بخش ۱
چو شد پادشا بر جهان یزدگرد
سپه را ز دشت اندرآورد گرد
کلاه برادر به سر بر نهاد
همی بود ازان مرگ ناشاد شاد
چنین گفت با نامداران شهر
که هرکس که از داد یابند بهر
نخست از نیایش به یزدان کنید
دل از داد ما شاد و خندان کنید
بدان را نمانم که دارند هوش
وگر دست یازند بد را بکوش
کسی کو بجوید ز ما راستی
بیارامد از کژی و کاستی
به هرجای جاه وی افزون کنیم
ز دل کینه و آز بیرون کنیم
سگالش نگوییم جز با ردان
خردمند و بیداردل موبدان
کسی را کجا پر ز آهو بود
روانش ز بیشی به نیرو بود
به بیچارگان بر ستم سازد اوی
گر از چیز درویش بفرازد اوی
بکوشیم و نیروش بیرون کنیم
به درویش ما نازش افزون کنیم
کسی کو بپرهیزد از خشم ما
همی بگذرد تیز بر چشم ما
همی بستر از خاک جوید تنش
همان خنجر هندوی گردنش
به فرمان ما چشم روشن کنید
خرد را به تن بر چو جوشن کنید
تن هرکسی گشت لرزان چو بید
که گوپال و شمشیرشان بد امید
چو شد بر جهان پادشاهیش راست
بزرگی فزون کرد و مهرش بکاست
خردمند نزدیک او خوار گشت
همه رسم شاهیش بیکار گشت
کنارنگ با پهلوان و ردان
همان دانشی پرخرد موبدان
یکی گشت با باد نزدیک اوی
جفا پیشه شد جان تاریک اوی
سترده شد از جان او مهر و داد
به هیچ آرزو نیز پاسخ نداد
کسی را نبد نزد او پایگاه
به ژرفی مکافات کردی گناه
هرانکس که دستور بد بر درش
فزایندهٔ اختر و افسرش
همه عهد کردند با یکدگر
که هرگز نگویند زان بوم و بر
همه یکسر از بیم پیچان شدند
ز هول شهنشاه بیجان شدند
فرستادگان آمدندی ز راه
همان زیردستان فریادخواه
چو دستور زان آگهی یافتی
بدان کارها تیز بشتافتی
به گفتار گرم و به آواز نرم
فرستاده را راه دادی به شرم
بگفتی که شاه از در کار نیست
شما را بدو راه دیدار نیست
نمودم بدو هرچ درخواستی
به فرمانش پیدا شد آن راستی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو شد پادشا بر جهان یزدگرد
سپه را ز دشت اندرآورد گرد
هوش مصنوعی: زمانی که یزدگرد بر سرزمین پادشاهی کرد، سپاه را از دشت به میدان آورد.
کلاه برادر به سر بر نهاد
همی بود ازان مرگ ناشاد شاد
هوش مصنوعی: برادر کلاهی به سر گذاشت و به این ترتیب، از مرگ ناخوشایند خود را شاداب نشان داد.
چنین گفت با نامداران شهر
که هرکس که از داد یابند بهر
هوش مصنوعی: او به بزرگان شهر گفت که هر کسی که از عدالت بهرهمند شود، در واقع از نعمتهای خوب و ارزشمند برخوردار است.
نخست از نیایش به یزدان کنید
دل از داد ما شاد و خندان کنید
هوش مصنوعی: ابتدا با نیایش و دعا به خداوند، دلهایمان را شاد و خوشحال کنید.
بدان را نمانم که دارند هوش
وگر دست یازند بد را بکوش
هوش مصنوعی: من از کسانی که هوش و ذکاوت دارند، دور نمیشوم و اگر اقدام به کار بدی کنند، تلاش میکنم تا آنها را متوقف کنم.
کسی کو بجوید ز ما راستی
بیارامد از کژی و کاستی
هوش مصنوعی: هر کسی که حقیقت را از ما جستجو کند، از نواقص و کمبودها آرامش خواهد یافت.
به هرجای جاه وی افزون کنیم
ز دل کینه و آز بیرون کنیم
هوش مصنوعی: هر جا که مقام و منزلت او را بالا ببریم، از دل کینه و حسد را دور خواهیم کرد.
سگالش نگوییم جز با ردان
خردمند و بیداردل موبدان
هوش مصنوعی: در صحبتهایمان تنها با افراد عاقل و باهوش و کسانی که در دلشان آگاهی وجود دارد، باید به بررسی مسائل بپردازیم.
کسی را کجا پر ز آهو بود
روانش ز بیشی به نیرو بود
هوش مصنوعی: کسی که روحش سرشار از محبت و لطافت است، مانند آهویی است که از دل جنگل به سوی نیرویی میشتابد.
به بیچارگان بر ستم سازد اوی
گر از چیز درویش بفرازد اوی
هوش مصنوعی: اگر کسی بر بیچارگان ظلم کند، هرگز نمیتواند خود را برتر از آنها ببیند، حتی اگر به چیزهای دنیوی دست یابد.
بکوشیم و نیروش بیرون کنیم
به درویش ما نازش افزون کنیم
هوش مصنوعی: بیایید تلاش کنیم و قدرت خود را به نمایش بگذاریم، تا بتوانیم به درویش محبت و توجه بیشتری عطا کنیم.
کسی کو بپرهیزد از خشم ما
همی بگذرد تیز بر چشم ما
هوش مصنوعی: کسی که از خشم ما دوری کند، به راحتی و سرعت از دید ما میگذرد.
همی بستر از خاک جوید تنش
همان خنجر هندوی گردنش
هوش مصنوعی: تن او همچون بستر، به دنبال خاک میگردد، اما همانند خنجری هندی، گردن او را تهدید میکند.
به فرمان ما چشم روشن کنید
خرد را به تن بر چو جوشن کنید
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به اراده ما، هوش و فهم خود را مانند زرهی بر تن کنید و آن را روشن و آماده بسازید. به عبارتی دیگر، خرد و دانایی را به کار بگیرید و از آن بهرهمند شوید.
تن هرکسی گشت لرزان چو بید
که گوپال و شمشیرشان بد امید
هوش مصنوعی: تن هر انسانی چون بید میلرزد، زیرا که گوپال و شمشیرشان، امیدی به همراه ندارند.
چو شد بر جهان پادشاهیش راست
بزرگی فزون کرد و مهرش بکاست
هوش مصنوعی: زمانی که حکومت او بر جهان برقرار شد، بزرگیش بیشتر شد و محبتش کاهش یافت.
خردمند نزدیک او خوار گشت
همه رسم شاهیش بیکار گشت
هوش مصنوعی: در نزد پادشاه، افراد دانا و خردمند اعتبار و ارزش خود را از دست میدهند و تمامی آداب و رسوم سلطنتی بیفایده میشود.
کنارنگ با پهلوان و ردان
همان دانشی پرخرد موبدان
هوش مصنوعی: در کنار قهرمانان و بزرگان، همان دانش و خردی که از موبدان کسب شده است.
یکی گشت با باد نزدیک اوی
جفا پیشه شد جان تاریک اوی
هوش مصنوعی: کسی به تندی و نیکویی باد نزدیک او شد و او را که به بیرحمی معروف بود، با جان تاریکی که داشت، درک کرد.
سترده شد از جان او مهر و داد
به هیچ آرزو نیز پاسخ نداد
هوش مصنوعی: از دل او عشق و محبت پاک شد و هیچگونه امید و آرزویی هم به او جواب نداد.
کسی را نبد نزد او پایگاه
به ژرفی مکافات کردی گناه
هوش مصنوعی: هیچکس به نزد او جایگاهی ندارد؛ اگر عمیقاً به کیفر گرفتار شوی، گناه تو است.
هرانکس که دستور بد بر درش
فزایندهٔ اختر و افسرش
هوش مصنوعی: هر کسی که به او ظلم و بدی شود، ستاره و مقام او در آسمان بالاتر میرود.
همه عهد کردند با یکدگر
که هرگز نگویند زان بوم و بر
هوش مصنوعی: همه با هم توافق کردند که هرگز درباره آن سرزمین و سرنوشتش صحبت نکنند.
همه یکسر از بیم پیچان شدند
ز هول شهنشاه بیجان شدند
هوش مصنوعی: همه به خاطر ترس و وحشت به هم پیچیدند و بیحال شدند، چون از جلال و هیبت پادشاه میترسیدند.
فرستادگان آمدندی ز راه
همان زیردستان فریادخواه
هوش مصنوعی: فرستادگان از راه رسیدند تا صدای زیردستانی را که نیازمند کمک بودند، به گوش مسئولان برسانند.
چو دستور زان آگهی یافتی
بدان کارها تیز بشتافتی
هوش مصنوعی: زمانی که از آن دستور مطلع شدی، سریعاً به انجام آن کارها پرداختی.
به گفتار گرم و به آواز نرم
فرستاده را راه دادی به شرم
هوش مصنوعی: با کلام دلنشین و صدای ملایمت، فرستاده را به گونهای راه دادی که از شرم و حیا به خود آمده است.
بگفتی که شاه از در کار نیست
شما را بدو راه دیدار نیست
هوش مصنوعی: شما گفتید که شاه در کار نیست و بنابراین شما راهی برای دیدار او ندارید.
نمودم بدو هرچ درخواستی
به فرمانش پیدا شد آن راستی
هوش مصنوعی: من هر چه خواستم به او نشان دادم و به دست آوردن آن، به خواستهاش انجام شد.