گنجور

بخش ۲۹

همی رفت منزل به منزل به راه
ز ره رنجه و مانده یکسر سپاه
ز شهر برهمن به جایی رسید
یکی بی‌کران ژرف دریا بدید
بسان زنان مرد پوشیده روی
همی رفت با جامه و رنگ و بوی
زبانها نه تازی و نه خسروی
نه ترکی نه چینی و نه پهلوی
ز ماهی بدیشان همی خوردنی
به جایی نبد راه آوردنی
شگفت اندر ایشان سکندر بماند
ز دریا همی نام یزدان بخواند
هم‌انگاه کوهی برآمد ز آب
بدو پاره شد زرد چون آفتاب
سکندر یکی تیز کشتی بجست
که آن را ببیند به دیده درست
یکی گفت زان فیلسوفان به شاه
که بر ژرف دریا ترا نیست راه
بمان تا ببیند مر او را کسی
که بهره ندارد ز دانش بسی
ز رومی و از مردم پارسی
بدان کشتی اندر نشستند سی
یکی زرد ماهی بد آن لخت کوه
هم‌انگه چو تنگ اندر آمد گروه
فروبرد کشتی هم اندر شتاب
هم آن کوه شد ناپدید اندر آب
سپاه سکندر همی خیره ماند
همی هرکسی نام یزدان بخواند
بدو گفت رومی که دانش بهست
که داننده بر هر کسی بر مهست
اگر شاه رفتی و گشتی تباه
پر از خون شدی جان چندین سپاه
وزان جایگه لشکر اندر کشید
یکی آبگیری نو آمد پدید
به گرد اندرش نی بسان درخت
تو گفتی که چوب چنارست سخت
ز پنجه فزون بود بالای اوی
چهل رش بپیمود پهنای اوی
همه خانه‌ها کرده از چوب و نی
زمینش هم از نی فروبرده پی
نشایست بد در نیستان بسی
ز شوری نخورد آب او هرکسی
چو بگذشت زان آب جایی رسید
که آمد یکی ژرف دریا پدید
جهان خرم و آب چون انگبین
همی مشک بویید روی زمین
بخوردند و کردند آهنگ خواب
بسی مار پیچان برآمد ز آب
وزان بیشه گزدم چو آتش به رنگ
جهان شد بران خفتگان تار و تنگ
به هر گوشه‌ای در فراوان بمرد
بزرگان دانا و مردان گرد
ز یک سو فراوان بیامد گراز
چو الماس دندانهای دراز
ز دست دگر شیر مهتر ز گاو
که با جنگ ایشان نبد زور و تاو
سپاهش ز دریا بیکسو شدند
بران نیستان آتش اندر زدند
بکشتند چندان ز شیران که راه
به یکبارگی تنگ شد بر سپاه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همی رفت منزل به منزل به راه
ز ره رنجه و مانده یکسر سپاه
هوش مصنوعی: او به مسیر ادامه می‌دهد و از راهی دشوار و پرزحمت عبور می‌کند و تمام سپاه در یک جا متوقف مانده‌اند.
ز شهر برهمن به جایی رسید
یکی بی‌کران ژرف دریا بدید
هوش مصنوعی: از شهری به نام برهمن، شخصی به مکان جدیدی رسید و در آن جا دریای عمیق و بی‌کرانی را مشاهده کرد.
بسان زنان مرد پوشیده روی
همی رفت با جامه و رنگ و بوی
هوش مصنوعی: او مانند زنانی که در لباس و آرایش خود را پنهان کرده‌اند، با پوشش و عطر و رنگ خاصی به آرامی حرکت می‌کرد.
زبانها نه تازی و نه خسروی
نه ترکی نه چینی و نه پهلوی
هوش مصنوعی: زبان‌ها نه عربی هستند و نه فارسی، نه ترکی، نه چینی و نه زبان‌های دیگر.
ز ماهی بدیشان همی خوردنی
به جایی نبد راه آوردنی
هوش مصنوعی: از ماهی به آنها چیزی نمی‌رسد و جایی هم برای ورود نخواهد بود.
شگفت اندر ایشان سکندر بماند
ز دریا همی نام یزدان بخواند
هوش مصنوعی: شگفتی در آن افراد وجود دارد که اسکندر نیز از دریا ماند و همواره نام خدا را بر زبان می‌آورد.
هم‌انگاه کوهی برآمد ز آب
بدو پاره شد زرد چون آفتاب
هوش مصنوعی: در آن لحظه، کوهی از آب شکل گرفت که رنگش زرد بود و مانند خورشید درخشان شد.
سکندر یکی تیز کشتی بجست
که آن را ببیند به دیده درست
هوش مصنوعی: اسکندر به دنبال یک کشتی تیزرفتار بود تا آن را به چشم خود ببیند.
یکی گفت زان فیلسوفان به شاه
که بر ژرف دریا ترا نیست راه
هوش مصنوعی: یکی به شاه گفت که بین فیلسوفان، نمی‌توانی در عمق دریا راهی پیدا کنی.
بمان تا ببیند مر او را کسی
که بهره ندارد ز دانش بسی
هوش مصنوعی: بمان تا کسی که از دانش بی‌بهره است، او را ببیند.
ز رومی و از مردم پارسی
بدان کشتی اندر نشستند سی
هوش مصنوعی: از مردم رومی و پارسی در این کشتی نشسته‌اند و به سفر رفته‌اند.
یکی زرد ماهی بد آن لخت کوه
هم‌انگه چو تنگ اندر آمد گروه
هوش مصنوعی: یک ماهی زرد رنگ که در کنار کوه آرام است، زمانی که به داخل تنگه‌ای می‌آید، همراه با گروهی دیگر به حرکت درمی‌آید.
فروبرد کشتی هم اندر شتاب
هم آن کوه شد ناپدید اندر آب
هوش مصنوعی: کشتی به سرعت در آب پیش می‌رود و آن کوه نیز در آب ناپدید می‌شود.
سپاه سکندر همی خیره ماند
همی هرکسی نام یزدان بخواند
هوش مصنوعی: سپاه سکندر متحیر و شگفت‌زده ماند، چرا که هر کسی که نام خدا را بر زبان آورد، دچار شگفتی شد.
بدو گفت رومی که دانش بهست
که داننده بر هر کسی بر مهست
هوش مصنوعی: رومی به او گفت: دانایی بهتر است، زیرا آگاه بر هر چیزی مانند مه است.
اگر شاه رفتی و گشتی تباه
پر از خون شدی جان چندین سپاه
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی را ترک کنی و به نابودی دچار شوی، جان چندین سپاه به خون خواهد نشست.
وزان جایگه لشکر اندر کشید
یکی آبگیری نو آمد پدید
هوش مصنوعی: از آن مکان، سپاهی به میدان آمد و یک آب‌گیر تازه نمایان شد.
به گرد اندرش نی بسان درخت
تو گفتی که چوب چنارست سخت
هوش مصنوعی: به دور او مانند درخت، نی برگرفته‌ای که می‌گویی چوب چنار بسیار محکم است.
ز پنجه فزون بود بالای اوی
چهل رش بپیمود پهنای اوی
هوش مصنوعی: قدرت و توان او به قدری زیاد است که می‌تواند از مرزهای چهل برآمدگی بگذرد و پهنای آن را طی کند.
همه خانه‌ها کرده از چوب و نی
زمینش هم از نی فروبرده پی
هوش مصنوعی: همه‌ی ساختمان‌ها از چوب و نی ساخته شده‌اند و زمین نیز به دلیل وجود نی‌ها، فرورفته است.
نشایست بد در نیستان بسی
ز شوری نخورد آب او هرکسی
هوش مصنوعی: در نیستان، بسیاری از علف‌های بد وجود دارند که به خاطر شوری آب آنجا نمی‌توانند رشد کنند. هر کس که در این شرایط بد قرار بگیرد، نمی‌تواند از آن آب شوری استفاده کند.
چو بگذشت زان آب جایی رسید
که آمد یکی ژرف دریا پدید
هوش مصنوعی: وقتی از آن آب گذشتند، به جایی رسیدند که در آن دریا عمیقی ظاهر شد.
جهان خرم و آب چون انگبین
همی مشک بویید روی زمین
هوش مصنوعی: دنیا شاد و سرسبز است و آب‌ها مانند عسل خوشبویی به زمین می‌پاشند.
بخوردند و کردند آهنگ خواب
بسی مار پیچان برآمد ز آب
هوش مصنوعی: آنها خوردند و تصمیم به خوابیدن گرفتند، در حالی که مارهای بسیاری از آب بیرون آمدند.
وزان بیشه گزدم چو آتش به رنگ
جهان شد بران خفتگان تار و تنگ
هوش مصنوعی: از آن جنگل گزیدم، مانند آتشی که رنگ دنیا را تغییر می‌دهد، بر خواب‌آوران در تاریکی و تنگنا حمله کردم.
به هر گوشه‌ای در فراوان بمرد
بزرگان دانا و مردان گرد
هوش مصنوعی: در هر گوشه‌ای از این دنیا، افراد بزرگ و دانشمندان زیادی حضور دارند و از بین می‌روند.
ز یک سو فراوان بیامد گراز
چو الماس دندانهای دراز
هوش مصنوعی: از یک سو، گراز زیادی آمد که دندان‌هایش مانند الماس بسیار بلند و تیز بود.
ز دست دگر شیر مهتر ز گاو
که با جنگ ایشان نبد زور و تاو
هوش مصنوعی: این عبارت به معنای این است که در نبرد و جنگ بین دو طرف، قدرت و توانایی آن‌ها به اندازه‌ای است که هیچ‌کدام نتوانند بر دیگری تسلط پیدا کنند. نه دلاوری و شجاعت گاو می‌تواند بر شیر فائق آید و نه برعکس، چرا که هر دو به گونه‌ای با هم برابرند.
سپاهش ز دریا بیکسو شدند
بران نیستان آتش اندر زدند
هوش مصنوعی: سربازان از دریا به یک سمت رفتند و بر علفزار آتش انداختند.
بکشتند چندان ز شیران که راه
به یکبارگی تنگ شد بر سپاه
هوش مصنوعی: چندین شیر را کشتند تا اینکه یکباره راه بر سپاه تنگ شد.