گنجور

بخش ۲

دگر روز چون بردمید آفتاب
ببالید کوه و بپالود خواب
به نزدیک منذر شدند این گروه
که بهرام شه بود زیشان ستوه
که خواهشگری کن به نزدیک شاه
ز کردار ما تا ببخشد گناه
که چونان بدیم از بد یزدگرد
که خون در تن نامداران فسرد
ز بس زشت گفتار و کردار اوی
ز بیدادی و درد و آزار اوی
دل ما به بهرام ازان بود سرد
که از شاه بودیم یکسر به درد
بشد منذر و شاه را کرد نرم
بگسترد پیشش سخنهای گرم
ببخشید اگر چندشان بُد گناه
که با گوهر و دادگر بود شاه
بیاراست ایوان شاهنشهی
برفت آنک بودند یکسر مهی
چو جای بزرگی بپرداختند
کرا بود شایسته بنشاختند
به هر جای خوانی بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
دوم روز رفتند دیگر گروه
سپهبد نیامد ز خوردن ستوه
سیم روز جشن و می و سور بود
غم از کاخ شاه جهان دور بود
بگفت آنک نعمان و منذر چه کرد
ز بهر من این پاک‌زاده دو مرد
همه مهتران خواندند آفرین
بران دشت آباد و مردان کین
ازان پس در گنج بگشاد شاه
به دینار و دیبا بیاراست گاه
به اسپ و سنان و به خفتان جنگ
ز خود و ز هر گوهری رنگ‌رنگ
سراسر به نعمان و منذر سپرد
جوانوی رفت آن بدیشان شمرد
کس اندازهٔ بخشش او نداشت
همان تاو با کوشش او نداشت
همان تازیان را بسی هدیه داد
از ایوان شاهی برفتند شاد
بیاورد پس خلعت خسروی
همان اسپ و هم جامهٔ پهلوی
به خسرو سپردند و بنواختش
بر گاه فرخنده بنشاختش
شهنشاه خسرو به نرسی رسید
ز تخت اندر آمد به کرسی رسید
برادرش بد یک‌دل و یک‌زبان
ازو کهتر آن نامدار جوان
ورا پهلوان کرد بر لشکرش
بدان تا به آیین بود کشورش
سپه را سراسر به نرسی سپرد
به بخشش همی پادشاهی ببرد
در گنج بگشاد و روزی بداد
سپاهش به دینار گشتند شاد
بفرمود پس تا گشسپ دبیر
بیامد بر شاه مردم پذیر
کجا بود دانا بدان روزگار
شمار جهان داشت اندر کنار
جوانوی بیدار با او بهم
که نزدیک او بد شمار درم
ز باقی که بد نزد ایرانیان
بفرمود تا بگسلد از میان
دبیران دانا به دیوان شدند
ز بهر درم پیش کیوان شدند
ز باقی که بد بر جهان سربسر
همه برگرفتند یک با دگر
نود بار و سه بار کرده شمار
به ایران درم بد هزاران هزار
ببخشید و دیوان بر آتش نهاد
همه شهر ایران بدو گشت شاد
چو آگاه شد زان سخن هرکسی
همی آفرین خواند هرکس بسی
برفتند یکسر به آتشکده
به ایوان نوروز و جشن سده
همی مشک بر آتش افشاندند
به بهرام بر آفرین خواندند
وزان پس بفرمود کارآگهان
یکی تا بگردند گرد جهان
کسی را کجا رانده بد یزدگرد
بجست و به یک شهرشان کرد گرد
بدان تا شود نامهٔ شهریار
که آزادگان را کند خواستار
فرستاد خلعت به هر مهتری
ببخشید به اندازه‌شان کشوری
رد و موبد و مرزبان هرک بود
که آواز بهرام زان سان شنود
سراسر به درگاه شاه آمدند
گشاده‌دل و نیکخواه آمدند
بفرمود تا هرک بد دادجوی
سوی موبد موبد آورد روی
چو فرمانش آمد ز گیتی به جای
منادیگری کرد بر در به پای
که ای زیردستان بیدار شاه
ز غم دور باشید و دور از گناه
وزین پس بران کس کنید آفرین
که از داد آباد دارد زمین
ز گیتی به یزدان پناهید و بس
که دارنده اویست و فریادرس
هرانکس که بگزید فرمان ما
نپیچد سر از رای و پیمان ما
برو نیکویها برافزون کنیم
ز دل کینه و آز بیرون کنیم
هرانکس که از داد بگریزد اوی
به بادآفره در بیاویزد اوی
گر ایدونک نیرو دهد کردگار
به کام دل ما شود روزگار
برین نیکویها فزایش بود
شما را بر ما ستایش بود
همه شهر ایران به گفتار اوی
برفتند شادان‌دل و تازه‌روی
بدانگه که شد پادشاهیش راست
فزون گشت شادی و انده بکاست
همه روز نخچیر بد کار اوی
دگر اسپ و میدان و چوگان و گوی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگر روز چون بردمید آفتاب
ببالید کوه و بپالود خواب
هوش مصنوعی: روز دیگری که خورشید طلوع کرد، کوه‌ها بیدار شدند و خوابشان را کنار گذاشتند.
به نزدیک منذر شدند این گروه
که بهرام شه بود زیشان ستوه
هوش مصنوعی: این گروه به سوی منذر رفتند، در حالی که بهرام، شاه آن‌ها بود و از آن‌ها خسته شده بود.
که خواهشگری کن به نزدیک شاه
ز کردار ما تا ببخشد گناه
هوش مصنوعی: برای اینکه گناهان ما بخشیده شود، باید به درگاه شاه خواهش و تمنا کنیم.
که چونان بدیم از بد یزدگرد
که خون در تن نامداران فسرد
هوش مصنوعی: چنان بد کردیم که حتی خون در بدن مردان بزرگ نیز یخ زد.
ز بس زشت گفتار و کردار اوی
ز بیدادی و درد و آزار اوی
هوش مصنوعی: به دلیل زشتی سخنان و رفتار او، به خاطر بی‌عدالتی و درد و رنجی که به دیگران می‌دهد.
دل ما به بهرام ازان بود سرد
که از شاه بودیم یکسر به درد
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر بهرام سرد است، زیرا از درد و رنجی که متوجه ما است، تنها به خاطر قدرت و سلطنت اوست.
بشد منذر و شاه را کرد نرم
بگسترد پیشش سخنهای گرم
هوش مصنوعی: منذر به نزد شاه رفت و تلاش کرد تا با کلمات شیرین و خوشایندش او را راضی و دلگرم کند.
ببخشید اگر چندشان بُد گناه
که با گوهر و دادگر بود شاه
هوش مصنوعی: اگر چند نفر خطا کردند، معذرت می‌خواهم، زیرا شاه دارای نیک‌سیرتی و دادگری است.
بیاراست ایوان شاهنشهی
برفت آنک بودند یکسر مهی
هوش مصنوعی: آنگونه که در گذشته وجود داشت، اکنون از زیبایی‌های دیوان شاهانه خبری نیست و آنکه تمام زرق و برق را به همراه داشت، رفته است.
چو جای بزرگی بپرداختند
کرا بود شایسته بنشاختند
هوش مصنوعی: وقتی که مکانی بزرگ و مهم را فراهم کردند، فقط کسی که شایستگی دارد و لیاقت نشستن در آنجا را دارد، در آنجا می‌نشیند.
به هر جای خوانی بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
هوش مصنوعی: در هر مکانی که صدای موسیقی و شعر پخش می‌شود، می و شراب را آماده کردند و هنرمندان و نوازندگان را فراخواندند.
دوم روز رفتند دیگر گروه
سپهبد نیامد ز خوردن ستوه
هوش مصنوعی: گروه دوم به سفر رفتند، اما فرمانده به خاطر پرخوری و خستگی نیامد.
سیم روز جشن و می و سور بود
غم از کاخ شاه جهان دور بود
هوش مصنوعی: در روز جشن و شادی و خوردن شراب، غم و اندوه از دل و زندگی پادشاهی که بر دنیای بزرگ حکومت می‌کند، دور بود.
بگفت آنک نعمان و منذر چه کرد
ز بهر من این پاک‌زاده دو مرد
هوش مصنوعی: نعمان و منذر، دو مرد بزرگ و محترم، برای من چه کارهایی انجام دادند و چه تلاش‌هایی کردند.
همه مهتران خواندند آفرین
بران دشت آباد و مردان کین
هوش مصنوعی: همه بزرگان و سرآمدان جامعه، بر روی این دشت سرسبز و مردان شجاع و دلیر، ستایش و تحسین کردند.
ازان پس در گنج بگشاد شاه
به دینار و دیبا بیاراست گاه
هوش مصنوعی: پس از آن، شاه در گنج را باز کرد و محل را با دینار و دیبا زینت بخشید.
به اسپ و سنان و به خفتان جنگ
ز خود و ز هر گوهری رنگ‌رنگ
هوش مصنوعی: با اسب و نیزه و زره‌ای بر تن، به جنگ با خود و هر نوع گوهری که رنگ‌های متفاوت دارد، می‌پردازم.
سراسر به نعمان و منذر سپرد
جوانوی رفت آن بدیشان شمرد
هوش مصنوعی: جوانی که در تمام جوانی خود را به نعمان و منذر سپرده بود، زمانی که از دنیا رفت، به یاد آن‌ها و کارهایی که کرده بود، فکر کرد و آنها را حساب کرد.
کس اندازهٔ بخشش او نداشت
همان تاو با کوشش او نداشت
هوش مصنوعی: هیچ کس به اندازه او نمی‌تواند ببخشد، زیرا دیگران نمی‌توانند تلاشی مانند او انجام دهند.
همان تازیان را بسی هدیه داد
از ایوان شاهی برفتند شاد
هوش مصنوعی: تازیان هدیه‌های زیادی از کاخ شاهی دریافت کردند و با خوشحالی از آنجا رفتند.
بیاورد پس خلعت خسروی
همان اسپ و هم جامهٔ پهلوی
هوش مصنوعی: او جامه و اسب شاهانه را به ارمغان آورد.
به خسرو سپردند و بنواختش
بر گاه فرخنده بنشاختش
هوش مصنوعی: خسرو را به دست آوردند و او را با محبت و نیکی مورد توجه قرار دادند و در مکان خوش یمنی نشاندند.
شهنشاه خسرو به نرسی رسید
ز تخت اندر آمد به کرسی رسید
هوش مصنوعی: خسرو، شاه بزرگ، از تخت سلطنت خود به پایین آمد و بر روی کرسی نشسته است.
برادرش بد یک‌دل و یک‌زبان
ازو کهتر آن نامدار جوان
هوش مصنوعی: برادر او که دل و زبانش یکی نیست، از آن جوان مشهور که به او نسبت داده می‌شود، پایین‌تر است.
ورا پهلوان کرد بر لشکرش
بدان تا به آیین بود کشورش
هوش مصنوعی: او را به مقام پهلوانی بر لشکرش رساند تا کشورش طبق رسم و آیین اداره شود.
سپه را سراسر به نرسی سپرد
به بخشش همی پادشاهی ببرد
هوش مصنوعی: سراسر سپاه را به نرسی واگذار کرد و به خاطر بخشش و مهربانی‌اش پادشاهی را به دست آورد.
در گنج بگشاد و روزی بداد
سپاهش به دینار گشتند شاد
هوش مصنوعی: او در خزانه را گشود و روزی به آنها عطا کرد و سپاهش با دریافت دینارها شاد و خوشحال شدند.
بفرمود پس تا گشسپ دبیر
بیامد بر شاه مردم پذیر
هوش مصنوعی: سپس دستور داد که دبیری بیاید تا نزد شاه مردم را پذیرایی کند.
کجا بود دانا بدان روزگار
شمار جهان داشت اندر کنار
هوش مصنوعی: کجا بود آن مرد باهوش که در آن زمان، توانایی سنجش و اندازه‌گیری جهان را داشت و در کنار آن، دانشش را پرورش می‌داد؟
جوانوی بیدار با او بهم
که نزدیک او بد شمار درم
هوش مصنوعی: جوان بیدار با او نزدیک شد و به او فهماند که چه اندازه اهمیت دارد.
ز باقی که بد نزد ایرانیان
بفرمود تا بگسلد از میان
هوش مصنوعی: به ایرانیان دستور داده شد تا ارتباطشان با باقی‌مانده‌های گذشته را قطع کنند و از میان ببرند.
دبیران دانا به دیوان شدند
ز بهر درم پیش کیوان شدند
هوش مصنوعی: اهل دانش و بامعلومات به خاطر کسب درآمد، به دیوان آمدند و به سمت کیوان (شخصی با مقام و ارجمندی) رفتند.
ز باقی که بد بر جهان سربسر
همه برگرفتند یک با دگر
هوش مصنوعی: از باقی مانده‌ها که برای جهان بد شدند، همه با هم به یکدیگر پیوستند.
نود بار و سه بار کرده شمار
به ایران درم بد هزاران هزار
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تعداد زیادی که به ایران آسیب رسیده است اشاره می‌کند. او می‌گوید که چندین بار در شمارش، این آسیب‌ها به هزاران بار می‌رسد. به نوعی می‌خواهد نشان دهد که وضعیت ایران بسیار خراب و آسیب‌دیده است.
ببخشید و دیوان بر آتش نهاد
همه شهر ایران بدو گشت شاد
هوش مصنوعی: ببخشید و تندیس‌ها را بر آتش انداخت، به این ترتیب تمام ایران به خاطر او شاد شد.
چو آگاه شد زان سخن هرکسی
همی آفرین خواند هرکس بسی
هوش مصنوعی: هرکس وقتی از آن سخن مطلع شد، مدح و ستایشش را بی‌نهایت ابراز کرد.
برفتند یکسر به آتشکده
به ایوان نوروز و جشن سده
هوش مصنوعی: همه به آتشکده رفتند تا در ایوان، جشن نوروز و جشن سده را برپا کنند.
همی مشک بر آتش افشاندند
به بهرام بر آفرین خواندند
هوش مصنوعی: به خاطر بهرام، مشک را بر روی آتش ریختند و او را ستایش کردند.
وزان پس بفرمود کارآگهان
یکی تا بگردند گرد جهان
هوش مصنوعی: سپس او فرمان داد تا کاردانان و متخصصان به جستجوی دور و بر زمین بپردازند.
کسی را کجا رانده بد یزدگرد
بجست و به یک شهرشان کرد گرد
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر بدی یزدگرد رانده شده بود، به جستجو پرداخت و در یک شهر با مردم آنجا همکاری کرد.
بدان تا شود نامهٔ شهریار
که آزادگان را کند خواستار
هوش مصنوعی: بدان که برای این که نامهٔ پادشاه به دست بیاید، لازم است، تا آرزوهای آزادگان برآورده شود.
فرستاد خلعت به هر مهتری
ببخشید به اندازه‌شان کشوری
هوش مصنوعی: برای هر فرد بزرگی لباس و جواهری فرستاد و به اندازه‌ی مقام و کرامت آن‌ها بخشش‌هایی انجام داد.
رد و موبد و مرزبان هرک بود
که آواز بهرام زان سان شنود
هوش مصنوعی: هر کسی که صدای بهرام را به این شکل بشنود، حتی اگر رده‌ای پایین‌تر داشته باشد، مانند موبد یا مرزبان، تحت تأثیر قرار می‌گیرد.
سراسر به درگاه شاه آمدند
گشاده‌دل و نیکخواه آمدند
هوش مصنوعی: تمامی مردم با دل‌های باز و نیت‌های خوب به پیشگاه شاه آمدند.
بفرمود تا هرک بد دادجوی
سوی موبد موبد آورد روی
هوش مصنوعی: فرمان داد تا هرکس که در جستجوی کمک است، به سوی موبد برود و او را حاضر کند.
چو فرمانش آمد ز گیتی به جای
منادیگری کرد بر در به پای
هوش مصنوعی: وقتی فرمانش از جهان صادر شد، به جای منادی، در درگاه به احترام ایستاد.
که ای زیردستان بیدار شاه
ز غم دور باشید و دور از گناه
هوش مصنوعی: ای زیردستان، توجه کنید که از غم و درد دور باشید و از گناه دوری کنید.
وزین پس بران کس کنید آفرین
که از داد آباد دارد زمین
هوش مصنوعی: پس به آن کسی که زمین را از عدالت آباد کرده است، آفرین بگویید و او را ستایش کنید.
ز گیتی به یزدان پناهید و بس
که دارنده اویست و فریادرس
هوش مصنوعی: از دنیا به خدا پناه ببرید، زیرا او مالک همه چیز و یاری‌دهنده‌ی شایسته‌ای است.
هرانکس که بگزید فرمان ما
نپیچد سر از رای و پیمان ما
هوش مصنوعی: هر کسی که سبک زندگی و دستورات ما را انتخاب کند، نباید از نظرات و توافقات ما منحرف شود.
برو نیکویها برافزون کنیم
ز دل کینه و آز بیرون کنیم
هوش مصنوعی: برویم کارهای خوب را افزایش دهیم و از دل خود کینه و حسادت را بیرون برانیم.
هرانکس که از داد بگریزد اوی
به بادآفره در بیاویزد اوی
هوش مصنوعی: هر کسی که از عدالت دوری کند و از آن فراری باشد، در نهایت به سرنوشتی بد و نامساعد دچار خواهد شد.
گر ایدونک نیرو دهد کردگار
به کام دل ما شود روزگار
هوش مصنوعی: اگر خداوند نیرویی به ما عطا کند، روزگار به خواسته‌های دل ما خواهد گذشت.
برین نیکویها فزایش بود
شما را بر ما ستایش بود
هوش مصنوعی: این کارهای خوب و نیکو، باعث افزایش محبت و احترام شما نسبت به ما شده است.
همه شهر ایران به گفتار اوی
برفتند شادان‌دل و تازه‌روی
هوش مصنوعی: تمام مردم ایران به سخنان او گوش دادند و با دل‌های شاد و چهره‌های سرزنده به پیش رفتند.
بدانگه که شد پادشاهیش راست
فزون گشت شادی و انده بکاست
هوش مصنوعی: زمانی که سلطنت او به درستی برقرار شد، شادی افزایش یافت و ناراحتی کاهش یافت.
همه روز نخچیر بد کار اوی
دگر اسپ و میدان و چوگان و گوی
هوش مصنوعی: هر روز او به شکار می‌رود و در میدان‌های مسابقه با اسب و چوگان و گوی سرگرم است.

حاشیه ها

1403/08/30 15:10
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

ببخشید و دیوان بر آتش نهاد

همه شهر ایران بدو گشت شاد

دیوان به معنای امروزی, دفاتر بدهی های مالیاتی مردم به حکومت در زمان یزدگرد اول  است که  با آتش زدن آن به یکباره فشار این بدهی ها از دوشِ مردم برداشته شد.

ظاهرا دفاتر عریض و طویلی بوده که توانسته است همه یِ مردمِ ایران را شاد شده اند.

فکّه> میسان> عراق {۳۰ اکتبر ۲۰۲۴}