گنجور

بخش ۱۲

برفتند با رستم آن هفت گرد
بنه اشکش تیزهش را سپرد
عنانها فگندند بر پیش زین
کشیدند یکسر همه تیغ کین
بشد تا بدرگاه افراسیاب
بهنگام سستی و آرام و خواب
برآمد ز ناگه ده و دار و گیر
درخشیدن تیغ و باران تیر
سران را بسی سر جدا شد ز تن
پر از خاک ریش و پر از خون دهن
ز دهلیز در رستم آواز داد
که خواب تو خوش باد و گردانت شاد
بخفتی تو بر گاه و بیژن بچاه
مگر باره دیدی ز آهن براه
منم رستم زابلی پور زال
نه هنگام خوابست و آرام و هال
شکستم در بند زندان تو
که سنگ گران بد نگهبان تو
رها شد سر و پای بیژن ز بند
بداماد بر کس نسازد گزند
ترا رزم و کین سیاوخش بس
بدین دشت گردیدن رخش بس
همیدون برآورد بیژن خروش
که ای ترک بدگوهر تیره هوش
براندیش زان تخت فرخنده‌جای
مرا بسته در پیش کرده بپای
همی رزم جستی بسان پلنگ
مرا دست بسته بکردار سنگ
کنونم گشاده بهامون ببین
که با من نجوید ژیان شیر کین
بزد دست بر جامه افراسیاب
که جنگ‌آوران را ببستست خواب
بفرمود زان پس که گیرند راه
بدان نامداران جوینده گاه
ز هر سو خروش تکاپوی خاست
ز خون ریختن بر درش جوی خاست
هرآنکس که آمد ز توران سپاه
زمانه تهی ماند زو جایگاه
گرفتند بر کینه جستن شتاب
ازان خانه بگریخت افراسیاب
بکاخ اندر آمد خداوند رخش
همه فرش و دیبای او کرد بخش
پریچهرگان سپهبدپرست
گرفته همه دست گردان بدست
گرانمایه اسبان و زین پلنگ
نشانده گهر در جناغ خدنگ
ازان پس ز ایوان ببستند بار
بتوران نکردند بس روزگار
ز بهر بنه تاخت اسبان بزور
بدان تا نخیزد ازان کار شور
چنان رنجه بد رستم از رنج راه
که بر سرش بر درد بود از کلاه
سواران ز بس رنج و اسبان ز تگ
یکی را بتن بر نجنبید رگ
بلشکر فرستاد رستم پیام
که شمشیر کین بر کشید از نیام
که من بیگمانم کزین پس بکین
سیه گردد از سم اسبان زمین
گشن لشکری سازد افراسیاب
بنیزه بپوشد رخ آفتاب
برفتند یکسر سواران جنگ
همه رزم را تیز کردند چنگ
همه نیزه‌داران زدوده سنان
همه جنگ را گرد کرده عنان
منیژه نشسته بخیمه درون
پرستنده بر پیش او رهنمون
یکی داستان زد تهمتن بروی
که گر می بریزد نریزدش بوی
چنینست رسم سرای سپنج
گهی ناز و نوش و گهی درد و رنج

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برفتند با رستم آن هفت گرد
بنه اشکش تیزهش را سپرد
هوش مصنوعی: رستم و هفت گردان به سفر رفتند و او اشک تیزه‌اش را به دریا سپرد.
عنانها فگندند بر پیش زین
کشیدند یکسر همه تیغ کین
هوش مصنوعی: با کمال قدرت، آن‌ها افسارها را رها کردند و با تمام توان، شمشیرهای انتقام را به پیش کشیدند.
بشد تا بدرگاه افراسیاب
بهنگام سستی و آرام و خواب
هوش مصنوعی: او به درگاه افراسیاب رفت، زمانی که او در حال استراحت و آرامش بود.
برآمد ز ناگه ده و دار و گیر
درخشیدن تیغ و باران تیر
هوش مصنوعی: ناگهان دهکده و سرزمین پر شد از درخشش شمشیرها و بارش تیرها.
سران را بسی سر جدا شد ز تن
پر از خاک ریش و پر از خون دهن
هوش مصنوعی: سران بسیاری از بدنشان جدا شدند، ریش‌هایشان پر از خاک و دهان‌هایشان پر از خون است.
ز دهلیز در رستم آواز داد
که خواب تو خوش باد و گردانت شاد
هوش مصنوعی: از گوشه‌ای در دل رستم صدایی به گوش رسید که آرزو می‌کند خوابش خوش باشد و دلش شاداب.
بخفتی تو بر گاه و بیژن بچاه
مگر باره دیدی ز آهن براه
هوش مصنوعی: تو در مکانی خوابیده‌ای، و بیژن در چاه است؛ آیا بار سنگینی از آهن را در راه دیده‌ای؟
منم رستم زابلی پور زال
نه هنگام خوابست و آرام و هال
هوش مصنوعی: من رستم، پسر زال هستم؛ در حالتی نیستم که خواب و آرامش داشته باشم.
شکستم در بند زندان تو
که سنگ گران بد نگهبان تو
هوش مصنوعی: من از بند زندانی که تو در آن هستی رها شدم، گرچه نگهبان تو بسیار محکم و سخت‌فروش است.
رها شد سر و پای بیژن ز بند
بداماد بر کس نسازد گزند
هوش مصنوعی: بیژن از قید و بند آزاد شد و هیچ آسیبی به کسی نمی‌زند.
ترا رزم و کین سیاوخش بس
بدین دشت گردیدن رخش بس
هوش مصنوعی: تو در میدان جنگ و درگیری به مانند سیاوخش هستی و حضور تو در این دشت، همچون وجود رخش، سمبل قدرت و شجاعت است.
همیدون برآورد بیژن خروش
که ای ترک بدگوهر تیره هوش
هوش مصنوعی: بیژن با صدای بلند اعلام کرد که ای ترک، تو که کاملاً بی‌خود و بی‌فکر هستی، حرف‌های بدی زدی.
براندیش زان تخت فرخنده‌جای
مرا بسته در پیش کرده بپای
هوش مصنوعی: من به خاطر آن تخت خوشبویی که دارم، در وضعیت خوبی قرار دارم و اکنون در برابر تو ایستاده‌ام.
همی رزم جستی بسان پلنگ
مرا دست بسته بکردار سنگ
هوش مصنوعی: در جنگ و نبرد مانند پلنگی چالاک و قوی، اما به دلیل مشکلاتی، با دستانی بسته و ناتوان شده‌ام.
کنونم گشاده بهامون ببین
که با من نجوید ژیان شیر کین
هوش مصنوعی: اکنون بیا و به من نگاه کن که چطور در میان نجوای دلنشین خود، شیری را جستجو می‌کنم.
بزد دست بر جامه افراسیاب
که جنگ‌آوران را ببستست خواب
هوش مصنوعی: دست خود را بر لباس افراسیاب زد، زیرا خواب بر جنگاوران چیره شده بود.
بفرمود زان پس که گیرند راه
بدان نامداران جوینده گاه
هوش مصنوعی: سپس دستور دادند که راه را برای آن ناموران جستجوگر بگیرند.
ز هر سو خروش تکاپوی خاست
ز خون ریختن بر درش جوی خاست
هوش مصنوعی: از هر سو صدا و هیاهوی تلاش و کوشش به گوش می‌رسد و بر اثر ریختن خون، درِ آن مکان به مانند جوی آب پر شده است.
هرآنکس که آمد ز توران سپاه
زمانه تهی ماند زو جایگاه
هوش مصنوعی: هر کس که از توران به میدان جنگ آمد، در برابر زمان و قدرت او، جایگاهی نداشت و از سپاه او بی‌بهره ماند.
گرفتند بر کینه جستن شتاب
ازان خانه بگریخت افراسیاب
هوش مصنوعی: افراسیاب به سرعت از آن خانه گریخت، چرا که در پی انتقام بودند و او از کینه و دشمنی فرار می‌کرد.
بکاخ اندر آمد خداوند رخش
همه فرش و دیبای او کرد بخش
هوش مصنوعی: خدای رخش به کاخی وارد شد و همه فرش‌ها و پارچه‌های زیبایش را بخشید.
پریچهرگان سپهبدپرست
گرفته همه دست گردان بدست
هوش مصنوعی: زیباترین چهره‌ها که به فرماندهی سپاه می‌پرستند، همگی دست به دست هم داده‌اند.
گرانمایه اسبان و زین پلنگ
نشانده گهر در جناغ خدنگ
هوش مصنوعی: اسب‌های باارزش و زین‌دار با نشان پلنگ، گوهری را در سینه‌ی خود حمل می‌کنند.
ازان پس ز ایوان ببستند بار
بتوران نکردند بس روزگار
هوش مصنوعی: پس از آن، دروازه ایوان را بستند و دیگر به استقبال بتی که از سرزمین توران آمده بود، نرفتند و زمان زیادی هم به این ترتیب گذشت.
ز بهر بنه تاخت اسبان بزور
بدان تا نخیزد ازان کار شور
هوش مصنوعی: به خاطر چوب، اسبان را با زور به تاخت درآور، تا از آن کار عجیب و ناخوشایند برنخیزد.
چنان رنجه بد رستم از رنج راه
که بر سرش بر درد بود از کلاه
هوش مصنوعی: رستم به‌قدری از مشکلات و سختی‌های راه رنج می‌برد که حتی کلاهی که به سر دارد نیز بر اثر دردهایش سنگین و آزاردهنده شده است.
سواران ز بس رنج و اسبان ز تگ
یکی را بتن بر نجنبید رگ
هوش مصنوعی: سواران به خاطر رنج‌های فراوان و اسب‌ها به دلیل فشارهای حاصل از دویدن، دیگر توان و انرژی ندارند و هیچ‌کدام حتی برای تکان خوردن هم آماده نیستند.
بلشکر فرستاد رستم پیام
که شمشیر کین بر کشید از نیام
هوش مصنوعی: رستم پیامی به لشکر فرستاد که سلاح انتقام را از جا خارج کرده و آماده است.
که من بیگمانم کزین پس بکین
سیه گردد از سم اسبان زمین
هوش مصنوعی: من به یقین می‌دانم که از این پس سرزمین به خاطر سم اسبان سیاه خواهد شد.
گشن لشکری سازد افراسیاب
بنیزه بپوشد رخ آفتاب
هوش مصنوعی: یک نیروی گرسنه و قوی از افراسیاب شکل می‌گیرد، که با پوشیدن زره‌ای درخشان، چهره‌اش به روشنی خورشید می‌درخشد.
برفتند یکسر سواران جنگ
همه رزم را تیز کردند چنگ
هوش مصنوعی: همه سواران جنگ به طور کامل رفتند و آماده نبرد شدند، و مهارت‌های خود را در جنگ بالا بردند.
همه نیزه‌داران زدوده سنان
همه جنگ را گرد کرده عنان
هوش مصنوعی: همه جنگجویان با نیزه‌هایشان آماده نبرد هستند و به خوبی به سمت جنگ رفته‌اند.
منیژه نشسته بخیمه درون
پرستنده بر پیش او رهنمون
هوش مصنوعی: منیژه در داخل خیمه نشسته و پرستنده‌اش در پیش او به همراه راهنمایی و هدایت او حضور دارد.
یکی داستان زد تهمتن بروی
که گر می بریزد نریزدش بوی
هوش مصنوعی: یکی داستانی برای تهمتن نقل کرد که اگر او بخواهد، حتی اگر چیزی بریزد، بوی بدی از آن برنمی خیزد.
چنینست رسم سرای سپنج
گهی ناز و نوش و گهی درد و رنج
هوش مصنوعی: زندگی گاهی خوشی و لذت دارد و گاهی سختی و درد، این طبیعی است که در این دنیا این تغییرات اتفاق بیفتد.