گنجور

بخش ۳

به دل گفت موبد که بد روزگار
که فرمان چنین آمد از شهریار
همه مرگ راییم برنا و پیر
ندارد پسر شهریار اردشیر
گر او بی‌عدد سالیان بشمرد
به دشمن رسد تخت چون بگذرد
همان به کزین کار ناسودمند
به مردی یکی کار سازم بلند
ز کشتن رهانم مر این ماه را
مگر زین پشیمان کنم شاه را
هرانگه کزو بچه گردد جدا
به جای آرم این گفتهٔ پادشا
نه کاریست کز دل همی بگذرد
خردمند باشم به از بی‌خرد
بیاراست جایی به ایوان خویش
که دارد ورا چون تن و جان خویش
به زن گفت اگر هیچ باد هوا
ببیند ورا من ندارم روا
پس اندیشه کرد آنک دشمن بسیست
گمان بد و نیک با هرکسیست
یکی چاره سازم که بدگوی من
نراند به زشت آب در جوی من
به خانه شد و خایه ببرید پست
برو داغ و دارو نهاد و ببست
به خایه نمک بر پراگند زود
به حقه در آگند بر سان دود
هم‌اندر زمان حقه را مهر کرد
بیامد خروشان و رخساره زرد
چو آمد به نزدیک تخت بلند
همان حقه بنهاد با مهر و بند
چنین گفت با شاه کین زینهار
سپارد به گنجور خود شهریار
نوشته بر آن حقه تاریخ آن
پدیدار کرده بن و بیخ آن

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به دل گفت موبد که بد روزگار
که فرمان چنین آمد از شهریار
هوش مصنوعی: موبد به دل خود می‌گوید که این روزگار چقدر بد است که چنین فرمانی از پادشاه صادر شده است.
همه مرگ راییم برنا و پیر
ندارد پسر شهریار اردشیر
هوش مصنوعی: همه ما، چه جوان و چه پیر، در برابر مرگ یکسان هستیم و هیچ تفاوتی وجود ندارد. این حقیقت مربوط به پسر شهریار اردشیر هم می‌شود.
گر او بی‌عدد سالیان بشمرد
به دشمن رسد تخت چون بگذرد
هوش مصنوعی: اگر او سال‌ها را بی‌شمار بداند، زمانی که به دشمنانش برسد، به نظر می‌رسد که تخت و قدرت او هم از دست خواهد رفت.
همان به کزین کار ناسودمند
به مردی یکی کار سازم بلند
هوش مصنوعی: بهتر است که از کارهای بی‌فایده دوری کنیم و به جای آن، کاری بزرگ و مؤثر انجام دهیم.
ز کشتن رهانم مر این ماه را
مگر زین پشیمان کنم شاه را
هوش مصنوعی: من این ماه را از مرگ نجات می‌دهم، مگر اینکه بتوانم شاه را پشیمان کنم.
هرانگه کزو بچه گردد جدا
به جای آرم این گفتهٔ پادشا
هوش مصنوعی: هر زمانی که از او فرزندی به دنیا بیاید، به جای آن دیگر این گفتهٔ پادشاهی را بیاد می‌آورم.
نه کاریست کز دل همی بگذرد
خردمند باشم به از بی‌خرد
هوش مصنوعی: هیچ کاری نیست که از دل عبور کند، من باید خردمند باشم تا از نادانی بهتر باشم.
بیاراست جایی به ایوان خویش
که دارد ورا چون تن و جان خویش
هوش مصنوعی: جایی در خانه‌ات را زیبا کن، چون آن مکان برای تو هم‌چون روح و جسمت ارزشمند است.
به زن گفت اگر هیچ باد هوا
ببیند ورا من ندارم روا
هوش مصنوعی: به زنی گفتم اگر هیچ چیز دیگری از من نبیند، من هیچ حق و حقوقی نسبت به او ندارم.
پس اندیشه کرد آنک دشمن بسیست
گمان بد و نیک با هرکسیست
هوش مصنوعی: پس او تأمل کرد که دشمنان زیادی وجود دارند و این که هر کسی ممکن است هم فکر خوب داشته باشد و هم فکر بد.
یکی چاره سازم که بدگوی من
نراند به زشت آب در جوی من
هوش مصنوعی: من به دنبال راه حلی هستم که کسی که به من بد می‌گوید، نتواند با گفتار زشت خود، آبرو و اعتبار من را تحت تأثیر قرار دهد.
به خانه شد و خایه ببرید پست
برو داغ و دارو نهاد و ببست
هوش مصنوعی: او به خانه رفت و کارهای لازم را انجام داد. سپس برای درمان و مداوای داغ و زخم‌ها اقدام کرد و همه چیز را به خوبی ترتیب داد.
به خایه نمک بر پراگند زود
به حقه در آگند بر سان دود
هوش مصنوعی: به زودی بر زخم‌ها نمک می‌پاشند و به حقه‌ای دچار می‌شوند، مثل دود که در فضا پخش می‌شود.
هم‌اندر زمان حقه را مهر کرد
بیامد خروشان و رخساره زرد
هوش مصنوعی: زمانی که حقه را مهر کردند، او با شتاب و شدت آمد و چهره‌اش رنگ زرد به خود گرفت.
چو آمد به نزدیک تخت بلند
همان حقه بنهاد با مهر و بند
هوش مصنوعی: وقتی به نزدیک تخت بلند رسید، آن حقه را با مهر و سجاف قرار داد.
چنین گفت با شاه کین زینهار
سپارد به گنجور خود شهریار
هوش مصنوعی: او با پادشاه گفت که مراقب باشد و این راز را به گنجینه‌دار خودش بسپارد.
نوشته بر آن حقه تاریخ آن
پدیدار کرده بن و بیخ آن
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تاریخ، ریشه و اساس یک واقعیت یا موضوع خاص را به وضوح نشان داده است. به عبارت دیگر، آنچه که در حال حاضر وجود دارد، بر اساس وقایع و عناصری است که در گذشته شکل گرفته و ثبت شده‌اند.