بخش ۷
دبیر جهاندیده را پیش خواند
بیاورد نزدیک گاهش نشاند
یکی نامه بنوشت با داغ و درد
دو دیده پر از خون و رخ لاژورد
ز دارای داراب بن اردشیر
سوی قیصر اسکندر شهرگیر
نخست آفرین کرد بر کردگار
که زو دید نیک و بد روزگار
دگر گفت کز گردش آسمان
خردمند برنگذرد بیگمان
کزو شادمانیم و زو ناشکیب
گهی در فراز و گهی در نشیب
نه مردی بد این رزم ما با سپاه
مگر بخشش و گردش هور و ماه
کنون بودنی بود و ما دل به درد
چه داریم ازین گنبد لاژورد
کنون گر بسازی و پیمان کنی
دل از جنگ ایران پشیمان کنی
همه گنج گشتاسپ و اسفندیار
همان یاره و تاج گوهرنگار
فرستم به گنج تو از گنج خویش
همان نیز ورزیدهٔ رنج خویش
همان مر ترا یار باشم به جنگ
به روز و شبانت نسازم درنگ
کسی را که داری ز پیوند من
ز پوشیدهرویان و فرزند من
بر من فرستی نباشد شگفت
جهانجوی را کین نباید گرفت
ز پوشیدهرویان به جز سرزنش
نباشد ز شاهان برتر منش
چو نامه بخواند خداوند هوش
بیاراید این رای پاسخنیوش
هیونی ز کرمان بیامد دوان
به نزدیک اسکندر بدگمان
سکندر چو آن نامه برخواند گفت
که با جان دارا خرد باد جفت
کسی کو گراید به پیوند اوی
به پوشیدهرویان و فرزند اوی
نبیند مگر تخته گور تخت
گر آویخته سر ز شاخ درخت
همه به اصفهانند بیدرد و رنج
ازیشان مبادا که خواهیم گنج
تو گر سوی ایران خرامی رواست
همه پادشاهی سراسر تراست
ز فرمان تو یک زمان نگذریم
نفس نیز بیراه تو نشمریم
بکردار کشتی بیامد هیون
دل و دیدهٔ تاجور پر ز خون
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دبیر جهاندیده را پیش خواند
بیاورد نزدیک گاهش نشاند
هوش مصنوعی: معلم با تجربه و دانا را فراخواند و او را نزدیک خود نشاند.
یکی نامه بنوشت با داغ و درد
دو دیده پر از خون و رخ لاژورد
هوش مصنوعی: شخصی نامهای نوشت که پر از احساس غم و درد بود، چشمانش از اشک پر شده و چهرهاش به رنگ آبی تیره درآمده بود.
ز دارای داراب بن اردشیر
سوی قیصر اسکندر شهرگیر
هوش مصنوعی: مال و ثروت داراب، پسر اردشیر، به سمت قیصر و اسکندر، که شهر را میگیرند، جریان دارد.
نخست آفرین کرد بر کردگار
که زو دید نیک و بد روزگار
هوش مصنوعی: ابتدا خداوند را ستایش کرد، زیرا از او نیکی و بدی روزگار را مشاهده کرده بود.
دگر گفت کز گردش آسمان
خردمند برنگذرد بیگمان
هوش مصنوعی: دیگری گفت که انسان عاقل هرگز از تغییرات و چرخشهای آسمان و زمان نمیگذرد و به آنها بیتوجه نمیماند.
کزو شادمانیم و زو ناشکیب
گهی در فراز و گهی در نشیب
هوش مصنوعی: ما از او خوشحالیم و او باعث بیتابی ماست؛ گاهی در اوج شادی هستیم و گاهی در حال و روزی نامناسب.
نه مردی بد این رزم ما با سپاه
مگر بخشش و گردش هور و ماه
هوش مصنوعی: در این جنگی که داریم، مردی بد نیست، مگر اینکه بخشش و تغییرات شب و روز را در نظر بگیریم.
کنون بودنی بود و ما دل به درد
چه داریم ازین گنبد لاژورد
هوش مصنوعی: این جا زمان به حدوثی رسیده و ما چرا باید به درد و رنج دل خود دل بسپاریم در این گنبد آبی آسمان؟
کنون گر بسازی و پیمان کنی
دل از جنگ ایران پشیمان کنی
هوش مصنوعی: اگر اکنون به ساختن پردازی و پیمان ببندی، میتوانی دلها را از جنگ ایران ناامید کنی.
همه گنج گشتاسپ و اسفندیار
همان یاره و تاج گوهرنگار
هوش مصنوعی: تمام ثروت گشتاسپ و اسفندیار همانند یاری و تاجی است که از گوهر ساخته شده است.
فرستم به گنج تو از گنج خویش
همان نیز ورزیدهٔ رنج خویش
هوش مصنوعی: من از بهترین داراییهایم، چیزهایی را برای تو میفرستم که خودم با زحمت به دست آوردهام.
همان مر ترا یار باشم به جنگ
به روز و شبانت نسازم درنگ
هوش مصنوعی: من همیشه در کنار تو خواهم بود، چه در روز و چه در شب، و هرگز اجازه نخواهم داد که تو در جنگ و در مشکلات دچار وقفه یا تردید شوی.
کسی را که داری ز پیوند من
ز پوشیدهرویان و فرزند من
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر ارتباط من با او، به او وابستهای، از میان آن پنهانکاران و فرزند من است.
بر من فرستی نباشد شگفت
جهانجوی را کین نباید گرفت
هوش مصنوعی: اگر کسی به من عیب بگیرد، نباید تعجب کرد، زیرا برای جهانیان جالب نیست که به این موضوع پرداخته شود.
ز پوشیدهرویان به جز سرزنش
نباشد ز شاهان برتر منش
هوش مصنوعی: از افراد پنهانکار، جز سرزنش چیزی بهدست نمیآید و منش بهتر از شاهان نیست.
چو نامه بخواند خداوند هوش
بیاراید این رای پاسخنیوش
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند با تأمل و دقت به نامه (زندگی یا عمل) ما نگاه کند، این کار باعث میشود که ما نیز درک و تفکری عمیقتر داشته باشیم و به پاسخهای حکیمانهتری برسیم.
هیونی ز کرمان بیامد دوان
به نزدیک اسکندر بدگمان
هوش مصنوعی: یک جوان از کرمان با سرعت به نزد اسکندر آمد و به او بدگمان بود.
سکندر چو آن نامه برخواند گفت
که با جان دارا خرد باد جفت
هوش مصنوعی: سکندر وقتی آن نامه را خواند، گفت که باید با جان دارا به عقل و تدبیر رفتار کرد.
کسی کو گراید به پیوند اوی
به پوشیدهرویان و فرزند اوی
هوش مصنوعی: کسی که به محبت و ارتباط او علاقهمند شود، در دلش به پنهانکاران و فرزندان او نیز توجه و احترام میگذارد.
نبیند مگر تخته گور تخت
گر آویخته سر ز شاخ درخت
هوش مصنوعی: تنها چیزی که انسان میتواند ببیند، تختی است که به سرش آویخته شده و نشانه مرگ اوست، مانند تابوتی که بر روی درختی قرار دارد.
همه به اصفهانند بیدرد و رنج
ازیشان مبادا که خواهیم گنج
هوش مصنوعی: همه به اصفهان میروند و از درد و رنج خبری نیست. امیدوارم که از آنها چیزی نخواهیم.
تو گر سوی ایران خرامی رواست
همه پادشاهی سراسر تراست
هوش مصنوعی: اگر تو به سمت ایران بیایی، سزاوار است که تمامی پادشاهی برای تو باشد.
ز فرمان تو یک زمان نگذریم
نفس نیز بیراه تو نشمریم
هوش مصنوعی: ما به هیچ وجه از دستورات تو کوتاه نخواهیم آمد و حتی نفس کشیدن ما نیز بدون راهنمایی تو معنی ندارد.
بکردار کشتی بیامد هیون
دل و دیدهٔ تاجور پر ز خون
هوش مصنوعی: کشتی با کارهایی که انجام میدهد، دل و چشمان آن دختر زیبا را پر از خون میکند.