گنجور

بخش ۱۸

به جهرم یکی مرد بد بدنژاد
کجا نام او مهرک نوش‌زاد
چو آگه شد از رفتن اردشیر
وزان ماندن او بران آبگیر
ز تنگی که بد اندر آن رزمگاه
ز بهر خورشها برو بسته راه
ز جهرم بیامد به ایوان شاه
ز هر سو بیاورد بی‌مر سپاه
همه گنج او را به تاراج داد
به لشکر بسی بدره و تاج داد
چو آگاهی آمد به شاه اردشیر
پراندیشه شد بر لب آبگیر
همی گفت ناساخته خانه را
چرا ساختم رزم بیگانه را
بزرگان لشکرش را پیش خواند
ز مهرک فراوان سخنها براند
چه بینید گفت ای سران سپاه
که ما را چنین تنگ شد دستگاه
چشیدم بسی تلخی روزگار
نبد رنج مهرک مرا در شمار
به آواز گفتند کای شهریار
مبیناد چشمت بد روزگار
چو مهرک بود دشمن اندر نهان
چرا جست باید به سختی جهان
تو داری بزرگی و گیهان تراست
همه بندگانیم و فرمان تراست
بفرمود تا خوان بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند
به خوان بر نهادند چندی بره
به خوردن نهادند سر یکسره
چو نان را به خوردن گرفت اردشیر
همانگه بیامد یکی تیز تیر
نشست اندران پاک فربه بره
که تیر اندرو غرقه شد یکسره
بزرگان فرزانهٔ رزمساز
ز نان داشتند آن زمان دست باز
بدیدند نقشی بران تیز تیر
بخواند آنک بد زان بزرگان دبیر
ز غم هرکسی از جگر خون کشید
یکی از بره تیر بیرون کشید
نوشته بران تیر بر پهلوی
که ای شاه داننده گر بشنوی
چنین تیز تیر آمد از بام دژ
که از بخت کرمست آرام دژ
گر انداختیمی بر اردشیر
بروبر گذر یافتی پر تیر
نباید که چون او یکی شهریار
کند پست کرم اندرین روزگار
بران موبدان نامدار اردشیر
نوشته همی خواند آن چوب تیر
ز دژ تا بر او دو فرسنگ بود
دل مهتران زان سخن تنگ بود
همی هر کسی خواندند آفرین
ز دادار بر فر شاه زمین

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به جهرم یکی مرد بد بدنژاد
کجا نام او مهرک نوش‌زاد
هوش مصنوعی: در جهرم مردی وجود دارد که از اصل و نسب خوبی برخوردار نیست و نام او مهرک نوشزاد است.
چو آگه شد از رفتن اردشیر
وزان ماندن او بران آبگیر
هوش مصنوعی: وقتی او از رفتن اردشیر باخبر شد و متوجه ماندن او بر کنار دریاچه شد،
ز تنگی که بد اندر آن رزمگاه
ز بهر خورشها برو بسته راه
هوش مصنوعی: در میدان جنگی که به شدت پرتنش و دشوار است، مسیرها به خاطر تلاش برای دستیابی به خورشید (نماد آرزو و امید) بسته شده است.
ز جهرم بیامد به ایوان شاه
ز هر سو بیاورد بی‌مر سپاه
هوش مصنوعی: مردی از جهرم به قصر شاه آمد و از هر طرف بدون شمار، سپاهی را با خود آورد.
همه گنج او را به تاراج داد
به لشکر بسی بدره و تاج داد
هوش مصنوعی: او تمام دارایی‌اش را به دست لشکری از مزدوران سپرد و آن‌ها را با لباس‌های فاخر و تاج‌های زرین آراست.
چو آگاهی آمد به شاه اردشیر
پراندیشه شد بر لب آبگیر
هوش مصنوعی: وقتی اردشیر با فکر و تدبیر به آگاهی رسید، در کنار آبگیر بسیار تأمل کرد.
همی گفت ناساخته خانه را
چرا ساختم رزم بیگانه را
هوش مصنوعی: او می‌گوید: چرا من خانه‌ام را نساختم و به جای آن درگیری با بیگانگان را شروع کردم؟
بزرگان لشکرش را پیش خواند
ز مهرک فراوان سخنها براند
هوش مصنوعی: بزرگان لشکر را فرا خواند و از روی محبت، سخنان زیادی برایشان گفت.
چه بینید گفت ای سران سپاه
که ما را چنین تنگ شد دستگاه
هوش مصنوعی: ای سران سپاه، چه چیزی می‌بینید که اوضاع ما این‌گونه تنگ و دشوار شده است؟
چشیدم بسی تلخی روزگار
نبد رنج مهرک مرا در شمار
هوش مصنوعی: زندگی پر از سختی‌ها و تلخ کامی‌ها بوده، اما محبت و عشق مرا از محاسبه این رنج‌ها خارج کرده و آرامش بخشیده است.
به آواز گفتند کای شهریار
مبیناد چشمت بد روزگار
هوش مصنوعی: ای پادشاه، با چشمانت در دل سختی‌های زندگی ننگر و مراقب باش، زیرا ممکن است چشم بدی بر تو بیفتد.
چو مهرک بود دشمن اندر نهان
چرا جست باید به سختی جهان
هوش مصنوعی: وقتی که در دل، دشمنی مانند خورشید پنهان است، چرا باید به شدت در این دنیا جستجو کنیم؟
تو داری بزرگی و گیهان تراست
همه بندگانیم و فرمان تراست
هوش مصنوعی: تو به عظمت و بزرگی شناخته می‌شوی و همه ما تحت فرمان تو هستیم.
بفرمود تا خوان بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند
هوش مصنوعی: فرمان داد تا سفره‌ای بیافرینند و شراب و جام را آماده کنند و نوازندگان را طلبیدند.
به خوان بر نهادند چندی بره
به خوردن نهادند سر یکسره
هوش مصنوعی: چندین بره را بر سر سفره گذاشتند و به آنها غذایی برای خوردن دادند.
چو نان را به خوردن گرفت اردشیر
همانگه بیامد یکی تیز تیر
هوش مصنوعی: زمانی که اردشیر شروع به خوردن نان کرد، ناگهان یک تیر تیز به او رسید.
نشست اندران پاک فربه بره
که تیر اندرو غرقه شد یکسره
هوش مصنوعی: در آنجا بره‌ی پاک و چاقی نشسته بود که تیر به‌طور کامل در آن غرق شده بود.
بزرگان فرزانهٔ رزمساز
ز نان داشتند آن زمان دست باز
هوش مصنوعی: بزرگان دانا و جنگ‌آور در آن زمان از نان و معیشت خود بهره‌ور بودند و دستشان برای زندگی و کار آزاد بود.
بدیدند نقشی بران تیز تیر
بخواند آنک بد زان بزرگان دبیر
هوش مصنوعی: آنها تصویری را مشاهده کردند که آن تیر تیز مانند کلام زشت و ناپسند بزرگان به زبان می‌آورد.
ز غم هرکسی از جگر خون کشید
یکی از بره تیر بیرون کشید
هوش مصنوعی: هرکس از درد و غم دیگری به شدت رنج می‌برد و عاطفه‌اش جریحه‌دار می‌شود، مانند بره‌ای دردمند که تیر از بدنش بیرون کشیده شده است.
نوشته بران تیر بر پهلوی
که ای شاه داننده گر بشنوی
هوش مصنوعی: نوشته‌ای بر تیرهایی که به پهلوی می‌زنند، ای شاه دانا، اگر بشنوی.
چنین تیز تیر آمد از بام دژ
که از بخت کرمست آرام دژ
هوش مصنوعی: تیر بسیار تندی از بالای دژ به سوی ما آمد که نشانه‌ای از بخت و خوش‌اقبالی‌امان بود و ما را آرامش بخشید.
گر انداختیمی بر اردشیر
بروبر گذر یافتی پر تیر
هوش مصنوعی: اگر ما بر اردشیر حمله کردیم و او را شکست دادیم، تو بر سر گذرگاه تیراندازی خواهی کرد.
نباید که چون او یکی شهریار
کند پست کرم اندرین روزگار
هوش مصنوعی: نباید همانند او، کسی به مقام و بزرگی برسد و در این زمانه، خود را فریب دهد و به پستی و تنبلی کشیده شود.
بران موبدان نامدار اردشیر
نوشته همی خواند آن چوب تیر
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که نام برجسته موبدان (روحانیان زرتشتی) در زمان اردشیر، بر روی یک چوب تیر نوشته شده و کسی آن را می‌خواند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی اهمیت و اعتبار موبدان در جامعه آن زمان است.
ز دژ تا بر او دو فرسنگ بود
دل مهتران زان سخن تنگ بود
هوش مصنوعی: بین دژ تا او دو فرسنگ فاصله بود و دل بزرگ‌منشان از آن سخن تنگ و ناراحت بود.
همی هر کسی خواندند آفرین
ز دادار بر فر شاه زمین
هوش مصنوعی: هر کسی به خاطر بزرگی و نیکی‌هایش از سوی خداوند بر شاه زمین ستایش می‌شود.