بخش ۲۴
بخندید قیدافه از کار اوی
ازان مردی و تند گفتار اوی
بدو گفت کای خسرو شیرفش
به مردی مگردان سر خویش کش
نه از فر تو کشته شد فور هند
نه دارای داراب و گردان سند
که برگشت روز بزرگان دهر
ز اختر ترا بیشتر بود بهر
به مردی تو گستاخ گشتی چنین
که مهتر شدی بر زمان و زمین
همه نیکویها ز یزدان شناس
و زو دار تا زنده باشی سپاس
تو گویی به دانش که گیتی مراست
نبینم همی گفت و گوی تو راست
کجا آورد دانش تو بها
چو آیی چنین در دم اژدها
بدوزی به روز جوانی کفن
فرستادهای سازی از خویشتن
مرا نیست آیین خون ریختن
نه بر خیره با مهتر آویختن
چو شاهی به کاری توانا بود
ببخشاید از داد و دانا بود
چنان دان که ریزندهٔ خون شاه
جز آتش نبیند به فرجام گاه
تو ایمن بباش و به شادی برو
چو رفتی یکی کار برساز نو
کزین پس نیابی به پیغمبری
ترا خاک داند که اسکندری
ندانم کسی را ز گردنکشان
که از چهر او من ندارم نشان
نگاریده هم زین نشان بر حریر
نهاده به نزد یکی یادگیر
برو راند هم حکم اخترشناس
کزو ایمنی باشد اندر هراس
چو بخشنده شد خسرو رایزن
زمانه بگوید به مرد و به زن
تو تا ایدری بیطقون خوانمت
برین هم نشان دور بنشانمت
بدان تا نداند کسی راز تو
همان نشنود نام و آواز تو
فرستمت بر نیکوی باز جای
تو باید که باشی خداوند رای
به پیمان که هرگز به فرزند من
به شهر من و خویش و پیوند من
نباشی بداندایش گر بدسگال
به کشور نخوانی مرا جز همال
سکندر شنید این سخن شاد شد
ز تیمار وز کشتن آزاد شد
به دادار دارنده سوگند خورد
بدین مسیحا و گرد نبرد
که با بوم و بارست و فرزند تو
بزرگان که باشند پیوند تو
نسازم جز از خوبی و راستی
نه اندیشم از کژی و کاستی
چو سوگند شد خورده قیدافه گفت
که این پند بر تو نشاید نهفت
چنان دان که طینوش فرزند من
کم اندیشد از دانش و پند من
یکی بادسارست داماد فور
نباید که داند ز نزدیک و دور
که تو با سکندر ز یک پوستی
گر ایدونک با او به دل دوستی
که او از پی فور کین آورد
به جنگ آسمان بر زمین آورد
کنون شاد و ایمن به ایوان خرام
ز تیمار گیتی مبر هیچ نام
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بخندید قیدافه از کار اوی
ازان مردی و تند گفتار اوی
هوش مصنوعی: بخندید و به ظاهری که او از خود نشان میدهد، توجه کنید؛ او مردی است با کلامی تند و تندخو.
بدو گفت کای خسرو شیرفش
به مردی مگردان سر خویش کش
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای شاه و بزرگ، با شجاعت و دلیری، سر خود را به راحتی به خطر نینداز.
نه از فر تو کشته شد فور هند
نه دارای داراب و گردان سند
هوش مصنوعی: نه کسی به خاطر زیبایی تو کشته شده، نه کسی به خاطر داراییهای داراب و گردان سند.
که برگشت روز بزرگان دهر
ز اختر ترا بیشتر بود بهر
هوش مصنوعی: برگشت و رونق روزهای بزرگ و مهم، به خاطر تو و تاثیر تو، بیشتر از تأثیر ستارهها بود.
به مردی تو گستاخ گشتی چنین
که مهتر شدی بر زمان و زمین
هوش مصنوعی: به خاطر جسارت و اعتماد به نفس تو، به مقام و موقعیتی دست یافتهای که بر دنیا و زمان تسلط یافتی.
همه نیکویها ز یزدان شناس
و زو دار تا زنده باشی سپاس
هوش مصنوعی: تمام خوبیها را از خدا بشناس و تا زمانی که زندهای، قدردان او باش.
تو گویی به دانش که گیتی مراست
نبینم همی گفت و گوی تو راست
هوش مصنوعی: انگار به علم و دانش این را میگوید که دنیا برای من است، اما من نمیتوانم حقیقت گفتار تو را ببینم.
کجا آورد دانش تو بها
چو آیی چنین در دم اژدها
هوش مصنوعی: کجا میتوان ارزش علم تو را شناخت وقتی که در وضعیت خطرناک و پیچیدهای قرار داری؟
بدوزی به روز جوانی کفن
فرستادهای سازی از خویشتن
هوش مصنوعی: در روزهای جوانی، خود را به گونهای آماده کردهای که گویی لباس کفن به تن کردهای.
مرا نیست آیین خون ریختن
نه بر خیره با مهتر آویختن
هوش مصنوعی: من هیچ افتخاری در ریختن خون ندارم، نه اینکه به خاطر جاهطلبی یا درگیری با بزرگترها، دست به چنین کاری بزنم.
چو شاهی به کاری توانا بود
ببخشاید از داد و دانا بود
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاهی در کاری توانمند باشد، میتواند از انصاف و آگاهی خود بگذرد.
چنان دان که ریزندهٔ خون شاه
جز آتش نبیند به فرجام گاه
هوش مصنوعی: به گونهای درک کن که کسی که خون شاه را میریزد، در پایان کار فقط آتش را خواهد دید.
تو ایمن بباش و به شادی برو
چو رفتی یکی کار برساز نو
هوش مصنوعی: تو از نگرانی دور باش و با شادی زندگی کن، وقتی که رفتی، کاری تازه و خوب انجام بده.
کزین پس نیابی به پیغمبری
ترا خاک داند که اسکندری
هوش مصنوعی: از این پس به مقام پیامبری نخواهی رسید، زیرا خاک (زمینی) میداند که تو شایسته مقام اسکندر نیستی.
ندانم کسی را ز گردنکشان
که از چهر او من ندارم نشان
هوش مصنوعی: نمیدانم کسی را از زورمندان که چهرهاش را نمیشناسم.
نگاریده هم زین نشان بر حریر
نهاده به نزد یکی یادگیر
هوش مصنوعی: عکسی زیبا بر روی پارچه ابریشمی نقش بسته است و این یادگاری در کنار کسی قرار دارد که میتواند آن را به خاطر بسپارد.
برو راند هم حکم اخترشناس
کزو ایمنی باشد اندر هراس
هوش مصنوعی: برو و از کسی مشورت بگیر که مانند اخترشناس میتواند آیندهات را پیشبینی کند، چون او به تو امنیت را خواهد بخشید و ترس را از دلت بیرون میکند.
چو بخشنده شد خسرو رایزن
زمانه بگوید به مرد و به زن
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه بخشنده و سخاوتمند باشد، مردم درباره او و رفتارهایش با مردان و زنان صحبت خواهند کرد.
تو تا ایدری بیطقون خوانمت
برین هم نشان دور بنشانمت
هوش مصنوعی: من تو را به نامی که در بر دارم میخوانم و به خاطر آن دوری، نشانی از تو به خیال میزنم.
بدان تا نداند کسی راز تو
همان نشنود نام و آواز تو
هوش مصنوعی: بدان که اگر کسی راز تو را نداند، در واقع نام و شهرت تو را هم نخواهد شنید.
فرستمت بر نیکوی باز جای
تو باید که باشی خداوند رای
هوش مصنوعی: تو را به سرزمین نیکو فرستادم و حالا باید در آنجا صاحب اندیشه و تدبیر باشی.
به پیمان که هرگز به فرزند من
به شهر من و خویش و پیوند من
هوش مصنوعی: به قولی که هرگز به فرزند من، به دیار من و خویشاوندانم وفادار خواهی ماند.
نباشی بداندایش گر بدسگال
به کشور نخوانی مرا جز همال
هوش مصنوعی: اگر تو نباشی، کسی نخواهد بود که از نگهداری من دفاع کند و دشمنان بر من چیره خواهند شد و جز یاران خود، کسی به کمکم نخواهد آمد.
سکندر شنید این سخن شاد شد
ز تیمار وز کشتن آزاد شد
هوش مصنوعی: سکندر این صحبت را شنید و خوشحال شد، از نگرانیهایش رهایی یافت و احساس آزادی کرد.
به دادار دارنده سوگند خورد
بدین مسیحا و گرد نبرد
هوش مصنوعی: او به پروردگار بزرگ سوگند خورد که به این مسیحا هیچ آسیبی نخواهد رساند.
که با بوم و بارست و فرزند تو
بزرگان که باشند پیوند تو
هوش مصنوعی: کسی که با زادگاهش و نسلش ارتباط داشته باشد، میتواند با بزرگترها و بزرگانی که برایش اهمیت دارند، پیوند برقرار کند.
نسازم جز از خوبی و راستی
نه اندیشم از کژی و کاستی
هوش مصنوعی: من فقط از خوبی و راستگویی میسازم و به نقصها و نادرستیها فکر نمیکنم.
چو سوگند شد خورده قیدافه گفت
که این پند بر تو نشاید نهفت
هوش مصنوعی: وقتی که قسم خورده شد، قیدافه گفت که این نصیحت برای تو پنهان نگهداشتنی نیست.
چنان دان که طینوش فرزند من
کم اندیشد از دانش و پند من
هوش مصنوعی: بفهم که فرزند تو به اندازهای که باید، به دانش و نصیحتهای من توجه نمیکند.
یکی بادسارست داماد فور
نباید که داند ز نزدیک و دور
هوش مصنوعی: هیچ کس از خانواده بادسار نباید به دامادی نزدیکان و دوریها آشنا باشد.
که تو با سکندر ز یک پوستی
گر ایدونک با او به دل دوستی
هوش مصنوعی: اگر تو با اسکندر در یک شکل و ذات هستی، پس چرا نمیتوانی با او دوستی کنی؟
که او از پی فور کین آورد
به جنگ آسمان بر زمین آورد
هوش مصنوعی: او به خاطر انتقام به جنگی آمد که آسمان را بر زمین فرود آورد.
کنون شاد و ایمن به ایوان خرام
ز تیمار گیتی مبر هیچ نام
هوش مصنوعی: حال شاداب و بینگرانی به خانه خود برو و از نگرانیها و دغدغههای زندگی دور باش.
حاشیه ها
1390/07/07 01:10
. دکتر شکوهی
بیت نادرست:
بخندید قیدافه از کار اوی - ازان مردی و تند گفتار اوی
بیت درست:
بخندید قیدافه از کار اوی - از آن مردی و تندگفتار اوی
1403/08/03 17:11
عبدالرضا فارسی
بر او رانده ام حکم اختر شناس