هوش مصنوعی: بدان که تا زمانی که کوه به این شکل و شمایل نباشد، ما نیز گروهی گروه باقی نخواهیم ماند.
بفرمود سالار دیهیم جوی
که آن روز ندهند چیز بدوی
هوش مصنوعی: سالار فرمان داد که در آن روز هیچ چیز ناپسندی داده نشود.
چو گاه خورش درگذشت اژدها
بیامد چو آتش بران تند جا
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید غروب کرد، اژدها مانند آتش تند و سوزانی ظاهر شد.
سکندر بفرمود تا لشکرش
یکی تیرباران کنند ازبرش
هوش مصنوعی: سکندر دستور داد تا سربازانش او را با تیرهایشان هدف قرار دهند.
بزد یک دم آن اژدهای پلید
تنی چند ازیشان به دم درکشید
هوش مصنوعی: در یک لحظه، آن اژدهای شیطانی تعدادی از آنها را به دمی خود گرفتار کرد و از بین برد.
بفرمود اسکندر فیلقوس
تبیره به زخم آوریدند و کوس
هوش مصنوعی: اسکندر دستور داد که فیلقوس را با زخمهای فراوان مجروح کنند و در این حال، طبل جنگ نیز نواخته شد.
همان بیکران آتش افروختند
به هرجای مشعل همی سوختند
هوش مصنوعی: آنها آتش بزرگ و بیپایانی را روشن کردند و در هر نقطهای که مشعل وجود داشت، آتش میسوزاند.
چو کوه از تبیره پرآواز گشت
بترسید ازان اژدها بازگشت
هوش مصنوعی: وقتی کوه صداهای بلند و رعبآور از خود بیرون میآورد، از ترس اژدهایی که ممکن است در آنجا باشد، به عقب میگردد.
چو خورشید برزد سر از برج گاو
ز گلزاربرخاست بانگ چکاو
هوش مصنوعی: هنگامی که خورشید از افق بالا آمد و طلوع کرد، همانند بیداری از خواب به دلنوازترین صورت، صدای چکاوک نیز از باغ بلند شد.
چو آن اژدها را خورش بود گاه
ز مردان لشکر گزین کرد شاه
هوش مصنوعی: زمانی که آن اژدها (موجودی خطرناک) خوراکش فراهم میشود، شاه از میان مردان لشکر، بهترینها را انتخاب میکند.
درم داد سالار چندی ز گنج
بیاورد با خویشتن گاو پنج
هوش مصنوعی: سالار چند سالی به من پول داد و با خود پنج گاو آورد.
بکشت و ز سرشان برآهخت پوست
بدان جادوی داده دل مرد دوست
هوش مصنوعی: او با جادویی که از دل مرد دوست به او داده شده بود، پوست را از سرشان برداشت و جانشان را گرفت.
بیاگند چرمش به زهر و به نفت
سوی اژدها روی بنهاد تفت
هوش مصنوعی: بیا تا چرمش را با زهر و نفت آغشته کنیم و آن را به سمت اژدها بیاوریم و بر روی آن قرار دهیم.
مران چرمها را پر از باد کرد
ز دادار نیکی دهش یاد کرد
هوش مصنوعی: چرمها را از باد پر کرد و یاد نیکی و بخشش خالق را زنده کرد.
بفرمود تا پوست برداشتند
همی دست بر دست بگذاشتند
هوش مصنوعی: او دستور داد تا پوست را برداشتند و همه دستهایشان را روی هم گذاشتند.
چو نزدیکی اژدها رفت شاه
بسان یکی ابر دیدش سپاه
هوش مصنوعی: وقتی که شاه به نزدیک اژدها آمد، مانند این بود که یک ابر سپاه بزرگی را مشاهده میکند.
زبانش کبود و دو چشمش چو خون
همی آتش آمد ز کامش برون
هوش مصنوعی: زبان او به رنگ کبود درآمده و چشمانش مانند خون میدرخشند، به طوری که آتش از دهانش بیرون میزند.
چو گاو از سر کوه بنداختند
بران اژدها دل بپرداختند
هوش مصنوعی: زمانی که گاو را از بالای کوه به پایین انداختند، اژدها از ترس دلش از جا کنده شد.
فرو برد چون باد گاو اژدها
چو آمد ز چنگ دلیران رها
هوش مصنوعی: وقتی باد میوزد، گاو اژدها را به زیر میکشد و این نشان میدهد که وقتی دلیران از چنگ بیداد رها میشوند، نیروهای بزرگ و خشمناک هم تسلیم میشوند.
چو از گاو پیوندش آگنده شد
بر اندام زهرش پراگنده شد
هوش مصنوعی: وقتی که به گاو ارتباط پیدا کرد، زهرش بر تمام اندامش پخش شد.
همه رودگانیش سوراخ کرد
به مغز و به پی راه گستاخ کرد
هوش مصنوعی: همه آنانی که در دل یا فکر دیگران به تردید میافتند، باعث میشوند که دیگران به شک و تردید بیفتند و به رفتارهای بیپروا و جسورانه روی آورند.
همی زد سرش را بران کوه سنگ
چنین تا برآمد زمانی درنگ
هوش مصنوعی: او به شدت سرش را به کوه سنگ میزند و لحظاتی میگذرد تا اینکه بالاخره توقفی میکند.
سپاهی بروبر ببارید تیر
به پای آمد آن کوه نخچیرگیر
هوش مصنوعی: سربازان، تیرها را به سمت آن کوهی که شکارچی است، پرتاب کنید.
وزان جایگه تیز لشکر براند
تن اژدها را همانجا بماند
هوش مصنوعی: از آن مکان، سپاه تیز و آماده به کار، قدرت اژدها را نیز در همانجا متوقف کرد.
بیاورد لشکر به کوهی دگر
کزان خیره شد مرد پرخاشخر
هوش مصنوعی: به کوهی دیگر لشکر آوردند، جایی که مرد دلاور و سرکش به تماشای آن خیره شده بود.
بلندیش بینا همی دیر دید
سر کوه چون تیغ و شمشیر دید
هوش مصنوعی: کوه را از دور مثل تیغ و شمشیر میبینید که به خاطر بلندیاش، چیزها را دیرتر نشان میدهد.
یکی تخت زرین بران تیغ کوه
ز انبوه یکسو و دور از گروه
هوش مصنوعی: یک تخت طلایی بر روی لبه کوه قرار دارد که از جمعیت و شلوغی دور است.
یکی مرده مرد اندران تختبر
همانا که بودش پس از مرگ فر
هوش مصنوعی: یک مرد در آن تخت خوابیده است که بعد از مرگش، نام و یاد او همچنان در ذهنها باقی مانده است.
ز دیبا کشیده برو چادری
ز هر گوهری بر سرش افسری
هوش مصنوعی: از پارچهای نرم و لطیف چادری برای او آماده کردهاند که بر سرش تاجی از هر نوع جواهر و سنگ قیمتی نقش بسته است.
همه گرد بر گرد او سیم و زر
کسی را نبودی بروبر گذر
هوش مصنوعی: همه به دور او طلا و نقره هستند، اما هیچکس را جرات عبور از جلو او نیست.
هرآنکس که رفتی بران کوهسار
که از مرده چیزی کند خواستار
هوش مصنوعی: هر کسی که بر دمنوشهای کوه میرود، باید به یاد داشته باشد که از مردگان چیزی نمیتوان به دست آورد.
بران کوه از بیم لرزان شدی
به مردی و بر جای ریزان شدی
هوش مصنوعی: از ترس، کوه به لرزه درآمد ولی تو با شجاعت برجا ایستادی و مقاوم ماندی.
سکندر برآمد بران کوهسر
نظاره بران مرد با سیم و زر
هوش مصنوعی: سکندر از بالای کوه به پایین نگریست و مردی را دید که با طلا و نقره بر دوش دارد.
یکی بانگ بشنید کای شهریار
بسی بردی اندر جهان روزگار
هوش مصنوعی: صدایی شنید که ای پادشاه، تو در طول زندگیات بسیاری را تحت تأثیر قرار دادی.
بسی تخت شاهان بپرداختی
سرت را به گردون برافراختی
هوش مصنوعی: تخت و تاج بسیاری از پادشاهان را داری و مقام بلندی را به دست آوردهای.
بسی دشمن و دوست کردی تباه
ز گیتی کنون بازگشتست گاه
هوش مصنوعی: بسیاری از دشمنان و دوستان را به هدر دادی، حالا زمان بازگشت به دنیای واقعی فرارسیده است.
رخ شاه ز آواز شد چون چراغ
ازان کوه برگشت دل پر ز داغ
هوش مصنوعی: چهرهی زیبای شاه همچون نور چراغی بود که از کوهی بازمیتابید و دل را پر از غم و حسرت میکرد.
همی رفت با نامداران روم
بدان شارستان شد که خوانی هروم
هوش مصنوعی: او به همراه نامداران روم به سوی شارستانی میرفت که در آنجا هر شب ضیافتی برپا بود.
که آن شهر یکسر زنان داشتند
کسی را دران شهر نگذاشتند
هوش مصنوعی: آن شهر فقط زنان داشت و هیچ مردی در آن شهر باقی نماند.
سوی راست پستان چو آن زنان
بسان یکی نار بر پرنیان
هوش مصنوعی: به سمت راست پستان، مانند آن زنان، شبیه به یک نارنگی در پارچه نرم و لطیف.
سوی چپ به کردار جوینده مرد
که جوشن بپوشد به روز نبرد
هوش مصنوعی: به سمت چپ، همانند جویندهای مردانه، به پیش میرود که در روز نبرد زره به تن کرده است.
چو آمد به نزدیک شهر هروم
سرافراز با نامداران روم
هوش مصنوعی: وقتی به نزدیکی شهر هروم رسید، با بزرگمنشان و افراد برجسته روم در حالتی افتخارآمیز ظاهر شد.
یکی نامه بنوشت با رسم و داد
چنانچون بود مرد فرخنژاد
هوش مصنوعی: یک نفر نامهای نوشت به شکلی رسمی و با احترام، همانطور که شایسته یک مرد نیکوخلق و خوشنهاد است.
به عنوان بر از شاه ایران و روم
سوی آنک دارند مرز هروم
هوش مصنوعی: به عنوان نماینده شاه ایران و روم، به سوی کسی که مرزهای هروم را در دست دارد، میروم.
سر نامه از کردگار سپهر
کزویست بخشایش و داد و مهر
هوش مصنوعی: سر نامه از آفریننده آسمان است که از اوست بخشش، عدالت و عشق.
هرانکس که دارد روانش خرد
جهان را به عمری همی بسپرد
هوش مصنوعی: هر کسی که عقل و خرد دارد، میتواند به خوبی و به مدت طولانی به زندگی خود و جهان اطرافش اهمیت دهد و آن را مدیریت کند.
شنید آنک ما در جهان کردهایم
سر مهتری بر کجا بردهایم
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که ما در زندگی خود مقام و جایگاهی را به دست آوردهایم. حالا سوال این است که این مقام را در کجا و به چه نحوی به دست آوردهایم.
کسی کو ز فرمان ما سر بتافت
نهالی به جز خاک تیره نیافت
هوش مصنوعی: کسی که از دستورات ما سرپیچی کند، هیچ چیزی جز زمین تاریک و خالی به دست نخواهد آورد.
نخواهم که جایی بود در جهان
که دیدار آن باشد از من نهان
هوش مصنوعی: نمیخواهم جایی در دنیا وجود داشته باشد که دیدنش از من پنهان باشد.
گر آیم مرا با شما نیست رزم
به دل آشتی دارم و رای بزم
هوش مصنوعی: اگر به جمع شما بیایم، نه در دل با شما جنگی دارم، بلکه قصد دارم با شما آشتی کنم و در فضایی شاد بمانم.
اگر هیچ دارید دانندهای
خردمند و بیدار خوانندهای
هوش مصنوعی: اگر چیزی در دست ندارید، حداقل یک فرد دانا و هوشیار را داشته باشید که به شما راهنمایی کند.
چو برخواند این نامهٔ پندمند
برآنکس که هست از شما ارجمند
هوش مصنوعی: وقتی این نامهٔ پندآموز را برای کسی که در نظر شما دارای ارزش و احترام است بخوانید، توجه و حس مسئولیت او را جلب خواهید کرد.
ببندید پیش آمدن را میان
کزین آمدن کس ندارد زیان
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که اجازه ندهید چیزی به میان بیاید که برای کسی ضرر داشته باشد. به عبارت دیگر، باید مانع از ورود مسائل یا مشکلاتی شویم که ممکن است برای دیگران آسیبزا باشد.
بفرمود تا فیلسوفی ز روم
برد نامه نزدیک شهر هروم
هوش مصنوعی: سلطان دستور داد که فیلسوفی از روم را به همراه نامهای به سوی شهر هروم بفرستند.
بسی نیز شیرین سخنها بگفت
فرستاده خود با خرد بود جفت
هوش مصنوعی: فرستاده او صحبتهای بسیار شیرینی کرد و با عقل و فهمی که داشت، هماهنگ بود.
چو دانا به نزدیک ایشان رسید
همه شهر زن دید و مردی ندید
هوش مصنوعی: وقتی فرد دانشمندی به آنجا رسید، فقط زنها را در شهر دید و هیچ مردی نداشت.
همه لشکر از شهر بیرون شدند
به دیدار رومی به هامون شدند
هوش مصنوعی: تمامی سپاهیان از شهر خارج شدند تا به ملاقات رومی بروند و به سوی هامون حرکت کردند.
بران نامهبر شد جهان انجمن
ازیشان هرانکس که بد رای زن
هوش مصنوعی: جهان مانند یک محفل و انجمن شده است و همه کسانی که در افکار و نظرات بدی دارند، از آن دور شدهاند.
چو این نامه برخواند دانای شهر
ز رای دل شاه برداشت بهر
هوش مصنوعی: وقتی دانای شهر این نامه را خواند، به نیّت و تصمیم قلبی شاه پی برد.
نشستند و پاسخ نوشتند باز
که دایم بزی شاه گردن فراز
هوش مصنوعی: آنها نشستند و دوباره جواب نوشتند که همیشه به زی زیبا و بلندبالای شاه بپردازند.
فرستاده را پیش بنشاندیم
یکایک همه نامه برخواندیم
هوش مصنوعی: ما فرستاده را پیش خود نشاندیم و به ترتیب همه نامهها را خواندیم.
نخستین که گفتی ز شاهان سخن
ز پیروزی و رزمهای کهن
هوش مصنوعی: اولین بار که به یاد آوردی از بزرگان و شاهان سخن گفتی، از پیروزیها و نبردهای قدیمی.
اگر لشکر آری به شهر هروم
نبینی ز نعل و پی اسپ بوم
هوش مصنوعی: اگر در شهری لشکری بیاید، نمیتوانی از نشانههای اسب و سم آنها خبری پیدا کنی.
بیاندازه در شهر ما برزنست
بهر برزنی بر هزاران زنست
هوش مصنوعی: در شهر ما، به تعداد زیادی خیابان و کوچه وجود دارد و هر خیابان برای زنان بسیاری است.
همه شب به خفتان جنگ اندریم
ز بهر فزونی به تنگ اندریم
هوش مصنوعی: ما هر شب در خواب به جنگ و تلاش میپردازیم تا به خاطر زیادتی و افزونگی، در تنگنا و محدودیت قرار بگیریم.
ز چندین یکی را نبودست شوی
که دوشیزگانیم و پوشیدهروی
هوش مصنوعی: در میان افراد مختلف، فقط یک نفر وجود ندارد که ما را به همسران خود تشبیه کند؛ زیرا ما دخترانی هستیم که در پرده و حجاب قرار داریم.
ز هر سو که آیی برین بوم و بر
بجز ژرف دریا نبینی گذر
هوش مصنوعی: هرجا که بروی در این سرزمین، جز عمق دریا چیزی نمیبینی.
ز ما هر زنی کو گراید بشوی
ازان پس کس او را نهبینیم روی
هوش مصنوعی: هر زنی که از ما روی برگرداند، بعد از آن دیگر هرگز روی او را نخواهیم دید.
بباید گذشتن به دریای ژرف
اگر خوش و گر نیز باریده برف
هوش مصنوعی: باید با شجاعت و اراده به چالشهای بزرگ مثل عبور از دریای عمیق برویم، حتی اگر شرایط سخت و نامساعد باشد.
اگر دختر آیدش چون کردشوی
زنآسا و جویندهٔ رنگ و بوی
هوش مصنوعی: اگر دختری به او نزدیک شود، باید با نرمی و لطافت برخورد کند و در جستجوی زیبایی و خوشبوئی باشد.
هم آن خانه جاوید جای وی است
بلند آسمانش هوای وی است
هوش مصنوعی: آن خانهای که همیشه باقی است، جایی برای اوست و آسمان آن مکان، مناسب او و روح او است.
وگر مردوش باشد و سرفراز
بسوی هرومش فرستند باز
هوش مصنوعی: اگر او مردی شجاع و سرفراز باشد، دوباره به سوی قصرش فرستاده خواهد شد.
وگر زو پسر زاید آنجا که هست
بباشد نباشد بر ماش دست
هوش مصنوعی: اگر او فرزندی به دنیا بیاورد، در جایی که اکنون هست، فرزندش وجود خواهد داشت و یا نخواهد داشت، دستت را به او نرسان!
ز ما هرک او روزگار نبرد
از اسپ اندر آرد یکی شیرمرد
هوش مصنوعی: هر کسی که در روزگار جنگ از ما به میدان بیاید، مانند یک شیرمرد است که بر اسب سوار است.
یکی تاج زرینش بر سر نهیم
همان تخت او بر دو پیکر نهیم
هوش مصنوعی: ما بر سر او تاجی زرین قرار میدهیم و همان تخت او را بر روی دو تن قرار خواهیم داد.
همانا ز ما زن بود سیهزار
که با تاج زرند و با گوشوار
هوش مصنوعی: در حقیقت، از ما سیهزار زن وجود دارد که با تاجهای طلا و گوشوارههای زیبا زینت یافتهاند.
که مردی ز گردنکشان روز جنگ
به چنگال او خاک شد بیدرنگ
هوش مصنوعی: مردی از گردنکشان در روز جنگ به سرعت و به آسانی به دام او افتاد و به خاک نشست.
تو مردی بزرگی و نامت بلند
در نام بر خویشتن در مبند
هوش مصنوعی: تو انسانی بزرگ و با شخصیت هستی؛ نامت باید در تاریخ بماند و خودت را به چیزهای بیارزش محدود نکن.
که گویند با زن برآویختنی
ز آویختن نیز بگریختی
هوش مصنوعی: میگویند اگر کسی با زنی درگیر شود، باید از درگیری هم فرار کند.
یکی ننگ باشد ترا زین سخن
که تا هست گیتی نگردد کهن
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است گفتاری که در اینجا میشنوی، برای تو شرمآور باشد، اما بدان که تا زمانی که دنیا برقرار است، این موضوع کهنه نخواهد شد.
چه خواهی که با نامداران روم
بیایی بگردی به مرز هروم
هوش مصنوعی: چه آرزویی داری که با بزرگان روم دیدار کنی و در مرز هروم بگردی؟
چو با راستی باشی و مردمی
نبینی جز از خوبی و خرمی
هوش مصنوعی: وقتی با صداقت و درستکاری زندگی کنی، نیکوکاران و خوش-heartedها را تنها میبینی.
به پیش تو آریم چندان سپاه
که تیره شود بر تو خورشید و ماه
هوش مصنوعی: ما گروهی از جنگجویان را به نزد تو میآوریم که سایهی آنها به قدری بزرگ است که خورشید و ماه را هم میپوشاند.
چو آن پاسخ نامه شد اسپری
زنی بود گویا به پیغمبری
هوش مصنوعی: وقتی که آن نامه پاسخ داده شد، به نظر میرسید که اسپی در حال دویدن است، گویی که مژدهای از جانب پیامبری میآورد.
ابا تاج و با جامهٔ شاهوار
همی رفت با خوبرخ ده سوار
هوش مصنوعی: او با تاج و لباس سلطنتی در حالی که سوار بر اسب زیبا و خوشچهرهای بود، به سوی هدفش میرفت.
چو آمد خرامان به نزدیک شاه
پذیره فرستاد چندی به راه
هوش مصنوعی: وقتی که او با حالت دلنشین و آرام به نزد شاه رسید، چند نفری را برای استقبال او به راه فرستاد.
زن نامبردار نامه بداد
پیام دلیران همه کرد یاد
هوش مصنوعی: زن با شهامت یک نامه نوشت و در آن به یاد تمام دلیران اشاره کرد.
سکندر چو آن پاسخ نامه دید
خردمند و بینادلی برگزید
هوش مصنوعی: وقتی سکندر آن پاسخ را در نامه دید، فردی عاقل و دارای بینش را انتخاب کرد.
بدیشان پیامی فرستاد و گفت
که با مغز مردم خرد باد جفت
هوش مصنوعی: او پیامی برای آنها فرستاد و گفت که با خرد مردم باید همراستا و هماهنگ باشید.
به گرد جهان شهریاری نماند
همان بر زمین نامداری نماند
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ سلطنتی باقی نمانده و هیچ نام مشهوری نیز بر روی زمین وجود ندارد.
که نه سربسر پیش من کهترند
وگرچه بلندند و نیکاخترند
هوش مصنوعی: هرچند که این افراد از نظر مقام و position بلندمرتبه و خوشاخلاق به نظر میرسند، اما از نظر من، در واقع در مقام انسانی و ارزش وجودی پستتر هستند.
مرا گرد کافور و خاک سیاه
همانست و هم بزم و هم رزمگاه
هوش مصنوعی: برای من، کافور و خاک سیاه هیچ فرقی ندارند و در هر دو حالت هم برای جشنی هستم و هم برای جنگی.
نه من جنگ را آمدم تازیان
به پیلان و کوس و تبیره زنان
هوش مصنوعی: من برای جنگ نیامدهام، بلکه برای دیدن تازیان و فیلها و کسانی که درمیانهاند.
سپاهی برین سان که هامون و کوه
همی گردد از سم اسپان ستوه
هوش مصنوعی: سپاهی که چنین است، باعث میشود که هم هامون و هم کوه از زیر سم اسبها به زانو درآیند.
مرا رای دیدار شهر شماست
گر آیید نزدیک ما هم رواست
هوش مصنوعی: من تمایل دارم که شما را ملاقات کنم؛ اگر شما به نزدیکی ما بیایید، برای ما نیز خوشایند خواهد بود.
چو دیدار باشد برانم سپاه
نباشم فراوان بدین جایگاه
هوش مصنوعی: وقتی دیدار به دست میآید، سپاه و لشکر را کنار میزنم و دیگر نیازی به جمعیت و کثرت در این مکان ندارم.
ببینیم تا چیستتان رای و فر
سواری و زیبایی و پای و پر
هوش مصنوعی: بیایید ببینیم شما چه نظری دارید و چه ویژگیهایی مثل قدرت، زیبایی و توانایی در شما وجود دارد.
ز کار زهشتان بپرسم نهان
که بیمرد زن چون بود در جهان
هوش مصنوعی: از کارهای زشتان سؤال میکنم نه به صورت علنی؛ چون بدون مرد، زن در دنیا چگونه است؟
اگر مرگ باشد فزونی ز کیست
به بینم که فرجام این کار چیست
هوش مصنوعی: اگر مرگ در این کار وجود دارد، میخواهم ببینم که نتیجهاش چه خواهد شد.
فرستاده آمد سخنها بگفت
همه راز بیرون کشید از نهفت
هوش مصنوعی: فرستادهای آمد و همه صحبتها را بیان کرد و رازهایی را که پنهان بود، بیرون آورد.
بزرگان یکی انجمن ساختند
ز گفتار دل را بپرداختند
هوش مصنوعی: بزرگان برای جمع شدن دور هم، نشستی برگزار کردند و درباره احساسات و دلایل خود صحبت کردند.
که ما برگزیدیم زن دو هزار
سخنگوی و داننده و هوشیار
هوش مصنوعی: ما زنی را انتخاب کردهایم که دو هزار سخن میگوید و دانا و باهوش است.
ابا هر صدی بسته ده تاج زر
بدو در نشانده فراوان گهر
هوش مصنوعی: به هر صدای دلنشین، ده تاج طلایی به او تقدیم شده و نشانههای فراوانی از جواهرات را در اختیار دارد.
چو گرد آید آن تاج باشد دویست
که هر یک جز اندر خور شاه نیست
هوش مصنوعی: وقتی که تاج گردآوری شود، دو صد نگین خواهد داشت که هر یک فقط شایستهٔ شاه است و کسی جز او لایق دریافت آن نیست.
یکایک بسختیم و کردیم تل
اباگوهران هر یکی سی رطل
هوش مصنوعی: ما هر یک را به شدت و دقت آماده کردیم و برای هر یک از آنها به اندازهای سنگین و باارزش کار کردیم که اگر وزنشان را بگوییم، به اندازه سی رطل میرسد.
چو دانیم کامد به نزدیک شاه
یکایک پذیره شویمش به راه
هوش مصنوعی: وقتی بدانیم که شاه به نزد ما آمده است، باید به ترتیب و با احترام از او استقبال کنیم.
چو آمد به نزدیک ما آگهی
ز دانایی شاه وز فرهی
هوش مصنوعی: وقتی خبر آگاهی و دانایی پادشاه به نزد ما رسید،
فرستاده برگشت و پاسخ بگفت
سخنها همه با خرد بود جفت
هوش مصنوعی: فرستاده برگشت و پاسخ را آورد، و همه صحبتها بر اساس عقل و حکمت بود.
سکندر ز منزل سپه برگرفت
ز کار زنان مانده اندر شگفت
هوش مصنوعی: سکندر از محل اقامت خود خارج شد و به کاروانی که زنان در آن بودند، نگاه کرد و متوجه شد که آنها در حیرت و شگفتی به سر میبرند.
دو منزل بیامد یکی باد خاست
وزو برف با کوه و درگشت راست
هوش مصنوعی: باد به سرعت وزیدن گرفت و برف را با خود به کوهستان آورد، و همه چیز را به حالت صاف و یکنواخت درآورد.
تبه شد بسی مردم پایکار
ز سرما و برف اندر آن روزگار
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم در آن زمان به خاطر سرما و برف نابود شدند و جان خود را از دست دادند.
برآمد یکی ابر و دودی سیاه
بر آتش همی رفت گفتی سپاه
هوش مصنوعی: ناگهان ابری سیاه به وجود آمد که دودی را بر آتش میپوشاند، به طوری که به نظر میرسید یک گروه بزرگ در حال حرکت است.
زره کتف آزادگان را بسوخت
ز نعل سواران زمین برفروخت
هوش مصنوعی: زرههایی که بر دوش آزادگان است، به خاطر ضربات نعل سواران آسیب دید و بر زمین آتش گرفت.
بدین هم نشان تا به شهری رسید
که مردم بسان شب تیره دید
هوش مصنوعی: او به نشانهای رسید که به شهری وارد شد و مردم آنجا را مانند شب تاریک دید.
فروهشته لفچ و برآورده کفچ
به کردار قیر و شبه کفچ و لفچ
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی اشاره دارد که در آن چیزی به شدت در هم فرورفته و در عین حال ممکن است به گونهای دیگر نیز به نمایش درآید. به نوعی، این ترکیب از دو وضعیت مختلف، یکی درون و دیگری ظاهر، را به تصویر میکشد. به نظر میرسد که این حالت به نوعی از تضاد یا تغییر شکل اشاره دارد که میتواند به ملموس بودن یا غلظت چیزی شباهت داشته باشد.
همه دیدههاشان به کردار خون
همی از دهان آتش آمد برون
هوش مصنوعی: همه چشمهاشان مانند خون میدرخشید و از دهان آنها آتش بیرون میآمد.
بسی پیل بردند پیشش به راه
همان هدیه مردمان سیاه
هوش مصنوعی: بسیاری از فیلها را به سمت او بردند تا به عنوان هدیهای از طرف مردم سیاهپوست تقدیمش کنند.
بگفتند کین برف و باد دمان
ز ما بود کامد شما را زیان
هوش مصنوعی: آنها گفتند که این برف و باد در این لحظه از سمت ما میوزد و به شما آسیب میزند.
که هرگز بدین شهر نگذشت کس
ترا و سپاه تو دیدیم و بس
هوش مصنوعی: هیچکس تا به حال به این شهر نیامده است، فقط ما سپاه تو را دیدهایم.
ببود اندر آن شهر یک ماه شاه
چو آسوده گشتند شاه و سپاه
هوش مصنوعی: در آن شهر، یک ماهی به عنوان پادشاه زندگی میکرد. زمانی که پادشاه و سپاهش آرامش یافتند، همه چیز ساکت و آرام شد.
ازنجا بیامد دمان و دنان
دلآراسته سوی شهر زنان
هوش مصنوعی: از اینجا با شتابی دلپذیر و زیبا به سوی شهر زنان حرکت کرد.
ز دریا گذر کرد زن دو هزار
همه پاک با افسر و گوشوار
هوش مصنوعی: زنی از دریا عبور کرد که دو هزار گنجینه با خود داشت، همه چیزش پاک و بینقص بود و به سرش تاج و بر گوشهایش زیورآلاتی آویخته بود.
یکی بیشه بد پر ز آب و درخت
همه جای روشندل و نیکبخت
هوش مصنوعی: جنگلی وجود دارد که پر از آب و درخت است و در تمام جای آن، افراد خوشدل و خوشبخت زندگی میکنند.
خورش گرد کردند بر مرغزار
ز گستردنیها به رنگ و نگار
هوش مصنوعی: آفتاب روشن و درخشان بر روی دشت پخش شده است و زیباییهای طبیعی با رنگها و نقشهای مختلف را به نمایش گذاشته است.
چو آمد سکندر به شهر هروم
زنان پیش رفتند ز آباد بوم
هوش مصنوعی: زمانی که سکندر به شهر هروم وارد شد، زنان به استقبال او آمدند و از شهر آباد خود جلو رفتند.
ببردند پس تاجها پیش اوی
همان جامه و گوهر و رنگ و بوی
هوش مصنوعی: پس تاجها و جواهرات و رنگ و بوی آنها را به نزد او بردند.
سکندر بپذرفت و بنواختشان
بران خرمی جایگه ساختشان
هوش مصنوعی: سکندر آنها را پذیرفت و با مهربانی با ایشان رفتار کرد و برروی زمینهای خوش آب و هوا، برایشان مکانی فراهم کرد.
چو شب روز شد اندرآمد به شهر
به دیدار برداشت زان شهر بهر
هوش مصنوعی: وقتی شب به روز تبدیل شد، به شهر آمد تا ملاقات کند و از زیباییهای آنجا لذت ببرد.
کم و بیش ایشان همی بازجست
همی بود تا رازها شد درست
هوش مصنوعی: افراد به طور دائم در حال جستجو و بررسی هستند تا اینکه رازها و حقیقتها روشن شود.