برگردان به زبان ساده
نشست از بر رخش چون پیل مست
یکی گُرزهٔ گاو پیکر به دست
هوش مصنوعی: او از روی اسبش پایین آمد، مانند فیل مست، و در دستش یک چماق بزرگ به شکل گاو بود.
بیامد دمان تا به نزدیک آب
سپه را به دیدار او بد شتاب
هوش مصنوعی: ناگهان زمانی فرارسید که سپاه به سرعت به نزد آب آمدند تا او را از نزدیک ببینند.
هرانکس که از لشکر او را بدید
دلش مهر و پیوند او برگزید
هوش مصنوعی: هر کسی که او را در میان سپاه دید، دلش به او گرایش پیدا کرد و به او محبت و ارتباط برقرار کرد.
همی گفت هرکس که این نامدار
نماند به کس جز به سام سوار
هوش مصنوعی: هرکسی که به این نام بزرگ توجه نکند، به هیچ کس جز سام سوار نمیتواند تکیه کند.
برین کوههٔ زین که آهنست
همان رخش گویی که آهرمنست
هوش مصنوعی: در این کوهی که از زین و آهن ساخته شده، به نظر میآید که اسب سرکشی مانند اهریمن است.
اگر هم نبردش بود ژنده پیل
برافشاند از تارک پیل نیل
هوش مصنوعی: اگرچه جنگی به وقوع نپیوندد، اما به رغم ضعف و بیحالی، همچنان میتواند بر افراشتن پرچم پیروزی را نشان دهد.
کسی مرد ازین سان به گیتی ندید
نه از نامداران پیشین شنید
هوش مصنوعی: هیچ کس را مانند او در این دنیا مشاهده نکرده و از ناموران گذشته نیز دربارهاش نشنیدهاند.
خرد نیست اندر سر شهریار
که جوید ازین نامور کارزار
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که شهریار به خاطر جستجوی افتخار و نام آوری، به عقل و خرد خود رجوع نمیکند. در واقع، او از دانایی و درایت خود برای تصمیمگیری استفاده نمیکند و تنها به دنبال جنگ و مبارزه برای مشهور شدن است.
برین سان همی از پی تاج و گاه
به کشتن دهد نامداری چو ماه
هوش مصنوعی: با این روش، برای رسیدن به مقام و قدرت، گاهی لازم است که شخصیتهای بزرگ و نامدار را نیز از بین ببریم، همچون ماه که بر تمام زیباییها سایه میافکند.
به پیری سوی گنج یازان ترست
به مهر و به دیهیم نازان ترست
هوش مصنوعی: در دوران پیری، انسان به جای جمع آوری ثروت و دارایی، به محبت و مهر با دیگران اهمیت بیشتری میدهد و به جای زینتها و تجملات، به زیباییهای درون و روابط نزدیکتر با دیگران توجه میکند.
همی آمد از دور رستم چو شیر
به زیر اندرون اژدهای دلیر
هوش مصنوعی: رستم به سوی دشمنان میآمد، مانند شیر قدرتمند، در حالی که زیر پای او اژدهایی شجاع وجود داشت.
چو آمد به نزدیک اسفندیار
همانگه پذیره شدش نامدار
هوش مصنوعی: زمانی که نامدار به نزد اسفندیار رسید، آن لحظه او را با احترام و پذیرایی دید.
بدو گفت رستم که ای پهلوان
نوآیین و نوساز و فرخ جوان
هوش مصنوعی: رستم به او گفت: ای پهلوانی که تازه و نو هستی و جوان و خوشبخت.
خرامی نیرزید مهمان تو
چنین بود تا بود پیمان تو
هوش مصنوعی: دوستی و محبت مهمان تو به خاطر پیمانی است که با او داری؛ هیچ چیز دیگری باعث این دوستی و نزدیکی نیست.
سخن هرچ گویم همه یاد گیر
مشو تیز با پیر بر خیره خیر
هوش مصنوعی: هر چه بگویم را خوب یاد بگیر، اما نگران نباش و با کسی که تجربه دارد، درست و منطقی رفتار کن.
همی خویشتن را بزرگ آیدت
وزین نامداران سترگ آیدت
هوش مصنوعی: شاید به نظر تو خودت را بزرگ و با ارزش بدانید و از شخصیتهای بزرگ و مشهور متاثر شوید.
همانا به مردی سبک داریم
به رای و به دانش تنک داریم
هوش مصنوعی: در حقیقت، ما به انسانی که دارای فکر و دانش است، اهمیت میدهیم و او را با ارزش میشماریم.
به گیتی چنان دان که رستم منم
فروزندهٔ تخم نیرم منم
هوش مصنوعی: به دنیا به شکلی بنگر که من رستم هستم و نیرومند از نسل نیروی سپید.
بخاید ز من چنگ دیو سپید
بسی جادوان را کنم ناامید
هوش مصنوعی: اگر از من بخواهید، میتوانم قدرت دیو سپید را برچینم و جادوگران زیادی را ناامید کنم.
بزرگان که دیدند ببر مرا
همان رخش غران هژبر مرا
هوش مصنوعی: بزرگان وقتی مرا دیدند، آن ببر وحشی را نیز در حالتی شجاع و با قدرت کامل مشاهده کردند.
چو کاموس جنگی چو خاقان چین
سواران جنگی و مردان کین
هوش مصنوعی: وقتی جنگ در میگیرد، همانند پادشاهان بزرگ و فرمانروایان قوی، تمامی جوانان شجاع و جنگجو در میدان حاضر میشوند.
که از پشت زینشان به خم کمند
ربودم سر و پای کردم به بند
هوش مصنوعی: من از پشت سواران، با خم کمند، بر آنها دست یافتم و سر و پایشان را به بند کشیدم.
نگهدار ایران و توران منم
به هر جای پشت دلیران منم
هوش مصنوعی: من حافظ و نگهبان سرزمینهای ایران و توران هستم و در هر گوشهای از دنیا، پشتیبان و حمایتکننده دلیران و شجاعان خواهم بود.
ازین خواهش من مشو بدگمان
مدان خویشتن برتر از آسمان
هوش مصنوعی: از این درخواست من ناراحت نشو، خودت را بالاتر از آسمان ندان.
من از بهر این فر و اورند تو
بجویم همی رای و پیوند تو
هوش مصنوعی: من به خاطر جایگاه و شان تو در تلاش هستم تا به دنبال نظر و ارتباط تو بگردم.
نخواهم که چون تو یکی شهریار
تبه دارد از چنگ من روزگار
هوش مصنوعی: نمیخواهم مانند تو که یک پادشاه هستی، روزگارم از دستم برود و تباه شود.
که من سام یل را بخوانم دلیر
کزو بیشه بگذاشتی نره شیر
هوش مصنوعی: من سام یل را به یاد میآورم، دلیر و شجاعی که به خاطرش جنگل را ترک کردی و به مصاف شیری نر رفتی.
به گیتی منم زو کنون یادگار
دگر شاهزاده یل اسفندیار
هوش مصنوعی: من در این دنیا همچون یادبودی از شاهزاده اسفندیار هستم.
بسی پهلوان جهان بودهام
سخنها ز هر گونه بشنودهام
هوش مصنوعی: من انسان قوی و دلیر زیادی بودهام و از هر نوع سخن و داستانی شنیدهام.
سپاسم ز یزدان که بگذشت سال
بدیدم یکی شاه فرخ همال
هوش مصنوعی: از خداوند سپاسگزارم که سال بد به پایان رسید و من شاهی نیکوکار و خوشبخت را دیدم.
که کین خواهد از مرد ناپاک دین
جهانی برو بر کنند آفرین
هوش مصنوعی: هر که بخواهد از انسان بیدين، نام نیک و یاد بلندش را ازبین ببرد، باید بدانند که عاقبت کار او چیزی جز زشتی و نفرت نخواهد بود.
توی نامور پرهنر شهریار
به جنگ اندرون افسر کارزار
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به ویژگیهای برجسته و هنرمندانه یک پادشاه مشهور اشاره میکند که در میدان جنگ مهارت و شجاعت دارد. او در دل نبرد، به عنوان یک فرمانده قهرمانانه عمل میکند.
بخندید از رستم اسفندیار
بدو گفت کای پور سام سوار
هوش مصنوعی: رستم با شادی به اسفندیار گفت: ای پسر سام سوار!
شدی تنگدل چون نیامد خرام
نجستم همی زین سخن کام و نام
هوش مصنوعی: تو از غم و اندوه دلگیر شدی، چون آن محبوب نیامد. من نیز از این سخن، نه کام مییابم و نه نامی.
چنین گرم بد روز و راه دراز
نکردم ترا رنجه تندی مساز
هوش مصنوعی: در روزهای گرم و در این مسیر طولانی، اینقدر زحمت نکش که باعث آزار تو بشود.
همی گفتم از بامداد پگاه
به پوزش بسازم سوی داد راه
هوش مصنوعی: همیشه میگفتم که از صبح زود، باید به فکر جبران اشتباهاتم باشم و به سمت حق و عدالت حرکت کنم.
به دیدار دستان شوم شادمان
به تو شاد دارم روان یک زمان
هوش مصنوعی: من با دیدن دستان تو بسیار خوشحال میشوم و لحظهای شاد و سرمست میگردم.
کنون تو بدین رنج برداشتی
به دشت آمدی خانه بگذاشتی
هوش مصنوعی: حال که با این زحمت و سختی به دشت آمدهای، خانه و محل استراحت خود را پشت سر گذاشتی.
به آرام بنشین و بردار جام
ز تندی و تیزی مبر هیچ نام
هوش مصنوعی: به آرامی بنشین و از جام بگرفته شده بنوش؛ از شتاب و زودگرایی دوری کن و هیچ نامی را به خاطر نیاور.
به دست چپ خویش بر جای کرد
ز رستم همی مجلس آرای کرد
هوش مصنوعی: به دست چپ خود نشانی از رستم گذاشت و مجلس را تزئین کرد.
جهاندیده گفت این نه جای منست
بجایی نشینم که رای منست
هوش مصنوعی: جهاندیده میگوید، اینجا جایی برای من نیست، من در مکانی خواهم نشست که دل و فکر من در آنجا است.
تهمتن بفرمود کز دست راست
نشستی بیارای ازان کم سزاست
هوش مصنوعی: تهمن دستور داد که از سمت راست نشستهای، بنابراین زیبا و آراستهتر از آنچه هستی، قرار دهی.
چنین گفت با شاهزاده به خشم
که آیین من بین و بگشای چشم
هوش مصنوعی: او با خشم به شاهزاده گفت: "ایین و روش من را ببین و چشمانت را باز کن."
هنر بین و این نامور گوهرم
که از تخمهٔ سام کنداورم
هوش مصنوعی: به هنر نگاه کن و به این گوهر معروف که از نسل سام است و شکوه و عظمت خاصی دارد.
هنر باید از مرد و فر و نژاد
کفی راد دارد دلی پر ز داد
هوش مصنوعی: هنر باید از انسانیت و شرافت نشأت بگیرد و دلی پر از انصاف و عدالت داشته باشد.
سزاوار من گر ترا نیست جای
مرا هست پیروزی و هوش و رای
هوش مصنوعی: مناسبت من اگر تو را شایسته نیست، اما من به پیروزی و هوش و اندیشهام افتخار میکنم.
ازان پس بفرمود فرزند شاه
که کرسی زرین نهد پیش گاه
هوش مصنوعی: بعد از آن، پسر پادشاه دستور داد که یک کرسی طلایی در مقابل درب قرار دهند.
بدان تا گو نامور پهلوان
نشیند بر شهریار جوان
هوش مصنوعی: بدان که اگر قهرمان و مشهور هستی، باید بر تخت پادشاه جوان بنشینی.
بیامد بران کرسی زر نشست
پر از خشم بویا ترنجی بدست
هوش مصنوعی: او بر آن کرسی زرین نشسته بود و به شدت خشمگین به نظر میرسید، گویی میوهای طلایی مانند ترنج در دست دارد.