گنجور

بخش ۱۵

چنین گفت با رستم اسفندیار
که ای نیک دل مهتر نامدار
من ایدون شنیدستم از بخردان
بزرگان و بیداردل موبدان
ازان برگذشته نیاکان تو
سرافراز و دین‌دار و پاکان تو
که دستان بدگوهر دیوزاد
به گیتی فزونی ندارد نژاد
فراوان ز سامش نهان داشتند
همی رستخیز جهان داشتند
تنش تیره بد موی و رویش سپید
چو دیدش دل سام شد ناامید
بفرمود تا پیش دریا برند
مگر مرغ و ماهی ورا بشکرند
بیامد بگسترد سیمرغ پر
ندید اندرو هیچ آیین و فر
ببردش به جایی که بودش کنام
ز دستان مر او را خورش بود کام
اگر چند سیمرغ ناهار بود
تن زال پیش اندرش خوار بود
بینداختش پس به پیش کنام
به دیدار او کس نبد شادکام
همی خورد افگنده مردار اوی
ز جامه برهنه تن خوار اوی
چو افگند سیمرغ بر زال مهر
برو گشت زین گونه چندی سپهر
ازان پس که مردار چندی چشید
برهنه سوی سیستانش کشید
پذیرفت سامش ز بی‌بچگی
ز نادانی و دیوی و غرچگی
خجسته بزرگان و شاهان من
نیای من و نیکخواهان من
ورا برکشیدند و دادند چیز
فراوان برین سال بگذشت نیز
یکی سرو بد نابسوده سرش
چو با شاخ شد رستم آمد برش
ز مردی و بالا و دیدار اوی
به گردون برآمد چنین کار اوی
برین گونه پادشاهی گرفت
ببالید و ناپارسایی گرفت

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین گفت با رستم اسفندیار
که ای نیک دل مهتر نامدار
هوش مصنوعی: اسفندیار به رستم گفت: ای دلنواز، سردار معروف و نامدار.
من ایدون شنیدستم از بخردان
بزرگان و بیداردل موبدان
هوش مصنوعی: من از خبره‌ها و افراد دانا شنیده‌ام که...
ازان برگذشته نیاکان تو
سرافراز و دین‌دار و پاکان تو
هوش مصنوعی: نیاکان تو که در گذشته زندگی می‌کردند، افرادی سرافراز، دیندار و پاک بودند.
که دستان بدگوهر دیوزاد
به گیتی فزونی ندارد نژاد
هوش مصنوعی: دست‌های بی‌ارزش و ناپاک دیوان، در دنیا هیچ‌گاه نمی‌توانند برتری و فزونی پیدا کنند.
فراوان ز سامش نهان داشتند
همی رستخیز جهان داشتند
هوش مصنوعی: بسیاری از آثار و نشانه‌های او را پنهان کرده‌اند؛ در حالی که دنیا در حال تغییر و تحول است.
تنش تیره بد موی و رویش سپید
چو دیدش دل سام شد ناامید
هوش مصنوعی: آنانی که موهایشان تاریک و چهره‌شان روشن است، وقتی دل کسی به دیدن آن‌ها می‌افتد، ناامید می‌شود.
بفرمود تا پیش دریا برند
مگر مرغ و ماهی ورا بشکرند
هوش مصنوعی: او دستور داد تا به کنار دریا بروند، مگر اینکه پرنده و ماهی او را شاداب کنند و خوشحال شوند.
بیامد بگسترد سیمرغ پر
ندید اندرو هیچ آیین و فر
هوش مصنوعی: سیمرغ وارد شد و بال‌هایش را گشود، اما در آنجا هیچ نشانه‌ای از مراسم و آیین ندید.
ببردش به جایی که بودش کنام
ز دستان مر او را خورش بود کام
هوش مصنوعی: او را به مکانی ببر که قبلاً خانه‌اش بوده و در آنجا او را به غذایش برسان.
اگر چند سیمرغ ناهار بود
تن زال پیش اندرش خوار بود
هوش مصنوعی: اگر چند سیمرغ می‌خواستند در ناهار حاضر شوند، تن زال در برابر آنها حقیر و بی‌ارزش می‌شد.
بینداختش پس به پیش کنام
به دیدار او کس نبد شادکام
هوش مصنوعی: او را به دیدار محبوبش فرستاد و هیچ کس در این راه خوشحال و راضی نبود.
همی خورد افگنده مردار اوی
ز جامه برهنه تن خوار اوی
هوش مصنوعی: او در حالی که بی‌پوشش است، از میشی که در دستانش دارد می‌خورد و این به نوعی نماد انحطاط و حقارت اوست.
چو افگند سیمرغ بر زال مهر
برو گشت زین گونه چندی سپهر
هوش مصنوعی: وقتی سیمرغ محبتش را بر زال پاشید، آسمان به این ترتیب تغییر کرد.
ازان پس که مردار چندی چشید
برهنه سوی سیستانش کشید
هوش مصنوعی: پس از اینکه مدتی از زندگی‌اش را در رنج و ناراحتی سپری کرد، به طرف سیستان، که محل زندگی‌اش بود، حرکت کرد.
پذیرفت سامش ز بی‌بچگی
ز نادانی و دیوی و غرچگی
هوش مصنوعی: سام که از بی‌پدری و نادانی خود رنج می‌برد، به دیوانگی و وحشت دچار شده است.
خجسته بزرگان و شاهان من
نیای من و نیکخواهان من
هوش مصنوعی: خوشبخت و بزرگواران و پادشاهان من، پیشینیان و خیرخواهان من هستند.
ورا برکشیدند و دادند چیز
فراوان برین سال بگذشت نیز
هوش مصنوعی: او را به مقام رفیعی ارتقا دادند و چیزهای زیادی به او عطا کردند و این وضعیت در سال بعد نیز ادامه داشت.
یکی سرو بد نابسوده سرش
چو با شاخ شد رستم آمد برش
هوش مصنوعی: درختی زیبا و قدبلند بر اثر برخورد با شاخی به مشکل برخورد کرد و رستم به کمک او آمد.
ز مردی و بالا و دیدار اوی
به گردون برآمد چنین کار اوی
هوش مصنوعی: مردی بزرگ و با عظمت، اثر و نشانه‌اش در آسمان‌ها هویدا شده است.
برین گونه پادشاهی گرفت
ببالید و ناپارسایی گرفت
هوش مصنوعی: پادشاهی بر این اساس به دست آمد و به این ترتیب، فرد در خودپرستی و ناپاکی رشد کرد.

حاشیه ها

1392/02/02 13:05
امین کیخا

ناهار یعنی ناشتا و خوراک نخو رده اما واژه زیبایی دیگر را در داستان بیژن به کار برده است و ان ناچران است و انهم یعنی نخورده وقتی خوب نگاه کنیم امروز هم به خوردنی های شبانگاه در مهمانی شبچره می گوییم . سهراب می فرماید کسی بیاید خستگی هایم را بچرد و بدین ترتیب بوسیدن دلدار را به چریدن اهوان مانسته است . زهی شکر پارسی

1392/02/02 13:05
امین کیخا

قصد و رایم از سهراب سالار سخن شعر سپید است نه سهراب گرد پوهر رستم بر هر دوشان درود

1394/04/18 19:07
جعفر

من این شعر رو قبلا در جاهای دیگر هم خوانده ام و چند واژه در چند بیت آنه با نوشته ی شما متفاوت است نمی دانم کدام رو درست بدونم ان چیزی که من خوانده ام چنین است :
در مصرع دوم بیت نخست : که ای شیر دل مهتر نامدار
در بیت دوم جای موبدان و بخردان جابجا بود (من ایدون شنیدستم از موبدان / بزرگان و بیدار دل بخردان)
در مصرع دوم بیت چهار : به گیتی فزون زین ندارد یکی بیش زاد
در مصرع نخست بیت هفتم : بفرمود تا سوی دریا برند
کاش از دوستان شاهنامه پژوه و خردمند کسی راهنمایی مان میکرد

1402/04/10 15:07
جهن یزداد

چه اندازه خاندان اسفندیار پلید بودند  در بخشهای پیشین هم همه نامردمی انها پدید است

1403/04/07 18:07
عبدالرضا فارسی

ناهار به معنی گرسنه