گنجور

بخش ۲۴

چو شد ساخته کار آتشکده
همان جای نوروز و جشن سده
بیامد سوی آذرآبادگان
خود و نامداران و آزادگان
پرستندگان پیش آذر شدند
همه موبدان دست بر سر شدند
پرستندگان را ببخشید چیز
وز آتشکده روی بنهاد تیز
خرامان بیامد به شهر صطخر
که شاهنشهان را بدان بود فخر
پراگنده از چرم گاوان میش
که بر پشت پیلان همی راند پیش
هزار و صد و شست قنطار بود
درم بو ازو نیز و دینار بود
که بر پهلوی موبد پارسی
همی نام بردیش پیداوسی
بیاورد پس مشکهای ادیم
بگسترد و شادان برو ریخت سیم
به ره بر هران پل که ویران بدید
رباطی که از کاروانان شنید
ز گیتی دگر هرکه درویش بود
وگر نانش از کوشش خویش بود
سدیگر به کپان بسختید سیم
زن بیوه و کودکان یتیم
چهارم هران پیر کز کارکرد
فروماند وز روز ننگ و نبرد
به پنجم هرانکس که بد با نژاد
توانگر نکردی ازو هیچ یاد
ششم هرکه آمد ز راه دراز
همی داشت درویشی خویش راز
بدیشان ببخشید چندین درم
نبد شاه روزی ز بخشش دژم
غنیمت همه بهر لشکر نهاد
نیامدش از آگندن گنج باد
بفرمود پس تاج خاقان چین
که پیش آورد مردم پاک‌دین
گهرها که بود اندرو آژده
بکندند و دیوار آتشکده
به زر و به گوهر بیاراستند
سر تخت آذر بپیراستند
وزان جایگه شد سوی طیسفون
که نرسی بد و موبد رهنمون
پذیره شدندش همه مهتران
بزرگان ایران و کنداوران
چو نرسی بدید آن سر و تاج شاه
درفش دلفروز و چندان سپاه
پیاده شد و برد پیشش نماز
بزرگان و هم موبد سرفراز
بفرمود بهرام تا برنشست
گرفت آن زمان دست او را به دست
بیامد نشست از بر تخت زر
بزرگان به پیش اندرون با کمر
ببخشید گنجی به مرد نیاز
در تنگ زندان گشادند باز
زمانه پر از رامش و داد شد
دل غمگنان از غم آزاد شد
ز هر کشوری رنج و غم دور کرد
ز بهر بزرگان یکی سور کرد
بدان سور هرکس که بشتافتی
همه خلعت مهتری یافتی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو شد ساخته کار آتشکده
همان جای نوروز و جشن سده
هوش مصنوعی: زمانی که آتشکده ساخته شد، همان مکان جشن نوروز و جشن سده نیز به وجود آمد.
بیامد سوی آذرآبادگان
خود و نامداران و آزادگان
هوش مصنوعی: او به سوی سرزمین آذرآبادگان و میان نامداران و آزادگان آمد.
پرستندگان پیش آذر شدند
همه موبدان دست بر سر شدند
هوش مصنوعی: همه موبدان در حضور آتش، به احترام بر سر قرار گرفتند و به یکدیگر تقدیم کردند.
پرستندگان را ببخشید چیز
وز آتشکده روی بنهاد تیز
هوش مصنوعی: پرستندگان را ببخشید، زیرا چیزی که بر روی آتشکده گذاشته شده، تیز و تند است.
خرامان بیامد به شهر صطخر
که شاهنشهان را بدان بود فخر
هوش مصنوعی: مردی با وقار و با شکوه به شهر صطخر آمد که نامش به پادشاهان اعتبار و افتخار می‌بخشید.
پراگنده از چرم گاوان میش
که بر پشت پیلان همی راند پیش
هوش مصنوعی: پوشش‌هایی که از چرم گاوها دوخته شده‌اند، بر روی دمی که فیل‌ها با آن حرکت می‌کنند، پراکنده می‌شود.
هزار و صد و شست قنطار بود
درم بو ازو نیز و دینار بود
هوش مصنوعی: بیش از هزار و صد و شست قنطار طلا و نقره در آنجا وجود داشت و همچنین دینار نیز در آنجا بود.
که بر پهلوی موبد پارسی
همی نام بردیش پیداوسی
هوش مصنوعی: با صدای بلند نام میهن و دین و فرهنگ پارسی را بر روی سینه موبد به نمایش گذاشتی.
بیاورد پس مشکهای ادیم
بگسترد و شادان برو ریخت سیم
هوش مصنوعی: او مشک‌های خوشبو را آورد و آن‌ها را گستراند و شادمانه بر روی زمین ریخت.
به ره بر هران پل که ویران بدید
رباطی که از کاروانان شنید
هوش مصنوعی: در مسیر، هر پلی را که ویران دید، به یاد آورده که چه مربطی از کاروان‌ها شنیده است.
ز گیتی دگر هرکه درویش بود
وگر نانش از کوشش خویش بود
هوش مصنوعی: از دنیای بیرون، هر کسی که درویش باشد و نانش از تلاش خودش بدست آمده باشد، ارزشمندتر است.
سدیگر به کپان بسختید سیم
زن بیوه و کودکان یتیم
هوش مصنوعی: در اینجا به جمع‌آوری و حمایت از زنان بیوه و کودکان یتیم اشاره شده است، به گونه‌ای که امکانات و منابع کافی برای این گروه‌های آسیب‌پذیر فراهم شود.
چهارم هران پیر کز کارکرد
فروماند وز روز ننگ و نبرد
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی از وظایف و کارهای خود بازمانده و از شرم و شکست در نبرد روزگار رنج می‌برد، در حقیقت در مرحله‌ای از زندگی خود قرار دارد که نیاز به توجه و کمک دارد.
به پنجم هرانکس که بد با نژاد
توانگر نکردی ازو هیچ یاد
هوش مصنوعی: به هر کسی که با نژاد ثروتمند بد رفتاری کردی، هیچ یاد و خاطره‌ای از او نداشته باش.
ششم هرکه آمد ز راه دراز
همی داشت درویشی خویش راز
هوش مصنوعی: ششم هر که به سفرهای دور و دراز آمد، همیشه با خود راز و رمز درویشی را داشت.
بدیشان ببخشید چندین درم
نبد شاه روزی ز بخشش دژم
هوش مصنوعی: به آن‌ها چندین درم بدهید، زیرا پادشاه روزی از قدرت بخشیدن خود ناراضی بود.
غنیمت همه بهر لشکر نهاد
نیامدش از آگندن گنج باد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تمام چیزهایی که برای جنگ آماده شده‌اند، ارزش و اهمیت دارند، اما به دلیل ناآگاهی از ثروت و منابع موجود، به درستی قابل بهره‌برداری نیستند. در واقع، فرصت‌ها و دارایی‌ها باید به درستی شناسایی و استفاده شوند.
بفرمود پس تاج خاقان چین
که پیش آورد مردم پاک‌دین
هوش مصنوعی: خاقان چین دستور داد تا افرادی که دیندار و پاک‌نهاد هستند، به نزد او بیاورند.
گهرها که بود اندرو آژده
بکندند و دیوار آتشکده
هوش مصنوعی: مرواریدهای درون، به مانند افعی‌ها زهر خود را خارج کردند و دیوار آتشکده شعله ور شد.
به زر و به گوهر بیاراستند
سر تخت آذر بپیراستند
هوش مصنوعی: برای تزیین و زیباکردن تاج و تخت، از طلا و جواهر استفاده کردند و آن را با دقت آراستند.
وزان جایگه شد سوی طیسفون
که نرسی بد و موبد رهنمون
هوش مصنوعی: از آن مکان به سمت تیسفون رفت، جایی که به آن نرسیدی و موبد راهنمای تو بود.
پذیره شدندش همه مهتران
بزرگان ایران و کنداوران
هوش مصنوعی: همه بزرگان و مهتران ایران و مردان دلیر به استقبال او آمدند.
چو نرسی بدید آن سر و تاج شاه
درفش دلفروز و چندان سپاه
هوش مصنوعی: زمانی که به دیدن آن سر و تاج پادشاه برسی، با درفش درخشان و سپاهی بزرگ مواجه خواهی شد.
پیاده شد و برد پیشش نماز
بزرگان و هم موبد سرفراز
هوش مصنوعی: پیش او پیاده شد و نماز بزرگان و موبدان برجسته را به او آورد.
بفرمود بهرام تا برنشست
گرفت آن زمان دست او را به دست
هوش مصنوعی: بهرام دستور داد تا سوار شود و در آن زمان دست او را در دست گرفت.
بیامد نشست از بر تخت زر
بزرگان به پیش اندرون با کمر
هوش مصنوعی: او آمد و بر تخت زرین نشست، در مقابل بزرگان، با کمر بند خود.
ببخشید گنجی به مرد نیاز
در تنگ زندان گشادند باز
هوش مصنوعی: ببخشید، گنجی که برای مردی که در زندان است، به او داده شد و او را از تنگی و سختی نجات داد.
زمانه پر از رامش و داد شد
دل غمگنان از غم آزاد شد
هوش مصنوعی: زمانه پر از شادی و انصاف شده است و دل‌های غمگین از غم رهایی یافته‌اند.
ز هر کشوری رنج و غم دور کرد
ز بهر بزرگان یکی سور کرد
هوش مصنوعی: از هر سرزمینی که رنج و غم را دور ساخت، به خاطر بزرگان، جشنی برپا کرد.
بدان سور هرکس که بشتافتی
همه خلعت مهتری یافتی
هوش مصنوعی: هر کس را که به سوی خود دعوت کردی، به نوعی مقام و شأن بخصوصی دست می‌یابد.