گنجور

بخش ۱۱

به گفتار این نامدار اردشیر
همه گوش دارید برنا و پیر
هرانکس که داند که دادار هست
نباشد مگر پاک و یزدان پرست
دگر آنک دانش مگیرید خوار
اگر زیردستست و گر شهریار
سه دیگر بدانی که هرگز سخن
نگردد بر مرد دانا کهن
چهارم چنان دان که بیم گناه
فزون باشد از بند و زندان شاه
به پنجم سخن مردم زشت‌گوی
نگیرد به نزد کسان آب‌روی
بگویم یکی تازه اندرز نیز
کجا برتر از دیده و جان و چیز
خنک آنک آباد دارد جهان
بود آشکارای او چون نهان
دگر آنک دارند آواز نرم
خرد دارد و شرم و گفتار گرم
به پیش کسان سیم از بهر لاف
به بیهوده بپراگند بر گزاف
ز مردم ندارد کسی زان سپاس
نبپسندد آن مرد یزدان شناس
میانه گزینی بمانی به جای
خردمند خوانند و پاکیزه‌رای
کزین بگذری پنج رایست پیش
کجا تازه گردد ترا دین وکیش
تن آسانی و شادی افزایدت
که با شهد او زهر نگزایدت
یکی آنک از بخشش دادگر
به آز و به کوشش نیابی گذر
توانگر شود هرک خرسند گشت
گل نوبهارش برومند گشت
دگر بشکنی گردن آز را
نگویی به پیش زنان راز را
سه دگیر ننازی به ننگ و نبرد
که ننگ ونبرد آورد رنج و درد
چهارم که دل دور داری ز غم
ز نا آمده دل نداری دژم
نه پیچی به کاری که کار تو نیست
نتازی بدان کو شکار تو نیست
همه گوش دارید پند مرا
سخن گفتن سودمند مرا
بود بر دل هرکسی ارجمند
که یابند ازو ایمنی از گزند
زمانی میاسای ز آموختن
اگر جان همی خواهی افروختن
چو فرزند باشد به فرهنگ دار
زمانه ز بازی برو تنگ دار
همه یاد دارید گفتار ما
کشیدن بدین کار تیمار ما
هرآن کس که با داد و روشن دلید
از آمیزش یکدگر مگسلید
دل آرام دارید بر چار چیز
کزو خوبی و سودمندیست نیز
یکی بیم و آزرم و شرم خدای
که باشد ترا یاور و رهنمای
دگر داد دادن تن خویش را
نگه داشتن دامن خویش را
به فرمان یزدان دل آراستن
مرا چون تن خویشتن خواستن
سه دیگر که پیدا کنی راستی
بدور افگنی کژی و کاستی
چهارم که از رای شاه جهان
نپیچی دلت آشکار و نهان
ورا چون تن خویش خواهی به مهر
به فرمان او تازه گردد سپهر
دلت بسته داری به پیمان اوی
روان را نپیچی ز فرمان اوی
برو مهر داری چو بر جان خویش
چو با داد بینی نگهبان خویش
غم پادشاهی جهانجوی راست
ز گیتی فزونی سگالد نه کاست
گر از کارداران وز لشکرش
بداند که رنجست بر کشورش
نیازد به داد او جهاندار نیست
برو تاج شاهی سزاوار نیست
سیه کرد منشور شاهنشهی
ازان پس نباشد ورا فرهی
چنان دان که بیدادگر شهریار
بود شیر درنده در مرغزار
همان زیردستی که فرمان شاه
به رنج و به کوشش ندارد نگاه
بود زندگانیش با درد و رنج
نگردد کهن در سرای سپنج
اگر مهتری یابد و بهتری
نیابد به زفتی و کنداوری
دل زیردستان ما شاد باد
هم از داد ماگیتی آباد باد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به گفتار این نامدار اردشیر
همه گوش دارید برنا و پیر
هوش مصنوعی: به سخنان این شخصیت معروف، اردشیر، توجه کنید خواه جوان باشید یا پیر.
هرانکس که داند که دادار هست
نباشد مگر پاک و یزدان پرست
هوش مصنوعی: هرکس که به وجود خداوند آگاه باشد، نمی‌تواند جز اینکه به خلوص و پرستش او بپردازد.
دگر آنک دانش مگیرید خوار
اگر زیردستست و گر شهریار
هوش مصنوعی: اگر کسی علم و دانش را از کسی بگیرد، او را خوار و حقیر می‌شمارد، حتی اگر آن شخص زیر دست او باشد یا اینکه از بزرگی و مقام بالایی برخوردار باشد.
سه دیگر بدانی که هرگز سخن
نگردد بر مرد دانا کهن
هوش مصنوعی: باید بدانی که هرگز سخن از مردی که دانا و با تجربه است، به میان نخواهد آمد.
چهارم چنان دان که بیم گناه
فزون باشد از بند و زندان شاه
هوش مصنوعی: بدان که ترس از گناه بیشتر از درد و رنجی است که در زندان یا زیر سلطه شاه تحمل می‌شود.
به پنجم سخن مردم زشت‌گوی
نگیرد به نزد کسان آب‌روی
هوش مصنوعی: اگر کسی از دیگران بدگویی کند، نه تنها در نظر مردم بی‌احترامی می‌شود، بلکه آبرو و اعتبار او نیز در نزد دیگران از بین می‌رود.
بگویم یکی تازه اندرز نیز
کجا برتر از دیده و جان و چیز
هوش مصنوعی: بگویم که یک نصیحت نو چه بسا بهتر از دیدگان و جان و سایر چیزها است.
خنک آنک آباد دارد جهان
بود آشکارای او چون نهان
هوش مصنوعی: کسی که در این دنیا آرامش و آبادانی دارد، زندگی‌اش به خوبی و خوشی پیش می‌رود؛ زیرا او به طرز پنهانی در واقعیت‌های زندگی خود را می‌سازد.
دگر آنک دارند آواز نرم
خرد دارد و شرم و گفتار گرم
هوش مصنوعی: کسی که صدایی ملایم و دلنشین دارد، همواره با احتیاط و شرم سخن می‌گوید و گفتار او هم به گرمی و محبت است.
به پیش کسان سیم از بهر لاف
به بیهوده بپراگند بر گزاف
هوش مصنوعی: در نزد دیگران به خاطر فخر و خودستایی از طلا می‌گویند، در حالی که این حرف‌ها بی‌اساس و بی‌فایده است.
ز مردم ندارد کسی زان سپاس
نبپسندد آن مرد یزدان شناس
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از مردم از آن سپاسگزاری نمی‌کند، مگر آن مردی که حقیقت را می‌شناسد و به بزرگ‌منشی الهی آگاه است.
میانه گزینی بمانی به جای
خردمند خوانند و پاکیزه‌رای
هوش مصنوعی: اگر به درستی میان خود و دیگران تعادل را حفظ کنی، به جای آنکه تنها به عنوان فردی با هوش و خرد شناخته شوی، به عنوان کسی با اندیشه‌ای پاک و سالم نیز در نظر گرفته خواهی شد.
کزین بگذری پنج رایست پیش
کجا تازه گردد ترا دین وکیش
هوش مصنوعی: اگر از این پنج مرحله عبور کنی، به جایی می‌رسی که دین و مذهب تو نو و تازه می‌شود.
تن آسانی و شادی افزایدت
که با شهد او زهر نگزایدت
هوش مصنوعی: راحت‌طلبی و خوشحالی برای تو سودمند است، چون در کنار لذت‌های شیرین، گزندی به تو نخواهد رسید.
یکی آنک از بخشش دادگر
به آز و به کوشش نیابی گذر
هوش مصنوعی: اگر کسی از بخشش خداوند بهره‌مند باشد، با تلاش و کوششی که انجام می‌دهد، نمی‌تواند به نتیجه‌ مطلوب برسد.
توانگر شود هرک خرسند گشت
گل نوبهارش برومند گشت
هوش مصنوعی: هر کسی که شاد و راضی باشد، ثروتمند خواهد شد و مانند گل‌های تازه بهاری، شکوفا می‌شود.
دگر بشکنی گردن آز را
نگویی به پیش زنان راز را
هوش مصنوعی: اگر بخواهی گردن طمع و آز را بشکنی، نباید رازهایت را به دیگران بگویی.
سه دگیر ننازی به ننگ و نبرد
که ننگ ونبرد آورد رنج و درد
هوش مصنوعی: به خود نبال و به جنگ و ننگ نچسب، چون این‌ها تنها درد و رنج به همراه دارند.
چهارم که دل دور داری ز غم
ز نا آمده دل نداری دژم
هوش مصنوعی: اگر از غم‌های دنیا دور باشی، دل شاد و آرامی خواهی داشت، اما اگر غم‌ها را به دل راه بدهی، همیشه در ناراحتی خواهی ماند.
نه پیچی به کاری که کار تو نیست
نتازی بدان کو شکار تو نیست
هوش مصنوعی: به چیزی که به تو مربوط نیست، نپرداز و در کارهای دیگران دخالت نکن؛ چون آنچه برای تو نیست، به درد تو نمی‌خورد.
همه گوش دارید پند مرا
سخن گفتن سودمند مرا
هوش مصنوعی: همه شما به خوبی به صحبت‌های من گوش دهید، چون نصیحت من برایتان مفید خواهد بود.
بود بر دل هرکسی ارجمند
که یابند ازو ایمنی از گزند
هوش مصنوعی: هر کسی برای دلش ارزشمند است که بتواند از او در برابر گزند و آسیب‌ها ایمنی و امنیت پیدا کند.
زمانی میاسای ز آموختن
اگر جان همی خواهی افروختن
هوش مصنوعی: هرگز از یادگیری دست نکش، چرا که اگر می‌خواهی روح و جانت را درخشان کنی، باید همیشه بیاموزی.
چو فرزند باشد به فرهنگ دار
زمانه ز بازی برو تنگ دار
هوش مصنوعی: زمانی که فرزندی در فرهنگ و ادب رشد می‌کند، بهتر است از بازی‌ها و سرگرمی‌های بی‌فایده دوری کند و به آموختن و پرورش خود بپردازد.
همه یاد دارید گفتار ما
کشیدن بدین کار تیمار ما
هوش مصنوعی: همه شما به یاد دارید که ما در چه موضوعی صحبت کردیم و چطور این موضوع به نوعی به مراقبت و توجه ما مربوط می‌شود.
هرآن کس که با داد و روشن دلید
از آمیزش یکدگر مگسلید
هوش مصنوعی: هر کسی که با انصاف و دل روشنی دارد، نباید از ارتباط و دوستی با دیگران خودداری کند.
دل آرام دارید بر چار چیز
کزو خوبی و سودمندیست نیز
هوش مصنوعی: دل خود را بر چهار چیز آرام کنید، زیرا از این چهار چیز هم خوبی می‌جویید و هم منفعت.
یکی بیم و آزرم و شرم خدای
که باشد ترا یاور و رهنمای
هوش مصنوعی: کسی که ترس و شرم از خداوند دارد، او را در زندگی‌اش به عنوان یار و راهنما خواهد داشت.
دگر داد دادن تن خویش را
نگه داشتن دامن خویش را
هوش مصنوعی: سرنوشت افراد مختلف متفاوت است. برخی از آن‌ها ممکن است به خاطر دیگران، جان خود را فدا کنند، در حالی که برخی دیگر تلاش می‌کنند تا ارزش‌های خود را حفظ کنند و خود را در برابر چالش‌ها نجات دهند.
به فرمان یزدان دل آراستن
مرا چون تن خویشتن خواستن
هوش مصنوعی: به فرمان خدا دل خود را زینت بخشیدن چون‌که خواسته‌ام خودم را زیبا کنم.
سه دیگر که پیدا کنی راستی
بدور افگنی کژی و کاستی
هوش مصنوعی: اگر سه چیز را به درستی بشناسی، می‌توانی نواقص و اشتباهات را دور بریزی.
چهارم که از رای شاه جهان
نپیچی دلت آشکار و نهان
هوش مصنوعی: اگر از نظر پادشاه دنیا دور نشوی، دل تو هم در ظاهر و هم در باطن آرام و شفاف خواهد بود.
ورا چون تن خویش خواهی به مهر
به فرمان او تازه گردد سپهر
هوش مصنوعی: اگر بخواهی او را مانند بدن خود در نظر بگیری و با محبت از او پیروی کنی، آنگاه آسمان دوباره جوان و تازه خواهد شد.
دلت بسته داری به پیمان اوی
روان را نپیچی ز فرمان اوی
هوش مصنوعی: اگر دل تو به عهد و پیمان او بسته است، پس نباید از دستورات او سرپیچی کنی.
برو مهر داری چو بر جان خویش
چو با داد بینی نگهبان خویش
هوش مصنوعی: وقتی با محبت و دل‌سوزی به دیگران می‌نگری، نگهداری و حمایت از خودت نیز به خوبی انجام می‌شود.
غم پادشاهی جهانجوی راست
ز گیتی فزونی سگالد نه کاست
هوش مصنوعی: غم پادشاهی واقعی است و از غم‌های دنیوی کم نمی‌شود.
گر از کارداران وز لشکرش
بداند که رنجست بر کشورش
هوش مصنوعی: اگر فرماندهان و لشکر او بدانند که برای کشورش درد و رنجی وجود دارد...
نیازد به داد او جهاندار نیست
برو تاج شاهی سزاوار نیست
هوش مصنوعی: به کسی که قدرت و عظمت دارد، نیازی به کمک و یاری دیگران نیست و برای او تاج و مقام شاهانه شایسته نمی‌باشد.
سیه کرد منشور شاهنشهی
ازان پس نباشد ورا فرهی
هوش مصنوعی: بعد از این، دیگر نام و نشانی از شاهی که با ظلم و ستم رفتار کند، باقی نخواهد ماند.
چنان دان که بیدادگر شهریار
بود شیر درنده در مرغزار
هوش مصنوعی: بچشم خود ببین که ظالم فرمانروا همچون شیر درنده‌ای است که در دشت و مرغزار می‌چرخد.
همان زیردستی که فرمان شاه
به رنج و به کوشش ندارد نگاه
هوش مصنوعی: هر کس که در زیر سایه سلطنت دارد و از تلاش و زحمت خبری نیست، به راحتی به فرمان‌های شاه گوش نمی‌دهد و هیچ توجهی به آنها ندارد.
بود زندگانیش با درد و رنج
نگردد کهن در سرای سپنج
هوش مصنوعی: زندگی او با سختی‌ها و مشکلات پر شده است و این درد و رنج، عمرش را به یکنواختی و کهنگی نخواهد رساند.
اگر مهتری یابد و بهتری
نیابد به زفتی و کنداوری
هوش مصنوعی: اگر کسی دارای مقام و منزلتی باشد اما در ویژگی‌های اخلاقی و فضیلت برتری نداشته باشد، در واقع به خاطر سنگینی و سختی دریافته‌ای است.
دل زیردستان ما شاد باد
هم از داد ماگیتی آباد باد
هوش مصنوعی: دل‌های زیردستان ما شاد باشد و از انصاف ما، سرزمین آباد و خوبی به وجود آید.