برگردان به زبان ساده
به روز سدیگر برون رفت شاه
ابا لشکر و ساز نخچیرگاه
هوش مصنوعی: در روزی دیگر، شاه با سپاهش به خارج رفت تا در مکان ویژهای به شکار بپردازد.
بزرگان ایران ز بهر شکار
به درگاه رفتند سیصد سوار
هوش مصنوعی: بزرگان ایران به منظور شکار به درگاه رفتند و همراه خود سیصد سوار داشتند.
ابا هر سواری پرستنده سی
ز ترک و ز رومی و از پارسی
هوش مصنوعی: هر سواری، از هر قوم و ملیتی، به نوعی به محبوبش عشق میورزد و او را ستایش میکند؛ چه از ترک، چه از روم و چه از پارسی.
پرستنده سیصد ز ایوان شاه
برفتند با ساز نخچیرگاه
هوش مصنوعی: پرستندگان، با ساز و آواز، از ایوان شاه به سمت شکارگاه رفتند.
ز دیبا بیاراسته صد شتر
رکابش همه زر و پالانش در
هوش مصنوعی: از پارچهٔ گرانبها، شترهای زیادی را برای او آماده کردهاند و همه تجهیزات و زیناش از طلا و بهترین مواد است.
ده اشتر نشستنگه شاه را
به دیبا بیاراسته گاه را
هوش مصنوعی: ده اشتر، جایی است که پادشاه با تجمل و زیبایی خاصی برپا شده است.
به پیش اندر آراسته هفت پیل
برو تخت پیروزه همرنگ نیل
هوش مصنوعی: به جلو برو و هفت فیل را آراسته کن، بر تخت پیروزمند بنشین و رنگی مانند نیل داشته باش.
همه پایهٔ تخت زر و بلور
نشستنگه شاه بهرام گور
هوش مصنوعی: تختی که برای شاه بهرام گور درست شده، با پایههای زرین و بلوری مزین است.
ابا هر یکی تیغزن صد غلام
به زرین کمرها و زرین ستام
هوش مصنوعی: هر یک از آن مردان شمشیرزن، به اندازهی صد نفر از غلامان است که کمربندهای زرین و بدنهای طلا مانند دارند.
صد اشتر بد از بهر رامشگران
همه بر سران افسر از گوهران
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برای خوشنودی و آرامش دل نوازندگان، صد شتر بد که ارزش چندانی ندارند، بر سر میافسرند و از جواهرات گرانبها استفاده میکنند. به عبارت دیگر، برای خوشحالی و سرگرمی دیگران، میتوان از چیزهای با ارزش و زیبا بهره برد.
ابا بازداران صد و شست باز
دو صد چرغ و شاهین گردنفراز
هوش مصنوعی: در این بیت به تعداد زیادی پرنده مانند باز و شاهین اشاره شده است. شاعر به وصف این پرندگان پرداخته و به ویژگیهای آنها که شامل قدرت و زیباییست، اشاره میکند. در واقع، این بیت نمایانگر عظمت و شکوه این پرندگان میباشد.
پساندر یکی مرغ بودی سیاه
گرامیتر آن بود بر چشم شاه
هوش مصنوعی: در داستانی، یک پرنده سیاه وجود دارد که برای پادشاه بسیار ارزشمندتر از دیگر پرندگان است و نظر او را به خود جلب کرده است.
سیاهی به چنگ و به منقار زرد
چو زر درخشنده بر لاژورد
هوش مصنوعی: سیاهی که در چنگ و منقار زرد است، مانند زر درخشان بر زمینه آبی میدرخشد.
همی خواندش شاه طغری به نام
دو چشمش به رنگ پر از خون دو جام
هوش مصنوعی: شاه طغری در حال خواندن نام کسی است که دو چشمانش به رنگ خونین دو جام میباشد.
که خاقان چینش فرستاده بود
یکی تخت با تاج بیجاده بود
هوش مصنوعی: خاقان چین یک تخت و تاج زیبا به همراه یک هدیه فرستاده بود.
یکی طوق زرین زبرجد نگار
چهل یاره و سی و شش گوشوار
هوش مصنوعی: جوانی زیبا با طوقی از زر و سنگ زینتی، زینت بخش چهل دختر و سی و شش گوشواره است.
شتروار سیصد طرایف ز چین
فرستاد و یاقوت سیصد نگین
هوش مصنوعی: او همانند شتر، سیصد نوع زینت و زیور از چین آورد و همچنین سیصد نگین یاقوتی هم فرستاد.
پس بازداران صد و شست یوز
ببردند با شاه گیتی فرزو
هوش مصنوعی: صد و شست یوز را که شکارچیان برای شکار آماده کرده بودند، به همراه شاه و حکمران جهان به راه انداختند.
بیاراسته طوق یوز از گهر
بدو اندر افگنده زنجیر زر
هوش مصنوعی: طوق یوز با دُرّ و جواهر زیبا آراسته شده و زنجیری از زر به آن آویخته شده است.
بیامد شهنشاه زین سان به دشت
همی تاجش از مشتری برگذشت
هوش مصنوعی: شاه به این صورت به دشت آمد که تاجش از ستاره مشتری عبور کرد.
هرانکس که بودند نخچیرجوی
سوی آب دریا نهادند روی
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال شکار رود و تا به آب دریا برسد، باید روی خود را به سمت آن بگرداند.
جهاندار بهرام هر هفت سال
بدان آب رفتی به فرخنده فال
هوش مصنوعی: بهرام، پادشاه جهان، هر هفت سال یک بار به آن آب میرفت که نشانهای خوشیمن و خوشخبر بود.
چو لشکر به نزدیک دریا رسید
شهنشاه دریا پر از مرغ دید
هوش مصنوعی: هنگامی که سپاه به نزدیکی دریا رسید، پادشاه دریا را پر از پرنده مشاهده کرد.
بزد طبل و طغری شد اندر هوا
شکیبا نبد مرغ فرمانروا
هوش مصنوعی: طبل را نواختند و پرچم به اهتزاز درآمد، اما در آسمان کسی صبور نبود که مرغ حکمرانی را ببیند.
زبون بود چنگال او را کلنگ
شکاری چو نخچیر بود او پلنگ
هوش مصنوعی: او مانند چنگالی است که به عنوان ابزاری برای شکار استفاده میشود و چون پلنگی که در دام شکار میشود، بسیار مهارت دارد.
سرانجام گشت از جهان ناپدید
کلنگی به چنگ آمدش بردمید
هوش مصنوعی: در نهایت، او از دنیا غیب شد و کلنگی به دستش آمد که آن را برداشت.
بپرید بر سان تیر از کمان
یکی بازدار از پس اندر دمان
هوش مصنوعی: جهت خود را اصلاح کن و از سرعتی که به جلو میروی، قدری کم کن تا بتوانی در پس صحنهها وقفهای ایجاد کنی.
دل شاه گشت از پریدنش تنگ
همی تاخت از پس به آواز زنگ
هوش مصنوعی: دل پادشاه از پرش و حرکتش ناراحت و تنگ شده است و به خاطر این احساس، به دنبال صدای زنگ میتازد.
یکی باغ پیش اندر آمد فراخ
برآورده از گوشهٔ باغ کاخ
هوش مصنوعی: یک باغ وسیع و بزرگ به نظر میرسد که در گوشهاش کاخی ساخته شده است.
بشد تازیان با تنی چند شاه
همی بود لشکر به نخچیرگاه
هوش مصنوعی: تعدادی از سواران عرب به نزد شاه آمدند و او نیز به همراه چند تن دیگر در جنگل مشغول شکار بود.
چو بهرام گور اندر آمد به باغ
یکی جای دید از برش تند راغ
هوش مصنوعی: بهرام گور وقتی به باغی وارد شد، مکانی را دید که در آن، با زیبایی و شگفتیای روبهرو بود.
میان گلستان یکی آبگیر
بروبر نشسته یکی مرد پیر
هوش مصنوعی: در وسط گلستان، یک برکه قرار دارد و در کنار آن، یک مرد سالخورده نشسته است.
زمینش به دیبا بیاراسته
همه باغ پر بنده و خواسته
هوش مصنوعی: زمینش با پارچهی نازک و زیبا تزیین شده و هر باغ پر از گل و نعمتهایی است که دلها را شاد میکند.
سه دختر بر او نشسته چو عاج
نهاده به سربر ز پیروزه تاج
هوش مصنوعی: سه دختر بر سر او نشستهاند، مانند عاج که بر تاجی از پیروزه نهاده شده است.
به رخ چون بهار و به بالا بلند
به ابرو کمان و به گیسو کمند
هوش مصنوعی: صورتت همچون بهار زیباست و قدت بلند و ابروانت مانند کمان و مویت همچون کمند بسته شده است.
یکی جام بر دست هر یک بلور
بدیشان نگه کرد بهرام گور
هوش مصنوعی: بهرام گور به هر یک از آنان نگاهی انداخت و جامی در دست داشت که از بلور ساخته شده بود.
ز دیدارشان چشم او خیره شد
ز باز و ز طغری دلش تیره شد
هوش مصنوعی: از دیدن آنها چشمانش خیره و نادر شد و از زیبایی و صفای دلش غمگین گشت.
چو دهقان پرمایه او را بدید
رخ او شد از بیم چون شنبلید
هوش مصنوعی: وقتی دهقان باهوش چهره او را دید، از ترس مانند شنبلی که در برابر خطر میترسد، به لرزه افتاد.
خردمند پیری و برزین به نام
دل او شد از شاه ناشادکام
هوش مصنوعی: پیر خردمندی به نام دل، از ناتوانی شاهی که بدشانس بوده، به یاد آورد.
برفت از بر حوض برزین چو باد
بر شاه شد خاک را بوسه داد
هوش مصنوعی: باد به سرعت از کنار حوض بزرگی گذشت و بر روی زمین فرود آمد و خاک را بوسید.
چنین گفت کای شاه خورشیدچهر
به کام تو گرداد گردان سپهر
هوش مصنوعی: او چنین گفت: ای پادشاهی با چهره مانند خورشید، چرخ فلک (سرنوشت) را به گونهای قرار داد که به خواسته تو برساند.
نیارمت گفتن که ایدر بایست
بدین مرز من با سواری دویست
هوش مصنوعی: برای گفتن اینکه در اینجا نباید بیایی، باید بگویم که مرز من با سواری دویست است.
سر و نام برزین برآید به ماه
اگر شاد گردد بدین باغ شاه
هوش مصنوعی: اگر سر و نام برزین در این ماه به اوج برسد، شادی این باغ شاه را به همراه خواهد داشت.
به برزین چنین گفت شاه جهان
که امروز طغری شد از من نهان
هوش مصنوعی: شاه جهان به برزین گفت که امروز یک علامت یا نشانهای از من پنهان شده است.
دلم شد ازان مرغ گیرنده تنگ
که مرغان چو نخچیر بد او پلنگ
هوش مصنوعی: دل من از آن مرغی که در قفس است، گرفته است؛ زیرا که پرندهها در شکار به چنگ او افتادهاند و او را مانند پلنگی دنبال میکنند.
چنین پاسخ آورد برزین به شاه
که اکنون یکی مرغ دیدم سیاه
هوش مصنوعی: برزین به شاه گفت که اخیراً یک مرغ سیاه دیدم.
ابا زنگ زرین تنش همچو قیر
همان چنگ و منقار او چون زریر
هوش مصنوعی: تن او زنگی زیبا دارد که به شکل قیر است و چنگال و منقار او نیز همچون زریر درخشان است.
بیامد بران گوزبن بر نشست
بیاید هماکنون به بختت به دست
هوش مصنوعی: گوزنی بر سر آمد و نشسته است، اکنون به شانس تو فرصتی پیش آمده است.
همانگه یکی بنده را گفت شاه
که رو گوزین کن سراسر نگاه
هوش مصنوعی: در آن زمان، یکی از خدمتکاران به شاه گفت که برو و به دقت به اطراف نگاه کن و ببین چه پیش میآید.
بشد بنده چون باد و آواز داد
که همواره شاه جهان باد شاد
هوش مصنوعی: بنده مانند باد سریع و پرسر و صدا به صدای بلند اعلام کرد که همیشه ولی مقدس عالم، شاد و خوشحال باشد.
که طغری به شاخی برآویختست
کنون بازدارش بگیرد به دست
هوش مصنوعی: یک پرنده به بالای درختی نشسته است، اکنون باید دستش را بگیرد و آن را نگه دارد.
چو طغری پدید آمد آن پیر گفت
که ای بر زمین شاه بیبار و جفت
هوش مصنوعی: وقتی نشانهای پیدا شد، آن فرد سالخورده گفت که ای پادشاهی که بر زمین نشستهای و بیهمتا و بیهمسر هستی.
پی مرزبان بر تو فرخنده باد
همه تاجداران ترا بنده باد
هوش مصنوعی: ای درود بر تو که پیرو مرزبان هستی، و هر تاجداری به تو افتخار میکند و تو را میستاید.
بدین شادی اکنون یکی جام خواه
چو آرام دل یافتی کام خواه
هوش مصنوعی: اکنون که دل تو آرامش یافته، بیایید با شادی یک جام بنوشیم و از این لحظه لذت ببریم.
شهنشاه گیتی بران آبگیر
فرود آمد و شادمان گشت پیر
هوش مصنوعی: شاه بزرگ جهان بر کنار آبگیر نشسته و از این مکان خوشحال شده است.
بیامد همانگاه دستور اوی
همان گنج داران و گنجور اوی
هوش مصنوعی: در همان لحظه، شخصی که مسئولیت و فرمان او را دارد، به همراه دارندههای گنج و ثروت او آمد.
بیاورد برزین می سرخ و جام
نخستین ز شاه جهان برد نام
هوش مصنوعی: برزین، می سرخ و جام شادی را به همراه آورد و نام او را از شاه جهان برداشت.
بیاورد خوان و خورش ساختند
چو از خوردن نان بپرداختند
هوش مصنوعی: به مهمانی آمدند و سفرهای گسترانیدند، و بعد از اینکه از نان خوردند، غذا آماده کردند.
ازان پس بیاورد جامی بلور
نهادند بر دست بهرام گور
هوش مصنوعی: بعد از آن، جام بلوری را آوردند و بر دست بهرام گور گذاشتند.
جهاندار بهرام بستد نبید
از اندازهٔ خط برتر کشید
هوش مصنوعی: بهرام، پادشاه جهان، نوشیدنی را درشتی و بیاندازهای از خطی که فراتر از حد معمول بود، در دست گرفت.
چو برزین چنان دید برگشت شاد
بیامد به هر جای خمی نهاد
هوش مصنوعی: برزین وقتی این صحنه را دید، خوشحال شد و به سمت هر مکان دیگری رفت و به آرامی نشسته و استراحت کرد.
چو شد مست برزین بدان دختران
چنین گفت کای پرخرد مهتران
هوش مصنوعی: وقتی برزین مست شد، به دختران چنین گفت: ای سرآمدان با خرد.
بدین باغ بهرامشاه آمدست
نه گردنکشی با سپاه آمدست
هوش مصنوعی: این باغ به دستور بهرامشاه ساخته شده است و کسی که آمده، فقط یک گردنکش با گروهی نظامی نیست.
هلا چامه پیش آور ای چامهگوی
تو چنگ آور ای دختر ماهروی
هوش مصنوعی: ای چامهگوی، بیا و ساز و آواز را آغاز کن، ای دختر زیبا، تو هم هنرت را نشان بده.
برفتند هر سه به نزدیک شاه
نهادند بر سر ز گوهر کلاه
هوش مصنوعی: هر سه نفر به نزد پادشاه رفتند و تاجی که از جواهرات بود، بر سر نهادند.
یکی پای کوب و دگر چنگزن
سه دیگر خوشآواز لشکر شکن
هوش مصنوعی: یکی در حال ضربه زدن به زمین است و دیگری با ساز خود مینوازد. سه نفر دیگر هم آواز خوشی میخوانند و به دیگران جان میبخشند.
به آواز ایشان شهنشاه جام
ز باده تهی کرد و شد شادکام
هوش مصنوعی: شهنشاه با شنیدن آواز ایشان، جامش را از باده خالی کرد و به شادی رسید.
بدو گفت کاین دختران کیند
که با تو بدین شادمانی زیند
هوش مصنوعی: او به او گفت: این دختران چه کسانی هستند که با تو اینگونه خوشحال زندگی میکنند؟
چنین گفت برزین که ای شهریار
مبیناد بیتو کسی روزگار
هوش مصنوعی: برزین به شهریار میگوید: ملاحظه کن که بدون تو، کسی نمیتواند زندگی کند و روزگار را سپری کند.
چنان دان که این دلبران منند
پسندیده و دختران منند
هوش مصنوعی: این دلبران، همان کسانی هستند که مورد توجه و پسند من هستند و مانند دختران من به حساب میآیند.
یکی چامهگوی و یکی چنگزن
سیم پای کوبد شکن بر شکن
هوش مصنوعی: یکی نغمهخوان است و دیگری نوازندهی چنگ، که با قدرت بر روی زمین میکوبد و سرشکستهها را به هم میزند.
چهارم به کردار خرم بهار
بدین سان که بیند همی شهریار
هوش مصنوعی: بهار خوش و خرم چهارمین روزی است که شهریار آن را به این زیبایی میبیند.
بدان چامهزن گفت کای ماهروی
بپرداز دل چامهٔ شاه گوی
هوش مصنوعی: ای زیبا روی، بشنو که چامهزن (شاعر) به تو میگوید: دل شاه را تسخیر کن و کلام او را به زبان بیاور.
بتان چامه و چنگ برساختند
یکایک دل از غم بپرداختند
هوش مصنوعی: مجسمهها و نوازندگان ساز و آوازهایی را به وجود آوردند، و هر یک به نوعی دلها را از دغدغهها و غمها رهانیدند.
نخستین شهنشاه را چامهگوی
چنین گفت کای خسرو ماهروی
هوش مصنوعی: نخستین پادشاه را شاعر چنین گفت: ای پادشاه زیبا و ماهرو.
نمانی مگر بر فلک ماه را
به شادی همان خسرو گاه را
هوش مصنوعی: تو تا زمانی که ماه در آسمان باشد و خوشحالی را به همراه داشته باشد، در خاطر من و یاد من خواهی ماند.
به دیدار ماهی و بالای ساج
بنازد بتو تخت شاهی و تاج
هوش مصنوعی: با دیدن زیبایی تو، ماه و ستارهها به خود میبالند و تخت و تاج شاهانه در برابر تو کمرنگ میشوند.
خنک آنک شبگیر بیندت روی
خنک آنک یابد ز موی تو بوی
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در نیمه شب چهرهی تو را ببیند و خوشا به حال او که عطر موی تو را استشمام کند.
میان تنگ چون شیر و بازو ستبر
همی فر تاجت برآید به ابر
هوش مصنوعی: در میان دشواریها و چالشها، تو با قدرت و شجاعتات میتوانی به اوج و کامیابی دست یابی و بر مشکلات غلبه کنی.
به گلنار ماند همی چهر تو
به شادی بخندد دل از مهر تو
هوش مصنوعی: چهرهات مانند گلنار است و دل از محبت تو شادی میکند و میخندد.
دلت همچو دریا و رایت چو ابر
شکارت نبینم همی جز هژبر
هوش مصنوعی: دل تو مانند دریاست و محبت تو همچون ابر، مگر اینکه در کنارت یک شکارچی ببینم.
همی مو شکافی به پیکان تیر
همی آب گردد ز داد تو شیر
هوش مصنوعی: تو با دقت و حوصله، مشکلات را به راحتی حل میکنی و به همین خاطر، زندگی برایت آسانتر و شیرینتر میشود.
سپاهی که بیند کمند ترا
همان بازوی زورمند ترا
هوش مصنوعی: سربازی که تو را در دام خود میبیند، همانند بازوی پرقدرت تو است.
به درد دل و مغز جنگاوران
وگر چند باشد سپاهی گران
هوش مصنوعی: به احساسات و افکار جنگجویان توجه کن، حتی اگر تعداد سربازان زیاد باشد.
چو آن چامه بشنید بهرام گور
بخورد آن گران سنگ جام بلور
هوش مصنوعی: وقتی بهرام گور آن آواز را شنید، جام بلورین سنگین را نوشید.
بدو گفت شاه ای سرافراز مرد
چشیده ز گیتی بسی گرم و سرد
هوش مصنوعی: شاه به آن مرد فخرآور گفت که تو در زندگی تجربیات زیادی از لذتها و سختیها دیدهایی.
نیابی تو داماد بهتر ز من
گو شهریاران سر انجمن
هوش مصنوعی: بهتر از من که داماد تو باشم را بین شهریاران مجالس پیدا نمیکنی.
بمن ده تو این هر سه دخترت را
به کیوان برافرازم اخترت را
هوش مصنوعی: به من سه دخترت را بده تا ستارهات را در آسمان کیوان برجسته کنم.
به دو گفت برزین که ای شهریار
بتو شاد بادا می و میگسار
هوش مصنوعی: برزین به شهریار گفت که ای پادشاه، امیدوارم همیشه در حال شادی باشی و از می و میگساران لذت ببری.
که یارست گفت این خود اندر جهان
که دارد چنین زهره اندر نهان
هوش مصنوعی: کسی که در این دنیا دارای چنین شجاعت و جسارتی باشد، بسیار کمیاب است.
مرا گر پذیری بسان رهی
که بپرستم این تخت شاهنشهی
هوش مصنوعی: اگر تو مرا بپذیری مانند راهی که من این تخت پادشاهی را مورد ستایش قرار میدهم.
پرستش کنم تاج و تخت ترا
همان فر و اورنگ و بخت ترا
هوش مصنوعی: من به تو احترام میگذارم و ارزش تو را میدانم بهگونهای که مانند تاج و تختی که نشانه بزرگی و خوشبختی است، تو برای من عزیز و باارزش هستی.
همان این سه دختر پرستندهاند
به پیش تو بر پای چون بندهاند
هوش مصنوعی: این سه دختر همچون بندههایی در پیش تو ایستادهاند و به تو خدمت میکنند.
پرستندگان را پسندید شاه
بدان سان که از دور دیدش سه ماه
هوش مصنوعی: شاه، پرستندگان خود را به خوبی پذیرفت و دوست داشت، به مانند زمانی که از دور سه ماه را مشاهده کند.
به بالای ساجند و همرنگ عاج
سزاوار تختاند و زیبای تاج
هوش مصنوعی: درخت ساج به قدری زیبا و با ارزش است که مانند عاج، که نشانهای از شکوه و زیبایی است، شایستهی قرار گرفتن در بالاترین جایگاهها و داشتن تاجی زیباست.
پسانگاه گفتش به بهرام پیر
که ای شاه دشمنکش و شیرگیر
هوش مصنوعی: سپس او به بهرام پیر گفت: ای شاهی که دشمنان را میکشی و همچون شیری قوی و نیرومند هستی.
بگویم کنون هرچ هستم نهان
بد و نیک با شهریار جهان
هوش مصنوعی: من اکنون هر چه که هستم، چه خوب و چه بد، را به پادشاه جهان میگویم.
ز پوشیدنی هم ز گستردنی
ز افگندنی و پراگندگی
هوش مصنوعی: از شییءهایی که میتوان پوشید، یا چیزهایی که میتوان گسترش داد، یا آنچه که میتوان پراکنده کرد.
همانا شتربار باشد دویست
به ایوان من بندهگر بیش نیست
هوش مصنوعی: در ایوان من تنها دوصد شتر بار وجود ندارد، بلکه به خوبی نشان میدهد که من از این تعداد بیشتر از یک بنده نیستم.
همان یاره و طوق و هم تاج و تخت
کزان دختران را بود نیکبخت
هوش مصنوعی: همان یار و زینت و همچنین تاج و تخت که موجب خوشبختی دختران بوده است.
ز برزین بخندید بهرام و گفت
که چیزی که داری تو اندر نهفت
هوش مصنوعی: بهرام از بلندی خود به اطراف نگاه کرد و با خنده گفت که آنچه تو مخفی کردهای، چیز ارزشمندی است.
بمان تا بباشد همانجا به جای
تو با جام می سوی رامش گرای
هوش مصنوعی: بگذار بمانم تا در همانجا به جای تو با جام شراب به سراغ شادی بروم.
بدو پیر گفت این سه دختر چو ماه
به راه کیومرث و هوشنگ شاه
هوش مصنوعی: پیر به او گفت که این سه دختر مانند ماه در زیبایی هستند و به راه کیومرث و هوشنگ، شاهان باستانی، قدم میزنند.
ترا دادم و خاک پای تواند
همه هر سه زنده برای تواند
هوش مصنوعی: من تو را به همه چیز بخشیدم و حتی به خاک پای تو، زیرا که تمامی این چیزها برای تو زندهاند و ارزش دارند.
مهین دخترم نام ماهآفرید
فرانک دوم و سیوم شنبلید
هوش مصنوعی: دختر زیبای من، که نامش ماهآفرید است، از خانواده فرانک در مقام دوم و سوم از میان شکوفهها است.
پسندیدشان شاه چون دیدشان
ز بانو زنان نیز بگزیدشان
هوش مصنوعی: شاه چون زیبایی و صفات ایشان را مشاهده کرد، تصمیم به انتخاب آنها گرفت و از میان زنان نیز بهترینها را برگزید.
به برزین چنین گفت کاین هر سه ماه
پسندید چون دید بهرامشاه
هوش مصنوعی: برزین به این صورت گفت که این سه ماه برای بهرامشاه بسیار پسندیده و دلنشین است.
بفرمود تا مهد زرین چهار
بیارد ز لشکر یکی نامدار
هوش مصنوعی: فرمان داد که از لشکر، یکی از شخصیتهای معروف را بر روی تختی طلایی بیاورند.
چو هر سه مه اندر عماری نشست
ز رومی همان خادم آورد شست
هوش مصنوعی: زمانی که هر سه ماه در اتاقی نشسته بودند، همان خدمتکار رومی را آوردند و او دستها را شست.
به مشکوی زرین شدند این سه ماه
همی بود تا مستتر گشت شاه
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به سه ماهی است که با خوشی و شادی سپری میشود و در این مدت، وضعیت شاه نیز به حالت مستی و سرخوشی بیشتر میل پیدا میکند.
بدو گفت برزین که ای شهریار
جهاندار و دانا و نیزهگزار
هوش مصنوعی: برزین به شهریار بزرگ و دانا گفت که تو فرمانروای بزرگ جهان و دارای قدرت و توانایی هستی.
یکی بندهام تا زیم شاه را
نیایش کنم خاک درگاه را
هوش مصنوعی: من بندهای هستم که برای ستایش شاه، در خاک درگاه او زندگی میکنم.
یکی بنده تازانهٔ شاه را
ببرد و بیاراست درگاه را
هوش مصنوعی: یکی از خدمتگذاران شاه، اسب تازهای را به خدمت میآورد و درب درگاه را آراسته میکند.
سپه را ز سالار گردنکشان
جز از تازیانه نبودی نشان
هوش مصنوعی: در دوران قدیم، فرماندهی و رهبری نیروهای نظامی تنها با استفاده از قدرت و کنترل بر آنها امکانپذیر بود، و این کنترل معمولاً از طریق تنبیه و تازیانه اعمال میشد.
چو دیدی کسی شاخ شیب دراز
دوان پیش رفتی و بردی نماز
هوش مصنوعی: وقتی کسی را دیدی که به سمت بالای درختی بلند میرود، تو هم به دنبال او رفتی و نماز خواندی.
همی بود بهرام تا گشت مست
چو خرم شد اندر عماری نشست
هوش مصنوعی: بهرام به حالت سرخوشی درآمد و وقتی شاد و خوشحال شد، در یک اتاق نشیمن و راحتی نشست.
بیامد به مشکوی زرین خویش
سوی خانهٔ عنبر آگین خویش
هوش مصنوعی: او به طرف خانهٔ خوشبو و عطرآگینش با ظرف طلایی مشک آمد.
چو آمد یکی هفته آنجا ببود
بسی خورد و بخشید و شادی نمود
هوش مصنوعی: وقتی یکی به آنجا رسید، مدتی آنجا ماند و بسیار خورد، بخشش کرد و خوشحال بود.