بخش ۳۳
وزان جایگه شاد لشگر براند
بزرگان بیدار دل را بخواند
همی رفت تا سوی شهری رسید
که آن را میان و کرانه ندید
همه هرچ باید بدو در فراخ
پر از باغ و میدان و ایوان و کاخ
فرود آمد و بامداد پگاه
به نزدیک آن چشمه شد بیسپاه
که دهقان ورا نام حیوان نهاد
چو از بخشش پهلوان کرد یاد
همی بود تا گشت خورشید زرد
فرو شد بران چشمهٔ لاژورد
ز یزدان پاک آن شگفتی بدید
که خورشید گشت از جهان ناپدید
بیامد به لشکرگه خویش باز
دلی پر ز اندیشههای دراز
شب تیره کرد از جهاندار یاد
پس اندیشه بر آب حیوان نهاد
شکیبا ز لشگر هرانکس که دید
نخست از میان سپه برگزید
چهل روزه افزون خورش برگرفت
بیامد دمان تا چه بیند شگفت
سپه را بران شارستان جای کرد
یکی پیش رو چست بر پای کرد
ورا اندر آن خضر بد رای زن
سر نامداران آن انجمن
سکندر بیامد به فرمان اوی
دل و جان سپرده به پیمان اوی
بدو گفت کای مرد بیداردل
یکی تیز گردان بدین کار دل
اگر آب حیوان به چنگ آوریم
بسی بر پرستش درنگ آوریم
نمیرد کسی کو روان پرورد
به یزدان پناهد ز راه خرد
دو مهرست با من که چون آفتاب
بتابد شب تیره چون بیند آب
یکی زان تو برگیر و در پیش باش
نگهبان جان و تن خویش باش
دگر مهره باشد مرا شمع راه
به تاریک اندر شوم با سپاه
ببینیم تا کردگار جهان
بدین آشکارا چه دارد نهان
توی پیش رو گر پناه من اوست
نمایندهٔ رای و راه من اوست
چو لشگر سوی آب حیوان گذشت
خروش آمد الله اکبر ز دشت
چو از منزلی خضر برداشتی
خورشها ز هرگونه بگذاشتی
همی رفت ازین سان دو روز و دو شب
کسی را به خوردن نجنبید لب
سه دیگر به تاریکی اندر دو راه
پدید آمد و گم شد از خضر شاه
پیمبر سوی آب حیوان کشید
سر زندگانی به کیوان کشید
بران آب روشن سر و تن بشست
نگهدار جز پاک یزدان نجست
بخورد و برآسود و برگشت زود
ستایش همی بافرین بر فزود
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وزان جایگه شاد لشگر براند
بزرگان بیدار دل را بخواند
هوش مصنوعی: از آن مکان، سپاه شاد و خوشحال میشود و بزرگان با قلبهای بیدار را فرا میخواند.
همی رفت تا سوی شهری رسید
که آن را میان و کرانه ندید
هوش مصنوعی: او در حال حرکت بود تا به شهری برسد که هیچ نشانهای از مرزهای آن نداشت.
همه هرچ باید بدو در فراخ
پر از باغ و میدان و ایوان و کاخ
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که لازم است، در این دنیای وسیع پر از باغ، میدان، ایوان و کاخ برای او وجود دارد.
فرود آمد و بامداد پگاه
به نزدیک آن چشمه شد بیسپاه
هوش مصنوعی: او در صبح زود به کنار چشمه رفت، بدون اینکه همراهی داشته باشد.
که دهقان ورا نام حیوان نهاد
چو از بخشش پهلوان کرد یاد
هوش مصنوعی: دهقان به او نام یک حیوان داد چون از بخشندگی و دینداری پهلوان یاد کرد.
همی بود تا گشت خورشید زرد
فرو شد بران چشمهٔ لاژورد
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که تا زمانی که خورشید زرد رنگ غروب کرد و بر روی چشمهٔ آبی رنگ زیبایی قرار گرفت، ادامه داشت.
ز یزدان پاک آن شگفتی بدید
که خورشید گشت از جهان ناپدید
هوش مصنوعی: از خداوند پاک شگفتیای را مشاهده کرد که خورشید از منظر جهان ناپدید شد.
بیامد به لشکرگه خویش باز
دلی پر ز اندیشههای دراز
هوش مصنوعی: او به میدان جنگ خود بازگشت و دلی پر از افکار عمیق و اندیشههای فراوان داشت.
شب تیره کرد از جهاندار یاد
پس اندیشه بر آب حیوان نهاد
هوش مصنوعی: در شب تاریکی که به یاد فرمانروای جهان است، پس از تفکر، بر آب حیات چیزی گذاشت.
شکیبا ز لشگر هرانکس که دید
نخست از میان سپه برگزید
هوش مصنوعی: کسی که صبر کند و از میان جمعیت، بهترین و شایستهترین فرد را انتخاب کند.
چهل روزه افزون خورش برگرفت
بیامد دمان تا چه بیند شگفت
هوش مصنوعی: پس از چهل روز، خورشید طلوع کرد و فصل تازهای آغاز شد. اکنون باید ببینیم که چه شگفتیهایی در انتظار ماست.
سپه را بران شارستان جای کرد
یکی پیش رو چست بر پای کرد
هوش مصنوعی: سربازان را در محلی مناسب مستقر کرد و یکی از آنها را که چابک و سریع بود، جلو فرستاد.
ورا اندر آن خضر بد رای زن
سر نامداران آن انجمن
هوش مصنوعی: او در میان آن جماعت برجسته مانند خضر (که برای wisdom و دانایی مشهور است) با نظر بد خود، راهنمایی میکند.
سکندر بیامد به فرمان اوی
دل و جان سپرده به پیمان اوی
هوش مصنوعی: سکندر به فرمان او آمد و دل و جانش را به عهد و پیمان او سپرد.
بدو گفت کای مرد بیداردل
یکی تیز گردان بدین کار دل
هوش مصنوعی: به او گفت: ای مرد بیدار و هوشیار، به سرعت در این کار دل به خود مشغول کن.
اگر آب حیوان به چنگ آوریم
بسی بر پرستش درنگ آوریم
هوش مصنوعی: اگر آب زندگی را به دست بیاوریم، مدتی برای پرستش و شکرگزاری توقف خواهیم کرد.
نمیرد کسی کو روان پرورد
به یزدان پناهد ز راه خرد
هوش مصنوعی: کسی که جان خود را با پرورش و تکیه به خداوند شرافت میبخشد و از عقل و خرد برای هدایت خود بهره میگیرد، هرگز نمیمیرد.
دو مهرست با من که چون آفتاب
بتابد شب تیره چون بیند آب
هوش مصنوعی: دو مهر با من است که وقتی خورشید درخشان میتابد، شب تاریک نیز آب را میبیند.
یکی زان تو برگیر و در پیش باش
نگهبان جان و تن خویش باش
هوش مصنوعی: یکی از آنها را انتخاب کن و به عنوان نگهبان زندگی و سلامت خود بایست.
دگر مهره باشد مرا شمع راه
به تاریک اندر شوم با سپاه
هوش مصنوعی: شمع راهی دیگری برای من خواهد بود، تا در تاریکی به همراه جمعی دیگر بروم.
ببینیم تا کردگار جهان
بدین آشکارا چه دارد نهان
هوش مصنوعی: بیا ببینیم خداوند جهان چه چیزهایی را به طور آشکار نشان داده و چه رازهایی را در پس آن پنهان کرده است.
توی پیش رو گر پناه من اوست
نمایندهٔ رای و راه من اوست
هوش مصنوعی: اگر او در پیش من پناهگاه باشد، پس او نماینده نظر و مسیر من است.
چو لشگر سوی آب حیوان گذشت
خروش آمد الله اکبر ز دشت
هوش مصنوعی: زمانی که سپاه به سمت آب حیات حرکت کرد، صدای بلند "الله اکبر" از دشت به گوش رسید.
چو از منزلی خضر برداشتی
خورشها ز هرگونه بگذاشتی
هوش مصنوعی: وقتی از جایی که خضر در آنجا بود عبور کردی، از هر نوع خوراکی که داشتید، دست کشیدی.
همی رفت ازین سان دو روز و دو شب
کسی را به خوردن نجنبید لب
هوش مصنوعی: دو روز و دو شب به همین شکل گذشت و هیچکس حرکتی برای خوردن و نوشیدن نکرد.
سه دیگر به تاریکی اندر دو راه
پدید آمد و گم شد از خضر شاه
هوش مصنوعی: سه نفر در تاریکی به دو راهی رسیدند و بعد از آن، مانند اینکه ناپدید شدند، گم شدند.
پیمبر سوی آب حیوان کشید
سر زندگانی به کیوان کشید
هوش مصنوعی: پیامبر به سمت آب حیات حرکت کرد تا زندگی را به آسمانها برساند.
بران آب روشن سر و تن بشست
نگهدار جز پاک یزدان نجست
هوش مصنوعی: آب زلال و روشن به سر و تن او وزیده شد، و تنها پاکی و پاکیزگی که در نزد خداوند وجود دارد، حفظ شد.
بخورد و برآسود و برگشت زود
ستایش همی بافرین بر فزود
هوش مصنوعی: او پس از خوردن و استراحت، به سرعت بازگشت و در حال ستایش و پرستش خداوند بود.
حاشیه ها
1397/03/07 22:06
محمود شمسائی
با عرض سلام خدمت دوستان
با احترام و تشکر فراوان
از پدیدآورندگان این گنجینه شعر و ادب پارسی
در نسخه خطی موجود در موزه ای در آمریکا که صفحه ای از آن به نمایش در آمده است ، پیش از بیت آخر این بخش ، بیت دیگری به این مضمون آمده که در این جا دیده نمی شود .
" بد الیاس همره به خضر آن زمان
بخورد او همان آب و شد شادمان "
از این نسخه عکسی گرفته شد که اگر امکانش باشد برای تطبیق از طریق E-mail برای گنجور فرستاده شود.
پیروز باشید