گنجور

بخش ۴

به فرزند پاسخ چنین داد شاه
که از راستی بگذری نیست راه
از این بیش کردی که گفتی تو کار
که یار تو بادا جهان کردگار
نبینم همی دشمنی در جهان
نه در آشکارا نه اندر نهان
که نام تو یابد نه پیچان شود
چه پیچان همانا که بیجان شود
به گیتی نداری کسی را همال
مگر بی‌خرد نامور پور زال
که او راست تا هست زاولستان
همان بست و غزنین و کاولستان
به مردی همی ز آسمان بگذرد
همی خویشتن کهتری نشمرد
که بر پیش کاوس کی بنده بود
ز کیخسرو اندر جهان زنده بود
به شاهی ز گشتاسپ نارد سخن
که او تاج نو دارد و ما کهن
به گیتی مرا نیست کس هم نبرد
ز رومی و توری و آزاد مرد
سوی سیستان رفت باید کنون
به کار آوری زور و بند و فسون
برهنه کنی تیغ و گوپال را
به بند آوری رستم زال را
زواره فرامرز را همچنین
نمانی که کس برنشیند به زین
به دادار گیتی که او داد زور
فروزندهٔ اختر و ماه و هور
که چون این سخنها به جای آوری
ز من نشنوی زین سپس داوری
سپارم به تو تاج و تخت و کلاه
نشانم بر تخت بر پیشگاه
چنین پاسخ آوردش اسفندیار
که ای پرهنر نامور شهریار
همی دور مانی ز رسم کهن
براندازه باید که رانی سخن
تو با شاه چین جنگ جوی و نبرد
از آن نامداران برانگیز گرد
چه جویی نبرد یکی مرد پیر
که کاووس خواندی ورا شیرگیر
ز گاه منوچهر تا کیقباد
دل شهریاران بدو بود شاد
نکوکارتر زو به ایران کسی
نبودست کاورد نیکی بسی
همی خواندندش خداوند رخش
جهانگیر و شیراوژن و تاج‌بخش
نه اندر جهان نامداری نوست
بزرگست و با عهد کیخسروست
اگر عهد شاهان نباشد درست
نباید ز گشتاسپ منشور جست
چنین داد پاسخ به اسفندیار
که ای شیر دل پرهنر نامدار
هر آن کس که از راه یزدان بگشت
همان عهد او گشت چون باد دشت
همانا شنیدی که کاووس شاه
به فرمان ابلیس گم کرد راه
همی بآسمان شد به پر عقاب
به زاری به ساری فتاد اندر آب
ز هاماوران دیوزادی ببرد
شبستان شاهی مر او را سپرد
سیاوش به آزار او کشته شد
همه دوده زیر و زبر گشته شد
کسی کو ز عهد جهاندار گشت
به گرد در او نشاید گذشت
اگر تخت خواهی ز من با کلاه
ره سیستان گیر و برکش سپاه
چو آن‌جا رسی دست رستم ببند
بیارش به بازو فگنده کمند
زواره فرامرز و دستان سام
نباید که سازند پیش تو دام
پیاده دوانش بدین بارگاه
بیاور کشان تا ببیند سپاه
ازان پس نپیچد سر از ما کسی
اگر کام اگر گنج یابد بسی
سپهبد بروها پر از تاب کرد
به شاه جهان گفت زین بازگرد
ترا نیست دستان و رستم به کار
همی راه جویی به اسفندیار
دریغ آیدت جای شاهی همی
مرا از جهان دور خواهی همی
ترا باد این تخت و تاج کیان
مرا گوشه‌ای بس بود زین جهان
ولیکن ترا من یکی بنده‌ام
به فرمان و رایت سرافگنده‌ام
بدو گفت گشتاسپ تندی مکن
بلندی بیابی نژندی مکن
ز لشکر گزین کن فراوان سوار
جهاندیدگان از در کارزار
سلیح و سپاه و درم پیش تست
نژندی به جان بداندیش تست
چه باید مرا بی‌تو گنج و سپاه
همان گنج و تخت و سپاه و کلاه
چنین داد پاسخ یل اسفندیار
که لشکر نیاید مرا خود به کار
گر ایدونک آید زمانم فراز
به لشکر ندارد جهاندار باز
ز پیش پدر بازگشت او به تاب
چه از پادشاهی چه از خشم باب
به ایوان خویش اندر آمد دژم
لبی پر ز باد و دلی پر ز غم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به فرزند پاسخ چنین داد شاه
که از راستی بگذری نیست راه
هوش مصنوعی: پادشاه به فرزندش گفت که اگر از راستگویی و صداقت بگذری، هیچ راهی برای پیشرفت نخواهی داشت.
از این بیش کردی که گفتی تو کار
که یار تو بادا جهان کردگار
هوش مصنوعی: بیش از این نتوانستی بگویی که دوستت چه کسی است؛ اما بدان که این دنیا به دست خداوند اداره می‌شود.
نبینم همی دشمنی در جهان
نه در آشکارا نه اندر نهان
هوش مصنوعی: من نمی‌خواهم دیدگاهی از دشمنی در جهان ببینم، نه به صورت آشکار و نه به صورت پنهان.
که نام تو یابد نه پیچان شود
چه پیچان همانا که بیجان شود
هوش مصنوعی: هرگاه نام تو ذکر شود، دیگر چیزی نمی‌تواند پیچیده و دشوار شود، چرا که تنها بی‌جان‌ها و بی‌انگیزه‌ها پیچیده می‌شوند.
به گیتی نداری کسی را همال
مگر بی‌خرد نامور پور زال
هوش مصنوعی: در جهان کسی را همچون او نخواهی یافت، جز آنکه دیوانه و بی‌خرد باشد، که فرزند زال نامی است.
که او راست تا هست زاولستان
همان بست و غزنین و کاولستان
هوش مصنوعی: تا زمانی که او وجود دارد، سرزمین‌هایی مانند اواستان، غزنین و کاولستان نیز به او وابسته‌اند.
به مردی همی ز آسمان بگذرد
همی خویشتن کهتری نشمرد
هوش مصنوعی: مردی از آسمان عبور می‌کند و در این حین دیگران را با خود مقایسه نمی‌کند و خود را پایین‌تر از آن‌ها نمی‌بیند.
که بر پیش کاوس کی بنده بود
ز کیخسرو اندر جهان زنده بود
هوش مصنوعی: شخصی که در زمان کاوس فرمانروایی می‌کرد، همچنان زنده است و آثار او در جهانی که کیخسرو بر آن حکومت داشت، مشاهده می‌شود.
به شاهی ز گشتاسپ نارد سخن
که او تاج نو دارد و ما کهن
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره می‌شود که به پادشاه گشتاسپ پیام می‌دهد. او به تاج جدید و شکوه و عظمت پادشاهی اشاره کرده و در عین حال به خود و دیگران یادآوری می‌کند که آن‌ها قدیمی و کهن هستند. بنابراین در این بیت، به مقایسه میان نوآوری و تازگی سلطنت گشتاسپ و کهنگی و سیر زمان اشاره می‌شود.
به گیتی مرا نیست کس هم نبرد
ز رومی و توری و آزاد مرد
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ‌کس نیست که مانند من به مبارزه بپردازد، نه رومی و نه تُرکی و نه یک مرد آزاد.
سوی سیستان رفت باید کنون
به کار آوری زور و بند و فسون
هوش مصنوعی: اکنون باید به سمت سیستان بروی و قدرت و جادوگری خود را به کار بگیری.
برهنه کنی تیغ و گوپال را
به بند آوری رستم زال را
هوش مصنوعی: اگر تیغ را از غلاف بیرون کنی و بتوانی رستم زال را به بند بکشی، این نشان‌دهنده قدرت و مهارت توست.
زواره فرامرز را همچنین
نمانی که کس برنشیند به زین
هوش مصنوعی: فرامرز زواری ندارد که کسی بر زین او بنشیند و او را به فراموشی بسپارد.
به دادار گیتی که او داد زور
فروزندهٔ اختر و ماه و هور
هوش مصنوعی: به خالق جهانی که اوست قدرت‌دهندهٔ نور ستاره‌ها و ماه و خورشید.
که چون این سخنها به جای آوری
ز من نشنوی زین سپس داوری
هوش مصنوعی: وقتی که تو این کلمات را از من به کار گیری، دیگر درباره‌ام قضاوت نخواهی کرد.
سپارم به تو تاج و تخت و کلاه
نشانم بر تخت بر پیشگاه
هوش مصنوعی: من مقام و جایگاه و نشانه‌ای را که بر سر دارم به تو می‌سپارم و در برابر تو می‌ایستم.
چنین پاسخ آوردش اسفندیار
که ای پرهنر نامور شهریار
هوش مصنوعی: اسفندیار به او پاسخ داد که ای بزرگ و هنرمند، تو فرمانروایی مشهور و معروف هستی.
همی دور مانی ز رسم کهن
براندازه باید که رانی سخن
هوش مصنوعی: اگر از سنت‌های قدیمی دور باشی، باید با احتیاط و به اندازه از خودت سخن بگویی.
تو با شاه چین جنگ جوی و نبرد
از آن نامداران برانگیز گرد
هوش مصنوعی: تو با دلاوران جنگ و ستیز روبرو هستی و باید از آن بزرگان نامی الهام بگیری و پیکار کنی.
چه جویی نبرد یکی مرد پیر
که کاووس خواندی ورا شیرگیر
هوش مصنوعی: یک مرد سالخورده به نام کاووس در حال مبارزه است و باید بداند که چه چیزهایی را باید به دست آورد و چه چالش‌هایی را باید پشت سر بگذارد.
ز گاه منوچهر تا کیقباد
دل شهریاران بدو بود شاد
هوش مصنوعی: از زمان منوچهر تا کیقباد، دل پادشاهان به خاطر او شاد بود.
نکوکارتر زو به ایران کسی
نبودست کاورد نیکی بسی
هوش مصنوعی: در ایران فردی نیکوکارتر از او وجود ندارد که خوبی‌های زیادی انجام داده باشد.
همی خواندندش خداوند رخش
جهانگیر و شیراوژن و تاج‌بخش
هوش مصنوعی: او را با نام‌هایی چون خداوندی که جهان را فتح کرده و بخشنده تاج و قدرت می‌خواندند.
نه اندر جهان نامداری نوست
بزرگست و با عهد کیخسروست
هوش مصنوعی: در جهان، هیچ کس به اندازه کیخسرو در بزرگی و اعتبار نیست و او در اصول و ویژگی‌های خودش پایبند است.
اگر عهد شاهان نباشد درست
نباید ز گشتاسپ منشور جست
هوش مصنوعی: اگر عهد و پیمان پادشاهان به درستی رعایت نشود، نباید از گشتاسپ انتظار داشته باشیم که نشانه‌ای بدهد یا راهنمایی کند.
چنین داد پاسخ به اسفندیار
که ای شیر دل پرهنر نامدار
هوش مصنوعی: اسفندیار پاسخ داد: ای شیر دل و با هنری که معروف و شناخته شده‌ای، اینگونه صحبت کن.
هر آن کس که از راه یزدان بگشت
همان عهد او گشت چون باد دشت
هوش مصنوعی: هر کسی که از مسیر الهی منحرف شود، مانند بادی خواهد بود که در دشت می‌وزد و به سرعت از بین می‌رود.
همانا شنیدی که کاووس شاه
به فرمان ابلیس گم کرد راه
هوش مصنوعی: به راستی شنیده‌ای که کاووس شاه به دستور ابلیس، راه را گم کرد.
همی بآسمان شد به پر عقاب
به زاری به ساری فتاد اندر آب
هوش مصنوعی: پرنده‌ای به نام عقاب با ناامیدی و گله‌مند به سوی آسمان پرواز کرد، اما ناگهان در آب سقوط کرد.
ز هاماوران دیوزادی ببرد
شبستان شاهی مر او را سپرد
هوش مصنوعی: فرزند دیو از سرزمین هاماوران به کاخ شاه برده شد و او را در دست شاه سپردند.
سیاوش به آزار او کشته شد
همه دوده زیر و زبر گشته شد
هوش مصنوعی: سیاوش به خاطر بدی ها و ظلمی که به او شد، جان خود را از دست داد و این اتفاق باعث شد که همه نسل او متلاشی و نابود شود.
کسی کو ز عهد جهاندار گشت
به گرد در او نشاید گذشت
هوش مصنوعی: هر کس که به مرحله‌ای از بزرگی و قدرت دست پیدا کرده است، نباید به سادگی به او نزدیک شد و مورد تعرض قرار گیرد.
اگر تخت خواهی ز من با کلاه
ره سیستان گیر و برکش سپاه
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی سلطنت و قدرت را از من بگیری، باید به سرزمین سیستان بروی و نیروهایت را جمع کنی.
چو آن‌جا رسی دست رستم ببند
بیارش به بازو فگنده کمند
هوش مصنوعی: وقتی به آنجا رسیدی، دست رستم را بگیر و او را به بازو ببند تا با کمند به آرامی بیاوری.
زواره فرامرز و دستان سام
نباید که سازند پیش تو دام
هوش مصنوعی: فرامرز و دستان سام نباید برای تو دام بسازند.
پیاده دوانش بدین بارگاه
بیاور کشان تا ببیند سپاه
هوش مصنوعی: شخصی را دوان دوان به اینبارگاه بیاور تا آن سپاه را ببیند.
ازان پس نپیچد سر از ما کسی
اگر کام اگر گنج یابد بسی
هوش مصنوعی: بعد از این، هیچ‌کس سرش را از ما نخواهد چرخاند، اگر که به خوشبختی یا ثروت زیادی دست پیدا کند.
سپهبد بروها پر از تاب کرد
به شاه جهان گفت زین بازگرد
هوش مصنوعی: سپهبد بروها پر از تاب کرد به شاه جهان گفت زین بازگرد سردار لشکر با نارضایتی و خشم به شاه جهانیان گفت که از این مسیر بازگردد.
ترا نیست دستان و رستم به کار
همی راه جویی به اسفندیار
هوش مصنوعی: تو مانند رستم در کارها مهارت نداری و راهی را که اسفندیار می‌پوید، نمی‌توانی برگزینی.
دریغ آیدت جای شاهی همی
مرا از جهان دور خواهی همی
هوش مصنوعی: ای کاش که تو خیال نکنید برای من مقام شاهی، بلکه می‌خواهم از این دنیا دور شوم.
ترا باد این تخت و تاج کیان
مرا گوشه‌ای بس بود زین جهان
هوش مصنوعی: تخت و تاج پادشاهی برای تو ارزشمند است، اما من برای خودم یک گوشه آرام و خلوت از این دنیا را کافی می‌دانم.
ولیکن ترا من یکی بنده‌ام
به فرمان و رایت سرافگنده‌ام
هوش مصنوعی: اما من تنها بنده‌ی تو هستم و به خاطر فرمان و پرچم تو دچار خجالت و شرمندگی هستم.
بدو گفت گشتاسپ تندی مکن
بلندی بیابی نژندی مکن
هوش مصنوعی: گشتاسپ به او گفت: عجله نکن، با صبر و شکیبایی می‌توانی به ارتفاعات برسی، ولی با شتابزدگی، به هیچ جا نخواهی رسید.
ز لشکر گزین کن فراوان سوار
جهاندیدگان از در کارزار
هوش مصنوعی: از بین سربازان، بسیار سوارکارانی را انتخاب کن که در میدان جنگ تجربه و دید وسیعی دارند.
سلیح و سپاه و درم پیش تست
نژندی به جان بداندیش تست
هوش مصنوعی: سلاح و نیرو و پول در دست توست، اما بدگمانی به جان تو آسیب می‌زند.
چه باید مرا بی‌تو گنج و سپاه
همان گنج و تخت و سپاه و کلاه
هوش مصنوعی: بدون تو چه فایده‌ای دارد که ثروت و قدرت داشته باشم؟ همه آن ثروت، تخت و تاج و نیرو بی‌حضور تو بی‌ارزش است.
چنین داد پاسخ یل اسفندیار
که لشکر نیاید مرا خود به کار
هوش مصنوعی: اسفندیار با این پاسخ نشان داده که نیازی به لشکر برای انجام کارهایش ندارد و خودش به تنهایی می‌تواند به میدان بیاید.
گر ایدونک آید زمانم فراز
به لشکر ندارد جهاندار باز
هوش مصنوعی: اگر زمانی فرا برسد که بگویند، دیگر فرمانده‌ای برای مقابله با لشکر وجود ندارد.
ز پیش پدر بازگشت او به تاب
چه از پادشاهی چه از خشم باب
هوش مصنوعی: او از پیش پدرش به حالت عصبانی و خشمگین برگشت، چه برای پادشاهی و چه به خاطر عصبانیت پدر.
به ایوان خویش اندر آمد دژم
لبی پر ز باد و دلی پر ز غم
هوش مصنوعی: او به خانه‌اش وارد شد، با حالتی ناراحت و لب‌هایی که پر از ناامیدی بود و دلی پر از اندوه.

حاشیه ها

1392/02/10 16:05
رهام

همال به معنی انباز و شریک است ولی گاهی به معنی رقیب هم به کار میرود و در لری هنوز کاربرد دارد

1392/02/10 17:05
رهام

نزنوی کاربردهای فراوان دارد از جمله خستگی افسردگی عصبانیت غمناکی سرگشتگی و..ولی ور اینجا در مقابل بلندی قرار گرفته و معنی پستی و زبونی میدهد

1392/02/10 17:05
رهام

نژندی

1392/02/11 00:05
ادروک

ور یا مغ magh به معنی گودال است و ورجمکرد شهری بود در ریر زمین در مغاکی که از همه جانوران جمشید یا یاما در ان انجمن کرد تا شرایط روی زمین اماده زیست شود دوباره

1396/02/21 14:05
محمد

در مصراع : همی دور مانی ز رستم کهن
رستم به رسم اصلاح شود.

1399/11/05 14:02
علی

لطفا تصحیح شود:
ز ناموران وز گردان شاه ----> ز نامآوران وز گردان شاه

1402/02/02 18:05
یزدانپناه عسکری

همانا شنیدی که کاوس شاه - به فرمان ابلیس گم کرد راه‌

***

[نامه‌های عین القضات همدانی ج 1 تهران: اساطیر 1377- ص 426]

از ابلیس کس نجست و نجهد؛ اما بنده‌ی او بودن  دیگر است. و فی بعض الاوقات از او زخمی خوردن  دیگر.

[یزدانپناه عسکری]

مغلوب نمودن و گریز ذهنِ در نوسان ابلیس، با قصد.

 2.8.2-9.60.210