گنجور

بخش ۸

سخنهای آن نامور پیشگاه
چو بشنید بهمن بیامد به راه
بپوشید زربفت شاهنشهی
بسر بر نهاد آن کلاه مهی
خرامان بیامد ز پرده‌سرای
درفشی درفشان پس او به پای
جهانجوی بگذشت بر هیرمند
جوانی سرافراز و اسپی بلند
هم‌اندر زمان دیده‌بانش بدید
سوی زاولستان فغان برکشید
که آمد نبرده سواری دلیر
به هرّای زرین سیاهی به زیر
پس پشت او خوار مایه سوار
تن‌آسان گذشت از لب جویبار
هم‌اندر زمان زال زر برنشست
کمندی به فتراک و گرزی به دست
بیامد ز دیده مر او را بدید
یکی باد سرد از جگر برکشید
چنین گفت کین نامور پهلوست
سرافراز با جامهٔ خسروست
ز لهراسپ دارد همانا نژاد
پی او برین بوم فرخنده باد
ز دیده بیامد به درگاه رفت
زمانی به اندیشه بر زین بخفت
هم‌اندر زمان بهمن آمد پدید
ازو رایت خسروی گسترید
ندانست مرد جوان زال را
بیفراخت آن خسروی یال را
چو نزدیکتر گشت آواز داد
بدو گفت کای مرد دهقان‌نژاد
سرانجمن پور دستان کجاست
که دارد زمانه بدو پشت راست
که آمد به زاول گو اسفندیار
سراپرده زد بر لب رودبار
بدو گفت زال ای پسر کام جوی
فرود آی و می خواه و آرام جوی
کنون رستم آید ز نخچیرگاه
زواره فرامرز و چندی سپاه
تو با این سواران بباش ارجمند
بیارای دل را به بگماز چند
چنین داد پاسخ که اسفندیار
نفرمودمان رامش و میگسار
گزین کن یکی مرد جوینده راه
که با من بیاید به نخچیرگاه
بدو گفت دستان که نام تو چیست
همی بگذری تیز کام تو چیست
برآنم که تو خویش لهراسپی
گر از تخمهٔ شاه گشتاسپی
چنین داد پاسخ که من بهمنم
نبیرهٔ جهاندار رویین تنم
چو بشنید گفتار آن سرفراز
فرود آمد از باره بردش نماز
بخندید بهمن پیاده ببود
بپرسیدش و گفت بهمن شنود
بسی خواهشش کرد کایدر بایست
چنین تیز رفتن ترا روی نیست
بدو گفت فرمان اسفندیار
نشاید گرفتن چنین سست و خوار
گزین کرد مردی که دانست راه
فرستاده با او به نخچیرگاه
همی رفت پیش اندرون رهنمون
جهاندیده‌ای نام او شیرخون
به انگشت بنمود نخچیرگاه
هم‌اندر زمان بازگشت او ز راه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سخنهای آن نامور پیشگاه
چو بشنید بهمن بیامد به راه
هوش مصنوعی: بهمن وقتی سخنان آن فرد مشهور را شنید، به سوی او آمد.
بپوشید زربفت شاهنشهی
بسر بر نهاد آن کلاه مهی
هوش مصنوعی: او کلاهی از پارچه زربفت (طلا بافته) بر سر گذاشت که نشانه‌ای از مقام شاهانه بود.
خرامان بیامد ز پرده‌سرای
درفشی درفشان پس او به پای
هوش مصنوعی: شخصی با شکوه و زیبایی از پشت پرده بیرون آمد و به آرامی قدم برداشت و به سمت جلو حرکت کرد.
جهانجوی بگذشت بر هیرمند
جوانی سرافراز و اسپی بلند
هوش مصنوعی: یک جوان شجاع و دلیر به نام جهانجوی از کنار رود هیرمند گذشت. او با افتخار و سوار بر اسبی بلند قامت به راه خود ادامه داد.
هم‌اندر زمان دیده‌بانش بدید
سوی زاولستان فغان برکشید
هوش مصنوعی: در همان زمان، هنگامی که نگهبان به دور دست‌ها نگاه کرد، به طرف زاولستان نگریست و فریاد بلندی زده شد.
که آمد نبرده سواری دلیر
به هرّای زرین سیاهی به زیر
هوش مصنوعی: کسی که به میدان آمده و شجاعانه در نبرد شرکت کرده، تمام اموال و ثروت‌هایش را به خطر انداخته و به راحتی آنها را ترک کرده است.
پس پشت او خوار مایه سوار
تن‌آسان گذشت از لب جویبار
هوش مصنوعی: پس از او، سوار تن‌آسا و بی‌زحمت از کنار جویبار عبور کرد و از او پایین‌تر بود.
هم‌اندر زمان زال زر برنشست
کمندی به فتراک و گرزی به دست
هوش مصنوعی: در آن زمان، زال با جواهرات طلایی بر روی تخت نشسته بود و کمند و گرزی در دست داشت.
بیامد ز دیده مر او را بدید
یکی باد سرد از جگر برکشید
هوش مصنوعی: از چشمانم او را دیدم، در حالی که بادی سرد از عمق وجودم برخاست.
چنین گفت کین نامور پهلوست
سرافراز با جامهٔ خسروست
هوش مصنوعی: این شخص که مشهور و سرشناس است، با افتخار و شکوه در کنار لباس‌ی که نماد شاهانه دارد، ایستاده است.
ز لهراسپ دارد همانا نژاد
پی او برین بوم فرخنده باد
هوش مصنوعی: نژاد او از لهراسپ است و بر این سرزمین خوش‌یمن مبارک باد.
ز دیده بیامد به درگاه رفت
زمانی به اندیشه بر زین بخفت
هوش مصنوعی: از چشم بیرون آمد و به درگاه رفت، مدتی در فکر بود و سپس بر زین خوابش برد.
هم‌اندر زمان بهمن آمد پدید
ازو رایت خسروی گسترید
هوش مصنوعی: در آن زمان، پرچم پادشاهی بهمن به نمایش درآمد و او وارد میدان شد.
ندانست مرد جوان زال را
بیفراخت آن خسروی یال را
هوش مصنوعی: مرد جوان نمی‌دانست که زال، آن پادشاه بزرگ و با موی سفید را، به چه اندازه ریشه‌دار و برجسته است.
چو نزدیکتر گشت آواز داد
بدو گفت کای مرد دهقان‌نژاد
هوش مصنوعی: با نزدیک‌تر شدن، صدایش را بلند کرد و به او گفت: ای مرد از نسل دهقان.
سرانجمن پور دستان کجاست
که دارد زمانه بدو پشت راست
هوش مصنوعی: کجاست آن کسی که در میان جمع، شخصیتش مورد احترام است و زمانه به او توجه دارد؟
که آمد به زاول گو اسفندیار
سراپرده زد بر لب رودبار
هوش مصنوعی: اسفندیار به زاول آمد و چادر خود را کنار رود بار برپا کرد.
بدو گفت زال ای پسر کام جوی
فرود آی و می خواه و آرام جوی
هوش مصنوعی: زال به پسرش گفت: ای پسر، به دنبال خوشبختی و شادی برو، از بلندی پایین بیا و آرامش را بیاب.
کنون رستم آید ز نخچیرگاه
زواره فرامرز و چندی سپاه
هوش مصنوعی: اکنون رستم از منطقه شکارگاه می‌آید، همراه با زواره و فرامرز و تعدادی از سپاهیان.
تو با این سواران بباش ارجمند
بیارای دل را به بگماز چند
هوش مصنوعی: به همراه این سواران با ارزش بمان، و دل خود را با چند زینت بیارای.
چنین داد پاسخ که اسفندیار
نفرمودمان رامش و میگسار
هوش مصنوعی: اسفندیار به ما نگفت که خوشگذرانی و نوشیدن شراب بکنیم.
گزین کن یکی مرد جوینده راه
که با من بیاید به نخچیرگاه
هوش مصنوعی: یک مرد جستجوگر را انتخاب کن که با من به شکارگاه بیاید.
بدو گفت دستان که نام تو چیست
همی بگذری تیز کام تو چیست
هوش مصنوعی: دستان به او گفت: نام تو چیست؟ و چرا به سرعت می‌گذری؟ کام و خواسته‌ات چیست؟
برآنم که تو خویش لهراسپی
گر از تخمهٔ شاه گشتاسپی
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم که تو را از ترس دور نگه دارم، حتی اگر از نسل شاه گشتاسپی باشی.
چنین داد پاسخ که من بهمنم
نبیرهٔ جهاندار رویین تنم
هوش مصنوعی: من بهمن هستم، نوهٔ پادشاهی بزرگ و صاحب قدرت، که دارای قدرت و استحکام خاصی هستم.
چو بشنید گفتار آن سرفراز
فرود آمد از باره بردش نماز
هوش مصنوعی: وقتی او سخن آن فرد شریف را شنید، از بلندی پایین آمد و برای او نماز خواند.
بخندید بهمن پیاده ببود
بپرسیدش و گفت بهمن شنود
هوش مصنوعی: بهمن با لبخندی به زمین آمده بود و از او پرسیدند و او پاسخ داد که بهمن شنید.
بسی خواهشش کرد کایدر بایست
چنین تیز رفتن ترا روی نیست
هوش مصنوعی: او بسیار از او خواست که چرا باید اینقدر سریع و تند حرکت کنی، در حالی که این کار مناسب تو نیست.
بدو گفت فرمان اسفندیار
نشاید گرفتن چنین سست و خوار
هوش مصنوعی: اسفندیار به او گفت: نباید کسی را به طرز ضعیف و خوار بگیری.
گزین کرد مردی که دانست راه
فرستاده با او به نخچیرگاه
هوش مصنوعی: مردی را برگزید که دانست فرستاده‌ای که با او به شکار می‌رود، چه مسیری را باید طی کند.
همی رفت پیش اندرون رهنمون
جهاندیده‌ای نام او شیرخون
هوش مصنوعی: در حال حرکت به سمت داخل، راهنمایی با تجربه و پرآگاهی به نام شیرخون وجود داشت.
به انگشت بنمود نخچیرگاه
هم‌اندر زمان بازگشت او ز راه
هوش مصنوعی: او به نقطه‌ای اشاره کرد که زمان برگشتن او از راه، به مانند یک شکارگاه بود.

حاشیه ها

1398/01/03 12:04
کیخسرو گره

در بیت 25 مصراع دوم باید اصلاح شود
چنین داد پاسخ که من بهمنم
ز پشت جهاندار رویین تنم
بجای کلمه ی نبیره باید ز پشت آورده شود چون معمولا فرزند از پشت یا کمربوجود می آید

1399/12/19 15:02
علی

لطفا تصحیح شود:
به هر ای زرین سیاهی به زیر ----> بهرّای زرین سیاهی به زیر
فرستاده با او به نخچیرگاه ----> فرستاد با او به نخچیرگاه

1401/11/13 18:02
رضا هادی پور

هر وقت این بیت رو با خودم زمزمه میکنم یه حس خاصی بهم میده: 

سر انجمن پور دستان کجاست

که دارد زمانه بدو پشت راست

احساسی که از این بیت میکنم فوق العاده است! واقعا فردوسی استاد حماسه است

 

1402/04/10 08:07
جهن یزداد

از این سروده و بخش پیش پیداست که  خاندان اسفندیار چه اندازه پست بودند و چگونه با خاندان رستم که پشت و پناه ایران بودند به خواری برخورد کردند

1403/05/12 19:08
برمک

همی رفت پیش اندرون رهنمون

جهاندیده‌ای نام او گرسیون


در برخی دستنویسه های کهن چنین امده