برگردان به زبان ساده
ببین این شگفتی که دهقان چه گفت
بدانگه که بگشاد راز از نهفت
هوش مصنوعی: ببین چگونه شگفتانگیز است که کشاورز در آن لحظهای که راز پنهان را فاش کرد، چه سخنی گفت.
به شهر کجاران به دریای پارس
چه گوید ز بالا و پهنای پارس
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف زیبایی و بزرگی دریای پارس میپردازد. او از ارتفاع نگاه کرده و میخواهد ببیند که دریای پارس چگونه است و چه ویژگیهایی دارد. به طور کلی، شاعر به زیباییها و وسعت این دریا اشاره میکند و از آن به عنوان یک ویژگی برجسته در زندگی و فرهنگ ایرانیان یاد میکند.
یکی شهر بد تنگ و مردم بسی
ز کوشش بدی خوردن هر کسی
هوش مصنوعی: شهر کوچک و cramped است و مردم آن به خاطر تلاشهای بیفایده، از زندگی سخت و بد رنج میبرند.
بدان شهر دختر فراوان بدی
که بیکام جویندهٔ نان بدی
هوش مصنوعی: در آن شهر، دختران زیادی هستند که به خوشبختی نمیرسند و کسانی که به دنبال روزی خود هستند، به نتیجهای مثبت نمیرسند.
به یک روی نزدیک او بود کوه
شدندی همه دختران همگروه
هوش مصنوعی: به یک سو، او به قدری نزدیک و عظیم است که همه دختران به یک طرف جمع شدند.
ازان هر یکی پنبه بردی به سنگ
یکی دوکدانی ز چوب خدنگ
هوش مصنوعی: از هر کدام از پنبهها که برداشتید، سنگی هم برداشتید و یکی دو کدانی چوبی نیز بهدست آوردید.
به دروازه دختر شدی همگروه
خرامان ازین شهر تا پیش کوه
هوش مصنوعی: به دروازه که رسیدی، مانند دختر زیبا و با وقار قدم برمیداری، از این شهر تا کوه پیش برو.
برآمیختندی خورشها بهم
نبودی به خورد اندرون بیش و کم
هوش مصنوعی: اگر خوراکها به هم نمیآمیزید، درون خوراک به اندازه کافی و کم نخواهد بود.
نرفتی سخن گفتن از خواب و خورد
ازان پنبهشان بود ننگ و نبرد
هوش مصنوعی: شما به خواب رفتید و از صحبت درباره خواب و غذا دوری کردید، زیرا این کار برای آنها ننگ و عیب محسوب میشد و باید با آن مقابله میکردید.
شدندی شبانگه سوی خانه باز
شده پنبهشان ریسمان طراز
هوش مصنوعی: در شب، وقتی به خانه بازگشتند، پنبههایشان به مانند ریسمانی به هم پیچیده شد.
بدان شهر بیچیز و خرم نهاد
یکی مرد بد نام او هفتواد
هوش مصنوعی: در یک شهر بیدغدغه و شاد، مردی با نام بد به نام هفتواد زندگی میکرد.
برینگونه بر نام او از چه رفت
ازیراک او را پسر بود هفت
هوش مصنوعی: چرا نام او به این شکل مطرح شد؟ آیا دلیلش این است که او هفت پسر دارد؟
گرامی یکی دخترش بود و بس
که نشمردی او دختران را به کس
هوش مصنوعی: فقط یک دختر داشت که برایش بسیار ارزشمند بود و به همین خاطر، او دیگر دختران را به حساب نیاورد.
چنان بد که روزی همه همگروه
نشستند با دوک در پیش کوه
هوش مصنوعی: در حالی که روزی همه همگروه دور هم جمع شدند و با دوک در کنار کوه نشسته بودند، اوضاع به شدت نامناسب و بد بود.
برآمیختند آن کجا داشتند
به گاه خورش دوک بگذاشتند
هوش مصنوعی: در آنجا که خورشید به اوج خود میرسد و نورش بیشتر میشود، دوک را قرار دادند و کارها را به پیش میبرند.
چنان بد که این دختر نیکبخت
یکی سیب افگنده باد از درخت
هوش مصنوعی: دختری که خوشبخت به نظر میرسد، به قدری در وضعیت بدی قرار دارد که حتی درخت هم میوهاش را به او نمیدهد.
به ره بر بدید و سبک برگرفت
ز من بشنو این داستان شگفت
هوش مصنوعی: در راه دیدم که او با سبکی حرکت کرد. از من بشنو این قصه شگفت انگیز.
چو آن خوب رخ میوه اندرگزید
یکی در میان کرم آگنده دید
هوش مصنوعی: وقتی آن دختر زیبا میوهای را برداشت، ناگهان در میان آن میوه، کرمی را مشاهده کرد.
به انگشت زان سیب برداشتش
بدان دوکدان نرم بگذاشتش
هوش مصنوعی: او سیب را با انگشت خود برداشت و به آرامی آن را در دوکدان قرار داد.
چو برداشت زان دوکدان پنبه گفت
به نام خداوند بییار و جفت
هوش مصنوعی: وقتی آن دوکدان پنبه را برداشت، با نام خداوندی که یار و همراهی ندارد، گفت.
من امروز بر اختر کرم سیب
به رشتن نمایم شما را نهیب
هوش مصنوعی: امروز من بر ستاره تو ستم میکنم و به تو سخت میگیرم.
همه دختران شاد و خندان شدند
گشادهرخ و سیم دندان شدند
هوش مصنوعی: همه دختران خوشحال و خندان شدند و چهرهشان باز و دندانهایشان درخشان شد.
دو چندان که رشتی به روزی برشت
شمارش همی بر زمین برنوشت
هوش مصنوعی: به خاطر روزی که در رشت به دست آمده، شمارش آن روزها بر روی زمین به دو برابر میرسد.
وزانجا بیامد به کردار دود
به مادر نمود آن کجا رشته بود
هوش مصنوعی: او از آنجا همچون دود خارج شد و به مادرش نشان داد که آنجا چه ارتباطی وجود داشته است.
برو آفرین کرد مادر به مهر
که برخوردی از مادر ای خوبچهر
هوش مصنوعی: با مهری که از مادرش دریافت کرده، او به دنیا آمده و حالا مادرش به او افتخار میکند.
به شبگیر چون ریسمان برشمرد
دو چندانک هر بار بردی ببرد
هوش مصنوعی: به انتهای شب که به شکل ریسمانی در میآید، دو بار بیشتر ذهن خود را به کار میگیری که هر بار اندیشهها و احساساتت را با خود ببری.
چو آمد بدان چارهجوی انجمن
به رشتن نهاده دل و گوش و تن
هوش مصنوعی: وقتی که جمعی از راهحلجویان به آنجا رسیدند، تمام دل و گوش و جسم خود را در کار میآورند.
چنین گفت با نامور دختران
که ای ماهرویان و نیکاختران
هوش مصنوعی: او به دختران مشهور و زیبا گفت: ای دختران چون ماه و با سرنوشت نیک!
من از اختر کرم چندان طراز
بریسم که نیزم نیاید نیاز
هوش مصنوعی: من به اندازهای از مقام و استانداردهای والا برخوردارم که نیازی به خواهش و درخواست ندارم.
به رشت آنکجا برده بد پیش ازین
به کار آمدی گر بدی بیش ازین
هوش مصنوعی: به رشت، جایی که قبلاً بدیهایی انجام شده، اگر بدیهای بیشتری هم بکنی، به کارت میآید.
سوی خانه برد آن طرازی که رشت
دل مام او شد چو خرم بهشت
هوش مصنوعی: به سوی خانه برد، آن زیبایی که دل مادرش را شاد کرد، همچون بهشت خوشبو و دلانگیز.
همی لختکی سیب هر بامداد
پریروی دختر بران کرم داد
هوش مصنوعی: هر صبحگاه، دختری زیبا همچون پری، سیبی از درخت میچید و به کرم میداد.
ازان پنبه هرچند کردی فزون
برشتی همی دختر پرفسون
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که از پنبه بیفزایی، باز هم دختر زیبا و افسونگر بیشتری به دست میآوری.
چنان بد که یک روز مام و پدر
بگفتند با دختر پرهنر
هوش مصنوعی: به قدری ناامید کننده و ناراحت کننده بود که یک روز پدر و مادر دختر با او صحبت کردند.
که چندین بریسی مگر با پری
گرفتستی ای پاک تن خواهری
هوش مصنوعی: چند بار میتوانی به همسران خود خیانت کنی، ای خواهر با شخصیت و پاکدامن؟
سبک سیم تن پیش مادر بگفت
ازان سیب و آن کرمک اندر نهفت
هوش مصنوعی: سبکسری از سیمتن برای مادرش گفت که آن سیب و آن کرمک در درونش پنهان شده است.
همان کرم فرخ بدیشان نمود
زن و شوی را روشنایی فزود
هوش مصنوعی: کرم فرخ (خوشبخت) به آنها (دنیا) نشان داد که زندگی مشترک (زن و شوهر) چقدر روشن و پرنور میشود.
به فالی گرفت آن سخن هفتواد
ز کاری نکردی به دل نیز یاد
هوش مصنوعی: به یک چشمانداز یا هشداری اشاره دارد که از سخنی گرفته شده است. به این معنا که اگر در دل به کاری شک و تردید داشتهای، باید به آن توجه کنی و از آن غافل نشوی.
چنین تا برآمد برین روزگار
فروزندهتر گشت هر روز کار
هوش مصنوعی: همچنان که روزگار پیش میرود، هر روز کار و تلاش انسانها بیشتر و درخشانتر میشود.
مگر ز اختر کرم گفتی سخن
برو نو شدی روزگار کهن
هوش مصنوعی: شاید تو از ستارههای مهربان چیزی گفتهای، زیرا دنیای قدیمی تازه شده است.
مر این کرم را خوار نگذاشتند
بخوردنش نیکو همی داشتند
هوش مصنوعی: این کرم را بیاحترامی نکردند و برای خوردن آن هم با احترام رفتار کردند.
تنآور شد آن کرم و نیرو گرفت
سر و پشت او رنگ نیکو گرفت
هوش مصنوعی: آن کرم به قدری قوی و تنومند شده است که حالا سر و پشتش رنگ و چهرهای زیبا به خود گرفته است.
همی تنگ شد دوکدان بر تنش
چو مشک سیه گشت پیراهنش
هوش مصنوعی: او به شدت لاغر شده و لباسش به تنش تنگ شده است، انگار که مانند مشک سیاه رنگی میباشد.
به مشک اندرون پیکر زعفران
برو پشت او از کران تا کران
هوش مصنوعی: در دل مشکی، نشانهای از زعفران وجود دارد و بر پشت او، رنگی زرد و زیبا از یک سوی تا سوی دیگر کشیده شده است.
یکی پاک صندوق کردش سیاه
بدو اندرون ساخته جایگاه
هوش مصنوعی: او یک صندوقی به رنگ سیاه درست کرده است و درون آن را برای زندگی خود آماده کرده است.
چنان شد که در شهر بیهفتواد
نگفتی سخن کس به بیداد و داد
هوش مصنوعی: در آن شرایط، در شهر، هیچکس درباره قوانین نیک و بد صحبت نمیکرد و گویی که هیچکس از ظلم و عدل خبری نداشت.
فراز آمدش ارج و آزرم و چیز
توانگر شد آن هفت فرزند نیز
هوش مصنوعی: بالا آمدن او همراه با احترام و شرافت و چیزهای دیگر باعث شد که آن هفت فرزند نیز توانگر شدند.
یکی میر بد اندر آن شهراوی
سرافراز با لشکر و رنگ و بوی
هوش مصنوعی: یک فرد بلندمرتبه و محترم با سپاه و با جلوهای زیبا و معطر به آن شهر وارد شد.
بهانه همی ساخت بر هفتواد
که دینار بستاند از بدنژاد
هوش مصنوعی: او بهانهتراشی میکرد تا از بدبختیهای دیگران دینار (پول) بگیرد.
ازان آگهی مرد شد در نهیب
بیامد ازان شهر دل با شکیب
هوش مصنوعی: مردی با آگاهی و اطلاع، از آن سرزمین به سوی دل شکیبا میآید.
همان هفت فرزند پیش اندرون
پر از درد دل دیدگان پر ز خون
هوش مصنوعی: هفت فرزند در درون خود غمهای زیادی را تجربه میکنند و چشمانشان پر از اشک و اندوه است.
ز هر سو برانگیخت بانگ و نفیر
برو انجمن گشت برنا و پیر
هوش مصنوعی: از هر سوی صدا و فریاد بلند شد و جمعیتی از جوانان و پیران دور هم جمع شدند.
هرانجا که بایست دینار داد
به کنداوران چیز بسیار داد
هوش مصنوعی: هرجا که برای کندن زمین نیاز به هزینه باشد، باید چیزهای زیادی به آنها داد.
یکی لشکری شد بر او انجمن
همه نامداران شمشیرزن
هوش مصنوعی: یک گروه از جنگجویان ماهر و نامدار به دور او جمع شدند و آماده نبرد شدند.
همه یکسره پیش فرزند اوی
برفتند و گشتند پیکارجوی
هوش مصنوعی: همهی افراد به دنبال فرزند او رفتند و به جستجوی جنگ و نبرد پرداختند.