گنجور

بخش ۱۲

چو آگاهی آمد سوی اردوان
دلش گشت پربیم و تیره‌روان
چنین گفت کین راز چرخ بلند
همی گفت با من خداوند پند
هران بد کز اندیشه بیرون بود
ز بخشش به کوشش گذر چون بود
گمانی نبردم که از اردشیر
یکی نامجوی آید و شهرگیر
در گنج بگشاد و روزی بداد
سپه بر گرفت و بنه برنهاد
ز گیل و ز دیلم بیامد سپاه
همی گرد لشکر برآمد به ماه
وزان روی لشکر بیاورد شاه
سپاهی که بر باد بربست راه
ز بس نالهٔ بوق و با کرنای
ترنگیدن زنگ و هندی درای
میان دو لشکر دو پرتاب ماند
به خاک اندرون مار بی‌تاب ماند
خروشان سپاه و درفشان درفش
سرافشان دل از تیغهای بنفش
چهل روز زین سان همی جنگ بود
بران زیردستان جهان تنگ بود
ز هرگونه‌ای تنگ شد خوردنی
همان تنگ شد راه آوردنی
ز بس کشته شد روی هامون چو کوه
بشد خسته از زندگانی ستوه
سرانجام ابری برآمد سیاه
بشد کوشش و رزم را دستگاه
یکی باد برخاست از انجمن
دل جنگیان گشت زان پرشکن
بتوفید کوه و بلرزید دشت
خروشش همی از هوا برگذشت
بترسید زان لشکر اردوان
شدند اندرین یک سخن هم‌زبان
که این کار بر اردوان ایزدیست
بدین لشکر اکنون بباید گریست
به روزی کجا سخت شد کارزار
همه خواستند آنگهی زینهار
بیامد ز قلب سپاه اردشیر
چکاچاک برخاست و باران تیر
گرفتار شد در میان اردوان
بداد از پی تاج شیرین روان
به دست یکی مرد خراد نام
چو بگرفت بردش گرفته لگام
به پیش جهانجوی بردش اسیر
ز دور اردوان را بدید اردشیر
فرود آمد از باره شاه اردوان
تنش خستهٔ تیر و تیره‌روان
به دژخیم فرمود شاه اردشیر
که رو دشمن پادشا را بگیر
به خنجر میانش به دو نیم کن
دل بدسگالان پر از بیم کن
بیامد دژآگاه و فرمان گزید
شد آن نامدار از جهان ناپدید
چنین است کردار این چرخ پیر
چه با اردوان و چه با اردشیر
اگر تا ستاره برآرد بلند
سپارد هم آخر به خاک نژند
دو فرزند او هم گرفتار شد
برو تخمهٔ آرشی خوار شد
مر آن هر دو را پای کرده به بند
به زندان فرستاد شاه بلند
دو بدمهر از رزم بگریختند
به دام بلا در نیاویختند
برفتند گریان به هندوستان
سزد گر کنی زین سخن داستان
همه رزمگه پر ستام و کمر
پر از آلت و لشکر و سیم و زر
بفرمود تا گرد کردند شاه
ببخشید زان پس همه بر سپاه
برفت از میان بزرگان سباک
تن اردوان را ز خون کرد پاک
خروشان بشستش ز خاک نبرد
بر آیین شاهان یکی دخمه کرد
به دیبا بپوشید خسته برش
ز کافور کرد افسری بر سرش
به پیمود آن خاک کاخش به پی
ز لشکر هران‌کس که شد سوی ری
وزان پس بیامد بر اردشیر
چنین گفت کای شاه دانش‌پذیر
تو فرمان بر و دختر او بخواه
که با فر و برزست و با تاج و گاه
به دست آیدت افسر و تاج و گنج
کجا اردوان گرد کرد آن به رنج
ازو پند بشنید و گفتا رواست
هم اندر زمان دختر او بخواست
به ایوان او بد همی یک دو ماه
توانگر سپهبد توانگر سپاه
سوی پارس آمد ز ری نامجوی
برآسوده از رزم وز گفت‌وگوی
یکی شارستان کرد پر کاخ و باغ
بدو اندرون چشمه و دشت و راغ
که اکنون گرانمایه دهقان پیر
همی خواندش خوره اردشیر
یکی چشمه بد بی‌کران اندروی
فراوان ازو رود بگشاد و جوی
برآورد زان چشمه آتشکده
بدو تازه شد مهر و جشن سده
به گرد اندرش باغ و میدان و کاخ
برآورده شد جایگاه فراخ
چو شد شاه با دانش و فر و زور
همی خواندش مرزبان شهر گور
به گرد اندرش روستاها بساخت
چو آباد کردش کس اندر نشاخت
به جایی یکی ژرف دریا بدید
همی کوه بایست پیشش برید
ببردند میتین و مردان کار
وزان کوه ببرید صد جویبار
همی راند از کوه تا شهر گور
شد آن شارستان پر سرای و ستور

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو آگاهی آمد سوی اردوان
دلش گشت پربیم و تیره‌روان
هوش مصنوعی: وقتی آگاهی به اردوان رسید، دلش پر از ترس شد و حالش تیره و ناامید گشت.
چنین گفت کین راز چرخ بلند
همی گفت با من خداوند پند
هوش مصنوعی: این سخن به من گفت که رازهای زندگی و سرنوشت همیشه با من در ارتباط است و به نوعی با الهام و آگاهی خداوند به من منتقل می‌شود.
هران بد کز اندیشه بیرون بود
ز بخشش به کوشش گذر چون بود
هوش مصنوعی: هر چیز بدی که از اندیشه و تفکر خارج می‌شود، بر اثر تلاش و کوشش به دست می‌آید و نه به خاطر بخشش.
گمانی نبردم که از اردشیر
یکی نامجوی آید و شهرگیر
هوش مصنوعی: هرگز فکر نمی‌کردم که از اردشیر کسی بیاید که مشتاق نام‌جویی و جستجوی آن باشد و به دنبال فتح شهر برود.
در گنج بگشاد و روزی بداد
سپه بر گرفت و بنه برنهاد
هوش مصنوعی: در خزانه را گشود و روزی را تقسیم کرد، سپس گروهی را جمع کرد و کوله‌بارها را گذاشت.
ز گیل و ز دیلم بیامد سپاه
همی گرد لشکر برآمد به ماه
هوش مصنوعی: سپاه از گیل و دیلم به راه افتاد و لشکریان با زیبایی و نور برآمدند، مانند درخشندگی ماه.
وزان روی لشکر بیاورد شاه
سپاهی که بر باد بربست راه
هوش مصنوعی: از آن چهره، پادشاه سپاهی فراهم می‌آورد که راه را به باد می‌سپارد.
ز بس نالهٔ بوق و با کرنای
ترنگیدن زنگ و هندی درای
هوش مصنوعی: به‌خاطر صدای زیاد بوق‌ها و نواهای موزیک، فضای اطراف بسیار پر سر و صدا و شلوغ شده است.
میان دو لشکر دو پرتاب ماند
به خاک اندرون مار بی‌تاب ماند
هوش مصنوعی: درمیان دو گروه جنگی، دو پرتاب در خاک مانده است و درون آن مار بی‌تابی به حالت انتظار قرار دارد.
خروشان سپاه و درفشان درفش
سرافشان دل از تیغهای بنفش
هوش مصنوعی: ارتش با سر و صدای زیاد و پرچم‌هایی که به زیبایی در اهتزازند، دل‌ها را با تیغ‌های بنفش می‌آزارد.
چهل روز زین سان همی جنگ بود
بران زیردستان جهان تنگ بود
هوش مصنوعی: چهل روز جنگ ادامه داشت و بر زیر دستان، فشار و سختی زیاد بود.
ز هرگونه‌ای تنگ شد خوردنی
همان تنگ شد راه آوردنی
هوش مصنوعی: هر چیزی که به آن وابسته‌ای و از آن استفاده می‌کنی، وقتی محدود و تنگ شود، راهی برای به دست آوردنش هم کمتر می‌شود.
ز بس کشته شد روی هامون چو کوه
بشد خسته از زندگانی ستوه
هوش مصنوعی: به دلیل فراوانی صدماتی که به من وارد شده، چهره‌ام مثل کوهی شده است که از زندگی خسته و ناامید است.
سرانجام ابری برآمد سیاه
بشد کوشش و رزم را دستگاه
هوش مصنوعی: در نهایت، ابری تیره و سیاه به وجود آمد که تلاش و جنگ را دچار اختلال کرد.
یکی باد برخاست از انجمن
دل جنگیان گشت زان پرشکن
هوش مصنوعی: یک باد از میان دل‌های جنگجویان برخاست و به خاطر آن، دوستی‌ها شکست و روابط صمیمانه در هم ریخت.
بتوفید کوه و بلرزید دشت
خروشش همی از هوا برگذشت
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و عظمت تو، کوه‌ها به لرزه می‌افتند و دشت‌ها به جنب و جوش درمی‌آیند؛ صدای تو در فضا می‌پیچد و همه جا را در بر می‌گیرد.
بترسید زان لشکر اردوان
شدند اندرین یک سخن هم‌زبان
هوش مصنوعی: از این لشکر اردوان بترسید، چون در اینجا همه یک‌صدا هستند و هم‌نظر.
که این کار بر اردوان ایزدیست
بدین لشکر اکنون بباید گریست
هوش مصنوعی: این کار برای اردوان، کاری خدایی است و اکنون باید به خاطر این لشکر، گریه کرد.
به روزی کجا سخت شد کارزار
همه خواستند آنگهی زینهار
هوش مصنوعی: در روزی که جنگ بسیار شدت پیدا کرد، همه به یکدیگر خطاب کردند و درخواست کردند که احتیاط کنید و از خطرات دوری گزینید.
بیامد ز قلب سپاه اردشیر
چکاچاک برخاست و باران تیر
هوش مصنوعی: از دل سپاه اردشیر صدایی بلند و پر هیجان بلند شد و باران تیرها به سمت دشمن فرو ریخت.
گرفتار شد در میان اردوان
بداد از پی تاج شیرین روان
هوش مصنوعی: در دام اردوان گرفتار شد و برای به دست آوردن تاج شیرین، روانه‌اش کرد.
به دست یکی مرد خراد نام
چو بگرفت بردش گرفته لگام
هوش مصنوعی: مرد باهوش و دانایی یکی را گرفت، مانند اینکه زمام کار را در دست او گرفت.
به پیش جهانجوی بردش اسیر
ز دور اردوان را بدید اردشیر
هوش مصنوعی: اردشیر اسیر را که از دور اردوان آمده بود، به سمت جهانجوی برد.
فرود آمد از باره شاه اردوان
تنش خستهٔ تیر و تیره‌روان
هوش مصنوعی: شاه اردوان از اسب پیاده شد و تنش خسته و مجروح از تیرها بود و چهره‌اش غمگین و تیره به نظر می‌رسید.
به دژخیم فرمود شاه اردشیر
که رو دشمن پادشا را بگیر
هوش مصنوعی: شاه اردشیر به فرمانده خود گفت که برو و دشمن پادشاه را گرفتار کن.
به خنجر میانش به دو نیم کن
دل بدسگالان پر از بیم کن
هوش مصنوعی: دل بدخواهان را با نیرنگی به دو نیم کن و آن‌ها را از ترس پر کن.
بیامد دژآگاه و فرمان گزید
شد آن نامدار از جهان ناپدید
هوش مصنوعی: دژآگاه به میادین جنگ آمد و تصمیمی گرفت. آن شخصیت معروف از دنیا رفت و ناپدید شد.
چنین است کردار این چرخ پیر
چه با اردوان و چه با اردشیر
هوش مصنوعی: این جهان پیر به همه انسان‌ها چه با ثروتمندان و چه با قدرتمندان به یکسان رفتار می‌کند.
اگر تا ستاره برآرد بلند
سپارد هم آخر به خاک نژند
هوش مصنوعی: هرچند که انسان ممکن است به اوج و بلندای عظمت برسد، در نهایت سرنوشت او همان خاک و زمین خواهد بود.
دو فرزند او هم گرفتار شد
برو تخمهٔ آرشی خوار شد
هوش مصنوعی: دو فرزند او هم دچار مشکل شدند و نسل آن فرد نیز به بدبختی افتاد.
مر آن هر دو را پای کرده به بند
به زندان فرستاد شاه بلند
هوش مصنوعی: شاه بزرگ هر دو نفر را گرفته و به بند کشیده و به زندان فرستاد.
دو بدمهر از رزم بگریختند
به دام بلا در نیاویختند
هوش مصنوعی: دو نفر که از جنگ و درگیری فرار کردند، به دام گرفتار شدند و نتوانستند خود را نجات دهند.
برفتند گریان به هندوستان
سزد گر کنی زین سخن داستان
هوش مصنوعی: گروهی به سمت هندوستان رفتند و با اشک و اندوه رفتند. اگر بخواهی، می‌توانی از این ماجرا داستانی بسازی.
همه رزمگه پر ستام و کمر
پر از آلت و لشکر و سیم و زر
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، همه چیز آماده است؛ زره و سلاح‌ها و قدرت مالی و مادی در دسترس است.
بفرمود تا گرد کردند شاه
ببخشید زان پس همه بر سپاه
هوش مصنوعی: شاه دستور داد که گردآوری کنند و به سپاهیان عطاء کند. از آن پس همه به سپاه پیوستند.
برفت از میان بزرگان سباک
تن اردوان را ز خون کرد پاک
هوش مصنوعی: اردوان، که از بزرگ‌ترین‌ها بود، با خونی پاک و سبک‌بار از میان رفت.
خروشان بشستش ز خاک نبرد
بر آیین شاهان یکی دخمه کرد
هوش مصنوعی: او با قوت و شجاعت، زمین را از خلط و آلودگی پاک کرد و به شیوه‌ای در خور پادشاهان، یک مکان مخفی و زیرزمینی فراهم ساخت.
به دیبا بپوشید خسته برش
ز کافور کرد افسری بر سرش
هوش مصنوعی: لباس زیبا و گرانبهایی به تن او کنید و برایش عطر خوشبوی کافور بزنید و تاجی بر سرش بگذارید تا نشان‌دهنده مقام و شکوهمندی او باشد.
به پیمود آن خاک کاخش به پی
ز لشکر هران‌کس که شد سوی ری
هوش مصنوعی: هر کسی که به سوی ری می‌رود، باید از آن زمین عبور کند و با لشکری که در آنجا وجود دارد، مواجه شود.
وزان پس بیامد بر اردشیر
چنین گفت کای شاه دانش‌پذیر
هوش مصنوعی: پس از آن، فردی به اردشیر نزدیک شد و گفت: ای شاهی که دانش را می‌آموزی،
تو فرمان بر و دختر او بخواه
که با فر و برزست و با تاج و گاه
هوش مصنوعی: تو در جایگاه رهبری هستی و از دختر او درخواست کن که با زیبایی و شکوه و با تاج و مقامش در کنارت باشد.
به دست آیدت افسر و تاج و گنج
کجا اردوان گرد کرد آن به رنج
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به موفقیت‌ها و امکانات بزرگ دست پیدا کنی، به یاد داشته باش که اردوان برای رسیدن به آنچه که داشت، زحمت و تلاش بسیار کشید.
ازو پند بشنید و گفتا رواست
هم اندر زمان دختر او بخواست
هوش مصنوعی: او از او نصیحتی شنید و گفت که این کار درست است، بنابراین در همان زمان از دخترش خواستگاری کرد.
به ایوان او بد همی یک دو ماه
توانگر سپهبد توانگر سپاه
هوش مصنوعی: در مقابل خانه او، در مدت یک یا دو ماه، فرمانده قوی و توانمندی به وجود می‌آید که دارای قدرت و ثروت بالایی است.
سوی پارس آمد ز ری نامجوی
برآسوده از رزم وز گفت‌وگوی
هوش مصنوعی: مردی از ری به سوی پارس آمد، در حالی که از نبرد و گفتگوهای مشکل فراغت یافته بود.
یکی شارستان کرد پر کاخ و باغ
بدو اندرون چشمه و دشت و راغ
هوش مصنوعی: یک شهر بزرگ ساخت که پر از کاخ و باغ باشد و در درون آن چشمه‌ها، دشت‌ها و باغ‌های زیبا وجود داشته باشد.
که اکنون گرانمایه دهقان پیر
همی خواندش خوره اردشیر
هوش مصنوعی: اکنون دهقان پیر و باارزش به خواندن داستان اردشیر مشغول است.
یکی چشمه بد بی‌کران اندروی
فراوان ازو رود بگشاد و جوی
هوش مصنوعی: یک چشمه‌ای وجود دارد که بی‌پایان است و از آن چشمه، رود بزرگی جاری شده و آبش به جوی‌ها می‌رسد.
برآورد زان چشمه آتشکده
بدو تازه شد مهر و جشن سده
هوش مصنوعی: از آن چشمه که آتشکده‌ای را به وجود آورد، مهر و جشن سده تازه و جوان گردید.
به گرد اندرش باغ و میدان و کاخ
برآورده شد جایگاه فراخ
هوش مصنوعی: در اطراف او باغ، میدان و کاخ‌های بسیار بزرگی ساخته شده است.
چو شد شاه با دانش و فر و زور
همی خواندش مرزبان شهر گور
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه با علم، جاه و قدرتش به اوج رسید، مرزبان شهر گور به او احترام گذاشت و او را فراخواند.
به گرد اندرش روستاها بساخت
چو آباد کردش کس اندر نشاخت
هوش مصنوعی: به دور او روستاهایی ساختند و او آنها را آباد کرد، اما هیچ کس در آنجا نگمشت.
به جایی یکی ژرف دریا بدید
همی کوه بایست پیشش برید
هوش مصنوعی: به جایی دریا عمیق و وسیع را مشاهده کرد که کوهی بزرگ در مقابل آن ایستاده است.
ببردند میتین و مردان کار
وزان کوه ببرید صد جویبار
هوش مصنوعی: مردان کار سختی را از کوه برداشتند و آب‌های زیادی را از آنجا روانه کردند.
همی راند از کوه تا شهر گور
شد آن شارستان پر سرای و ستور
هوش مصنوعی: از کوهستان تا شهر، گور و استخوان‌ها را به حرکت در می‌آوردند. آنجا که روزگاری پر از خانه و اسب بود، اکنون ویران شده است.

حاشیه ها

1396/03/17 11:06
دکتر امین لو

یکی باد برخاست از انجمن دل جنگیان گشت زان پرشکن
در شاهنامه تصحیح شده توسط مصطفی جیحونی در مصرع اول بیت فوق به جای کلمه انجمن ، بومَهَن آمده که صحیح تر می باشد. چون بومهن به معنی زلزله است قرائت صحیح بیت به صورت زیر خواهد بود.
یکی باد برخاست از بومَهَن دل جنگیان گشت زان پرشکن
معنی بیت این است باد توأم با زلزله بر خاست و دل جنگجویان پر شکن شد یعنی لرزه و ترس به دلشان افتاد. ملاحظه می شود اگر قرائت گنجور را بپذیریم معنی این می شود که از انجمن باد برخاست که بی معنی و نا مفهوم است.

1403/04/16 14:07
جهن یزداد

نام کسی که  شهزاده جهرم و یاور اردشیر است در کارنامه اردشیربابکان بباک و بواک است و نه سباک