گنجور

بخش ۲۸

چو خورشید بر چرخ بنمود دست
شهنشاه بر تخت زرین نشست
فرستادهٔ قیصر آمد به در
خرد یافته موبد پرگهر
به پیش شهنشاه رفتند شاد
سخنها ز هرگونه کردند یاد
فرستاده را موبد شاه گفت
که ای مرد هشیار بی‌یار و جفت
ز گیتی زیانکارتر کار چیست
که بر کردهٔ او بباید گریست
چه دانی تو اندر جهان سودمند
که از کردنش مرد گردد بلند
فرستاده گفت آنک دانا بود
همیشه بزرگ و توانا بود
تن مرد نادان ز گل خوارتر
به هر نیکئی ناسزاوارتر
ز نادان و دانا زدی داستان
شنیدی مگر پاسخ راستان
بدو گفت موبد که نیکو نگر
بیندیش و ماهی به خشکی مبر
فرستاده گفت ای پسندیده مرد
سخن‌ها ز دانش توان یاد کرد
تو این گر دگرگونه دانی بگوی
که از دانش افزون شود آبروی
بدو گفت موبد که اندیشه کن
کز اندیشه بازیب گردد سخن
ز گیتی هرانکو بی‌آزارتر
چنان دان که مرگش زیانکارتر
به مرگ بدان شاد باشی رواست
چو زاید بد و نیک تن مرگ راست
ازین سودمندی بود زان زیان
خرد را میانجی کن اندر میان
چو بشنید رومی پسند آمدش
سخنهای او سودمند آمدش
بخندید و بر شاه کرد آفرین
بدو گفت فرخنده ایران زمین
که تخت شهنشاه بیند همی
چو موبد بروبر نشیند همی
به دانش جهان را بلند افسری
به موبد ز هر مهتری برتری
اگر باژ خواهی ز قیصر رواست
ک دستور تو بر جهان پادشاست
ز گفتار او شاد شد شهریار
دلش تازه شد چو گل اندر بهار
برون شد فرستاده از پیش شاه
شب آمد برآمد درفش سیاه
پدید آمد آن چادر مشکبوی
به عنبر بیالود خورشید روی
شکیبا نبد گنبد تیزگرد
سر خفته از خواب بیدار کرد
درفشی بزد چشمهٔ آفتاب
سر شاه گیتی سبک شد ز خواب
در بار بگشاد سالار بار
نشست از بر تخت خود شهریار
بفرمود تا خلعت آراستند
فرستاده را پیش او خواستند
ز سیمین و زرین و اسپ و ستام
ز دینار گیتی که بردند نام
ز دینار و گوهر ز مشک و عبیر
فزون گشت از اندیشهٔ تیزویر

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو خورشید بر چرخ بنمود دست
شهنشاه بر تخت زرین نشست
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید در آسمان نمایان شد، پادشاه با شکوه بر تخت زرین خود نشسته بود.
فرستادهٔ قیصر آمد به در
خرد یافته موبد پرگهر
هوش مصنوعی: فرستادهٔ امپراتور به درِ خانه آمد و موبدی با دانش و دانی غنی را ملاقات کرد.
به پیش شهنشاه رفتند شاد
سخنها ز هرگونه کردند یاد
هوش مصنوعی: آنها با خوشحالی به حضور پادشاه رفتند و درباره هر موضوعی سخن گفتند و یادآوری کردند.
فرستاده را موبد شاه گفت
که ای مرد هشیار بی‌یار و جفت
هوش مصنوعی: موبد شاه به فرستاده گفت: ای مرد باهوش، بدون هم‌پیمان و یارِ همراه می‌باشی.
ز گیتی زیانکارتر کار چیست
که بر کردهٔ او بباید گریست
هوش مصنوعی: از تمام کارهایی که در زندگی انجام می‌شود، هیچ چیز بیشتر از آسیب‌هایی که از دنیا به ما می‌رسد، دردناک نیست و باید بر آن حسرت خورد.
چه دانی تو اندر جهان سودمند
که از کردنش مرد گردد بلند
هوش مصنوعی: تو از چه می‌دانی که در این جهان چه کارهایی فایده‌مند است، که با انجام آن‌ها مردان بزرگ و برجسته می‌شوند.
فرستاده گفت آنک دانا بود
همیشه بزرگ و توانا بود
هوش مصنوعی: فرستاده گفت: او کسی بود که همیشه دانشمند و بزرگوار و توانا بود.
تن مرد نادان ز گل خوارتر
به هر نیکئی ناسزاوارتر
هوش مصنوعی: اجازه دهید بگویم که انسان نادان حتی از گل هم بی‌ارزش‌تر است و شایسته هر چیز خوب و نیک نیست.
ز نادان و دانا زدی داستان
شنیدی مگر پاسخ راستان
هوش مصنوعی: از نادان و دانا داستانی را شنیدی، حالا آیا برای جواب دادن به راستان آماده‌ای؟
بدو گفت موبد که نیکو نگر
بیندیش و ماهی به خشکی مبر
هوش مصنوعی: موبد به او گفت که با دقت و تفکر نگاه کن و کار نیکو انجام بده، و چیزی را که خاص دریا است، به خشکی نبر.
فرستاده گفت ای پسندیده مرد
سخن‌ها ز دانش توان یاد کرد
هوش مصنوعی: فرستاده گفت: ای مرد محترم، می‌توان از دانایی در گفتارها بهره گرفت.
تو این گر دگرگونه دانی بگوی
که از دانش افزون شود آبروی
هوش مصنوعی: اگر تو چیز جدیدی را درک کنی، بگو که علم و دانش باعث افزایش احترام و وجهه شخص می‌شود.
بدو گفت موبد که اندیشه کن
کز اندیشه بازیب گردد سخن
هوش مصنوعی: موبد به او گفت که فکر کن، زیرا سخن زاده اندیشه است و اندیشه می‌تواند به زیبایی صحبت کند.
ز گیتی هرانکو بی‌آزارتر
چنان دان که مرگش زیانکارتر
هوش مصنوعی: هر کس که در این دنیا بی‌خطر و بی‌ضرر است، بدانید که مرگ او برای دیگران ضرری بیشتری به همراه دارد.
به مرگ بدان شاد باشی رواست
چو زاید بد و نیک تن مرگ راست
هوش مصنوعی: اگر به مرگ فکر کنی و از آن ناامید نباشی، درست است زیرا زندگی همیشه با خوب و بد همراه است و مرگ بخشی از این چرخه طبیعی است.
ازین سودمندی بود زان زیان
خرد را میانجی کن اندر میان
هوش مصنوعی: به خاطر این فایده، از آن ضرر، خرد را واسطه قرار بده و در وسط بگذار.
چو بشنید رومی پسند آمدش
سخنهای او سودمند آمدش
هوش مصنوعی: وقتی رومیش سخنان او را شنید، خوشش آمد و احساس کرد که این گفتار برایش مفید است.
بخندید و بر شاه کرد آفرین
بدو گفت فرخنده ایران زمین
هوش مصنوعی: بخندید و بر پادشاه تحسین کردند و به او گفتند: ایران زمین برای تو نیکو و فرخنده است.
که تخت شهنشاه بیند همی
چو موبد بروبر نشیند همی
هوش مصنوعی: هر کسی که در جایگاه سلطنت قرار گیرد، همچون موبدی بزرگ و محترم در برابر او نشسته و او را می‌بیند.
به دانش جهان را بلند افسری
به موبد ز هر مهتری برتری
هوش مصنوعی: با آگاهی، می‌توان بر جهان تسلط یافت و برتری یافت بر هر کسی که در مقام حکومتی باشد.
اگر باژ خواهی ز قیصر رواست
ک دستور تو بر جهان پادشاست
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی درخواستی از قیصر (پادشاه) داشته باشی، باید بپذیری که فرمان تو باید بر همه جهان حاکم باشد.
ز گفتار او شاد شد شهریار
دلش تازه شد چو گل اندر بهار
هوش مصنوعی: پادشاه از سخنان او خوشحال شد و دلش همچون گل در بهار جوان و سرزنده گشت.
برون شد فرستاده از پیش شاه
شب آمد برآمد درفش سیاه
هوش مصنوعی: پیک پیام‌رسان از پیش شاه خارج شد و شب هنگام، پرچم سیاه به اهتزاز درآمد.
پدید آمد آن چادر مشکبوی
به عنبر بیالود خورشید روی
هوش مصنوعی: چادری خوشبو و زیبا به وجود آمد که مانند مشک عطر دارد و با نور خورشید آراسته شده است.
شکیبا نبد گنبد تیزگرد
سر خفته از خواب بیدار کرد
هوش مصنوعی: کسی که صبر و استقامت ندارد، نمی‌تواند از خواب غفلت بیدار شود و به زندگی و واقعیت‌های آن توجه کند.
درفشی بزد چشمهٔ آفتاب
سر شاه گیتی سبک شد ز خواب
هوش مصنوعی: پرچمی بر افراشته شد که نور آفتاب را به تصویر می‌کشید و سر بزرگ‌ترین پادشاه جهان از خواب بیدار شد.
در بار بگشاد سالار بار
نشست از بر تخت خود شهریار
هوش مصنوعی: سالار بار به آرامی در را باز کرد و بر تخت خود، شهریار نشست.
بفرمود تا خلعت آراستند
فرستاده را پیش او خواستند
هوش مصنوعی: فرمان دادند تا لباس زیبایی آماده کنند و سپس فرستاده را به حضور او خواستند.
ز سیمین و زرین و اسپ و ستام
ز دینار گیتی که بردند نام
هوش مصنوعی: از نقره و طلا و اسب و سلاح، از نام دینار دنیایی که برده‌اند.
ز دینار و گوهر ز مشک و عبیر
فزون گشت از اندیشهٔ تیزویر
هوش مصنوعی: از نظر من، ثروت و جواهرات و عطرهای خوشبو هر چقدر هم که زیاد باشند، نمی‌توانند برتری فکر و اندیشهٔ انسان را تحت‌الشعاع قرار دهند.

حاشیه ها

1403/09/30 13:11
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

گرامی گنجوریان

چند تا نکته جالب در این بخش مشاهده شد که خواستم توجه شما را هم بدان جلب کنم:

1403/09/30 13:11
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

موبد از فرستاده یِ قیصرِ روم سوال می کند:

زیانکارترین و سودمندترین چیزها در جهان چیست?

که پاسخ می دهد: 

سودمندترین چیز را دانایی و دانایان می داند و زیانکارترین چیز هم بودن نادانان و  نادانی!

که مورد قبولِ موبد واقع نمی شود. 

 

1403/09/30 13:11
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

پاسخ موبد این است که زیانکارترین چیز در جهان, مرگ افراد خوب و بی آزار است و سودمندترین چیز در جهان مرگِ بدکاران است!

به قول سعدی:

آنکه خوابش بهتر از بیداری است

آنچنان بد زندگانی مُرده به

1403/09/30 13:11
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

قطعا این دیالوگ منظورِ خود فردوسی است که خواسته است به هر دو مورد اشاره کند آنهم در قالب یک گفتگو بین دو خردمند یکی از ایران و دیگری از روم!

پس دانایی و نیکویی ارزشمندترین و سودمندترین چیز در جهان و  نادانی و ناپاکی  از خسارت بارترین و زیانکارترین چیزها در جهان است.

به امید روزی که دشتِ گردان و شهرِ یاران از اسارتِ نادانی و ناپاکی رها شود.

 

میدان نفتی بازرگان> منطقه میسان> عراق {۳۰ نوامبر ۲۰۲۴}

 

1403/09/30 17:11
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

برون شد فرستاده از پیش شاه
شب آمد   برآمد   درفشِ سیاه
 
فردوسی آمدن شب را به لشکرکشی شب و سپاهیانِ تاریکی تشبیه کرده که درفش و پرچم ظلمت و تاریکی خود را به نشانه پیروزی برافراشته کرده و دنیا را تیره و تار می کند

1403/09/30 17:11
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

درفشی بزد  چشمه یِ آفتاب

سرِ شاهِ گیتی سبک شد زِ خواب

 

این دفعه نوبت پیروزی روز است که فردوسی آمدنِ روز را به لشگر کشی خورشید و سپاهیانش تشبیه کرده که درفش و پرچم خود را به نشانه غلبه بر تاریکی برافراشته است.

به قولِ نظامی گنجوی:
پایانِ شبِ سیه سپید است !  
ظاهرا این جنگ بین تاریکی و روشنایی, خوبی و بدی, زشتی و زیبایی, پاکی و ناپاکی, راستی و نادرستی, حق و باطل, خیر و شر, داد و بیداد, .... تا زمانی که خدا خدایی می کند ادامه خواهد داشت! 

1403/09/30 17:11
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

چون فضایِ شاهنامه فضای حماسی و نبرد است و بویژه در این جا خبری از عشق و عاشقی نیست, تشبیهات شعری نیز متاثر از متن داستان است. 
ولی برای نمونه در دیوان حافظ, خورشید نیازی نیست که لشکرکشی کند, کافی است از مشرقِ ساغر طلوع کند:

خورشیدِ مِی زِ مشرقِ ساغر طلوع کرد
گر برگِ عیش می طلبی ترکِ خواب کن!