گنجور

بخش ۱

چو بر تخت بنشست بهرام گور
برو آفرین کرد بهرام و هور
پرستش گرفت آفریننده را
جهاندار و بیدار و بیننده را
خداوند پیروزی و برتری
خداوند افزونی و کمتری
خداوند داد و خداوند رای
کزویست گیتی سراسر به پای
ازان پس چنین گفت کاین تاج و تخت
ازو یافتم که‌آفریده‌ست بخت
بدو هستم امید و هم زو هراس
وزو دارم از نیکوی‌ها سپاس
شما هم بدو نیز نازش کنید
بکوشید تا عهد او نشکنید
زبان برگشادند ایرانیان
که بستیم ما بندگی را میان
که این تاج بر شاه فرخنده باد
همیشه دل و بخت او زنده باد
وزان پس همه آفرین خواندند
همه بر سرش گوهر افشاندند
چنین گفت بهرام کای سرکشان
ز نیک و بد روز دیده نشان
همه بندگانیم و ایزد یکی‌ست
پرستش جز او را سزاوار نیست
ز بدْروز بی‌بیم داریمتان
به بدخواه حاجت نیاریمتان
بگفت این و از پیش برخاستند
برو آفرین نو آراستند
شب تیره بودند با گفت‌وگوی
چو خورشید بر چرخ بنمود روی
به آرام بنشست بر گاه شاه
برفتند ایرانیان بارخواه
چنین گفت بهرام با مهتران
که این نیکنامان و نیک‌اختران
به یزدان گراییم و رامش کنیم
بتازیم و دل زین جهان برکنیم
بگفت این و اسپ کیان خواستند
کیی بارگاهش بیاراستند
سه دیگر چو بنشست بر تخت گفت
که رسم پرستش نباید نهفت
به هستی یزدان گوایی دهیم
روان را بدین آشنایی دهیم
بهشت‌ست و هم دوزخ و رستخیز
ز نیک و ز بد نیست راه گریز
کسی کاو نگرود به روز شمار
مر او را تو با‌دین و دانا مدار
به روز چهارم چو بر تخت عاج
بسر بر نهاد آن پسندیده تاج
چنین گفت کز گنج من یک زمان
نیم شاد کز مردم شادمان
نیم خواستار سرای سپنج
نه از بازگشتن به تیمار و رنج
که آنست جاوید و این ره‌گذار
تو از آز پرهیز و انده مدار
به پنجم چنین گفت کز رنج کس
نیم شاد تا باشدم دست‌رس
به کوشش بجوییم خرم بهشت
خنک آنک جز تخم نیکی نکشت
ششم گفت بر مردم زیردست
مبادا که هرگز بجویم شکست
جهان را ز دشمن تن‌آسان کنیم
بداندیشگان را هراسان کنیم
به هفتم چو بنشست گفت ای مهان
خردمند و بیدار و دیده جهان
چو با مردم زفت زفتی کنیم
همی با خردمند جفتی کنیم
هرانکس که با ما نسازند گرم
بدی بیش ازان بیند او کز پدرم
هرانکس که فرمان ما برگزید
غم و درد و رنجش نباید کشید
به هشتم چو بنشست فرمود شاه
جوانوی را خواندن از بارگاه
بدو گفت نزدیک هر مهتری
به هر نامداری و هر کشوری
یکی نامه بنویس با مهر و داد
که بهرام بنشست بر تخت شاد
خداوند بخشایش و راستی
گریزنده از کژی و کاستی
که با فر و برز‌ست و با مهر و داد
نگیرد جز از پاک دادار یاد
پذیرفتم آن را که فرمان برد
گناه آن سگالد که درمان برد؟
نشستم برین تخت فرخ پدر
بر آیین طهمورث دادگر
به داد از نیاکان فزونی کنم
شما را به دین رهنمونی کنم
جز از راستی نیست با هرکسی
اگر چند ازو کژی آید بسی
بران دین زردشت پیغمبرم
ز راه نیاکان خود نگذرم
نهم گفت زردشت پیشین بروی
براهیم پیغمبر راست‌گوی
همه پادشاهید بر چیز خویش
نگهبان مرز و نگهبان کیش
به فرزند و زن نیز هم پادشا
خنک مردم زیرک و پارسا
نخواهیم آگندن زر به گنج
که از گنج درویش ماند به رنج
گر ایزد مرا زندگانی دهد
برین اختران کامرانی دهد
یکی رامشی نامه خوانید نیز
کزان جاودان ارج یابید و چیز
ز ما بر همه پادشاهی درود
به ویژه که مهرش بود تار و پود
نهادند بر نامه‌ها بر نگین
فرستادگان خواست با آفرین
برفتند با نامه‌ها موبدان
سواران بینا‌دل و بخردان

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1392/08/15 12:11
ناشناس

یزدگرد اول پدر بهرام گور هیچگاه به مردم بدی نم کردوهمیشه هوادارمردم بود به همین دلیل تمام وزیران یزدگرد اول بر علیه او بودند

1394/09/10 14:12
ناشناس

اشتباهات چاپی زیادی وجود دارد

1396/03/21 14:06
دکتر امین لو

بیت چهل وپنجم: نهم گفت زردشت پیشین بروی به راهیم پیغمبر راست‌گوی
کلمه "به راهیم" اشتباه است و "براهیم صحیح است یعنی حضرت ابراهیم.

1399/05/23 18:07
افشین

درود. این بیت را باید این طور خواند
نَهَم گُفتِ زردشتْ پیشین بِروی به راهیم پیغمبر راستگوی
مفهوم بیت را بعضی ها اشتباه درک کرده اند. در اینجا سخن از زردشت و راه و روش اوست. میگوید که سخن و روش زردشت را در برابر چشم خود خواهم داشت و آن را الگوی خود میدانم و به راه راستی و درستی که زردشت فرموده راه خواهم رفت.

1402/08/18 18:11
مرتضی قراچی

نهم پور زردشت پیشین بد اوی درسته و ابراهیم یا براهیم هم در مصرع بعدی درسته، اگر منابع تاریخی رو با دقت نگاه کنید اولا یک زرتشت نداریم و حداقل سه زرتشت خاص داریم که اولی به دوره پیشدادیان بر میگرده و دومی به زمان فریدون و سومی به زمان نزدیک هخامنشیان میرسه

همچنین زرتشت یک لقب هست برای پیشوایان دینی یا به اصطلاح پیامبران که بنقل منابع تاریخی لقبی هست از آسمان و ابراهیم منطبق میشه با مهر در زمان فریدون و بنوعی زرتشت دوم محسوب میشه که خودشم نسب داره از زرتشت قبلی که نه پشت قبلش است، اینا رو با تعنق در منابع تاریخی بخوبی میشه پیدا کرد

اما متاسفانه افرادی ماننر خالقی مطلق که تاریخ نمیشناسن و ادبیات هست تخصص شان، اینا رو الحاقی معرفی کردن، یعنی چون نتونستن پاسخ رو پیدا کنن و مسئله رو حل کنن اومدن صورت مسئله رو پاک کردن، بهتر است شاهنامه بایسنقری که کامل تر است نسبت با باقیه رو بخونید و الشاهنامه رو هم که به نثر عربی هسا بخونید

1402/12/11 17:03
خشایار پارسا

جایی خواندم: مه‌آباد پیغمبر راست‌گو... منطقی‌تر و درست‌تر نیست؟ تا این که حضرت ابراهیم را که نسخه‌ی سامی همان حضرت زرتشت است در متن بیاوریم؟