بخش ۱۶
بدو گفت رستم که آرام گیر
چه گویی سخنهای نادلپذیر
دلت بیش کژی بپالد همی
روانت ز دیوان ببالد همی
تو آن گوی کز پادشاهان سزاست
نگوید سخن پادشا جز که راست
جهاندار داند که دستان سام
بزرگست و بادانش و نیکنام
همان سام پور نریمان بدست
نریمان گرد از کریمان بدست
بزرگست و گرشاسپ بودش پدر
به گیتی بدی خسرو تاجور
همانا شنیدستی آواز سام
نبد در زمانه چنو نیکنام
بکشتش به طوس اندرون اژدها
که از چنگ او کس نیابد رها
به دریا نهنگ و به خشکی پلنگ
ورا کس ندیدی گریزان ز جنگ
به دریا سر ماهیان برفروخت
هماندر هوا پر کرگس بسوخت
همی پیل را درکشیدی به دم
دل خرم از یاد او شدم دژم
و دیگر یکی دیو بُد بدگمان
تنش بر زمین و سرش بآسمان
که دریای چین تا میانش بدی
ز تابیدن خور زیانش بدی
همی ماهی از آب برداشتی
سر از گنبد ماه بگذاشتی
به خورشید ماهیش بریان شدی
ازو چرخ گردنده گریان شدی
دو پتیاره زین گونه پیچان شدند
ز تیغ یلی هر دو بیجان شدند
همان مادرم دخت مهراب بود
بدو کشور هند شاداب بود
که ضحاک بودیش پنجم پدر
ز شاهان گیتی برآورده سر
نژادی ازین نامورتر کراست
خردمند گردن نپیچد ز راست
دگر آنک اندر جهان سربسر
یلان را ز من جست باید هنر
همان عهد کاوس دارم نخست
که بر من بهانه نیارند جست
همان عهد کیخسرو دادگر
که چون او نبست از کیان کس کمر
زمین را سراسر همه گشتهام
بسی شاه بیدادگر کشتهام
چو من برگذشتم ز جیحون بر آب
ز توران به چین آمد افراسیاب
ز کاوس در جنگ هاماوران
به تنها برفتم به مازندران
نه ارژنگ ماندم نه دیو سپید
نه سنجه نه اولاد غندی نه بید
همی از پی شاه فرزند را
بکشتم دلیر خردمند را
که گردی چو سهراب هرگز نبود
به زور و به مردی و رزم آزمود
ز پانصد همانا فزونست سال
که تا من جدا گشتم از پشت زال
همی پهلوان بودم اندر جهان
یکی بود با آشکارم نهان
به سان فریدون فرخنژاد
که تاج بزرگی به سر بر نهاد
ز تخت اندرآورد ضحاک را
سپرد آن سر و تاج او خاک را
دگر سام کو بود ما را نیا
ببرد از جهان دانش و کیمیا
سه دیگر که چون من ببستم کمر
تن آسان شد اندر جهان تاجور
بران خرمی روز هرگز نبود
پی مرد بیراه بر دز نبود
که من بودم اندر جهان کامران
مرا بود شمشیر و گرز گران
بدان گفتم این تا بدانی همه
تو شاهی و گردنکشان چون رمه
تو اندر زمانه رسیده نوی
اگر چند با فر کیخسروی
تن خویش بینی همی در جهان
نهای آگه از کارهای نهان
چو بسیار شد گفتها میخوریم
به می جان اندیشه را بشکریم
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بدو گفت رستم که آرام گیر
چه گویی سخنهای نادلپذیر
هوش مصنوعی: رستم به او گفت که آرام باش و چه حرفهایی میزنی که خوشایند نیستند.
دلت بیش کژی بپالد همی
روانت ز دیوان ببالد همی
هوش مصنوعی: دل تو به خاطر کجرفتاریها افسرده است و روح تو همچنان از دیوانگیها بالا میرود.
تو آن گوی کز پادشاهان سزاست
نگوید سخن پادشا جز که راست
هوش مصنوعی: تو مانند دُری هستی که شایستهی پادشاهان است و سخنی جز حقیقت بر زبان نیاوری.
جهاندار داند که دستان سام
بزرگست و بادانش و نیکنام
هوش مصنوعی: حاکم و پادشاه میداند که دستان سام، یکی از شخصیتهای بزرگ و توانا است و او دارای دانش و نام نیکویی میباشد.
همان سام پور نریمان بدست
نریمان گرد از کریمان بدست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همان سام پور، که فرزند نریمان است، با قدرت و شجاعت از نریمان به دست آمده و این قدرت از انسانهای بزرگ و بافضیلت به او رسیده است.
بزرگست و گرشاسپ بودش پدر
به گیتی بدی خسرو تاجور
هوش مصنوعی: پدر او گرشاسپ بود که مردی بزرگ و بزرگوار بود و در دنیا به عنوان پادشاهی مقتدر شناخته میشد.
همانا شنیدستی آواز سام
نبد در زمانه چنو نیکنام
هوش مصنوعی: به راستی که تو آواز سام را در زمان خوبنامی نشنیدهای.
بکشتش به طوس اندرون اژدها
که از چنگ او کس نیابد رها
هوش مصنوعی: او را در طوس به دست اژدها کشته است و هیچکس از چنگال او نجات نمییابد.
به دریا نهنگ و به خشکی پلنگ
ورا کس ندیدی گریزان ز جنگ
هوش مصنوعی: در دریا نهنگ و در خشکی پلنگ وجود دارند، اما هیچکس را نمیبینی که از جنگ بگریزد.
به دریا سر ماهیان برفروخت
هماندر هوا پر کرگس بسوخت
هوش مصنوعی: به دریا، ماهیها به سطح آمدند و در آسمان، پرندگان قویهیکل (کرگس) به آتش افتادند.
همی پیل را درکشیدی به دم
دل خرم از یاد او شدم دژم
هوش مصنوعی: شما با کمک دم شیر، فیل را گرفتهاید و من از یاد او شادمان شدم و اکنون محزون و غمگین هستم.
و دیگر یکی دیو بُد بدگمان
تنش بر زمین و سرش بآسمان
هوش مصنوعی: یک دیو بدگمان وجود دارد که بدنش روی زمین و سرش به آسمان است.
که دریای چین تا میانش بدی
ز تابیدن خور زیانش بدی
هوش مصنوعی: دریای چین با تابش خورشید، به میانش آسیب زیادی میزند.
همی ماهی از آب برداشتی
سر از گنبد ماه بگذاشتی
هوش مصنوعی: تو ماهی را از آب بیرون آوردی و آن را بر روی گنبد ماه گذاشتی.
به خورشید ماهیش بریان شدی
ازو چرخ گردنده گریان شدی
هوش مصنوعی: تو به خورشید مانند ماهی بریان شدهای و با این حال، از چرخ گردان آسمان غمگین نمیشوی.
دو پتیاره زین گونه پیچان شدند
ز تیغ یلی هر دو بیجان شدند
هوش مصنوعی: دو پرنده به این شکل در هم تنیده شدند و از ضربت یال اسب، هر دو جان باختند.
همان مادرم دخت مهراب بود
بدو کشور هند شاداب بود
هوش مصنوعی: مادرم دختر مهراب بود و سرزمین هند را شکوفا و شاداب کرده بود.
که ضحاک بودیش پنجم پدر
ز شاهان گیتی برآورده سر
هوش مصنوعی: ضحاک، پنجمین پدر شاهان جهان است که سر او را برآوردهاند.
نژادی ازین نامورتر کراست
خردمند گردن نپیچد ز راست
هوش مصنوعی: کسی که عاقل و داناست، هیچگاه از حقیقت و راه درست منحرف نمیشود، حتی اگر نژادی مشهورتر از آنچه که او دارد وجود داشته باشد.
دگر آنک اندر جهان سربسر
یلان را ز من جست باید هنر
هوش مصنوعی: در دنیای گسترده، باید چهرههای بزرگ و سرآمد را از من خواستار هنر و مهارت دانست.
همان عهد کاوس دارم نخست
که بر من بهانه نیارند جست
هوش مصنوعی: من همان پیمانی را دارم که در ابتدا با کاوس داشتم؛ به این معنی که هیچ بهانهای برای نادیده گرفتن آن ندارند.
همان عهد کیخسرو دادگر
که چون او نبست از کیان کس کمر
هوش مصنوعی: عهد و پیمان کیخسرو دادگر، به این معناست که هیچ کس مانند او در میان کیانیان نیست که به خاطر او کمر به کار بندد.
زمین را سراسر همه گشتهام
بسی شاه بیدادگر کشتهام
هوش مصنوعی: من در هر نقطهای از زمین سفر کردهام و بسیاری از ستمگرانی که مانند شاهان بیداد میکنند را از پای درآوردهام.
چو من برگذشتم ز جیحون بر آب
ز توران به چین آمد افراسیاب
هوش مصنوعی: زمانی که من از جیحون عبور کردم و به آب رسیدم، افراسیاب از توران به چین آمد.
ز کاوس در جنگ هاماوران
به تنها برفتم به مازندران
هوش مصنوعی: در زمان جنگ با هاماوران، من به تنهایی از کاوس به مازندران رفتم.
نه ارژنگ ماندم نه دیو سپید
نه سنجه نه اولاد غندی نه بید
هوش مصنوعی: نه به روحانیّت و بزرگی ماندم، نه به دیوانگی و جنون، نه به معیارهای سنجش و اندازهگیری، نه به نسل و نسل من، و نه به درخت بید.
همی از پی شاه فرزند را
بکشتم دلیر خردمند را
هوش مصنوعی: من به دنبال پادشاه، فرزند را میکشم، زیرا او دلیر و خردمند است.
که گردی چو سهراب هرگز نبود
به زور و به مردی و رزم آزمود
هوش مصنوعی: هیچ کس مانند سهراب از نظر قدرت و شجاعت وجود ندارد، حتی اگر در جنگ و نبرد خود را نشان دهد.
ز پانصد همانا فزونست سال
که تا من جدا گشتم از پشت زال
هوش مصنوعی: من از زمانی که از پشت زال جدا شدم، بیش از پانصد سال گذشته است.
همی پهلوان بودم اندر جهان
یکی بود با آشکارم نهان
هوش مصنوعی: من در جهان پهلوانی بودم که در ظاهر معروف و شناختهشده بودم، اما در باطن و درون خود، چیزهایی را پنهان کرده بودم.
به سان فریدون فرخنژاد
که تاج بزرگی به سر بر نهاد
هوش مصنوعی: مانند فریدون با ویژگیهای برجسته که تاجی بزرگ را بر سر گذاشت.
ز تخت اندرآورد ضحاک را
سپرد آن سر و تاج او خاک را
هوش مصنوعی: ضحاک از تخت خود پایین آورده شد و آن سر و تاج او به خاک سپرده شد.
دگر سام کو بود ما را نیا
ببرد از جهان دانش و کیمیا
هوش مصنوعی: دیگر کسی که مانند ما باشد، ما را از دنیای علم و جادو دور خواهد کرد.
سه دیگر که چون من ببستم کمر
تن آسان شد اندر جهان تاجور
هوش مصنوعی: سه نفر دیگر نیز هستند که مانند من خود را بستهاند و این باعث شده که در دنیا، زندگی آسانتر شود.
بران خرمی روز هرگز نبود
پی مرد بیراه بر دز نبود
هوش مصنوعی: در روزهای خوش و شاداب، هیچگاه راهی برای انسان بدون هدف وجود ندارد؛ چرا که او به مسیر درست هدایت نشده است.
که من بودم اندر جهان کامران
مرا بود شمشیر و گرز گران
هوش مصنوعی: من کسی بودم که در این دنیا خوشبخت بودم و سلاحی قوی و سنگین در دست داشتم.
بدان گفتم این تا بدانی همه
تو شاهی و گردنکشان چون رمه
هوش مصنوعی: بدان که من این را به تو میگویم تا بفهمی که تو دارای مقام والایی هستی و دیگران همچون گوسفندانی هستند که زیر نظر تو قرار دارند.
تو اندر زمانه رسیده نوی
اگر چند با فر کیخسروی
هوش مصنوعی: هرچند که تو به زمانهای جدید خطوة گذاشتهای، اما هنوز هم به زیبایی و عظمت دوران کیخسرو اشاره میشود.
تن خویش بینی همی در جهان
نهای آگه از کارهای نهان
هوش مصنوعی: ای انسان، تو فقط بدن خود را در این دنیا میبینی و از کارهای پنهان بیخبری.
چو بسیار شد گفتها میخوریم
به می جان اندیشه را بشکریم
هوش مصنوعی: وقتی که حرفها و گفتوگوها زیاد شد، بیا با نوشیدن می این افکار را فراموش کنیم و به زندگی لذت ببخشیم.
حاشیه ها
1394/04/18 19:07
جعفر
از دید من در بیت "به خورشید ماهیش بریان شدی /
ازو چرخ گردنده گریان نشدی" درستش گریان شدی است
و در مصرع تخست بیت آخر هم گفته ها باید بجای گفتها باشد
1397/02/07 19:05
فرنوش پارسه
در بیت بران خرمی روز هرگز نبود پی مرد بیراه بر دز نبود
دز یا دژ به اعتبار نزدیکی با راه نامیده است که علاقه ی مجاورت است.
1403/03/31 13:05
جهن یزداد
نژاد من از پشت سام و جم است
که چون او نبرده بگیتی کم است
بزرگست و هوشنگ بودش پدر
به گیتی سیم خسرو تاجور
بی گمان بیت سست زیرین از فردوسی نیست
همان سام پور نریمان بدست
نریمان گرد از کریمان بدست
1403/04/14 17:07
عبدالرضا فارسی
در بعضی نسخه ها به جای گرشاسپ هوشنگ آمده است.