گنجور

بخش ۷

بفرمود تا بهمن آمدش پیش
ورا پندها داد ز اندازه بیش
بدو گفت اسپ سیه بر نشین
بیارای تن را به دیبای چین
بنه بر سرت افسر خسروی
نگارش همه گوهر پهلوی
بر آن سان که هرکس که بیند ترا
ز گردنکشان برگزیند ترا
بداند که هستی تو خسرونژاد
کند آفریننده را بر تو یاد
ببر پنج بالای زرین ستام
سرافراز ده موبد نیک‌نام
هم از راه تا خان رستم بران
مکن کار بر خویشتن بر گران
درودش ده از ما و خوبی نمای
بیارای گفتار و چربی فزای
بگویش که هرکس که گردد بلند
جهاندار وز هر بدی بی‌گزند
ز دادار باید که دارد سپاس
که اویست جاوید نیکی شناس
چو باشد فزایندهٔ نیکویی
به پرهیز دارد سر از بدخویی
بیفزایدش کامگاری و گنج
بود شادمان در سرای سپنج
چو دوری گزیند ز کردار زشت
بیابد بدان گیتی اندر بهشت
بد و نیک بر ما همی بگذرد
چنین داند آن کس که دارد خرد
سرانجام بستر بود تیره‌خاک
بپرد روان سوی یزدان پاک
به گیتی هرانکس که نیکی شناخت
بکوشید و با شهریاران بساخت
همان بر که کاری همان بدروی
سخن هرچه گویی همان بشنوی
کنون از تو اندازه گیریم راست
نباید بر این بر فزون و نه کاست
که بگذاشتی سالیان بی‌شمار
به گیتی بدیدی بسی شهریار
اگر بازجویی ز راه خرد
بدانی که چونین نه اندر خورد
که چندین بزرگی و گنج و سپاه
گرانمایه اسپان و تخت و کلاه
ز پیش نیاکان ما یافتی
چو در بندگی تیز بشتافتی
چه مایه جهان داشت لهراسپ شاه
نکردی گذر سوی آن بارگاه
چو او شهر ایران به گشتاسپ داد
نیامد ترا هیچ زان تخت یاد
سوی او یکی نامه ننوشته‌ای
از آرایش بندگی گشته‌ای
نرفتی به درگاه او بنده‌وار
نخواهی به گیتی کسی شهریار
ز هوشنگ و جم و فریدون گرد
که از تخم ضحاک شاهی ببرد
همی رو چنین تا سر کیقباد
که تاج فریدون به سر بر نهاد
چو گشتاسپ شه نیست یک نامدار
به رزم و به بزم و به رای و شکار
پذیرفت پاکیزه دین بهی
نهان گشت گمراهی و بی‌رهی
چو خورشید شد راه گیهان خدیو
نهان شد بدآموزی و راه دیو
ازان پس که ارجاسپ آمد به جنگ
سپه چون پلنگان و مهتر نهنگ
ندانست کس لشکرش را شمار
پذیره شدش نامور شهریار
یکی گورستان کرد بر دشت کین
که پیدا نبد پهن روی زمین
همانا که تا رستخیز این سخن
میان بزرگان نگردد کهن
کنون خاور او راست تا باختر
همی بشکند پشت شیران نر
ز توران زمین تا در هند و روم
جهان شد مر او را چو یک مهره موم
ز دشت سواران نیزه گزار
به درگاه اویند چندی سوار
فرستندش از مرزها باژ و ساو
که با جنگ او نیستشان زور و تاو
ازان گفتم این با توای پهلوان
که او از تو آزرده دارد روان
نرفتی بدان نامور بارگاه
نکردی بدان نامداران نگاه
کرانی گرفتستی اندر جهان
که داری همی خویشتن را نهان
فرامش ترا مهتران چون کنند
مگر مغز و دل پاک بیرون کنند
همیشه همه نیکویی خواستی
به فرمان شاهان بیاراستی
اگر بر شمارد کسی رنج تو
به گیتی فزون آید از گنج تو
ز شاهان کسی بر چنین داستان
ز بنده نبودند همداستان
مرا گفت رستم ز بس خواسته
هم از کشور و گنج آراسته
به زاول نشستست و گشتست مست
نگیرد کس از مست چیزی به دست
برآشفت یک روز و سوگند خورد
به روز سپید و شب لاژورد
که او را به جز بسته در بارگاه
نبیند ازین پس جهاندار شاه
کنون من ز ایران بدین آمدم
نبد شاه دستور تا دم زدم
بپرهیز و پیچان شو از خشم اوی
ندیدی که خشم آورد چشم اوی
چو اینجا بیایی و فرمان کنی
روان را به پوزش گروگان کنی
به خورشید رخشان و جان زریر
به جان پدرم آن جهاندار شیر
که من زین پشیمان کنم شاه را
برافرزوم این اختر و ماه را
که من زین که گفتم نجویم فروغ
نگردم به هر کار گرد دروغ
پشوتن برین بر گوای منست
روان و خرد رهنمای منست
همی جستم از تو من آرام شاه
ولیکن همی از تو دیدم گناه
پدر شهریارست و من کهترم
ز فرمان او یک زمان نگذرم
همه دوده اکنون بباید نشست
زدن رای و سودن بدین کار دست
زواره فرامرز و دستان سام
جهاندیده رودابهٔ نیک نام
همه پند من یک به یک بشنوید
بدین خوب گفتار من بگروید
نباید که این خانه ویران شود
به کام دلیران ایران شود
چو بسته ترا نزد شاه آورم
بدو بر فراوان گناه آورم
بباشیم پیشش بخواهش به پای
ز خشم و ز کین آرمش باز جای
نمانم که بادی بتو بر وزد
بران سان که از گوهر من سزد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بفرمود تا بهمن آمدش پیش
ورا پندها داد ز اندازه بیش
هوش مصنوعی: بفرمود که بهمن به نزد او بیاید و به او نصیحت کند که از حد و اندازه خود فراتر نرود.
بدو گفت اسپ سیه بر نشین
بیارای تن را به دیبای چین
هوش مصنوعی: به او گفتند که سوار بر اسب سیاه شو و بدن خود را به پارچه‌های فاخر و زیبا بیارای.
بنه بر سرت افسر خسروی
نگارش همه گوهر پهلوی
هوش مصنوعی: بر سر تو تاجی سلطنتی را بگذار، که هر چیز ارزشمند و گرانبهایی در دل آن نهفته است.
بر آن سان که هرکس که بیند ترا
ز گردنکشان برگزیند ترا
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را ببیند، به راحتی می‌تواند تو را از میان کسانی که جویای مقام و قدرت هستند، انتخاب کند و به تو توجه کند.
بداند که هستی تو خسرونژاد
کند آفریننده را بر تو یاد
هوش مصنوعی: بداند که وجود تو باعث خسارت و زیان است و خالق عالم از وجود تو یاد نخواهد کرد.
ببر پنج بالای زرین ستام
سرافراز ده موبد نیک‌نام
هوش مصنوعی: یک ببر با پنج بال زریابی با شکوه، بر سر موبد نیکو سرپرستی می‌کند.
هم از راه تا خان رستم بران
مکن کار بر خویشتن بر گران
هوش مصنوعی: از مسیر تا خانه رستم، بر خودت سخت نگذار و کارها را دشوار نکن.
درودش ده از ما و خوبی نمای
بیارای گفتار و چربی فزای
هوش مصنوعی: با درود بر او، به او از طرف ما سلام بده و گفتارش را زیبا و دلپسند کن، و بر ویژگی‌های خوب او بیفزای.
بگویش که هرکس که گردد بلند
جهاندار وز هر بدی بی‌گزند
هوش مصنوعی: به او بگویید که هر کسی که در زندگی به مقام و جایی برسد و از هر نوع بدی در امان بماند، در واقع یک رهبر واقعی است.
ز دادار باید که دارد سپاس
که اویست جاوید نیکی شناس
هوش مصنوعی: باید از آفریدگار سپاسگزاری کرد، زیرا اوست که همیشه نیکوکار را می‌شناسد.
چو باشد فزایندهٔ نیکویی
به پرهیز دارد سر از بدخویی
هوش مصنوعی: وقتی که شخصی به خوبی‌ها و نیکی‌ها برسد، باید از کارهای زشت و بد دوری کند.
بیفزایدش کامگاری و گنج
بود شادمان در سرای سپنج
هوش مصنوعی: اگر به او کامیابی و ثروت افزوده شود، باید در خانه شادی و خوشبختی باشد.
چو دوری گزیند ز کردار زشت
بیابد بدان گیتی اندر بهشت
هوش مصنوعی: اگر کسی از کارهای زشت دوری کند، در نتیجه به بهشت دست پیدا خواهد کرد.
بد و نیک بر ما همی بگذرد
چنین داند آن کس که دارد خرد
هوش مصنوعی: آدم‌های با خرد می‌دانند که خوب و بد در زندگی همیشه وجود دارد و این وضعیت بر همه تأثیر می‌گذارد.
سرانجام بستر بود تیره‌خاک
بپرد روان سوی یزدان پاک
هوش مصنوعی: در نهایت، مرگ ما را به دنیای خاکی می‌برد و روح ما به سوی خداوند پاک پرواز می‌کند.
به گیتی هرانکس که نیکی شناخت
بکوشید و با شهریاران بساخت
هوش مصنوعی: در دنیای امروز، هر کسی که خوبی را بشناسد، باید تلاش کند و با پادشاهان و سران جامعه رابطه خوبی برقرار کند.
همان بر که کاری همان بدروی
سخن هرچه گویی همان بشنوی
هوش مصنوعی: هر کس که کارش را درست انجام دهد و به درستی سخن بگوید، همانطور که عمل کند، نتیجه‌اش را خواهد دید و هر چه بگوید، همان را هم خواهد شنید.
کنون از تو اندازه گیریم راست
نباید بر این بر فزون و نه کاست
هوش مصنوعی: اکنون به تو نگاه می‌کنیم و باید بگوییم که نه می‌توانیم بر این مقدار بیفزاییم و نه کم کنیم.
که بگذاشتی سالیان بی‌شمار
به گیتی بدیدی بسی شهریار
هوش مصنوعی: شما سال‌های زیادی را در این دنیا سپری کرده‌اید و در این مدت پادشاهان زیادی را دیده‌اید.
اگر بازجویی ز راه خرد
بدانی که چونین نه اندر خورد
هوش مصنوعی: اگر با عقل و اندیشه به موضوعی بنگری، متوجه خواهی شد که اینطور مسائل نباید در زندگی انسان وجود داشته باشد.
که چندین بزرگی و گنج و سپاه
گرانمایه اسپان و تخت و کلاه
هوش مصنوعی: در این بیت به توصیف ثروت و عظمت اشاره شده است. گفته می‌شود که دارای ویژگی‌های بسیاری چون ثروت‌های فراوان، لشگریان قوی و نیز نمادهای قدرت چون تخت و کلاه است. این بیانگر قدرت و اعتبار شخص یا گروهی است که به آن اشاره می‌شود.
ز پیش نیاکان ما یافتی
چو در بندگی تیز بشتافتی
هوش مصنوعی: تو از اجداد ما به ارث برده‌ای که وقتی در خدمت دیگران هستی، باید با انگیزه و شتاب بیشتری عمل کنی.
چه مایه جهان داشت لهراسپ شاه
نکردی گذر سوی آن بارگاه
هوش مصنوعی: لرهسپ شاه، حاکم بزرگ و مشهور، چه ثروتی در جهان داشت، اما تو هیچ‌گاه به آن کاخ سلطنتی نزدیک نشدی.
چو او شهر ایران به گشتاسپ داد
نیامد ترا هیچ زان تخت یاد
هوش مصنوعی: وقتی که او شهر ایران را به گشتاسب داد، دیگر هیچ یاد و خاطره‌ای از آن تخت برای تو باقی نماند.
سوی او یکی نامه ننوشته‌ای
از آرایش بندگی گشته‌ای
هوش مصنوعی: تو هیچ نامه‌ای به سوی او ننوشته‌ای، اما از حُسن و زیبایی بندگی‌اش تحت تأثیر قرار گرفته‌ای.
نرفتی به درگاه او بنده‌وار
نخواهی به گیتی کسی شهریار
هوش مصنوعی: اگر به درگاه خداوند به صورت humble و با اطاعت نروی، در دنیا هیچ‌کس به تو احترام نخواهد گذاشت و به عنوان یک فرمانروا شناخته نخواهی شد.
ز هوشنگ و جم و فریدون گرد
که از تخم ضحاک شاهی ببرد
هوش مصنوعی: از هوشنگ، جم و فریدون یاد کن که چگونه از نسل ضحاک، شاهی را به دنیا آوردند.
همی رو چنین تا سر کیقباد
که تاج فریدون به سر بر نهاد
هوش مصنوعی: به این صورت می‌توان معنی کرد: تو با این سرعت و امید به سمت مقام کیقباد می‌روی که به مانند فریدون، تاج بر سر بگذاری.
چو گشتاسپ شه نیست یک نامدار
به رزم و به بزم و به رای و شکار
هوش مصنوعی: وقتی گشتاسپ، پادشاه بزرگ، وجود ندارد، دیگر کسی که در جنگ، جشن‌ها، تدبیر و شکار نامی باشد، وجود ندارد.
پذیرفت پاکیزه دین بهی
نهان گشت گمراهی و بی‌رهی
هوش مصنوعی: دین سالم و پاک را پذیرفت و به این ترتیب، گمراهی و سردرگمی از بین رفت.
چو خورشید شد راه گیهان خدیو
نهان شد بدآموزی و راه دیو
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید به عنوان پادشاه عالم ظهور کرد، بدآموزی و مسیر اهریمن ناپدید شد.
ازان پس که ارجاسپ آمد به جنگ
سپه چون پلنگان و مهتر نهنگ
هوش مصنوعی: پس از آن که ارجاسپ به میدان جنگ آمد، همچون پلنگان پرشور و فرمانده‌ای مانند نهنگ، با قدرت و شجاعت خود به نبرد پرداخت.
ندانست کس لشکرش را شمار
پذیره شدش نامور شهریار
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌دانست که سپاه او چقدر است، اما او در نظر مردم به عنوان یک پادشاه معروف شناخته می‌شد.
یکی گورستان کرد بر دشت کین
که پیدا نبد پهن روی زمین
هوش مصنوعی: در دشت کین، مکانی برای دفن مردگان ایجاد گردید که در آن، زمین گسترده‌ای وجود نداشت و قابل مشاهده نبود.
همانا که تا رستخیز این سخن
میان بزرگان نگردد کهن
هوش مصنوعی: تا زمانی که قیامت فر برسد، این حرف در میان بزرگان قدیمی نخواهد شد و فرسوده نخواهد گشت.
کنون خاور او راست تا باختر
همی بشکند پشت شیران نر
هوش مصنوعی: حالا تا افق شرقی را می‌بیند که به سمت غرب می‌رود و قدرت شیرهای نر را درهم می‌شکند.
ز توران زمین تا در هند و روم
جهان شد مر او را چو یک مهره موم
هوش مصنوعی: از سرزمین توران تا در هند و روم، جهان برای او به شکل یک مهره نرم و قابل تغییر درآمد.
ز دشت سواران نیزه گزار
به درگاه اویند چندی سوار
هوش مصنوعی: از دشت سواران، جنگجویان با نیزه به درگاه او می‌آیند و تعدادی از سواران در آنجا حضور دارند.
فرستندش از مرزها باژ و ساو
که با جنگ او نیستشان زور و تاو
هوش مصنوعی: او را از مرزها با درشتی و سختی می‌رانند، زیرا در جنگ با او توان و قدرتی ندارند.
ازان گفتم این با توای پهلوان
که او از تو آزرده دارد روان
هوش مصنوعی: من به تو می‌گویم که این کار، کار توست ای پهلوان، زیرا او به خاطر تو دلی آزرده دارد.
نرفتی بدان نامور بارگاه
نکردی بدان نامداران نگاه
هوش مصنوعی: اگر به آن کاخ مشهور نرفتی و در کنار ناموران و بزرگانی که در آنجا بودند، قرار نگرفتی، هیچ‌گاه آن‌ها را نخواهی دید و از بزرگی‌شان بهره‌مند نخواهی شد.
کرانی گرفتستی اندر جهان
که داری همی خویشتن را نهان
هوش مصنوعی: در دنیای خود روشی را به کار گرفته‌ای که باعث شده‌ای همیشه خودت را پنهان نگه‌داری.
فرامش ترا مهتران چون کنند
مگر مغز و دل پاک بیرون کنند
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است بزرگان و افراد با تجربه تو را فراموش کنند، جز اینکه قلب و ذهن تو را از پاکی و صفا تهی سازند؟
همیشه همه نیکویی خواستی
به فرمان شاهان بیاراستی
هوش مصنوعی: همیشه برای به دست آوردن خوبی‌ها تلاش کردی و آن‌ها را به کمک قدرت پادشاهان ساماندهی کردی.
اگر بر شمارد کسی رنج تو
به گیتی فزون آید از گنج تو
هوش مصنوعی: اگر کسی رنج‌های تو را در دنیا بشمارد، متوجه خواهد شد که این رنج‌ها بیشتر از ثروت توست.
ز شاهان کسی بر چنین داستان
ز بنده نبودند همداستان
هوش مصنوعی: کسی از شاهان در این ماجرا با بنده هم‌نظر نبود.
مرا گفت رستم ز بس خواسته
هم از کشور و گنج آراسته
هوش مصنوعی: رستم به من گفت که به خاطر خواسته‌های زیادی که داشتم، از سرزمین و ثروت‌های فراوانی بهره‌مند شدم.
به زاول نشستست و گشتست مست
نگیرد کس از مست چیزی به دست
هوش مصنوعی: در میخانه‌ای نشسته و مست شده است، اما هیچ‌کس از مستی او بهره‌ای نمی‌برد.
برآشفت یک روز و سوگند خورد
به روز سپید و شب لاژورد
هوش مصنوعی: روزی او به شدت ناراحت شد و سوگند یاد کرد که روز روشن و شب آبی را فراموش کند.
که او را به جز بسته در بارگاه
نبیند ازین پس جهاندار شاه
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از این به بعد، تنها کسی که می‌تواند در دربار پیامبر حضور داشته باشد، همان کسی است که به او قدرت و مقام داده شده است. به عبارتی، فقط شاه و رهبران قدرت‌مند می‌توانند در این محیط خاص دیده شوند و دیگران در آنجا جایی ندارند.
کنون من ز ایران بدین آمدم
نبد شاه دستور تا دم زدم
هوش مصنوعی: الان من از ایران به اینجا آمده‌ام و زمانی که صحبت می‌کردم، هیچ پادشاه یا حکمی در کار نبود.
بپرهیز و پیچان شو از خشم اوی
ندیدی که خشم آورد چشم اوی
هوش مصنوعی: از خشم او دوری کن و از آن بپرهیز، آیا ندانستی که چشمان او وقتی خشمگین می‌شود، چه تأثیری دارد؟
چو اینجا بیایی و فرمان کنی
روان را به پوزش گروگان کنی
هوش مصنوعی: وقتی به اینجا بیایی و دستور بدهی، جانم را به خاطر عذرخواهی در اختیار تو قرار می‌دهم.
به خورشید رخشان و جان زریر
به جان پدرم آن جهاندار شیر
هوش مصنوعی: به خورشید درخشان و به جان زریر، به جان پدرم که همانند شیر بر جهان فرمانروایی می‌کند.
که من زین پشیمان کنم شاه را
برافرزوم این اختر و ماه را
هوش مصنوعی: من می‌خواهم با غم و اندوه، شاه را متوجه کنم تا بتوانم این ستاره و ماه را به او نشان دهم.
که من زین که گفتم نجویم فروغ
نگردم به هر کار گرد دروغ
هوش مصنوعی: من از چه کسی بگویم که نور و روشنی را جستجو کنم؟ در هر کاری به دروغ آلوده نخواهم شد.
پشوتن برین بر گوای منست
روان و خرد رهنمای منست
هوش مصنوعی: پشوتن، همانند یک فرمانده، روح و ذهن مرا هدایت می‌کند و به من راهنمایی می‌دهد.
همی جستم از تو من آرام شاه
ولیکن همی از تو دیدم گناه
هوش مصنوعی: من در تلاش بودم که از تو آرامش بگیرم، اما در عوض فقط اشتباهات تو را دیدم.
پدر شهریارست و من کهترم
ز فرمان او یک زمان نگذرم
هوش مصنوعی: من فرزند شهریار هستم و چون او پدر من است، هرگز از دستورات او تخطی نخواهم کرد.
همه دوده اکنون بباید نشست
زدن رای و سودن بدین کار دست
هوش مصنوعی: همه باید برای این کار کنار بیایند و از جدل و درگیری خودداری کنند.
زواره فرامرز و دستان سام
جهاندیده رودابهٔ نیک نام
هوش مصنوعی: فرامرز و سام، دو شخصیت شناخته‌شده و برجسته از داستان‌های باستانی هستند که به واسطه دلاوری و بزرگی‌نامی خود، مشهورند. در اینجا به رودابه، زن نیکوکار و بافضیلت اشاره شده که دارای مقام و آوازه بالایی است. بنابراین، این متن به ستایش و معرفی این شخصیت‌ها و مقام عالی آن‌ها در داستان‌های ایرانی پرداخته است.
همه پند من یک به یک بشنوید
بدین خوب گفتار من بگروید
هوش مصنوعی: همه شما به دقت به نصایح من گوش کنید و به این گفته‌های خوب من ایمان بیاورید.
نباید که این خانه ویران شود
به کام دلیران ایران شود
هوش مصنوعی: نباید این خانه خراب شود، تا دلیران ایران بتوانند از آن بهره‌مند شوند و در آن زندگی کنند.
چو بسته ترا نزد شاه آورم
بدو بر فراوان گناه آورم
هوش مصنوعی: زمانی که تو را نزد شاه می‌آورم، تمام گناهان را به دوش تو می‌اندازم.
بباشیم پیشش بخواهش به پای
ز خشم و ز کین آرمش باز جای
هوش مصنوعی: بیاییم در برابر او، با فروتنی و احترام، برای او درخواست کنیم و از خشم و کینه به دور باشیم تا بتوانیم جایی آرام برای او فراهم کنیم.
نمانم که بادی بتو بر وزد
بران سان که از گوهر من سزد
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم بمانم تا بادی به تو بچرخد، به‌گونه‌ای که به ارزش و مقام من آسیب بزند.

حاشیه ها

1399/05/08 01:08
سجاد

سلام ،247 چو خورشید شد راه گیهان خدیو / نهـان شـد بـدآمـوزی وراه دیـو
منظورش در مصرع اول چیست؟

1402/01/03 14:04
ناصر مرادی

یعنی راه (دین زردشتی) کیهان خدیو (پادشاه جهان گشتاسب) همچون خورشید، عالمگیر شد.

1402/04/10 08:07
جهن یزداد

گیهان خدیو نام خداوند است  (به شاهان نیز میگفتند خدیو به چم صاحب است و گیهان خدیو دارنده گیهان است) راه   دین خداوند مانند روز روشن  و خو افروز شد و راه دیوو  و بد آموزی  نهان شد 

(شید بچم درخشانی است  و خور شید   خور  فروزان را گویند)

1402/04/10 08:07
جهن یزداد

براستی در این سروده  پلیدی  خاندان اسفندیار پیداست رستم  ان فرمانده  ایران پناه  را  و دل و پشت و پناه ایرانیان  را  که همه ایران  بدو زنده اند  چنین خوار میدارد ؟