گنجور

بخش ۲

ز شاهیش بگذشت چون هفت سال
همه موبدان زو به رنج و وبال
سر سال هشتم مه فروَدین
که پیدا کند در جهان هور دین
یکی کودک آمدش هرمزد روز
به نیک اختر و فال گیتی فروز
هم‌آنگه پدر کرد بهرام نام
ازان کودک خرد شد شادکام
به در بر ستاره‌شمر هرک بود
که شایست گفتار ایشان شنود
یکی مایه‌ور بود با فر و هوش
سر هندوان بود نامش سروش
یکی پارسی بود هشیار نام
که بر چرخ کردی به دانش لگام
بفرمود تا پیش شاه آمدند
هشیوار و جوینده راه آمدند
به صلاب کردند ز اختر نگاه
هم از زیچ رومی بجستند راه
از اختر چنان دید خرم نهان
که او شهریاری بود در جهان
ابر هفت کشور بود پادشا
گو شاددل باشد و پارسا
برفتند پویان بر شهریار
همان زیچ و صلابها بر کنار
بگفتند با تاجور یزدگرد
که دانش ز هرگونه کردیم گرد
چنان آمد اندر شمار سپهر
که دارد بدین کودک خرد مهر
مر او را بود هفت کشور زمین
گرانمایه شاهی بود بافرین
ز گفتارشان شاد شد شهریار
ببخشیدشان گوهر شاهوار
چو ایشان برفتند زان بارگاه
رد و موبد و پاک دستور شاه
نشستند و جستند هرگونه رای
که تا چارهٔ آن چه آید به جای
گرین کودک خرد خوی پدر
نگیرد شو خسروی دادگر
گر ایدونک خوی پدر دارد اوی
همه بوم زیر و زبر دارد اوی
نه موبد بود شاد و نه پهلوان
نه او در جهان شاد روشن‌روان
همه موبدان نزد شاه آمدند
گشاده‌دل و نیک‌خواه آمدند
بگفتند کاین کودک برمنش
ز بیغاره دورست و ز سرزنش
جهان سربسر زیر فرمان اوست
به هر کشوری باژ و پیمان اوست
نگه کن به جایی که دانش بود
ز داننده کشور به رامش بود
ز پرمایگان دایگانی گزین
که باشد ز کشور برو آفرین
هنر گیرد این شاه خرم نهان
ز فرمان او شاد گردد جهان
چو بشنید زان موبدان یزدگرد
ز کشور فرستادگان کرد گرد
هم‌انگه فرستاد کسها به روم
به هند و به چین و به آباد بوم
همان نامداری سوی تازیان
بشد تا ببیند به سود و زیان
به هر سو همی رفت خواننده‌ای
که بهرام را پروراننده‌ای
بجوید سخنگوی و دانش‌پذیر
سخن‌دان و هر دانشی یادگیر
بیامد ز هر کشوری موبدی
جهاندیده و نیک‌پی بخردی
چو یکسر بدان بارگاه آمدند
پژوهنده نزدیک شاه آمدند
بپرسید بسیار و بنواختشان
به هر برزنی جایگه ساختشان
برفتند نعمان و منذر به شب
بسی نامداران گرد از عرب
بزرگان چو در پارس گرد آمدند
بر تاجور یزدگرد آمدند
همی گفت هرکس که ما بنده‌ایم
سخن بشنویم و سراینده‌ایم
که باید چنین روزگار از مهان
که بایسته فرزند شاه جهان
به بر گیرد و دانش آموزدش
دل از تیرگیها بیفروزدش
ز رومی و هندی و از پارسی
نجومی و گر مردم هندسی
همه فیلسوفان بسیاردان
سخن‌گوی وز مردم کاردان
بگفتند هریک به آواز نرم
که ای شاه باداد و با رای و شرم
همه سربسر خاک پای توایم
به دانش همه رهنمای توایم
نگر تا پسندت که آید همی
وگر سودمندت که آید همی
چنین گفت منذر که ما بنده‌ایم
خود اندر جهان شاه را زنده‌ایم
هنرهای ما شاه داند همه
که او چون شبانست و ما چون رمه
سواریم و گردیم و اسپ افگنیم
کسی را که دانا بود بشکنیم
ستاره‌شمر نیست چون ما کسی
که از هندسه بهره دارد بسی
پر از مهر شاهست ما را روان
به زیر اندرون تازی اسپان دمان
همه پیش فرزند تو بنده‌ایم
بزرگی وی را ستاینده‌ایم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز شاهیش بگذشت چون هفت سال
همه موبدان زو به رنج و وبال
هوش مصنوعی: بعد از گذشت هفت سال از شاهی او، همه موبدان از دست او به زحمت و عذاب افتاده بودند.
سر سال هشتم مه فروَدین
که پیدا کند در جهان هور دین
هوش مصنوعی: در آغاز سال هشتم، در زمان فرودین، نور حقیقت و روشنی دین در جهان نمایان می‌شود.
یکی کودک آمدش هرمزد روز
به نیک اختر و فال گیتی فروز
هوش مصنوعی: یک کودک به نام هرمزد در روزی خوش‌اقبال و با شگون به دنیا آمد.
هم‌آنگه پدر کرد بهرام نام
ازان کودک خرد شد شادکام
هوش مصنوعی: در آن زمان، پدر بهرام نامگذاری کرد و از آن کودک کوچک بسیار خوشحال شد.
به در بر ستاره‌شمر هرک بود
که شایست گفتار ایشان شنود
هوش مصنوعی: هر کس به درگاه ستاره‌شمار برود، باید شایستگی شنیدن سخنان آن‌ها را داشته باشد.
یکی مایه‌ور بود با فر و هوش
سر هندوان بود نامش سروش
هوش مصنوعی: یک فرد با استعداد و باهوش بود که نامش سروش بود و در سرزمین هند زندگی می‌کرد.
یکی پارسی بود هشیار نام
که بر چرخ کردی به دانش لگام
هوش مصنوعی: یک شخص باهوش و خردمند فارسی زبان بود که با دانش و آگاهی خود، کنترل و مدیریتی بر جهان و اوضاع آن برقرار کرد.
بفرمود تا پیش شاه آمدند
هشیوار و جوینده راه آمدند
هوش مصنوعی: فرمان داده شد که هشیار و جستجوگر راه به حضور شاه بیایند.
به صلاب کردند ز اختر نگاه
هم از زیچ رومی بجستند راه
هوش مصنوعی: ستاره‌ای که در آسمان بود، برای نظری به سوی مرگ و بخت بد، دچار تغییر شد و از آن زیبایی‌های رومی عبور کرد.
از اختر چنان دید خرم نهان
که او شهریاری بود در جهان
هوش مصنوعی: از ستاره به گونه‌ای خرم و پنهان دیده می‌شود که انگار او در دنیا یک پادشاه است.
ابر هفت کشور بود پادشا
گو شاددل باشد و پارسا
هوش مصنوعی: ابر نمایندهٔ پادشاهی است که بر هفت کشور فرمانروایی می‌کند و باید شاداب و نیکوکار باشد.
برفتند پویان بر شهریار
همان زیچ و صلابها بر کنار
هوش مصنوعی: شخصیت‌های فعال و پرجنب‌وجوش به نزد پادشاه رفتند، همانطور که نیروها و قدرت‌ها در کنار او قرار داشتند.
بگفتند با تاجور یزدگرد
که دانش ز هرگونه کردیم گرد
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که برای یزدگرد، پادشاه تاجدار، دانشی از هر نوع و جنسی به دست آورده‌ایم. به عبارتی دیگر، بر تنوع و گستردگی دانش خود افزوده‌ایم و به دنبال تعلیم و یادگیری در همه زمینه‌ها بوده‌ایم.
چنان آمد اندر شمار سپهر
که دارد بدین کودک خرد مهر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی به قدری درخشان و برجسته است که در کنار سایر ستاره‌ها و آسمان، مانند یک کودک با محبت و معصوم به نظر می‌رسد. به عبارت دیگر، او به اندازه‌ای نورانیت و ارزش دارد که در مقایسه با دیگران، ویژگی‌های خاصش واضح و نمایان است.
مر او را بود هفت کشور زمین
گرانمایه شاهی بود بافرین
هوش مصنوعی: او کسی بود که صاحب هفت کشور ارزشمند بود و به عنوان یک شاه بزرگ و قابل ستایش شناخته می‌شد.
ز گفتارشان شاد شد شهریار
ببخشیدشان گوهر شاهوار
هوش مصنوعی: شهریار از صحبت‌های آنها خوشحال شد و به آنها به خاطر گفتارشان، جواهرهای باارزش بخشید.
چو ایشان برفتند زان بارگاه
رد و موبد و پاک دستور شاه
هوش مصنوعی: وقتی آن افراد از آن کاخ و مکان با عظمت رفتند، رئیس مذهبی و معلم پاک شاه نیز رفت.
نشستند و جستند هرگونه رای
که تا چارهٔ آن چه آید به جای
هوش مصنوعی: آنها گرد هم آمدند و هر نظری را بررسی کردند تا راه حلی برای مشکل پیدا کنند.
گرین کودک خرد خوی پدر
نگیرد شو خسروی دادگر
هوش مصنوعی: اگر کودک کوچک، ویژگی‌های پدر را نگیرد، نباید انتظار داشته باشد که در آینده حکمرانی عادل باشد.
گر ایدونک خوی پدر دارد اوی
همه بوم زیر و زبر دارد اوی
هوش مصنوعی: اگر او به خوبی‌های پدرش آشنا باشد، همه جا را به هم می‌ریزد و دگرگون می‌کند.
نه موبد بود شاد و نه پهلوان
نه او در جهان شاد روشن‌روان
هوش مصنوعی: نه هیچ‌کس از روحانیان شاد بود و نه قهرمانان، و نه کسی در این دنیا از خوشی و روشنی دلشاد بود.
همه موبدان نزد شاه آمدند
گشاده‌دل و نیک‌خواه آمدند
هوش مصنوعی: تمامی روحانیون با دل‌های باز و نیک‌خواه نزد شاه جمع شدند.
بگفتند کاین کودک برمنش
ز بیغاره دورست و ز سرزنش
هوش مصنوعی: گفتند که این کودک به خاطر رفتار نیکش، از هرگونه بدی و سرزنش دور است.
جهان سربسر زیر فرمان اوست
به هر کشوری باژ و پیمان اوست
هوش مصنوعی: کل جهان تحت سلطه و فرمان اوست و در هر سرزمینی از او مالیات و عهد و پیمان گرفته می‌شود.
نگه کن به جایی که دانش بود
ز داننده کشور به رامش بود
هوش مصنوعی: به جایی نگاه کن که علم و دانش وجود دارد، زیرا در آن مکان، دانایان و حکیمان به آرامش و خوشی دست یافته‌اند.
ز پرمایگان دایگانی گزین
که باشد ز کشور برو آفرین
هوش مصنوعی: از میان زنان با ارزش و سرزنده، بهترین را انتخاب کن که او از سرزمین‌های با شکوه و پربار می‌آید.
هنر گیرد این شاه خرم نهان
ز فرمان او شاد گردد جهان
هوش مصنوعی: هنر این شاه خوشبخت به طور پنهانی در دست دارد و به لطف فرمان او، جهان خوشحال و شاداب می‌شود.
چو بشنید زان موبدان یزدگرد
ز کشور فرستادگان کرد گرد
هوش مصنوعی: زمانی که یزدگرد از موبدان شنید، نمایندگانی را به سوی کشور فرستاد.
هم‌انگه فرستاد کسها به روم
به هند و به چین و به آباد بوم
هوش مصنوعی: در آن زمان پیام‌هایی به مناطق مختلف مانند روم، هند، چین و دیگر سرزمین‌های آباد فرستادند.
همان نامداری سوی تازیان
بشد تا ببیند به سود و زیان
هوش مصنوعی: یک فرد با مقام و منزلت در میان عرب‌ها به سمت آن‌ها رفت تا وضعیت خوب و بد را مشاهده کند.
به هر سو همی رفت خواننده‌ای
که بهرام را پروراننده‌ای
هوش مصنوعی: خواننده‌ای در حال حرکت بود که بهرام، شخصیتی بزرگ و تاثیرگذار، را تربیت و پرورش داده است.
بجوید سخنگوی و دانش‌پذیر
سخن‌دان و هر دانشی یادگیر
هوش مصنوعی: به دنبال کسی باش که سخن بگوید و علمی را بیاموزد، و هر دانشی را فرا بگیر.
بیامد ز هر کشوری موبدی
جهاندیده و نیک‌پی بخردی
هوش مصنوعی: از هر سرزمینی مردی عاقل و فرهیخته با تجربه و نیک‌نام آمد.
چو یکسر بدان بارگاه آمدند
پژوهنده نزدیک شاه آمدند
هوش مصنوعی: وقتی که همه به آن قصر بزرگ رسیدند، دلسوزان و جویندگان علم نزد پادشاه رفتند.
بپرسید بسیار و بنواختشان
به هر برزنی جایگه ساختشان
هوش مصنوعی: از آنها پرسش‌های زیادی کردند و به خوبی با آنها رفتار کردند و برای هر گروهی جایی مناسب مهیا ساختند.
برفتند نعمان و منذر به شب
بسی نامداران گرد از عرب
هوش مصنوعی: نعمان و منذر به همراه جمعی از بزرگان عرب در شب رفتند.
بزرگان چو در پارس گرد آمدند
بر تاجور یزدگرد آمدند
هوش مصنوعی: بزرگان وقتی دور هم جمع شدند، به یزدگرد، پادشاه پارس، پیوستند.
همی گفت هرکس که ما بنده‌ایم
سخن بشنویم و سراینده‌ایم
هوش مصنوعی: هر کسی که ما را بندگی می‌کند، باید سخن را بشنود و ما را سراینده بداند.
که باید چنین روزگار از مهان
که بایسته فرزند شاه جهان
هوش مصنوعی: روزگار باید به گونه‌ای باشد که شایستهٔ فرزند شاه جهان باشد.
به بر گیرد و دانش آموزدش
دل از تیرگیها بیفروزدش
هوش مصنوعی: او آغوش خود را به روی او می‌گشاید و به او علم می‌آموزد و دلش را از تاریکی‌ها روشن می‌کند.
ز رومی و هندی و از پارسی
نجومی و گر مردم هندسی
هوش مصنوعی: از روم و هند و ایرانی‌ها، همگی دانش نجومی دارند و اگر هم که کسی به علم هندسه مشغول باشد.
همه فیلسوفان بسیاردان
سخن‌گوی وز مردم کاردان
هوش مصنوعی: تمامی فیلسوفان افرادی هستند که دانش زیادی دارند و می‌توانند خوب صحبت کنند، اما مردم از روی تجربه و توانمندی‌های عملی خود به کار می‌پردازند.
بگفتند هریک به آواز نرم
که ای شاه باداد و با رای و شرم
هوش مصنوعی: هر کدام به آرامی گفتند که ای پادشاه، با عدالت و اندیشه و با احترام رفتار کن.
همه سربسر خاک پای توایم
به دانش همه رهنمای توایم
هوش مصنوعی: ما همه در خدمت تو هستیم و به خاطر تو به آموختن و یادگیری پرداخته‌ایم. هر کدام از ما آماده‌یم تا راهنمایی‌ات کنیم.
نگر تا پسندت که آید همی
وگر سودمندت که آید همی
هوش مصنوعی: به این فکر کن که چه چیزی مورد پسند توست و چه چیزی می‌تواند برایت مفید باشد.
چنین گفت منذر که ما بنده‌ایم
خود اندر جهان شاه را زنده‌ایم
هوش مصنوعی: منذر می‌گوید که ما بندگان هستیم و در این دنیا تنها به خاطر شاه زنده‌ایم.
هنرهای ما شاه داند همه
که او چون شبانست و ما چون رمه
هوش مصنوعی: ما هنرمندان را شاه می‌شناسد، زیرا او مانند یک شبان است و ما شبیه به رمه‌ای هستیم که تحت نظر او هستیم.
سواریم و گردیم و اسپ افگنیم
کسی را که دانا بود بشکنیم
هوش مصنوعی: ما سوار هستیم و حرکت می‌کنیم و اسب را به جلو می‌رانیم تا کسی را که داناست متوقف کنیم و به چالش بکشیم.
ستاره‌شمر نیست چون ما کسی
که از هندسه بهره دارد بسی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به اندازه ما از زیبایی‌های دنیا و علم الهی بهره‌مند نیست؛ مانند ستاره‌شمار نیستیم.
پر از مهر شاهست ما را روان
به زیر اندرون تازی اسپان دمان
هوش مصنوعی: روح ما سرشار از محبت پادشاه است و در نهایت به زیر اندام اسبان تازی خواهد رفت.
همه پیش فرزند تو بنده‌ایم
بزرگی وی را ستاینده‌ایم
هوش مصنوعی: ما همه در برابر فرزند تو خدمتگزار هستیم و به بزرگی او افتخار و ستایش می‌کنیم.

حاشیه ها

1402/10/27 01:12
جباری

در بیت دوم «فرودین» درست است.