برگردان به زبان ساده
چنان بد که روزی به نخچیر شیر
همیرفت با چند گرد دلیر
هوش مصنوعی: در آن زمان، وضعیت به قدری بد بود که حتی شیر نیز مجبور بود به شکار برود و با چند دلیر همراهی کند.
بشد پیر مردی عصایی به دست
بدو گفت کای شاه یزدانپرست
هوش مصنوعی: پس از اینکه پیرمردی عصایی در دست داشت، به او گفت: «ای شاهی که به خداوند یزدان ایمان داری...»
به راهام مردیست پرسیم و زر
جهودی فریبنده و بدگهر
هوش مصنوعی: در مسیر زندگیام شخصی را میبینم که دروغگو و فریبکار است، و نژاد او هم از خانوادهای ناپسند و بدتر است.
به آزادگی لنبک آبکش
به آرایش خوان و گفتار خوش
هوش مصنوعی: به زیبایی و هنر خوشایند در بیان و رفتار، باید همچون آبکش که هر چه زاید را میگیرد، آزاد و دلپذیر باشیم.
بپرسید زان کهتران کاین کیند
به گفتار این پیر سر بر چیند
هوش مصنوعی: از کوچکترها پرسیدند که این کار را چه کسی انجام میدهد و چرا این پیرمرد چنین سخنانی را بر زبان میآورد.
چنین گفت با او یکی نامدار
که ای با گهر نامور شهریار
هوش مصنوعی: یک شخص معروف به او گفت: «ای پادشاه با ارزش و برجسته که تو را به خوبی میشناسند».
سقاایست این لنبک آبکش
جوانمرد و با خوان و گفتار خوش
هوش مصنوعی: سقا، جوانمردی است که با دوستی و سخن خوب، آب میآورد.
به یک نیم روز آب دارد نگاه
دگر نیمه مهمان بجوید ز راه
هوش مصنوعی: در یک روز نیمهای، باید به آب توجه کرد و در نیمه دیگر، مهمانی را از راه پیدا کرد.
نماند به فردا از امروز چیز
نخواهد که در خانه باشد به نیز
هوش مصنوعی: هر چیزی که امروز انجام دهیم، بهتر است، زیرا ممکن است فردا فرصتی برای آن نباشد و هر چه در حال حاضر داریم، باید به خوبی از آن استفاده کنیم.
به راهام بیبر جهودیست زفت
کجا زفتی او نشاید نهفت
هوش مصنوعی: اگر در مسیر خود بیتوجه و بیراهه بروی، خطری بزرگ در انتظار توست که نمیتوان آن را پنهان کرد.
درم دارد و گنج و دینار نیز
همان فرش دیبا و هرگونه چیز
هوش مصنوعی: من همه چیزهایی که نیاز دارم دارم؛ از دارایی و ثروت گرفته تا زیبایی و هر نوع چیز دیگری.
منادیگری را بفرمود شاه
که شو بانگ زن پیش بازارگاه
هوش مصنوعی: شاه به منادی دستور داد که صدای خود را در برابر بازار بلند کند و مردم را آگاه کند.
که هرکس که از لنبک آبکش
خرد آب خوردن نباشدش خوش
هوش مصنوعی: هر کسی که از لنبک، آبکش کوچک، آب بنوشد، هیچ خوشی برایش نخواهد بود.
همی بود تا زرد گشت آفتاب
نشست از بر باره بیزور و تاب
هوش مصنوعی: آفتاب تا زمانی که زرد شد به آرامی غروب کرد و بدون هیچ گونه هیجان یا تلاطم از آسمان پایین آمد.
سوی خانهٔ لنبک آمد چو باد
بزد حلقه بر درش و آواز داد
هوش مصنوعی: باد به سوی خانهی لنبک رفت و بر در آنجا کوبید و صدا زد.
که من سرکشیام ز ایران سپاه
چو شب تیره شد بازماندم ز شاه
هوش مصنوعی: من از سپاه ایران مثل شبی تاریک سرکشی میکنم و هنگامی که شب فرامیرسد، دیگر در کنار فرمانروا نمیمانم.
درین خانه امشب درنگم دهی
همه مردمی باشد و فرهی
هوش مصنوعی: امشب در این خانه بمان تا همه مردم عزیز و بافرهنگ دور هم باشند.
ببد شاد لنبک ز آواز اوی
وزان خوب گفتار دمساز اوی
هوش مصنوعی: خوشی و شادمانی را از صدای او احساس کن و از زیبایی گفتارش لذت ببر.
بدو گفت زود اندر آی ای سوار
که خشنود باد ز تو شهریار
هوش مصنوعی: زود وارد شو، ای سوار! که شهریار از تو خوشنود است.
اگر با تو ده تن بدی به بدی
همه یک به یک بر سرم مه بدی
هوش مصنوعی: اگر تو به من بدی کنی و ده نفر دیگر هم همینطور، برای من هیچ فرقی نمیکند چون تو به من آسیب رساندهای.
فرود آمد از باره بهرامشاه
همی داشت آن باره لنبک نگاه
هوش مصنوعی: بهرامشاه از ارتفاع پایین آمد و همچنان بر دوش او بار بزرگ و سنگینی وجود داشت که به آن افتخار میکرد.
بمالید شادان به چیزی تنش
یکی رشته بنهاد بر گردنش
هوش مصنوعی: شاد و خوشحال به چیزی نیاز دارید که به آن بچسبید و آن را به گردن خود بیفکنید.
چو بنشست بهرام لنبک دوید
یکی شهره شطرنج پیش آورید
هوش مصنوعی: وقتی بهرام بر روی صندلی نشسته بود، یکی از خدمتکاران، بازی شطرنج را به او آورد.
یکی کاسه آورد پر خوردنی
بیاورد هرگونه آوردنی
هوش مصنوعی: یک کاسه پر از غذا آورد و هر نوع خوراکی که خواسته بود را به همراهش آورد.
به بهرام گفت ای گرانمایه مرد
بنه مهره بازی از بهر خورد
هوش مصنوعی: بهرام، ای مرد با ارزش و مهم، بازی مهرهها را کنار بگذار و به فکر خوردن و نوشیدن باش.
بدید آنک کلنبک بدو داد شاه
بخندید و بنهاد بر پیش گاه
هوش مصنوعی: شاه، کلنبکی را به او داد و سپس خندید و آن را بر جلوی خود گذاشت.
چو نان خورده شد میزبان در زمان
بیاورد جامی ز می شادمان
هوش مصنوعی: وقتی که میزبان نان خورد، در آن زمان جامی از شراب خوشحالکننده آورد.
همی خورد بهرام تا گشت مست
به خوردنش آنگه بیازید دست
هوش مصنوعی: بهرام تا هنگام نوشیدن مشروب مست میشود و پس از آن دست از کار میکشد.
شگفت آمد او را ازان جشن اوی
وزان خوب گفتار وزان تازه روی
هوش مصنوعی: او از آن جشن و شادی و همچنین از سخنان زیبا و چهرهی تازه و دلپذیر او به شدت شگفتزده شد.
بخفت آن شب و بامداد پگاه
از آواز او چشم بگشاد شاه
هوش مصنوعی: آن شب پادشاه خوابش برد و هنگام صبح که خورشید دمید، با صدای او چشمانش را باز کرد.
چنین گفت لنبک به بهرام گور
که شب بی نوا بد همانا ستور
هوش مصنوعی: لنبک به بهرام گور میگوید که شب بینوا و تاریک، همچون ستوری است که در این شرایط به سکوت و تنهایی دچار شده است.
یک امروز مهمان من باش وبس
وگر یار خواهی بخوانیم کس
هوش مصنوعی: امروز فقط به مهمانی من بیایید و بس. اگر خواهان دوست دارید، کسی دیگر را بخوانید.
بیاریم چیزی که باید به جای
یک امروز با ما به شادی بپای
هوش مصنوعی: بیایید چیزی بیاوریم که به جای این یک روز، با ما به شادی بگذارد.
چنین گفت با آبکش شهریار
که امروز چندان نداریم کار
هوش مصنوعی: شهریار به آبکش گفت که امروز کار زیادی برای انجام دادن نداریم.
که ناچار ز ایدر بباید شدن
هم اینجا به نزد تو خواهم بدن
هوش مصنوعی: من ناچار باید از اینجا بروم، اما میخواهم به نزد تو بیایم.
بسی آفرین کرد لنبک بروی
ز گفتار او تازهتر کرد روی
هوش مصنوعی: بسیاری به خاطر سخنان او بر او آفرین گفتند و چهرهاش را به خاطر آن حرفها زیباتر کردند.
بشد لنبک و آب چندی کشید
خریدار آبش نیامد پدید
هوش مصنوعی: او به حوض رفت و کمی آب برداشت، ولی خریدار آب هنوز نیامده بود.
غمی گشت و پیراهنش درکشید
یکی آبکش را به بر برکشید
هوش مصنوعی: یک ناراحتی پیش آمد و او پیراهنش را به طرف خودش کشید، مانند کسی که یک آبکش را به آغوش میکشد.
بها بستد و گوشت بخرید زود
بیامد سوی خانه چون باد و دود
هوش مصنوعی: او سریعاً به خانه برگشت و گوشت را خرید، طوری که به سرعت همچون باد و دود حرکت کرده بود.
بپخت و بخوردند و می خواستند
یکی مجلس دیگر آراستند
هوش مصنوعی: آنها غذا را آماده کردند و خوردند و سپس تصمیم گرفتند که یک مراسم دیگر برگزار کنند.
بیود آن شب تیره با می به دست
همان لنبک آبکش میپرست
هوش مصنوعی: شبی تاریک و دلگیر را با جامی از شراب گذرانیدم، مانند کسی که برای آب، لبهی ظرف را میپرستد.
چو شب روز شد تیز لنبک برفت
بیامد به نزدیک بهرام تفت
هوش مصنوعی: وقتی شب به روز تبدیل شد، لنبک با سرعت حرکت کرد و به نزدیکی بهرام تفت رسید.
بدو گفت روز سیم شادباش
ز رنج و غم و کوشش آزاد باش
هوش مصنوعی: به او گفت: در روز نقرهای (روز خوش) خوش باش و از رنج و غم و تلاش رهایی پیدا کن.
بزن دست با من یک امروز نیز
چنان دان که بخشیدهای زر و چیز
هوش مصنوعی: امروز هم دستت را در دست من بگذار، مانند گذشته که برایم طلا و هدیههای ارزشمندی بخشیدهای.
بدو گفت بهرام کین خود مباد
که روز سه دیگر نباشیم شاد
هوش مصنوعی: بهرام به او گفت که نگران نباش، چون ممکن است روزی دیگر شاد نباشیم.
برو آبکش آفرین خواند و گفت
که بیداردل باش و با بخت جفت
هوش مصنوعی: برو و با خلاقیت خود بیدار دل باش و با شانس و مقدر خود همسو شو.
به بازار شد مشک و آلت ببرد
گروگان به پرمایه مردی سپرد
هوش مصنوعی: مردی با مشک به بازار رفت و آن را به عنوان ضمانت به مردی با شخصیت و با ارزش سپرد.
خرید آنچ بایست و آمد دوان
به نزدیک بهرام شد شادمان
هوش مصنوعی: به خرید چیزی که لازم بود، شتابان به نزد بهرام رفت و از این دیدار خوشحال شد.
بدو گفت یاری ده اندر خورش
که مرد از خورشها کند پرورش
هوش مصنوعی: دوست به او گفت: کمک کن و از خورشید نور بگیر، زیرا مرد با خورشید ها رشد و پرورش مییابد.
ازو بستد آن گوشت بهرام زود
برید و بر آتش خورشها فزود
هوش مصنوعی: بهرام گوشتش را به سرعت برید و آن را بر روی آتش گذاشت تا بپزد.
چو نان خورده شد میگرفتند و جام
نخست از شهنشاه بردند نام
هوش مصنوعی: زمانی که نان خورده میشد، میگرفتند و ابتدا جام را از پادشاه میبردند و نام او را ذکر میکردند.
چو می خورده شد خواب را جای کرد
به بالین او شمع بر پای کرد
هوش مصنوعی: به زمانی که مشغول نوشیدن میشود، خواب را به کناری میگذارد و در کنار او شمعی روشن میکند.
به روز چهارم چو بفروخت هور
شد از خواب بیدار بهرام گور
هوش مصنوعی: در روز چهارم، وقتی خورشید به اوج رسید، بهرام گور از خواب بیدار شد.
بشد میزبان گفت کای نامدار
ببودی درین خانهٔ تنگ و تار
هوش مصنوعی: میزبان گفت: ای مشهور و نامآور، تو در این خانهٔ تنگ و تاریک چه کار میکنی؟
بدین خانه اندر تنآسان نهای
گر از شاه ایران هراسان نهای
هوش مصنوعی: اگر در این خانه زندگی میکنی، نباید از کسی بترسی و جلوی آن زندگیات را بگیری. ترس از هیچ قدرتی، حتی شاه، نباید مانع آرامش تو شود.
دو هفته بدین خانهٔ بینوا
بباشی گر آید دلت را هوا
هوش مصنوعی: به مدت دو هفته در این خانه ساده بمان، اگر دلت بخواهد که بیتابی کنی.
برو آفرین کرد بهرامشاه
که شادان و خرم بدی سال و ماه
هوش مصنوعی: بهرامشاه دست به کار شده تا مردم را خوشحال و شاد کند و در نتیجه، سال و ماهی پر از خوشی و برکت برای آنها به ارمغان بیاورد.
سه روز اندرین خانه بودیم شاد
که شاهان گیتی گرفتیم یاد
هوش مصنوعی: ما سه روز در این خانه به خوشی سپری کردیم و به یاد شاهان دنیا افتادیم.
به جایی بگویم سخنهای تو
که روشن شود زو دل و رای تو
هوش مصنوعی: میخواهم به کسی بگویم حرفهای تو را تا دل و نظر تو روشنتر شود.
که این میزبانی ترا بر دهد
چو افزون دهی تخت و افسر دهد
هوش مصنوعی: اگر به مهماننوازی و generosity ادامه دهی، خواهید دید که مقام و قدرت بیشتری به تو عطا خواهد شد.
بیامد چو گرد اسپ را زین نهاد
به نخچیرگه رفت زان خانه شاد
هوش مصنوعی: اسب را زین کرده و آماده کرده آمد، و به شکارگاه رفت و از آن خانه خوشحال بود.
همی کرد نخچیر تا شب ز کوه
برآمد سبک بازگشت از گروه
هوش مصنوعی: آن شخص تا شب مشغول شکار بود و وقتی که شب فرا رسید، به آرامی از گروه شکارچیان بازگشت.