گنجور

بخش ۵

کتایون چو بشنید شد پر ز خشم
به پیش پسر شد پر از آب چشم
چنین گفت با فرخ اسفندیار
که ای از کیان جهان یادگار
ز بهمن شنیدم که از گلستان
همی رفت خواهی به زابلستان
ببندی همی رستم زال را
خداوند شمشیر و گوپال را
ز گیتی همی پند مادر نیوش
به بد تیز مشتاب و چندین مکوش
سواری که باشد به نیروی پیل
ز خون راند اندر زمین جوی نیل
بدرد جگرگاه دیو سپید
ز شمشیر او گم کند راه شید
همان ماه هاماوران را بکشت
نیارست گفتن کس او را درشت
همانا چو سهراب دیگر سوار
نبودست جنگی گه کارزار
به چنگ پدر در به هنگام جنگ
به آوردگه کشته شد بی‌درنگ
به کین سیاوش ز افراسیاب
ز خون کرد گیتی چو دریای آب
که نفرین بر این تخت و این تاج باد
بر این کشتن و شور و تاراج باد
مده از پی تاج سر را به باد
که با تاج شاهی ز مادر نزاد
پدر پیر سر گشت و برنا توی
به زور و به مردی توانا توی
سپه یکسره بر تو دارند چشم
میفگن تن اندر بلایی به خشم
جز از سیستان در جهان جای هست
دلیری مکن تیز منمای دست
مرا خاکسار دو گیتی مکن
ازین مهربان مام بشنو سخن
چنین پاسخ آوردش اسفندیار
که ای مهربان این سخن یاددار
همانست رستم که دانی همی
هنرهاش چون زند خوانی همی
نکوکارتر زو به ایران کسی
نیابی و گر چند پویی بسی
چو او را به بستن نباشد روا
چنین بد نه خوب آید از پادشا
ولیکن نباید شکستن دلم
که چون بشکنی دل ز جان بگسلم
چگونه کشم سر ز فرمان شاه
چگونه گذارم چنین دستگاه
مرا گر به زاول سرآید زمان
بدان سو کشد اخترم بی‌گمان
چو رستم بیاید به فرمان من
ز من نشنود سرد هرگز سخن
ببارید خون از مژه مادرش
همه پاک بر کند موی از سرش
بدو گفت کای ژنده پیل ژیان
همی خوار گیری ز نیرو روان
نباشی بسنده تو با پیلتن
از ایدر مرو بی یکی انجمن
مبر پیش پیل ژیان هوش خویش
نهاده بدین گونه بر دوش خویش
اگر زین نشان رای تو رفتنست
همه کام بدگوهر آهرمنست
به دوزخ مبر کودکان را به پای
که دانا بخواند ترا پاک رای
به مادر چنین گفت پس جنگجوی
که نابردن کودکان نیست روی
چو با زن پس پرده باشد جوان
بماند منش پست و تیره‌روان
به هر رزمگه باید او را نگاه
گذارد بهر زخم گوپال شاه
مرا لشکری خود نیاید به کار
جز از خویش و پیوند و چندی سوار
ز پیش پسر مادر مهربان
بیامد پر از درد و تیره‌روان
همه شب ز مهر پسر مادرش
ز دیده همی ریخت خون بر برش

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کتایون چو بشنید شد پر ز خشم
به پیش پسر شد پر از آب چشم
هوش مصنوعی: کتایون وقتی خبر را شنید، از شدت خشم و ناراحتی چهره‌اش پر از آب چشم شد و به سوی پسرش رفت.
چنین گفت با فرخ اسفندیار
که ای از کیان جهان یادگار
هوش مصنوعی: اسفندیار با خوشحالی و افتخار به کسی می‌گوید که تو یادبودی از دوران کیانیان هستی و نشانه‌ای از تاریخ و فرهنگ پرافتخار این سرزمین.
ز بهمن شنیدم که از گلستان
همی رفت خواهی به زابلستان
هوش مصنوعی: از بهمن شنیدم که از گلستان در حال رفتن است، آیا می‌خواهی به زابلستان برود؟
ببندی همی رستم زال را
خداوند شمشیر و گوپال را
هوش مصنوعی: به زال، رستم و گوپال، خداوند شمشیر و قدرت را عطا خواهد کرد.
ز گیتی همی پند مادر نیوش
به بد تیز مشتاب و چندین مکوش
هوش مصنوعی: از دنیا همواره به نصیحت مادر گوش بده، زیرا به سرعت به بدی‌ها متمایل نشو و در پی آن‌ها نرو.
سواری که باشد به نیروی پیل
ز خون راند اندر زمین جوی نیل
هوش مصنوعی: سوار قوی و نیرومندی که با قدرتش زمین را می‌شکافد و مانند نیل، جوی آبی ایجاد می‌کند.
بدرد جگرگاه دیو سپید
ز شمشیر او گم کند راه شید
هوش مصنوعی: درد و رنجی که دیو سپید از ضربه شمشیر او می‌کشد، به حدی است که مسیر شید را گم می‌کند.
همان ماه هاماوران را بکشت
نیارست گفتن کس او را درشت
هوش مصنوعی: آن ماه روشنی‌بخش آسمان‌ها را کشت، و هیچ‌کس نتوانست به او بگوید که چه کار نادرستی کرده است.
همانا چو سهراب دیگر سوار
نبودست جنگی گه کارزار
هوش مصنوعی: هیچ سوار دیگری مانند سهراب در میدان جنگ باقی نمانده است.
به چنگ پدر در به هنگام جنگ
به آوردگه کشته شد بی‌درنگ
هوش مصنوعی: در آن زمان که پدر در جنگ به میدان می‌رود، فرزندش به سرعت و بدون تأخیر در محل نبرد کشته می‌شود.
به کین سیاوش ز افراسیاب
ز خون کرد گیتی چو دریای آب
هوش مصنوعی: به خاطر انتقام سیاوش از افراسیاب، دنیا را مانند دریا پر از خون کرد.
که نفرین بر این تخت و این تاج باد
بر این کشتن و شور و تاراج باد
هوش مصنوعی: نفرین بر این تخت و تاج سلطنت، و نفرین بر این قتل و تباهی و غارت.
مده از پی تاج سر را به باد
که با تاج شاهی ز مادر نزاد
هوش مصنوعی: هرگز برای دستیابی به مقام و قدرت خود را در معرض خطر قرار نده، زیرا هیچ تاجی جز تاج سلطنتی نمی‌تواند از کمال مادری به وجود آید.
پدر پیر سر گشت و برنا توی
به زور و به مردی توانا توی
هوش مصنوعی: پدر سالخورده به دنبال تو می‌گردد و تو با قدرت و جوانی‌ات در حال نمایش توانایی‌هایت هستی.
سپه یکسره بر تو دارند چشم
میفگن تن اندر بلایی به خشم
هوش مصنوعی: سربازان تمام توجه‌شان به تو است و در دلشان ناراحتی و خشم فروخورده‌اند.
جز از سیستان در جهان جای هست
دلیری مکن تیز منمای دست
هوش مصنوعی: در دنیا تنها از سیستان است که می‌توان با دلیرانگی وارد شد، بنابراین بی‌جا تلاش نکن و احتیاط کن.
مرا خاکسار دو گیتی مکن
ازین مهربان مام بشنو سخن
هوش مصنوعی: مرا در دو جهان خوار و کوچکتر از خود نکن، از این مادر مهربانم حرف مرا بشنو.
چنین پاسخ آوردش اسفندیار
که ای مهربان این سخن یاددار
هوش مصنوعی: اسفندیار با مهربانی به او پاسخ داد و به او گفت که این سخن را به خاطر بسپار.
همانست رستم که دانی همی
هنرهاش چون زند خوانی همی
هوش مصنوعی: رستم همان کسی است که می‌دانی چقدر مهارت دارد، مانند خواندن یک کتاب که با دقت و تسلط انجام می‌شود.
نکوکارتر زو به ایران کسی
نیابی و گر چند پویی بسی
هوش مصنوعی: در ایران، کسی را بهتر از آن شخص نخواهی یافت، حتی اگر به دنبال افراد بیشتری باشی.
چو او را به بستن نباشد روا
چنین بد نه خوب آید از پادشا
هوش مصنوعی: اگر کسی را نتوانند در بند و حبس نگه دارند، این کار نه خوب است و نه شایسته از سوی پادشاه.
ولیکن نباید شکستن دلم
که چون بشکنی دل ز جان بگسلم
هوش مصنوعی: اما نباید دل مرا بشکنی، زیرا اگر دل من بشکند، تا جانم نیز از من جدا خواهد شد.
چگونه کشم سر ز فرمان شاه
چگونه گذارم چنین دستگاه
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم از دستور شاه سرپیچی کنم و از این وضعیت سخت عبور کنم؟
مرا گر به زاول سرآید زمان
بدان سو کشد اخترم بی‌گمان
هوش مصنوعی: اگر زمان به پایان عمرم نزدیک شود، بدون شک ستاره‌ام به سمت آن سو حرکت خواهد کرد.
چو رستم بیاید به فرمان من
ز من نشنود سرد هرگز سخن
هوش مصنوعی: وقتی رستم به فرمان من بیاید، هرگز از من کلامی سرد و بی‌روح نخواهد شنید.
ببارید خون از مژه مادرش
همه پاک بر کند موی از سرش
هوش مصنوعی: مادرش اشک‌هایش را به حدی ریخته که گویی خون از مژه‌هایش می‌بارد و تمام موهای سرش را به خاطر اندوهش کنده است.
بدو گفت کای ژنده پیل ژیان
همی خوار گیری ز نیرو روان
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای فیل کهن سال، تو با نیرنگ و فریب، زندگی دیگران را به انحراف می‌کشی و از قدرت خود سوءاستفاده می‌کنی.
نباشی بسنده تو با پیلتن
از ایدر مرو بی یکی انجمن
هوش مصنوعی: اگر تو در اینجا نباشی، به کسی دیگر نگاه نکن و بدون همراهی کسی دیگر نرو.
مبر پیش پیل ژیان هوش خویش
نهاده بدین گونه بر دوش خویش
هوش مصنوعی: آنگاه که به جنگ و نبرد می‌پردازی، از زیرکی و عقل خود غافل مشو و آن را بر دوش خود بگذار.
اگر زین نشان رای تو رفتنست
همه کام بدگوهر آهرمنست
هوش مصنوعی: اگر به این نشانه‌ها از نیّت تو رفتن باشد، پس همه‌ی خواسته‌های بد و ناپسند شیطان است.
به دوزخ مبر کودکان را به پای
که دانا بخواند ترا پاک رای
هوش مصنوعی: به جهنم نبر کودکان را، زیرا کسی که دانا باشد، تو را بی‌غرض خواهد گفت.
به مادر چنین گفت پس جنگجوی
که نابردن کودکان نیست روی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که جنگجویانی که به دشمنان خود رحم نمی‌کنند، هرگز نمی‌توانند به کودکانی که بی‌دفاع و آسیب‌پذیر هستند، آسیب نزنند. در واقع، اشاره به این دارد که درگیری و جنگ در برابر کودکان غیرقابل قبول است و نباید به آنها آسیب رساند.
چو با زن پس پرده باشد جوان
بماند منش پست و تیره‌روان
هوش مصنوعی: وقتی جوانی با زنی که پشت پرده است، رابطه داشته باشد، شخصیت او پایین می‌آید و به نوعی دچار تیرگی در روح و روان می‌شود.
به هر رزمگه باید او را نگاه
گذارد بهر زخم گوپال شاه
هوش مصنوعی: در هر میدان جنگ، باید به او توجه کرد تا جراحت‌های گوپال شاه را درمان کند.
مرا لشکری خود نیاید به کار
جز از خویش و پیوند و چندی سوار
هوش مصنوعی: کسی به من کمک نمی‌کند جز نزدیکان و وابستگانم که تعدادشان کم است.
ز پیش پسر مادر مهربان
بیامد پر از درد و تیره‌روان
هوش مصنوعی: از نزد پسر مادر مهربان، فردی با دل پریشان و چهره‌ای غمناک آمد.
همه شب ز مهر پسر مادرش
ز دیده همی ریخت خون بر برش
هوش مصنوعی: تمام شب، به خاطر محبت پسرش، مادرش از غم او اشک می‌ریخت و این اشک‌ها مانند خون از چشمانش بر زمین می‌افتاد.

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"اسفندیار مغموم"
با صدای عبدی بهروانفر (آلبوم اسفندیار مغموم)

حاشیه ها

1392/02/10 17:05
رهام

کام به دیبایی درمعنی مراد و مقصد به کار رفته

1393/10/02 09:01

بدَرَد جگرگاه دیو سپید
ز شمشیر او گم کند راه، شید
«شید» در اینجا به چه چم (معنا) است؟

1395/02/26 14:04
علی

یکی از ابیات زیبای شاهنامه در همین بخش از قلم افتاده انجا که کتایون ب اسفندیار میگه،،،سوار جهان پور دستان سام،،، ببازی سراندر نیارد بدام.

1395/12/13 16:03
محمدرضا صادقی

بدو گفت ای زنده پیل ژیان / بنا به تشخیص مرحوم دکتر محجوب: بدو گفت ای ژنده پیل ژیان.

1395/12/13 16:03
محمدرضا صادقی

که دانا بخواند ترا پاک رای/ بنا به تشخیص مرحوم دکتر محجوب: که دانا نخواند تُرا پاک رای.

شید جزء دوم از کلمه خورشید است به معنی درخشان ، از کلمات پرکاربرد در شاهنمامه است . در این بیت اغراق در درخشندگی و تیزی شمشیر و قدرت رستم است که حتی خورشید هم راه خودش را به دلیل درخشندگی و ترس از شمشیر رستم گم میکند .

1399/11/05 15:02
علی

لطفا تصحیح شود:
چنین گفت با فرخ اسنفدیار ----> چنین گفت با فرخ اسفندیار
بدو گفت کای زنده پیل ژیان ----> بدو گفت کای ژنده پیل ژیان

1403/04/30 18:06
عبدالرضا فارسی

که دانا نخواند ترا پاک رای

1403/05/23 16:07
محمد گره

کتایون چو بشنید شد پر ز خشم>>>>کتایون خورشید رخ پُر ز خشم