گنجور

بخش ۶

به شبگیر هنگام بانگ خروس
ز درگاه برخاست آوای کوس
چو پیلی به اسپ اندر آورد پای
بیاورد چون باد لشکر ز جای
همی رفت تا پیشش آمد دو راه
فرو ماند بر جای پیل و سپاه
دژ گنبدان بود راهش یکی
دگر سوی زاول کشید اندکی
شتر انک در پیش بودش بخفت
تو گفتی که گشتست با خاک جفت
همی چوب زد بر سرش ساروان
ز رفتن بماند آن زمان کاروان
جهان‌جوی را آن بد آمد به فال
بفرمود کش سر ببرند و یال
بدان تا بدو بازگردد بدی
نباشد به جز فره ایزدی
بریدند پرخاشجویان سرش
بدو بازگشت آن زمان اخترش
غمی گشت زان اشتر اسفندیار
گرفت آن زمان اختر شوم خوار
چنین گفت کآن کس که پیروز گشت
سر بخت او گیتی افروز گشت
بد و نیک هر دو ز یزدان بود
لب مرد باید که خندان بود
وزانجا بیامد سوی هیرمند
همی بود ترسان ز بیم گزند
بر آیین ببستند پرده‌سرای
بزرگان لشگر گزیدند جای
شراعی بزد زود و بنهاد تخت
بر آن تخت بر شد گو نیک‌بخت
می آورد و رامشگران را بخواند
بسی زر و گوهر بر ایشان فشاند
به رامش دل خویشتن شاد کرد
دل راد مردان پر از یاد کرد
چو گل بشکفید از می سالخورد
رخ نامداران و شاه نبرد
به یاران چنین گفت کز رای شاه
نپیچیدم و دور گشتم ز راه
مرا گفت بر کار رستم بسیچ
ز بند و ز خواری میاسای هیچ
به کردن برفتم برای پدر
کنون این گزین پیر پرخاشخر
بسی رنج دارد به جای سران
جهان راست کرده به گرز گران
همه شهر ایران بدو زنده‌اند
اگر شهریارند و گر بنده‌اند
فرستاده باید یکی تیزویر
سخن‌گوی و داننده و یادگیر
سواری که باشد ورا فر و زیب
نگیرد ورا رستم اندر فریب
گر ایدون که آید به نزدیک ما
درفشان کند رای تاریک ما
به خوبی دهد دست بند مرا
به دانش ببندد گزند مرا
نخواهم من او را به جز نیکویی
اگر دور دارد سر از بدخویی
پشوتن بدو گفت اینست راه
بر این باش و آزرم مردان بخواه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به شبگیر هنگام بانگ خروس
ز درگاه برخاست آوای کوس
هوش مصنوعی: در بامداد، هنگامی که صدای خروس بلند می‌شود، صدای طبل از درگاه به گوش می‌رسد.
چو پیلی به اسپ اندر آورد پای
بیاورد چون باد لشکر ز جای
هوش مصنوعی: مانند فیل که پایش را بر روی اسب می‌گذارد، به یکباره لشکر را مانند باد به جلو می‌برد.
همی رفت تا پیشش آمد دو راه
فرو ماند بر جای پیل و سپاه
هوش مصنوعی: او به سمت جلو می‌رفت که ناگهان با دو راه روبه‌رو شد و هر دو راه او را درجا نگه داشت، مانند فیل و لشکر.
دژ گنبدان بود راهش یکی
دگر سوی زاول کشید اندکی
هوش مصنوعی: دژ گنبدان به یک راه مشخص اشاره دارد که به سمت دیگر، یعنی زاول، کمی منحرف شده است.
شتر انک در پیش بودش بخفت
تو گفتی که گشتست با خاک جفت
هوش مصنوعی: شتر به جلو می‌رفت و ناگهان خوابش برد، تو فکر کردی که با خاک یکجا شده است.
همی چوب زد بر سرش ساروان
ز رفتن بماند آن زمان کاروان
هوش مصنوعی: ساربان به دلیل تأخیر در حرکت کاروان، بر سر خودش می‌زند و ناامید است.
جهان‌جوی را آن بد آمد به فال
بفرمود کش سر ببرند و یال
هوش مصنوعی: آن کسی که به دنبال دنیا و لذت‌هاست، بدش آمد که به فال و سرنوشتش اشاره‌ای شود. به او دستور داده شد که باید سرش بریده شود و یالش (نماد قدرت و عظمتش) را بزنند.
بدان تا بدو بازگردد بدی
نباشد به جز فره ایزدی
هوش مصنوعی: بدان که برای بازگشتن به خوبی، جز لطف و نیروی الهی، هیچ چیز دیگری وجود ندارد.
بریدند پرخاشجویان سرش
بدو بازگشت آن زمان اخترش
هوش مصنوعی: در زمانی که پرخاشجویان سر او را بریدند، ستاره‌اش دوباره درخشان شد و بر سرش بازگشت.
غمی گشت زان اشتر اسفندیار
گرفت آن زمان اختر شوم خوار
هوش مصنوعی: از غم آن اشتر که اسفندیار را گرفت، ستاره شومی در آن زمان به بدبختی دچار شد.
چنین گفت کآن کس که پیروز گشت
سر بخت او گیتی افروز گشت
هوش مصنوعی: او گفت کسی که در زندگی موفق شده است، شانس و بخت او مانند یک نور درخشنده برای دنیا خواهد بود.
بد و نیک هر دو ز یزدان بود
لب مرد باید که خندان بود
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که در زندگی وجود دارد، چه خوب و چه بد، از سوی خداوند است. بنابراین، انسان باید همیشه با لبخند و روی خوش به استقبال زندگی برود.
وزانجا بیامد سوی هیرمند
همی بود ترسان ز بیم گزند
هوش مصنوعی: او از آنجا به سمت هیرمند آمد و به شدت از خطر آسیب در هراس بود.
بر آیین ببستند پرده‌سرای
بزرگان لشگر گزیدند جای
هوش مصنوعی: بر اساس سنن و رسوم، پرده‌نشینان بزرگ لشکر را جمع کردند و به انتخاب مکان پرداختند.
شراعی بزد زود و بنهاد تخت
بر آن تخت بر شد گو نیک‌بخت
هوش مصنوعی: یک شخص با احتیاط و سرعت عمل کرد و به زودی مقام و جایگاهی را برای خود برپا ساخت. بر آن جایگاه که نشسته است، می‌تواند بگوید که خوشبخت است.
می آورد و رامشگران را بخواند
بسی زر و گوهر بر ایشان فشاند
هوش مصنوعی: او می‌آید و نوازندگان را دعوت می‌کند و گنجینه‌ای از طلا و جواهرات را روی آنان می‌ریزد.
به رامش دل خویشتن شاد کرد
دل راد مردان پر از یاد کرد
هوش مصنوعی: دل خود را با لذت و شادی مشغول کرد و یاد و خاطره‌ی مردان شجاع و راستین را زنده نگه داشت.
چو گل بشکفید از می سالخورد
رخ نامداران و شاه نبرد
هوش مصنوعی: زمانی که گل شکوفه می‌دهد، چهره‌ی نام‌آوران و پهلوانان مانند می‌سالی پیر با جلال و عظمت است.
به یاران چنین گفت کز رای شاه
نپیچیدم و دور گشتم ز راه
هوش مصنوعی: با دوستانم اینطور گفتم که من از نظر شاه منحرف نشدم و از مسیر درست دور شدم.
مرا گفت بر کار رستم بسیچ
ز بند و ز خواری میاسای هیچ
هوش مصنوعی: مرا گفت که به کار رستم بپرداز و از بند و خواری هیچ ابایی نداشته باش.
به کردن برفتم برای پدر
کنون این گزین پیر پرخاشخر
هوش مصنوعی: به خانه پدرم رفتم و حالا این انتخاب و تصمیم، به خاطر مردی است که سال‌ها تجربه و قدرت سخن دارد.
بسی رنج دارد به جای سران
جهان راست کرده به گرز گران
هوش مصنوعی: بسیاری از مشکلات و سختی‌ها وجود دارد که انسان برای رسیدن به مقام و جایگاه والای خود متحمل می‌شود، در حالی که دیگران ممکن است به راحتی به آن دست پیدا کنند.
همه شهر ایران بدو زنده‌اند
اگر شهریارند و گر بنده‌اند
هوش مصنوعی: تمامی شهرهای ایران به او وابسته‌اند، چه اگر او پادشاه باشد و چه اگر یک خدمتگزار.
فرستاده باید یکی تیزویر
سخن‌گوی و داننده و یادگیر
هوش مصنوعی: باید کسی را بفرستی که تندهوش، سخنگو، آگاه و دارای درک بالا باشد.
سواری که باشد ورا فر و زیب
نگیرد ورا رستم اندر فریب
هوش مصنوعی: کسی که سوار بر اسب است و زیبایی و جذابیتی ندارد، مانند رستم نیز نمی‌تواند کسی را فریب دهد.
گر ایدون که آید به نزدیک ما
درفشان کند رای تاریک ما
هوش مصنوعی: اگر او بیاید و به ما نزدیک شود، می‌تواند افکار تاریک ما را روشن کند.
به خوبی دهد دست بند مرا
به دانش ببندد گزند مرا
هوش مصنوعی: به راحتی دستم را به محبت و دوستی می‌بندد و با علم و دانش خود، از آسیب‌ها دورم می‌کند.
نخواهم من او را به جز نیکویی
اگر دور دارد سر از بدخویی
هوش مصنوعی: من کسی را جز به خوبی نمی‌خواهم، حتی اگر او دور باشد و از بدی‌ها فاصله بگیرد.
پشوتن بدو گفت اینست راه
بر این باش و آزرم مردان بخواه
هوش مصنوعی: پشوتن به او گفت: این است مسیر، بر این راه برو و از مردان شرم و خجالت بکش.

حاشیه ها

1399/11/05 16:02
علی

لطفا تصحیح شود:
دگر سوی ز اول کشید اندکی ----> دگر سوی زاول کشید اندکی