بخش ۱۰
گزین کرد زان رومیان مرد چند
خردمند و بادانش و بیگزند
یکی نامه بنوشت پس شهریار
پر از پوزش و رنگ و بوی و نگار
که نه نامور ز استواران خویش
ازین پرهنر نامداران خویش
خردمند و بادانش و شرم و رای
جهانجوی و پردانش و رهنمای
فرستادم اینک به نزدیک تو
نه پیچند با رای باریک تو
تو این چیزها را بدیشان نمای
همانا بباشد همانجا به جای
چو من نامه یابم ز پیران خویش
جهاندیده و رازداران خویش
که بگذشت بر چشم ما چار چیز
که کس را به گیتی نبودست نیز
نویسم یکی نامهٔ دلپسند
که کیدست تا باشد او شاه هند
خردمند نه مرد رومی برفت
ز پیش سکندر سوی کید تفت
چو سالار هند آن سران را بدید
فراوان بپرسید و پاسخ شنید
چنانچون ببایست بنواختشان
یکی جای شایسته بنشاختشان
دگر روز چون آسمان گشت زرد
برآهیخت خورشید تیغ نبرد
بیاراست آن دختر شاه را
نباید خود آراستن ماه را
به خانه درون تخت زرین نهاد
به گرد اندر آرایش چین نهاد
نشست از بر تخت خورشید چهر
ز ناهید تابندهتر بر سپهر
برفتند بیدار نه مرد پیر
زبان چرب و گوینده و یادگیر
فرستادشان شاه سوی عروس
بر آواز اسکندر فیلقوس
بدیدند پیران رخ دخت شاه
درفشان ازو یاره و تخت و گاه
فرو ماندند اندرو خیره خیر
ز دیدار او سست شد پای پیر
خردمند نه پیر مانده به جای
زبانها پر از آفرین خدای
نه جای گذر دید ازیشان یکی
نه زو چشم برداشتند اندکی
چو فرزانگان دیرتر ماندند
کس آمد بر شاهشان خواندند
چنین گفت با رومیان شهریار
که چندین چرا بودتان روزگار
همو آدمی بودکان چهره داشت
به خوبی ز هر اختری بهره داشت
بدو گفت رومی که ای شهریار
در ایوان چنو کس نبیند نگار
کنون هر یکی از یک اندام ماه
فرستیم یک نامه نزدیک شاه
نشستند پس فیلسوفان بهم
گرفتند قرطاس و قیر و قلم
نوشتند هر موبدی ز آنک دید
که قرطاس ز انقاس شد ناپدید
ز نزدیک ایشان سواری برفت
به نزد سکندر به میلاد تفت
چو شاه جهان نامههاشان بخواند
ز گفتارشان در شگفتی بماند
به نامه هر اندام را زو یکی
صفت کرده بودند لیک اندکی
بدیشان جهاندار پاسخ نوشت
که بخبخ که دیدم خرم بهشت
کنون بازگردید با چار چیز
برین بر فزونی مجویید نیز
چو منشور و عهد من او را دهید
شما با فغستان بنه برنهید
نیازارد او را کسی زین سپس
ازو در جهان یافتم داد و بس
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گزین کرد زان رومیان مرد چند
خردمند و بادانش و بیگزند
هوش مصنوعی: او از میان رومیان چند نفر را که خردمند و با دانش و بیآسیب بودند، انتخاب کرد.
یکی نامه بنوشت پس شهریار
پر از پوزش و رنگ و بوی و نگار
هوش مصنوعی: یک نفر نامهای برای پادشاه نوشت که در آن پر از عذرخواهی و زیباييها و احساسات مختلف بود.
که نه نامور ز استواران خویش
ازین پرهنر نامداران خویش
هوش مصنوعی: او نه تنها نامی از استواران خود نمیبرد، بلکه از نامداران خویش نیز یاد نمیکند.
خردمند و بادانش و شرم و رای
جهانجوی و پردانش و رهنمای
هوش مصنوعی: فردی که باهوش و آگاه باشد، شرم و دانش را با هم داشته و در جستجوی معنی و حقیقت در جهان است و همچنین میتواند دیگران را راهنمایی کند.
فرستادم اینک به نزدیک تو
نه پیچند با رای باریک تو
هوش مصنوعی: من اکنون این را به نزد تو فرستادهام، تا فکر و اندیشهی باریک و ظریف تو در آن نپیچد و پیچیده نشود.
تو این چیزها را بدیشان نمای
همانا بباشد همانجا به جای
هوش مصنوعی: اگر این مسائل را به آنها نشان دهی، همینجا در همان مکان وجود دارد.
چو من نامه یابم ز پیران خویش
جهاندیده و رازداران خویش
هوش مصنوعی: وقتی از بزرگترها و دانایان خود خبر یا پیامی دریافت کنم، از تجربیات و رازهای آنها بهرهمند میشوم.
که بگذشت بر چشم ما چار چیز
که کس را به گیتی نبودست نیز
هوش مصنوعی: در چشم ما چهار چیز گذشت که هیچ کس دیگر در این دنیا نظیر آنها را نداشته است.
نویسم یکی نامهٔ دلپسند
که کیدست تا باشد او شاه هند
هوش مصنوعی: میخواهم نامهای بنویسم که دلنشین باشد تا به دست شاه هند برسد.
خردمند نه مرد رومی برفت
ز پیش سکندر سوی کید تفت
هوش مصنوعی: متفکر و حکیم، نه مرد رومی، از پیش سکندر به سمت نیرنگ و خدعه رفت.
چو سالار هند آن سران را بدید
فراوان بپرسید و پاسخ شنید
هوش مصنوعی: هنگامی که فرمانده هندوستان آن رهبران را مشاهده کرد، با علاقه زیادی از آنها سوالاتی کرد و به پاسخهایشان گوش سپرد.
چنانچون ببایست بنواختشان
یکی جای شایسته بنشاختشان
هوش مصنوعی: چنان که شایسته بود، با محبت و نرمی با آنها رفتار کرد و جایی مناسب برای نشستنشان فراهم کرد.
دگر روز چون آسمان گشت زرد
برآهیخت خورشید تیغ نبرد
هوش مصنوعی: در روزی دیگر، وقتی آسمان رنگ زرد به خود گرفت، خورشید به مانند شمشیری برای نبرد درخشید.
بیاراست آن دختر شاه را
نباید خود آراستن ماه را
هوش مصنوعی: دختر پادشاه به زیبایی و شکوه خود نیاز ندارد که خود را بیاراید، همانطور که ماه خودش را نمیآراید.
به خانه درون تخت زرین نهاد
به گرد اندر آرایش چین نهاد
هوش مصنوعی: او در خانهای که به زیبایی تزئین شده و از طلا ساخته شده، مکانی برای آسایش و آرامش خود فراهم کرده و به دور آن، حالتی دلنشین و زیبا ایجاد کرده است.
نشست از بر تخت خورشید چهر
ز ناهید تابندهتر بر سپهر
هوش مصنوعی: از روی تخت خورشید پایین آمد و چهرهاش از ناهید (زهره) که درخشانتر است بر آسمان نمایان شد.
برفتند بیدار نه مرد پیر
زبان چرب و گوینده و یادگیر
هوش مصنوعی: مردان بیدار و آگاه از میان رفتند، نه کسانی که تنها زبانشان شیوا و خوب صحبت میکنند یا یادگیری خوبی دارند.
فرستادشان شاه سوی عروس
بر آواز اسکندر فیلقوس
هوش مصنوعی: شاه افرادی را به سوی عروس فرستاد تا سخنانی چون اسکندر فیلقوس بگویند.
بدیدند پیران رخ دخت شاه
درفشان ازو یاره و تخت و گاه
هوش مصنوعی: پیران و بزرگان چهره دختر شاه درخشان را دیدند و از او جایگاه، محبت و مقامش را شناختند.
فرو ماندند اندرو خیره خیر
ز دیدار او سست شد پای پیر
هوش مصنوعی: آنها در او احساس شگفتی کردند و چون او را دیدند، توجه و ثبات خود را از دست دادند.
خردمند نه پیر مانده به جای
زبانها پر از آفرین خدای
هوش مصنوعی: افراد دانا و خردمند همیشه جوان و پویا هستند و نمیتوانند به سن و سال و سالخوردگی خود افتخار کنند. زبانهایشان پر از ستایش و محبت خداوند است.
نه جای گذر دید ازیشان یکی
نه زو چشم برداشتند اندکی
هوش مصنوعی: نه میتوان از آنها عبور کرد و نه توانستهاند نگاهی به ما بیندازند.
چو فرزانگان دیرتر ماندند
کس آمد بر شاهشان خواندند
هوش مصنوعی: زمانی که افراد خردمند و دانا مدت بیشتری در جایی باقی میمانند، دیگران بر آن میشوند که به آنها نزدیک شده و در حضورشان صحبت کنند.
چنین گفت با رومیان شهریار
که چندین چرا بودتان روزگار
هوش مصنوعی: پادشاه به رومیان گفت: چرا دلتان را به این روزگار برباد دادهاید و در سختی و بدبیاری به سر میبرید؟
همو آدمی بودکان چهره داشت
به خوبی ز هر اختری بهره داشت
هوش مصنوعی: او آدمی بود که چهرهای زیبا داشت و از هر ستارهای بهرهمند بود.
بدو گفت رومی که ای شهریار
در ایوان چنو کس نبیند نگار
هوش مصنوعی: رومی به شهریار گفت: هیچکس در این کاخ زیبایی را نمیبیند.
کنون هر یکی از یک اندام ماه
فرستیم یک نامه نزدیک شاه
هوش مصنوعی: حالا هر یک از ما، به خاطر زیبایی و ویژگیهای خاصی که داریم، نامهای به نزدیکان پادشاه میفرستیم.
نشستند پس فیلسوفان بهم
گرفتند قرطاس و قیر و قلم
هوش مصنوعی: فیلسوفان دور هم جمع شدند و با هم کاغذ، جوهر و قلم را برداشتند.
نوشتند هر موبدی ز آنک دید
که قرطاس ز انقاس شد ناپدید
هوش مصنوعی: هر موبدی که این را دید، نوشت که چون کاغذ از جنس خود دور شد، ناپدید گشت.
ز نزدیک ایشان سواری برفت
به نزد سکندر به میلاد تفت
هوش مصنوعی: یک سوار از نزد آن افراد به سمت سکندر حرکت کرد و به میلاد تفت رسید.
چو شاه جهان نامههاشان بخواند
ز گفتارشان در شگفتی بماند
هوش مصنوعی: هنگامی که شاه دنیا نامههای آنها را میخواند، از حرفهایشان حیرت زده میشود.
به نامه هر اندام را زو یکی
صفت کرده بودند لیک اندکی
هوش مصنوعی: در نامهای، هر قسمت از بدن را بر اساس ویژگی خاصی توصیف کردهاند، اما تنها به برخی از آنها اشاره شده است.
بدیشان جهاندار پاسخ نوشت
که بخبخ که دیدم خرم بهشت
هوش مصنوعی: جهاندار به آنها پاسخ نوشت که خوشا به حال شما که بهشت را خوشایند و دلپذیر میدانید.
کنون بازگردید با چار چیز
برین بر فزونی مجویید نیز
هوش مصنوعی: اکنون با چهار چیز به زندگی برگردید و دیگر به دنبال افزایش آن نباشید.
چو منشور و عهد من او را دهید
شما با فغستان بنه برنهید
هوش مصنوعی: اگر به او وعده و عهد خود را بدهید، مانند منشوری خواهد بود که شما را با فریاد بلند به سوی خود میکشاند.
نیازارد او را کسی زین سپس
ازو در جهان یافتم داد و بس
هوش مصنوعی: هیچکس از او آسیب نمیبیند و تنها چیزی که در جهان از او یافتهام، عدالت و دادگری است.