بخش ۱۷
چو از رستم اسفندیار این شنید
بخندید و شادان دلش بردمید
بدو گفت ازین رنج و کردار تو
شنیدم همه درد و تیمار تو
کنون کارهایی که من کردهام
ز گردنکشان سر برآوردهام
نخستین کمر بستم از بهر دین
تهی کردم از بتپرستان زمین
کس از جنگجویان گیتی ندید
که از کشتگان خاک شد ناپدید
نژاد من از تخم گشتاسپست
که گشتاسپ از تخم لهراسپست
که لهراسپ بد پور اورند شاه
که او را بدی از مهان تاج و گاه
هم اورند از گوهر کیپشین
که کردی پدر بر پشین آفرین
پشین بود از تخمهٔ کیقباد
خردمند شاهی دلش پر ز داد
همی رو چنین تا فریدون شاه
که شاه جهان بود و زیبای گاه
همان مادرم دختر قیصرست
کجا بر سر رومیان افسرست
همان قیصر از سلم دارد نژاد
ز تخم فریدون با فر و داد
همان سلم پور فریدون گرد
که از خسروان نام شاهی ببرد
بگویم من و کس نگوید که نیست
که بیراه بسیار و راه اندکیست
تو آنی که پیش نیاکان من
بزرگان بیدار و پاکان من
پرستنده بودی همی با نیا
نجویم همی زین سخن کیمیا
بزرگی ز شاهان من یافتی
چو در بندگی تیز بشتافتی
ترا بازگویم همه هرچ هست
یکی گر دروغست بنمای دست
که تا شاه گشتاسپ را داد تخت
میان بسته دارم به مردی و بخت
هرانکس که رفت از پی دین به چین
بکردند زان پس برو آفرین
ازان پس که ما را به گفت گُرَزم
ببستم پدر دور کردم ز بزم
به لهراسپ از بند من بد رسید
شد از ترک روی زمین ناپدید
بیاورد جاماسپ آهنگران
که ما را گشاید ز بند گران
همان کار آهنگران دیر بود
مرا دل بر آهنگ شمشیر بود
دلم تنگ شد بانگشان بر زدم
تن از دست آهنگران بستدم
برافراختم سر ز جای نشست
غل و بند بر هم شکستم به دست
گریزان شد ارجاسپ از پیش من
بران سان یکی نامدار انجمن
به مردی ببستم کمر بر میان
همی رفتم از پس چو شیر ژیان
شنیدی که در هفتخوان پیش من
چه آمد ز شیران و از اهرمن
به چاره به روییندژ اندر شدم
جهانی بران گونه بر هم زدم
بجستم همه کین ایرانیان
به خون بزرگان ببستم میان
به توران و چین آنچ من کردهام
همان رنج و سختی که من بردهام
همانا ندیدست گور از پلنگ
نه از شست ملاح کام نهنگ
ز هنگام تور و فریدون گرد
کس اندر جهان نام این دژ نبرد
یکی تیره دژ بر سر کوه بود
که از برتری دور از انبوه بود
چو رفتم همه بتپرستان بدند
سراسیمه برسان مستان بدند
به مردی من آن باره را بستدم
بتان را همه بر زمین بر زدم
برافراختم آتش زردهشت
که با مجمر آورده بود از بهشت
به پیروزی دادگر یک خدای
به ایران چنان آمدم باز جای
که ما را به هر جای دشمن نماند
به بتخانهها در برهمن نماند
به تنها تن خویش جستم نبرد
به پرخاش تیمار من کس نخورد
سخنها به ما بر کنون شد دراز
اگر تشنهای جام می را فراز
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو از رستم اسفندیار این شنید
بخندید و شادان دلش بردمید
هوش مصنوعی: وقتی رستم این خبر را از اسفندیار شنید، خوشحال شد و لبخند زد.
بدو گفت ازین رنج و کردار تو
شنیدم همه درد و تیمار تو
هوش مصنوعی: به او گفتم که از رنج و رفتار تو باخبر شدم و تمام دردها و مشکلاتت را میشناسم.
کنون کارهایی که من کردهام
ز گردنکشان سر برآوردهام
هوش مصنوعی: اکنون اقداماتی که من انجام دادهام، باعث شدهاند که از میان کسانی که در قدرت و سرکشی هستند، سر بلند کنم و خود را نشان دهم.
نخستین کمر بستم از بهر دین
تهی کردم از بتپرستان زمین
هوش مصنوعی: در ابتدا برای حفظ دین خود عزم جزم کردم و خود را از پرستش بتها و خرافات دنیا خالی کردم.
کس از جنگجویان گیتی ندید
که از کشتگان خاک شد ناپدید
هوش مصنوعی: هیچکس از دلیران جهان ندید که کسی که در جنگ کشته شده، به کلی از میان رفته و ناپدید شود.
نژاد من از تخم گشتاسپست
که گشتاسپ از تخم لهراسپست
هوش مصنوعی: نسل من از فرزند گشتاسپ است و گشتاسپ نیز فرزند لهراسب میباشد.
که لهراسپ بد پور اورند شاه
که او را بدی از مهان تاج و گاه
هوش مصنوعی: لهراسپ، پدر اورند شاه، از بزرگان و مهمانان دوردست است که بدی از او دور است و او به خوبیهای برجستهای شهره است.
هم اورند از گوهر کیپشین
که کردی پدر بر پشین آفرین
هوش مصنوعی: آنها از گوهر کیپشین جمعآوری کردهاند که پدر، بر کیپشین، آفرین گفته است.
پشین بود از تخمهٔ کیقباد
خردمند شاهی دلش پر ز داد
هوش مصنوعی: پدر کیقباد، شاه خردمند، از نسل پادشاهان بود و دل او مملو از انصاف و عدل بود.
همی رو چنین تا فریدون شاه
که شاه جهان بود و زیبای گاه
هوش مصنوعی: به سوی فریدون شاه برو، او شاه بزرگ و زیبای زمانه است.
همان مادرم دختر قیصرست
کجا بر سر رومیان افسرست
هوش مصنوعی: مادرم همان دختری است که از نسل قیصر است و در آن زمان بر مردم رومی ریاست میکند.
همان قیصر از سلم دارد نژاد
ز تخم فریدون با فر و داد
هوش مصنوعی: قیصر به نژادی از فریدون افتخار میکند و این مسأله نشاندهندهی اصالت و قدرت او در زمینهی خوبی و عدالت است.
همان سلم پور فریدون گرد
که از خسروان نام شاهی ببرد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی اشاره دارد که به خاطر منش و شایستگیاش، از نسل پادشاهان بزرگ و نامدار به شمار میآید و ویژگیهای برجستهای دارد که او را از دیگران متمایز میکند.
بگویم من و کس نگوید که نیست
که بیراه بسیار و راه اندکیست
هوش مصنوعی: میخواهم بگویم که هیچکس نمیگوید زندگی پر از مسیرهای نادرست است و راههای درست بسیار کم است.
تو آنی که پیش نیاکان من
بزرگان بیدار و پاکان من
هوش مصنوعی: تو همان کسی هستی که در برابر نیاکان من، بزرگان و پاکان من ایستادهای.
پرستنده بودی همی با نیا
نجویم همی زین سخن کیمیا
هوش مصنوعی: تو همیشه پرستنده بودی و من همواره با نیا صحبت میکنم و از این سخن میگویم که چون کیمیا است.
بزرگی ز شاهان من یافتی
چو در بندگی تیز بشتافتی
هوش مصنوعی: وقتی به خدمت بزرگان و شاهان شتافتی، به خوبی در این کار موفق شدی و مقام بلندی پیدا کردی.
ترا بازگویم همه هرچ هست
یکی گر دروغست بنمای دست
هوش مصنوعی: به تو همه چیز را میگویم، هر چه در دل دارم. اگر چیزی که میگویم دروغ است، آن را نشان بده.
که تا شاه گشتاسپ را داد تخت
میان بسته دارم به مردی و بخت
هوش مصنوعی: من تا زمانی که شاه گشتاسپ را بر تخت پادشاهی نشسته ببینم، صبر و استقامت خواهم داشت و امیدوارم به خاطر شجاعت و سرنوشت خوبم به این هدف برسم.
هرانکس که رفت از پی دین به چین
بکردند زان پس برو آفرین
هوش مصنوعی: هرکس برای دنبال کردن دین به چین رفت، از آن زمان به او احترام گذاشتند و نسبت به او ارادت نشان دادند.
ازان پس که ما را به گفت گُرَزم
ببستم پدر دور کردم ز بزم
هوش مصنوعی: پس از آنکه پدرم با گفت و گوی خوب، مرا به دور کردن از مهمانیها و مجالس سرگرمکننده واداشت، من باید از این مجالس فاصله بگیرم.
به لهراسپ از بند من بد رسید
شد از ترک روی زمین ناپدید
هوش مصنوعی: به لهراسپ خبر رسیده که از دست من رهایی یافته و دیگر در این دنیا دیده نمیشود.
بیاورد جاماسپ آهنگران
که ما را گشاید ز بند گران
هوش مصنوعی: بیاورید جاماسپ، آهنگری که بتواند ما را از این مشکلات و سختیها نجات دهد و آزاد کند.
همان کار آهنگران دیر بود
مرا دل بر آهنگ شمشیر بود
هوش مصنوعی: من مدتهاست که به کار آهنگران عادت کردهام، اما اکنون قلبم به سمت صدای شمشیر کشیده میشود.
دلم تنگ شد بانگشان بر زدم
تن از دست آهنگران بستدم
هوش مصنوعی: دل من برای شما تنگ شده و به یاد شما فریاد زدم. از شدت احساس، تنم از کار افتاده و آهنگران مرا در این حال رها کردند.
برافراختم سر ز جای نشست
غل و بند بر هم شکستم به دست
هوش مصنوعی: من سر را بلند کردم و از جایی که نشسته بودم برخاستم و با دست، زنجیرها و محدودیتها را شکستم.
گریزان شد ارجاسپ از پیش من
بران سان یکی نامدار انجمن
هوش مصنوعی: ارجاسپ، از پیش من دور شد، مانند آنکه یکی از نامآوران و برجستههای جمعیت فرار کند.
به مردی ببستم کمر بر میان
همی رفتم از پس چو شیر ژیان
هوش مصنوعی: من به مردی وابسته شدم و با او گام برمیدارم، مثل شیری که از میان راه میگذرد.
شنیدی که در هفتخوان پیش من
چه آمد ز شیران و از اهرمن
هوش مصنوعی: شنیدی که در هفتخوان، چه مسائلی برای من پیش آمد، چه در مواجهه با شیرها و چه در برابر دیوان.
به چاره به روییندژ اندر شدم
جهانی بران گونه بر هم زدم
هوش مصنوعی: برای حل مشکل، به دژ آهنین رفتم و جهانی را به هم ریختم.
بجستم همه کین ایرانیان
به خون بزرگان ببستم میان
هوش مصنوعی: در جستجوی انتقام ایرانیان بودم و بر اساس دلی که نسبت به بزرگان خونریزی کردم.
به توران و چین آنچ من کردهام
همان رنج و سختی که من بردهام
هوش مصنوعی: هر آنچه من در سرزمینهای توران و چین به دست آوردهام، حاصل همان رنج و سختیهایی است که من متحمل شدهام.
همانا ندیدست گور از پلنگ
نه از شست ملاح کام نهنگ
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هیچکس نمیتواند به طور قطع از سرنوشت خود آگاه باشد، حتی قویترین و ترسناکترین موجودات نیز نمیتوانند از آینده خود خبر داشته باشند. هیچکس نمیداند که پایانش چگونه خواهد بود و چه سرنوشتهایی در انتظارش است.
ز هنگام تور و فریدون گرد
کس اندر جهان نام این دژ نبرد
هوش مصنوعی: از زمان تور و فریدون، در هیچکجای جهان نام این دژ فراموش نشده است.
یکی تیره دژ بر سر کوه بود
که از برتری دور از انبوه بود
هوش مصنوعی: بر فراز کوه، دژی تاریک و بلند قرار داشت که به خاطر برتریاش، از جمعیت و شلوغی دور بود.
چو رفتم همه بتپرستان بدند
سراسیمه برسان مستان بدند
هوش مصنوعی: وقتی که من رفتم، همه بتپرستان دچار نگرانی و اضطراب شدند و به سرعت به همدیگر رسیدند.
به مردی من آن باره را بستدم
بتان را همه بر زمین بر زدم
هوش مصنوعی: من در آن لحظه به قدرت مردانگی و شجاعت خود به دلایل مختلف، تمام بتها و خدایان کاذب را زمینگذاردم و شکستشان دادم.
برافراختم آتش زردهشت
که با مجمر آورده بود از بهشت
هوش مصنوعی: آتش را از زردشت برافروختم که با زغال آورده بود از بهشت.
به پیروزی دادگر یک خدای
به ایران چنان آمدم باز جای
هوش مصنوعی: به خاطر پیروزی و عدالت، به ایران برگشتم مانند یک خدا.
که ما را به هر جای دشمن نماند
به بتخانهها در برهمن نماند
هوش مصنوعی: ما را در هر جایی که دشمن باشد، رها نکنید و به معبدهای بتپرستی نرسانید.
به تنها تن خویش جستم نبرد
به پرخاش تیمار من کس نخورد
هوش مصنوعی: من در پی این بودم که تنها با نفس خودم به مبارزه بپردازم، ولی هیچکس به پرخاش و زخمزخمهای من توجه نکرد.
سخنها به ما بر کنون شد دراز
اگر تشنهای جام می را فراز
هوش مصنوعی: اگر گفتوگوهایمان طولانی شده، اما اگر کسی تشنه باشد، باید لیوان شراب را بالا ببرد.
حاشیه ها
1394/04/18 19:07
جعفر
در این بیت "ترا بازگویم همه هرچ هست /
یکی گر دروغست بنمای دست" باید همه هرچه هست باشه
1396/03/11 12:06
دکتر امین لو
ترا بازگویم همه هرچ هست یکی گر دروغست بنمای دست
آقای جعفر نوشته اند در این بیت به جای کلمه" دست " کلمه "هست" باید باشد. جسارتا می گویم که همان کلمه دست صحیح است و دست نمودن کنایه از قدرت ظاهر کردن و اظهار قوت و قدرت . اظهار جاه و سلطنت نمودن می باشد. منبع: لغتنامه دهخدا
1400/08/07 14:11
علی ...
سلام و درود
بیت ۷ کلمه لهراسپ وزن شعر را به هم می ریزد جسارتاً کلمه لهراس باید باشد.