گنجور

بخش ۲

ز بلبل شنیدم یکی داستان
که برخواند از گفتهٔ باستان
که چون مست باز آمد اسفندیار
دژم گشته از خانهٔ شهریار
کتایون قیصر که بد مادرش
گرفته شب و روز اندر برش
چو از خواب بیدار شد تیره شب
یکی جام می خواست و بگشاد لب
چنین گفت با مادر اسفندیار
که با من همی بد کند شهریار
مرا گفت چون کین لهراسپ شاه
بخواهی به مردی ز ارجاسپ شاه
همان خواهران را بیاری ز بند
کنی نام ما را به گیتی بلند
جهان از بدان پاک بی‌خو کنی
بکوشی و آرایشی نو کنی
همه پادشاهی و لشکر تراست
همان گنج با تخت و افسر تراست
کنون چون برآرد سپهر آفتاب
سر شاه بیدار گردد ز خواب
بگویم پدر را سخنها که گفت
ندارد ز من راستیها نهفت
وگر هیچ تاب اندر آرد به چهر
به یزدان که بر پای دارد سپهر
که بی‌کام او تاج بر سر نهم
همه کشور ایرانیان را دهم
ترا بانوی شهر ایران کنم
به زور و به دل جنگ شیران کنم
غمی شد ز گفتار او مادرش
همه پرنیان خار شد بر برش
بدانست کان تاج و تخت و کلاه
نبخشد ورا نامبردار شاه
بدو گفت کای رنج دیده پسر
ز گیتی چه جوید دل تاجور
مگر گنج و فرمان و رای و سپاه
تو داری برین بر فزونی مخواه
یکی تاج دارد پدر بر پسر
تو داری دگر لشکر و بوم و بر
چو او بگذرد تاج و تختش تراست
بزرگی و شاهی و بختش تراست
چه نیکوتر از نره شیر ژیان
به پیش پدر بر کمر بر میان
چنین گفت با مادر اسفندیار
که نیکو زد این داستان هوشیار
که پیش زنان راز هرگز مگوی
چو گویی سخن بازیابی بکوی
مکن هیچ کاری به فرمان زن
که هرگز نبینی زنی رای زن
پر از شرم و تشویر شد مادرش
ز گفته پشیمانی آمد برش
بشد پیش گشتاسپ اسفندیار
همی بود با رامش و میگسار
دو روز و دو شب بادهٔ خام خورد
بر ماهرویش دل آرام کرد
سیم روز گشتاسپ آگاه شد
که فرزند جویندهٔ گاه شد
همی در دل اندیشه بفزایدش
همی تاج و تخت آرزو آیدش
بخواند آن زمان شاه جاماسپ را
همان فال گویان لهراسپ را
برفتند با زیجها برکنار
بپرسید شاه از گو اسفندیار
که او را بود زندگانی دراز
نشیند به شادی و آرام و ناز
به سر بر نهد تاج شاهنشهی
برو پای دارد بهی و مهی
چو بشنید دانای ایران سخن
نگه کرد آن زیجهای کهن
ز دانش بروها پر از تاب کرد
ز تیمار مژگان پر از آب کرد
همی گفت بد روز و بد اخترم
ببارید آتش همی بر سرم
مرا کاشکی پیش فرخ زریر
زمانه فگندی به چنگال شیر
وگر خود نکشتی پدر مر مرا
نگشتی به جاماسپ بداخترا
ورا هم ندیدی به خاک اندرون
بران سان فگنده پیش پر ز خون
چو اسفندیاری که از چنگ اوی
بدرد دل شیر ز آهنگ اوی
ز دشمن جهان سربسر پاک کرد
به رزم اندرون نیستش هم نبرد
جهان از بداندیش بی‌بیم کرد
تن اژدها را به دو نیم کرد
ازاین پس غم او بباید کشید
بسی شور و تلخی بباید چشید
بدو گفت شاه ای پسندیده مرد
سخن گوی وز راه دانش مگرد
هلا زود بشتاب و با من بگوی
کزین پرسشم تلخی آمد به روی
گر او چون زریر سپهبد بود
مرا زیستن زین سپس بد بود
ورا در جهان هوش بر دست کیست
کزان درد ما را بباید گریست
بدو گفت جاماسپ کای شهریار
تواین روز را خوار مایه مدار
ورا هوش در زاولستان بود
به دست تهم پور دستان بود
به جاماسپ گفت آنگهی شهریار
به من بر بگردد بد روزگار؟
که گر من سر تاج شاهنشهی
سپارم بدو تاج و تخت مهی
نبیند بر و بوم زاولستان
نداند کس او را به کاولستان
شود ایمن از گردش روزگار؟
بود اختر نیکش آموزگار؟
چنین داد پاسخ ستاره شمر
که بر چرخ گردان نیابد گذر
ازین بر شده تیز چنگ اژدها
به مردی و دانش که آمد رها
بباشد همه بودنی بی‌گمان
نجستست ازو مرد دانا زمان
دل شاه زان در پراندیشه شد
سرش را غم و درد هم پیشه شد
بد اندیشه و گردش روزگار
همی بر بدی بودش آموزگار

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز بلبل شنیدم یکی داستان
که برخواند از گفتهٔ باستان
هوش مصنوعی: شنیدم که بلبل داستانی را از حکایات قدیمی می‌خواند.
که چون مست باز آمد اسفندیار
دژم گشته از خانهٔ شهریار
هوش مصنوعی: وقتی که اسفندیار به خانهٔ شهریار بازمی‌گردد، حالتی افسرده و غمگین دارد، مانند کسی که از حالت مستی به واقعیت برگشته باشد.
کتایون قیصر که بد مادرش
گرفته شب و روز اندر برش
هوش مصنوعی: کتایون، دختر قیصر، شب و روز در کنار مادرش زندگی می‌کند و از او بهره‌مند است.
چو از خواب بیدار شد تیره شب
یکی جام می خواست و بگشاد لب
هوش مصنوعی: زمانی که شب تاریک به پایان رسید و شخص از خواب بیدار شد، خواست تا یک لیوان شراب بنوشد و صحبت کند.
چنین گفت با مادر اسفندیار
که با من همی بد کند شهریار
هوش مصنوعی: اسفندیار به مادرش می‌گوید که شهریار با او رفتار بدی دارد.
مرا گفت چون کین لهراسپ شاه
بخواهی به مردی ز ارجاسپ شاه
هوش مصنوعی: او به من گفت: وقتی می‌خواهی به قدرت و شجاعت لهراسپ شاه دست یابی، باید مانند ارجاسپ شاه در مردانگی و دلیری رفتار کنی.
همان خواهران را بیاری ز بند
کنی نام ما را به گیتی بلند
هوش مصنوعی: با کمک همان خواهران، ما را از قید و بند آزاد کن تا نام‌مان در جهان بر سر زبان‌ها بیفتد.
جهان از بدان پاک بی‌خو کنی
بکوشی و آرایشی نو کنی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی دنیای خود را از افراد ناپاک پاکسازی کنی، باید تلاش کنی و با نوآوری زندگی خود را تغییر دهی.
همه پادشاهی و لشکر تراست
همان گنج با تخت و افسر تراست
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که به پادشاهی و قدرت تو مربوط می‌شود، از جمله ثروت، تخت و تاج، تنها با تو و در اختیار توست.
کنون چون برآرد سپهر آفتاب
سر شاه بیدار گردد ز خواب
هوش مصنوعی: اکنون که آفتاب از افق بلند می‌شود، شاه از خواب بیدار می‌شود.
بگویم پدر را سخنها که گفت
ندارد ز من راستیها نهفت
هوش مصنوعی: بگویم به پدر از حرف‌هایی که گفته، اما حقیقت‌هایی که از من پنهان است، ندارد.
وگر هیچ تاب اندر آرد به چهر
به یزدان که بر پای دارد سپهر
هوش مصنوعی: اگر کسی تأثیری در چهره‌اش نشان دهد، در حقیقت، به خداوند اشاره کرده که نگهدارنده‌ی آسمان‌هاست.
که بی‌کام او تاج بر سر نهم
همه کشور ایرانیان را دهم
هوش مصنوعی: من تاجی بر سر او می‌گذارم و همه کشور ایران را به او می‌سپارم، حتی اگر او به خواسته‌اش نرسد.
ترا بانوی شهر ایران کنم
به زور و به دل جنگ شیران کنم
هوش مصنوعی: من تو را با قدرت و با عشق، به دختران سرزمین ایران تبدیل می‌کنم و با شجاعت و نیرومندی، به دختری دلیر و جنگجو تبدیل خواهی شد.
غمی شد ز گفتار او مادرش
همه پرنیان خار شد بر برش
هوش مصنوعی: مادرش از سخنان او غمگین شد و در نتیجه همه چیزهای نرم و لطیف در اطرافش به زخم‌های آزاردهنده تبدیل شد.
بدانست کان تاج و تخت و کلاه
نبخشد ورا نامبردار شاه
هوش مصنوعی: بدانید که تاج و تخت و مقام و عنوان، تنها به کسانی داده می‌شود که شایسته باشند و نامی از خود برجای بگذارند.
بدو گفت کای رنج دیده پسر
ز گیتی چه جوید دل تاجور
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای فرزند رنج‌کشیده، در این دنیا به دنبال چه چیزی هستی؟
مگر گنج و فرمان و رای و سپاه
تو داری برین بر فزونی مخواه
هوش مصنوعی: اگر گنج و قدرت و تدبیر و نیرو داری، دیگر بر افزایش آنها نخواهی بود.
یکی تاج دارد پدر بر پسر
تو داری دگر لشکر و بوم و بر
هوش مصنوعی: یکی از پدران بر روی سر خود تاج دارد، و تو نسبت به او چیز دیگری داری؛ لشکر و سرزمین و مقام و منزلت.
چو او بگذرد تاج و تختش تراست
بزرگی و شاهی و بختش تراست
هوش مصنوعی: زمانی که او (شخص خاصی) از کنار تو عبور کند، بزرگی و شکوه او به تو بستگی دارد و قدرت و خوش‌بختی‌اش نیز به تو مرتبط است.
چه نیکوتر از نره شیر ژیان
به پیش پدر بر کمر بر میان
هوش مصنوعی: هیچ چیز زیباتر از نره شیر نیست که با افتخار در کنار پدرش ایستاده و بر کمر او تکیه کرده است.
چنین گفت با مادر اسفندیار
که نیکو زد این داستان هوشیار
هوش مصنوعی: او با مادر اسفندیار گفت که این داستان به خوبی و با دقت روایت شده است.
که پیش زنان راز هرگز مگوی
چو گویی سخن بازیابی بکوی
هوش مصنوعی: هرگز راز و حقیقت خود را در حضور زنان فاش نکن، زیرا اگر از چیزی سخن بگویی، ممکن است آن را به شکلی دیگر بازگو کنند و به خودت بازگرداند.
مکن هیچ کاری به فرمان زن
که هرگز نبینی زنی رای زن
هوش مصنوعی: هرگز به خواسته‌های زن گوش نده و تحت تأثیر او قرار نگیر، زیرا نمی‌توانی هیچگاه نظر زن را بر اساس استدلال و منطقی درست ببینی.
پر از شرم و تشویر شد مادرش
ز گفته پشیمانی آمد برش
هوش مصنوعی: مادرش از گفتار او به شدت دچار شرم و ناراحتی شد و از این که چنین چیزی به زبان آورده است، پشیمان گردید.
بشد پیش گشتاسپ اسفندیار
همی بود با رامش و میگسار
هوش مصنوعی: اسفندیار به نزد گشتاسپ رفت و با شادی و نوشیدنی در کنار او بود.
دو روز و دو شب بادهٔ خام خورد
بر ماهرویش دل آرام کرد
هوش مصنوعی: دو روز و دو شب، شراب ناپخته‌ای نوشید و با زیبایی‌اش دل را آرام کرد.
سیم روز گشتاسپ آگاه شد
که فرزند جویندهٔ گاه شد
هوش مصنوعی: سیم، یعنی همسر گشتاسپ، متوجه شد که فرزند او به دنیا آمده است و به جستجو برای پیدا کردن او است.
همی در دل اندیشه بفزایدش
همی تاج و تخت آرزو آیدش
هوش مصنوعی: در دل او افکار و آرزوها بیشتر می‌شود و این باعث می‌شود تا به تاج و تخت رویاهایش نزدیک‌تر شود.
بخواند آن زمان شاه جاماسپ را
همان فال گویان لهراسپ را
هوش مصنوعی: در آن زمان، شاه جاماسپ را برای دریافت فال و شناساندن آینده‌اش صدا کردند و همچنین فال‌گیران لهراسپ را در نظر داشتند.
برفتند با زیجها برکنار
بپرسید شاه از گو اسفندیار
هوش مصنوعی: خبر رسید که گروهی از منجمان و ستاره‌شناسان به دربار رفته‌اند و شاه از آنها در مورد اسفندیار، یکی از شخصیت‌های مهم، سوال می‌کند.
که او را بود زندگانی دراز
نشیند به شادی و آرام و ناز
هوش مصنوعی: او زندگی طولانی و شادابی خواهد داشت و با آرامش و راحتی زندگی خواهد کرد.
به سر بر نهد تاج شاهنشهی
برو پای دارد بهی و مهی
هوش مصنوعی: او تاج سلطنت را بر سر می‌گذارد و به خاطر زیبایی‌اش، دیوانگان و نیکوکاران را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
چو بشنید دانای ایران سخن
نگه کرد آن زیجهای کهن
هوش مصنوعی: وقتی دانای ایران سخن را شنید، به کتاب‌های ستاره‌شناسی قدیمی نگاهی انداخت.
ز دانش بروها پر از تاب کرد
ز تیمار مژگان پر از آب کرد
هوش مصنوعی: از علم و دانش، دل‌ها پر از شعله و نور می‌شود و از نگرانی و غم چشم‌ها پر از اشک می‌گردد.
همی گفت بد روز و بد اخترم
ببارید آتش همی بر سرم
هوش مصنوعی: همواره می‌گفت که روزگار و سرنوشت من بد است و آتش مشکلات بر سرم می‌بارد.
مرا کاشکی پیش فرخ زریر
زمانه فگندی به چنگال شیر
هوش مصنوعی: دوست دارم که به دست فرخ زریر، مرا به چنگال شیر بیندازند.
وگر خود نکشتی پدر مر مرا
نگشتی به جاماسپ بداخترا
هوش مصنوعی: اگر خودت مرا نکشی، پدرم را هم نکشتی که به کمک جاماسپ بیفتم.
ورا هم ندیدی به خاک اندرون
بران سان فگنده پیش پر ز خون
هوش مصنوعی: تو هم او را ندیدی که چگونه بر زمین افتاده و در خون خود غوطه‌ور است.
چو اسفندیاری که از چنگ اوی
بدرد دل شیر ز آهنگ اوی
هوش مصنوعی: مانند اسفندیار که از چنگ او رنج می‌برد، دل شیر به خاطر آهنگ او می‌تپد.
ز دشمن جهان سربسر پاک کرد
به رزم اندرون نیستش هم نبرد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی از دشمنان خود در تمام جهات خالی و پاک شده است، و در واقع در میدان جنگ با کسی روبرو نیست.
جهان از بداندیش بی‌بیم کرد
تن اژدها را به دو نیم کرد
هوش مصنوعی: دنیا با فکر منفی یک فرد، احساس اضطراب و نگرانی می‌کند و به نوعی آن شخص، باعث ایجاد تفرقه و جدایی می‌شود.
ازاین پس غم او بباید کشید
بسی شور و تلخی بباید چشید
هوش مصنوعی: از این پس باید با غم او زندگی کنم و درد و تلخی‌های زیادی را تجربه کنم.
بدو گفت شاه ای پسندیده مرد
سخن گوی وز راه دانش مگرد
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: ای مرد شایسته و خوش‌بیان، از دانش و آگاهی خود دور نشو و به راه درست ادامه بده.
هلا زود بشتاب و با من بگوی
کزین پرسشم تلخی آمد به روی
هوش مصنوعی: بشتاب و با من صحبت کن، چون از این پرسش من، طعمی تلخ به دلم نشسته است.
گر او چون زریر سپهبد بود
مرا زیستن زین سپس بد بود
هوش مصنوعی: اگر او مانند زریر، فرمانده و سردار باشد، برای من زنده ماندن پس از او سخت خواهد بود.
ورا در جهان هوش بر دست کیست
کزان درد ما را بباید گریست
هوش مصنوعی: در این دنیا، آیا کسی وجود دارد که بتواند درد و رنج ما را درک کند و بر آن اشک بریزد؟
بدو گفت جاماسپ کای شهریار
تواین روز را خوار مایه مدار
هوش مصنوعی: جاماسپ به شهریار می‌گوید: این روز را دست کم نگیر و آن را بی‌تعهد نگذار.
ورا هوش در زاولستان بود
به دست تهم پور دستان بود
هوش مصنوعی: او هوش و ذکاوتی در زاولستان داشت و به دست تهم پور دستان توانست آن را به نمایش بگذارد.
به جاماسپ گفت آنگهی شهریار
به من بر بگردد بد روزگار؟
هوش مصنوعی: به جاماسپ گفت شاه: آیا روزگار بد به من باز خواهد گشت؟
که گر من سر تاج شاهنشهی
سپارم بدو تاج و تخت مهی
هوش مصنوعی: اگر من سرم را به عنوان تاج پادشاهی به او بسپارم، او نیز تاج و تختی مانند ماه را به من خواهد داد.
نبیند بر و بوم زاولستان
نداند کس او را به کاولستان
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند زیبایی‌های زادگاه کسی را ببیند و از آن آگاه شود اگر در آنجا زندگی نکرده باشد.
شود ایمن از گردش روزگار؟
بود اختر نیکش آموزگار؟
هوش مصنوعی: آیا می‌شود از تغییرات و نوسانات زندگی در امان بود؟ آیا ستاره‌ی بخت خوب می‌تواند به انسان درس‌هایی بیاموزد؟
چنین داد پاسخ ستاره شمر
که بر چرخ گردان نیابد گذر
هوش مصنوعی: ستاره شمر پاسخ داد که بر چرخ گردان، فرصتی نخواهد یافت.
ازین بر شده تیز چنگ اژدها
به مردی و دانش که آمد رها
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از شرایط سخت و دشوار مانند چنگال تیز اژدها، مردانگی و دانش به انسان کمک می‌کند تا از این وضعیت رها شود.
بباشد همه بودنی بی‌گمان
نجستست ازو مرد دانا زمان
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که وجود دارند، بدون شک از وجود مرد دانا بیرون نمی‌آید.
دل شاه زان در پراندیشه شد
سرش را غم و درد هم پیشه شد
هوش مصنوعی: دل شاه به خاطر آن وضعیت پر از فکر و تردید شد و سرش غرق در غم و درد گردید.
بد اندیشه و گردش روزگار
همی بر بدی بودش آموزگار
هوش مصنوعی: فکر ناپسند و چرخش روزگار، همواره به او درس بدی می‌دهد.

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"مرگ اسفندیار"
با صدای همایون شجریان (آلبوم ایران من)

حاشیه ها

1392/02/10 10:05
رهام

زیج همان عربیده زیگ است که گویا یک جدول بوده برای محاسبات نجومی و در پی آن طالع بینی!

1392/11/24 12:01
بهاره

کتایون قیصر که بد مادرش گرفته شب تیره اندر برش

1393/11/04 13:02
مجتبی خراسانی

سلام
بیت چهارم ابهام دارد
می توان فاعل مصراع اول بیت چهرم را کتایون دانسته و فاعل مصراع دوم بیت را اسفندیار
البته می توان فاعل هر دو مصرع را اسفندیار دانست
اگر بیت چهارم را به بیت سوم وابسته بدانیم فاعل مصراع اول بیت چهارم کتایون است ولی اگر ان را با بیت پنجم همراه بدانیم فاعل اسفندیار است
در هر صورت بیت چهارم ابهام دارد.
والله اعلم

1393/11/04 13:02
مجتبی خراسانی

پوزش
بیت چهام

1393/11/04 13:02
مجتبی خراسانی

چهارم

1393/11/04 13:02
مجتبی خراسانی

ترا بانوی شهر ایران کنم
به زور و به دل جنگ شیران کنم
یکی از رنجش های اسفندیار از پدر خوارداشت مادر بوده است. از این روی اسفندیار می خواهد کتایون را بی درنگ پس از رسیدن به پادشاهی بانوی شهر ایران کند.
مطلب دیگر در این مورد مطابق با شواهد متعدد شاهنامه و تواریخ ازدواج محارم که رسمی رایج بوده و ظاهرا نه تنها بد تلقی نمی شده بلکه وسیله ای برای حفظ دارایی و امتیازات خانوادگی در درون خانواده دانسته می شده است.
این اشارات اسفندیار به مادرش را می توان با احتیاط حمل بر وعده ی زناشویی یل جوان با مادرش کرد اگر چه صراحت کامل ندارد.
به علت اشتباهی که سهوا در تایپ از حقیر سر زد پوزش
می طلبم.
والسلام

1403/05/12 18:08
برمک

میگوید اگر پدرم  نپذیرفت  به زور تخت شاهی را میگیرم  و ایرانیان را شادکام میکنم و دارایی می بخشم و. برای اینکه مادر را هم با خود همراه کند  می گوید  همه کارها را بدست تو میدهم. بانوی ایران کنم یعنی همه کاره ایران  می کنم

وگر هیچ تاب اندر آرد به چهر

به یزدان که بر پای دارد سپهر

که بی‌کام او تاج بر سر نهم

همه کشور ایرانیان را دهم

ترا بانوی شهر ایران کنم

به زور و به دل جنگ شیران کنم

سلام و درود.
لطفا به من کمک کنید تا معنای مصرع دوم در بیت چهاردهم رو بفهممکه بی‌کام او تاج بر سر نهم
همه کشور ایرانیان را دهم.
.
.
میگه "همه کشور، ایرانیان را دهم"
یعنی پس از پادشاه شدنم، تمام کشور رو میدم به ایرانیان.
خب این یعنی چه؟
مگر گشتاسب (پدر اسفندیار) ، پادشاهی غیرایرانی بوده؟
مگر کشور در دست ایرانیان نبوده؟
یا.....
.
.
واقعا دوست دارم که عزیزان خردمند، راهنمایی کنن منو.
چون با جزییات و دقت بسیار، بررسی میکنم.
لذا نمی تونم از یک گره نامفهوم، عبور کنم بدون دانستن.
.
.
بادرود و سپاس و احترام.
جلال دامن افشان.
www.shir11.mihanblog.com

1403/05/12 18:08
برمک

میگوید اگر پدرم  نپذیرفت  به زور تخت شاهی را میگیرم  و ایرانیان را شادکام میکنم و دارایی می بخشم و. برای اینکه مادر را هم با خود همراه کند  می گوید  همه کارها را بدست تو میدهم. بانوی ایران کنم یعنی همه کاره ایران  می کنم

وگر هیچ تاب اندر آرد به چهر

به یزدان که بر پای دارد سپهر

که بی‌کام او تاج بر سر نهم

همه کشور ایرانیان را دهم

ترا بانوی شهر ایران کنم

به زور و به دل جنگ شیران کنم

1396/04/24 22:06
nabavar

در عجبم از شما آقای مجتبی خراسانی
بدون هیچ سندی تعبیری از اشعار استاد طوس می کنید مبنی بر ازدواج مادر و فرزند .
انسانهای منحرف چنین تفکراتی دارند ، شما چرا

1396/04/24 23:06
nabavar

جلال جان دامن افشان
گویا در آنزمان ایران ، توران ، زابل و .... قسمتهای مختلف کشور بوده اند و گشتاسب پادشاه ایران
موفق باشید

1403/05/12 18:08
برمک

میگوید اگر پدرم  نپذیرفت  به زور تخت شاهی را میگیرم  و ایرانیان را شادکام میکنم و دارایی می بخشم و. برای اینکه مادر را هم با خود همراه کند  می گوید  همه کارها را بدست تو میدهم. بانوی ایران کنم یعنی همه کاره ایران  می کنم

وگر هیچ تاب اندر آرد به چهر

به یزدان که بر پای دارد سپهر

که بی‌کام او تاج بر سر نهم

همه کشور ایرانیان را دهم

ترا بانوی شهر ایران کنم

به زور و به دل جنگ شیران کنم

1403/05/12 18:08
برمک

میگوید اگر پدرم  نپذیرفت  به زور تخت شاهی را میگیرم  و ایرانیان را شادکام میکنم و دارایی می بخشم و. برای اینکه مادر را هم با خود همراه کند  می گوید  همه کارها را بدست تو میدهم. بانوی ایران کنم یعنی همه کاره ایران  می کنم

وگر هیچ تاب اندر آرد به چهر

به یزدان که بر پای دارد سپهر

که بی‌کام او تاج بر سر نهم

همه کشور ایرانیان را دهم

ترا بانوی شهر ایران کنم

به زور و به دل جنگ شیران کنم

1396/05/15 13:08
danna

با سلام.منظور از مصراع نو را بانوی شهر ایران کنم، این است که در گذشته زنان شاه که ااز اتباع غیر ایرانی بودند، نمی توانستند شهربانو و مقام دوم مملکت باشند.لذا چون کتایون ایرانی نبود، شهربانوی ایران هم به حساب نمی آمد.به همین خاطر اسفندیار به مادرش وعده می دهد که اگر من شاه شوم، با اینکه تو ایرانی نیستی، اما تو را شهربانوی ایران می کنم.

1403/05/12 18:08
برمک

میگوید اگر پدرم  نپذیرفت  به زور تخت شاهی را میگیرم  و ایرانیان را شادکام میکنم و دارایی می بخشم و. برای اینکه مادر را هم با خود همراه کند  می گوید  همه کارها را بدست تو میدهم. بانوی ایران کنم یعنی همه کاره ایران  می کنم

وگر هیچ تاب اندر آرد به چهر

به یزدان که بر پای دارد سپهر

که بی‌کام او تاج بر سر نهم

همه کشور ایرانیان را دهم

ترا بانوی شهر ایران کنم

به زور و به دل جنگ شیران کنم

1396/06/26 11:08
۷

ورا هوش در زاولستان بود
به دست تهم پور دستان بود
این هوش از هوشیدن یا خوشیدن است
خشک شدن-تباه شدن_مرگ
هوشک=خوشک=خشک

1403/05/12 18:08
برمک

هوش مرگ است  و نه خشک شدن

1396/06/26 11:08
۷

که پیش زنان راز هرگز مگوی
چو گویی سخن بازیابی بکوی
مکن هیچ کاری به فرمان زن
که هرگز نبینی زنی رای زن
رای زن=رایزن=همسگال-مشاور
مشاوره=رایزنی-کنکاش

1400/08/07 12:11
علی ...

سلام 

بیت چهارم بعد از (خواست)  نباید (و) باشد 

وزن بهم ریخته شده است.

*وزن به جای فعل شده فاعلن*

ویراست اشتباه است 

1401/12/05 12:03
محمد

سلام
بیت 26 " نشد پیش گشتاسپ اسفندیار " صحیح است. چنان که از ابیات بعدی مشخص است اسفندیار نزد پدرش نمیرود و بعد از 3 روز خبر به پدر میرسد که او جوینده گاه (پادشاهی) شده است