بخش ۱۷
چو آگه شد از هفتواد اردشیر
نبود آن سخنها ورا دلپذیر
سپهبد فرستاد نزدیک اوی
سپاهی بلند اختر و رزمجوی
چو آگاه شد زان سخن هفتواد
ازیشان به دل در نیامدش یاد
کمینگاه کرد اندران کنج کوه
بیامد سوی رزم خود با گروه
چو لشکر سراسر برآشوفتند
به گرز و تبرزین همی کوفتند
سپاه اندرآمد ز جای کمین
سیه شد بران نامداران زمین
کسی بازنشناخت از پای دست
تو گفتی زمین دست ایشان ببست
ز کشته چنان شد در و دشت و کوه
که پیروزگر شد ز کشتن ستوه
هرانکس که بد زنده زان رزمگاه
سبک باز رفتند نزدیک شاه
چو آگاه شد نامدار اردشیر
ازان کشتن و غارت و دار و گیر
غمی گشت و لشکر همی باز خواند
به زودی سلیح و درم برفشاند
به تندی بیامد سوی هفتواد
به گردون برآمد سر بدنژاد
بیاورد گنج و سلیح از حصار
برو خوار شد لشکر و کارزار
جدا بود ازو دور مهتر پسر
چو آگاه شد او ز رزم پدر
برآمد ز آرام وز خورد و خواب
به کشتی بیامد برین روی آب
جهانجوی را نام شاهوی بود
یکی مرد بدساز و بدگوی بود
ز کشتی بیامد بر هفتواد
دل هفتواد از پسر گشت شاد
بیاراست بر میمنه جای خویش
سپهبد بد و لشکر آرای خویش
دو لشکر بشد هر دو آراسته
پر از کینه سر گنج پر خواسته
بدیشان نگه کرد شاه اردشیر
دل مرد برنا شد از رنج پیر
سپه برکشید از دو رویه دو صف
ز خورشید و شمشیر برخاست تف
چو آواز کوس آمد از پشت پیل
همی مرد بیهوش گشت از دو میل
برآمد خروشیدن گاودم
جهان پر شد از بانگ رویینه خم
زمین جنب جنبان شد از میخ نعل
هوا از درفش سران گشت لعل
از آواز گوپال وز ترگ و خود
همی داد گردون زمین را درود
تگ بادپایان زمین را کنان
در و دشت شد پر سر بیتنان
برآن گونه شد لشکر هفتواد
که گفتی بجنبید دریا ز باد
بیابان چنان شد ز هر دو سپاه
که بر مور و بر پشه شد تنگ راه
برین گونه تا روز برگشت زرد
برآورد شب چادر لاژورد
ز هر سو سپه باز خواند اردشیر
پس پشت او بد یکی آبگیر
چو دریای زنگارگون شد سیاه
طلایه بیامد ز هر دو سپاه
خورش تنگ بد لشکر شاه را
که بدخواه او بسته بد راه را
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو آگه شد از هفتواد اردشیر
نبود آن سخنها ورا دلپذیر
هوش مصنوعی: وقتی او از سرنوشت و آینده اردشیر باخبر شد، آن حرفها برایش خوشایند نبود.
سپهبد فرستاد نزدیک اوی
سپاهی بلند اختر و رزمجوی
هوش مصنوعی: فرمانده سپاه، فردی جنگجو و برجسته را به نزد او فرستاد.
چو آگاه شد زان سخن هفتواد
ازیشان به دل در نیامدش یاد
هوش مصنوعی: هفتواد وقتی از آن سخن باخبر شد، در دلش هیچ خاطرهای از آنها نماند.
کمینگاه کرد اندران کنج کوه
بیامد سوی رزم خود با گروه
هوش مصنوعی: در گوشهای از کوه کمین کرده بودند و به سمت میدان جنگ آمدند تا با گروهی که در آنجا بودند، مبارزه کنند.
چو لشکر سراسر برآشوفتند
به گرز و تبرزین همی کوفتند
هوش مصنوعی: وقتی که سپاه به شدت برانگیخته شد، با گرز و تبرزین به شدت ضربه میزدند و حمله میکردند.
سپاه اندرآمد ز جای کمین
سیه شد بران نامداران زمین
هوش مصنوعی: سپاه ناگهان از مکان کمین بیرون آمد و بر نامداران زمین هجوم آورد، و نتیجهاش این بود که وضعیت بسیار تاریک و وحشتناک شد.
کسی بازنشناخت از پای دست
تو گفتی زمین دست ایشان ببست
هوش مصنوعی: هیچکس از خودت نشناخت که به سادگی براساس دستانت نمیتوان گفت زمین در اختیار ایشان قرار دارد.
ز کشته چنان شد در و دشت و کوه
که پیروزگر شد ز کشتن ستوه
هوش مصنوعی: بهواسطه کشتن، حالتی به وجود آمد که تمام مناطق اعم از دشت، کوه و در به شدت تحت تأثیر قرار گرفتند، به گونهای که پیروز در این جنگ، از کشتن خسته و ناامید شد.
هرانکس که بد زنده زان رزمگاه
سبک باز رفتند نزدیک شاه
هوش مصنوعی: هر کسی که به بدی و ناپسندی از آن میدان جنگ دور شد، به نزد شاه رفت.
چو آگاه شد نامدار اردشیر
ازان کشتن و غارت و دار و گیر
هوش مصنوعی: وقتی اردشیر، فرد مشهور، از کشتن و غارت و دستگیری آگاه شد،...
غمی گشت و لشکر همی باز خواند
به زودی سلیح و درم برفشاند
هوش مصنوعی: غم و اندوهی پدید آمد و لشکر دوباره به هم پیوست. به زودی سلاح و پول بر زمین ریخت.
به تندی بیامد سوی هفتواد
به گردون برآمد سر بدنژاد
هوش مصنوعی: سرنوشت به سرعت به سوی هفتواد آمد و در آسمان، نشانهای از بدی به وجود آمد.
بیاورد گنج و سلیح از حصار
برو خوار شد لشکر و کارزار
هوش مصنوعی: فردی با ثروت و تجهیزات وارد میدان نبرد شد و نتیجه آن این بود که ارتش و جنگ به شدت تضعیف شدند.
جدا بود ازو دور مهتر پسر
چو آگاه شد او ز رزم پدر
هوش مصنوعی: پسر که از جنگ پدرش خبر داشت، از او دور بود و احساس جدایی میکرد.
برآمد ز آرام وز خورد و خواب
به کشتی بیامد برین روی آب
هوش مصنوعی: از خواب و آرامش برخاست و به کشتی آمد تا بر روی آب سفر کند.
جهانجوی را نام شاهوی بود
یکی مرد بدساز و بدگوی بود
هوش مصنوعی: در سرزمینها، فردی به نام شاهوی وجود دارد که مردی باخلق و گفتاری ناپسند و بدعهد است.
ز کشتی بیامد بر هفتواد
دل هفتواد از پسر گشت شاد
هوش مصنوعی: از کشتی، خبری به هفتواد رسید و دل هفتواد به خاطر پسرش شاد شد.
بیاراست بر میمنه جای خویش
سپهبد بد و لشکر آرای خویش
هوش مصنوعی: سپهبد به همراه لشکرش در سمت راست، جایگاه خود را با زیبایی آماده کرده است.
دو لشکر بشد هر دو آراسته
پر از کینه سر گنج پر خواسته
هوش مصنوعی: دو گروه جنگجو آماده نبرد شدند، هر یک مملو از دشمنی و خصومت، همچون گنجینهای پربار از خواستهها و آرزوها.
بدیشان نگه کرد شاه اردشیر
دل مرد برنا شد از رنج پیر
هوش مصنوعی: شاه اردشیر به آنها نگاهی انداخت و دل مرد جوان از رنج پیرمرد به درد آمد.
سپه برکشید از دو رویه دو صف
ز خورشید و شمشیر برخاست تف
هوش مصنوعی: سپاهی از دو طرف به راه افتادند، یکی با تابش خورشید و دیگری با درخشش شمشیر، که نشاندهندهی قدرت و ارادهی آنان بود.
چو آواز کوس آمد از پشت پیل
همی مرد بیهوش گشت از دو میل
هوش مصنوعی: وقتی صدای طبل از پشت فیل شنیده شد، آن مرد به شدت بهتزده و گیج شد.
برآمد خروشیدن گاودم
جهان پر شد از بانگ رویینه خم
هوش مصنوعی: فریاد و سر و صدای گاودم باعث شد که تمام جهان پر از صدای زنگوله شود.
زمین جنب جنبان شد از میخ نعل
هوا از درفش سران گشت لعل
هوش مصنوعی: زمین به خاطر نعل اسب به لرزه درآمد و به دنبال آن، درفش سران درخشان و جذاب شد.
از آواز گوپال وز ترگ و خود
همی داد گردون زمین را درود
هوش مصنوعی: از صدای گوپال و از ترانهای که میخواند، آسمان و زمین را درود میفرستم.
تگ بادپایان زمین را کنان
در و دشت شد پر سر بیتنان
هوش مصنوعی: بادهایی که به سرعت و قوت در حرکت هستند، به مناطق مختلف زمین میوزند و آن را پر از سر و صدا و هیجان میکنند. در این میان، کسانی که در این مسیر قرار دارند، به نوعی سرگشته و بیخبر از شرایط خود هستند.
برآن گونه شد لشکر هفتواد
که گفتی بجنبید دریا ز باد
هوش مصنوعی: لشکر هفتواد به اندازهای منظم و قوی شد که گویا باد قویای دریا را به حرکت در میآورد.
بیابان چنان شد ز هر دو سپاه
که بر مور و بر پشه شد تنگ راه
هوش مصنوعی: بیابان به دلیل جنگ و درگیریهای دو سپاه به شدت خراب و آشفته شده است، بهطوریکه حتی برای حشراتی کوچک مثل مور و پشه هم جا برای حرکت باقی نمانده است.
برین گونه تا روز برگشت زرد
برآورد شب چادر لاژورد
هوش مصنوعی: به این صورت تا روزی که زردی برگشت، شب با چادر آبی خود را نمایان کرد.
ز هر سو سپه باز خواند اردشیر
پس پشت او بد یکی آبگیر
هوش مصنوعی: اردشیر از هر سو با سپاه خود احاطه شده است و در پشت او یک دریا جمع شده است.
چو دریای زنگارگون شد سیاه
طلایه بیامد ز هر دو سپاه
هوش مصنوعی: وقتی که دریا به رنگ زنگار درآمد و سیاه شد، نشانهای از هر دو لشکر نمایان شد.
خورش تنگ بد لشکر شاه را
که بدخواه او بسته بد راه را
هوش مصنوعی: شکست خورشید، لشکر شاه بد و دشمنان او را که راه را بستهاند، به ناحق در تنگنا قرار داده است.