گنجور

بخش ۲۶

به نرسی چنین گفت یک روز شاه
کز ایدر برو با نگین و کلاه
خراسان ترا دادم آباد کن
دل زیردستان به ما شاد کن
نگر تا نباشی به جز دادگر
میاویز چنگ اندرین رهگذر
پدر کرد بیداد و پیچد ازان
چو مردی برهنه ز باد خزان
بفرمود تا خلعتش ساختند
گرانمایه گنجی بپرداختند
بدو گفت یزدان پناه تو باد
سر تخت خورشید گاه تو باد
به رفتن دو هفته درنگ آمدش
تن‌آسان خراسان به چنگ آمدش
چو نرسی بشد هفته‌ای برگذشت
دل شاه ز اندیشه پردخته گشت
بفرمود تا موبد موبدان
برفت و بیاورد چندی ردان
بدو گفت شد کار قیصر دراز
رسولش همی دیر یابد جواز
چه مردست و اندر خرد تا کجاست
که دارد روان از خرد پشت راست
بدو گفت موبد انوشه بدی
جهاندار و با فره ایزدی
یکی مرد پیرست با رای و شرم
سخن گفتنش چرب و آواز نرم
کسی کش فلاطون به دست اوستاد
خردمند و بادانش و بانژاد
یکی برمنش بود کامد ز روم
کنون خیره گشت اندرین مرز و بوم
بپژمرد چون لاله در ماه دی
تنش خشک و رخساره همرنگ نی
همه کهترانش به کردار میش
که روز شکارش سگ آید به پیش
به کندی و تندی بما ننگرید
وزین مرز کس را به کس نشمرید
به موبد چنین گفت بهرام گور
که یزدان دهد فر و دیهیم و زور
مرا گر جهاندار پیروز کرد
شب تیره بر بخت من روز کرد
یکی قیصر روم و قیصر نژاد
فریدون ورا تاج بر سر نهاد
بزرگست وز سلم دارد نژاد
ز شاهان فزون‌تر به رسم و به داد
کنون مردمی کرد و فرزانگی
چو خاقان نیامد به دیوانگی
ورا پیش خوانیم هنگام بار
سخن تا چه گوید که آید به کار
وزان پس به خوبی فرستمش باز
ز مردم نیم در جهان بی‌نیاز
یکی رزم جوید سپاه آورد
دگر بزم و زرین کلاه آورد
مرا ارج ایشان بباید شناخت
بزرگ آنک با نامداران بساخت
برو آفرین کرد موبد به مهر
که شادان بدی تا بگردد سپهر

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به نرسی چنین گفت یک روز شاه
کز ایدر برو با نگین و کلاه
هوش مصنوعی: یک روز شاه گفت که از اینجا برو، همراه با انگشتر و کلاهی که داری.
خراسان ترا دادم آباد کن
دل زیردستان به ما شاد کن
هوش مصنوعی: به خراسان رسیدگی کن و آن را آباد ساز، دل زیر دستان را شاد کن.
نگر تا نباشی به جز دادگر
میاویز چنگ اندرین رهگذر
هوش مصنوعی: در زندگی به این نکته توجه کن که در پی شخصی غیر از دادگر نرو و در این مسیر بی‌فایده تلاش نکن.
پدر کرد بیداد و پیچد ازان
چو مردی برهنه ز باد خزان
هوش مصنوعی: پدر با ظلم و ستم رفتار کرد و مثل مردی که در باد پاییز برهنه است، دست و پا می‌زند و به زحمت می‌افتد.
بفرمود تا خلعتش ساختند
گرانمایه گنجی بپرداختند
هوش مصنوعی: او دستور داد تا لباس ارزشمندی برایش آماده کنند و به جای آن، گنجی گرانبها پرداخت شد.
بدو گفت یزدان پناه تو باد
سر تخت خورشید گاه تو باد
هوش مصنوعی: خداوند به تو پناه بدهد و به تو قدرت و برکتی عطا کند که همچون شاه بر تختی نورانی و باعظمت باشی.
به رفتن دو هفته درنگ آمدش
تن‌آسان خراسان به چنگ آمدش
هوش مصنوعی: او با آرامش و راحتی به مدت دو هفته درنگ کرد و در نهایت به سرزمین خراسان رسید.
چو نرسی بشد هفته‌ای برگذشت
دل شاه ز اندیشه پردخته گشت
هوش مصنوعی: زمانی که به او نرسیدی، یک هفته گذشت و دل شاه از اندیشه‌اش پر از نگرانی و تفکر شد.
بفرمود تا موبد موبدان
برفت و بیاورد چندی ردان
هوش مصنوعی: فرمان داد تا موبد بالاترین مقام دینی برود و تعدادی از پیروان یا پارساها را بیاورد.
بدو گفت شد کار قیصر دراز
رسولش همی دیر یابد جواز
هوش مصنوعی: به او گفتند که کارهای قیصر طولانی شده و فرستاده‌اش دیر می‌رسد تا اجازه را بگیرد.
چه مردست و اندر خرد تا کجاست
که دارد روان از خرد پشت راست
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به فردی دارد که با درایت و عقل خود به خوبی در زندگی پیش می‌رود. او به خاطر هوش و ذهنیت قوی‌اش از دیگران متمایز است و به درستی در مسیر زندگی‌اش قدم برمی‌دارد.
بدو گفت موبد انوشه بدی
جهاندار و با فره ایزدی
هوش مصنوعی: موبد به او گفت: تو ای شخص نیکوکار و دارای ویژگی‌های الهی، به والی جهان معتبری تبدیل خواهی شد.
یکی مرد پیرست با رای و شرم
سخن گفتنش چرب و آواز نرم
هوش مصنوعی: مردی سالخورده با دانش و عفت صحبت می‌کند، گفتارش دل‌نشین و صدایش ملایم است.
کسی کش فلاطون به دست اوستاد
خردمند و بادانش و بانژاد
هوش مصنوعی: کسی که علم و دانش بزرگی دارد و از نسل برجسته‌ای است، مانند استاد معروفی است که دانشجویانش تحت هدایت او علم را می‌آموزند.
یکی برمنش بود کامد ز روم
کنون خیره گشت اندرین مرز و بوم
هوش مصنوعی: یک نفر از سرزمین روم به من نزدیک شد، اما اکنون در این سرزمین و دیار گیج و سردرگم شده است.
بپژمرد چون لاله در ماه دی
تنش خشک و رخساره همرنگ نی
هوش مصنوعی: چون در ماه دی، لاله پژمرده و بی‌رنگ می‌شود، تن و چهره‌اش نیز دچار خشکی و کدری می‌گردد.
همه کهترانش به کردار میش
که روز شکارش سگ آید به پیش
هوش مصنوعی: همه زیر دستانش مانند گوسفندانی هستند که روز شکار، سگ‌ها به دنبالشان می‌آیند.
به کندی و تندی بما ننگرید
وزین مرز کس را به کس نشمرید
هوش مصنوعی: به دیگران با سرعت و آرامش نگاه نکنید و هیچ‌کس را در این مرز به دیگری نسبت ندهید.
به موبد چنین گفت بهرام گور
که یزدان دهد فر و دیهیم و زور
هوش مصنوعی: بهرام گور به موبد گفت که خداوند، اهمیت و قدرت و شکوه را به من عطا خواهد کرد.
مرا گر جهاندار پیروز کرد
شب تیره بر بخت من روز کرد
هوش مصنوعی: اگر فرمانروا مرا پیروز کند، شب تاریکی که بر سرنوشت من حاکم است، به روز روشن تبدیل خواهد شد.
یکی قیصر روم و قیصر نژاد
فریدون ورا تاج بر سر نهاد
هوش مصنوعی: یک فرمانروا از روم، که دارای نژاد و تبار فریدون بود، تاجی بر سر او قرار داد.
بزرگست وز سلم دارد نژاد
ز شاهان فزون‌تر به رسم و به داد
هوش مصنوعی: این فرد بزرگ و با ریشه‌ای عالی است و از نسل شاهان به مراتب برتر است، هم به خاطر رفتار نیکش و هم به دلیل عدل و انصافش.
کنون مردمی کرد و فرزانگی
چو خاقان نیامد به دیوانگی
هوش مصنوعی: اکنون مردم هوشمند و با فهمی چون خاقان نیستند که به دیوانگی و رفتارهای غیرعاقلانه بپردازند.
ورا پیش خوانیم هنگام بار
سخن تا چه گوید که آید به کار
هوش مصنوعی: ما در زمان گفت و گو از او می‌خواهیم که نظراتش را بیان کند تا ببینیم چه چیزی مفید و کاربردی خواهد بود.
وزان پس به خوبی فرستمش باز
ز مردم نیم در جهان بی‌نیاز
هوش مصنوعی: سپس به خوبی او را به بازگرداندن می‌فرستم، زیرا از مردم بی‌نیاز و مستقل هستم.
یکی رزم جوید سپاه آورد
دگر بزم و زرین کلاه آورد
هوش مصنوعی: یک نفر به دنبال جنگ و نبرد است و گروهی را به همراه می‌آورد، در حالی که فرد دیگری به دنبال تفریح و سرگرمی است و هدیه‌ای مانند کلاه طلایی می‌آورد.
مرا ارج ایشان بباید شناخت
بزرگ آنک با نامداران بساخت
هوش مصنوعی: باید شأن و منزلت آن‌ها را بشناسی، زیرا که بزرگ کسی است که با نامداران و بزرگ‌ترها ارتباط دارد.
برو آفرین کرد موبد به مهر
که شادان بدی تا بگردد سپهر
هوش مصنوعی: برو و از موبد، احوال خوبی بگیر تا سپهر به دور خود بچرخد و شاداب باشی.

حاشیه ها

1403/09/28 13:11
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

گرامی گنجوریان

لطفا ابیات زیر را شرح دهید.

سپاسگزارم 

 

پدر کرد بیداد و پیچد ازان

چو مردی برهنه ز باد خزان

1403/09/29 00:11
nabavar

فاطمه بانو:

با درود

وقتی بهرام برادرش را به پادشاهی خراسان منصوب کرد به او گفت: تو مانند پدرمان که بیدادگری کرد ومانند برهنه ای پیچان در وزش باد خزان شد، مباش.

منظورش این بود که دادگر باش تا چون پدرمان نشوی.

مانا باشی