برگردان به زبان ساده
چنان بد که کسری بدان روزگار
برفت از مداین ز بهر شکار
هوش مصنوعی: به قدری اوضاع خراب بود که کسری به خاطر شکار از مداین خارج شد.
همیتاخت با غرم و آهو به دشت
پراگند شد غرم و او مانده گشت
هوش مصنوعی: در دشت، آهو و غرم با سرعت و شتاب میدویدند، اما در نهایت آهو پراکنده شد و غرم همچنان باقی ماند.
ز هامون بر مرغزاری رسید
درخت و گیا دید و هم سایه دید
هوش مصنوعی: در کنار هامون، درختی پیدا کرد که در آنجا گیاه و سایه نیز وجود داشت.
همیراند با شاه بوزرجمهر
ز بهر پرستش هم از بهر مهر
هوش مصنوعی: او با شاه بوزرجمهر در حال حرکت است، هم به خاطر پرستش و هم به خاطر محبت.
فرود آمد از بارگی شاه نرم
بدان تاکند برگیا چشم گرم
هوش مصنوعی: شاه به آرامی از بلندی فرود آمد، با نگاهی ملایم و چشمی گرم، تا به کارهای خود برسد.
ندید از پرستندگان هیچکس
یکی خوب رخ ماند با شاه بس
هوش مصنوعی: هیچ یک از پرستندگان را ندید که چهرهای زیبا و نیکو نزد شاه باقی مانده باشد.
بغلتید چندی بران مرغزار
نهاده سرش مهربان برکنار
هوش مصنوعی: مدتی در کنار چمنزار دراز کشیده و سرش را با محبت بر روی زمین گذاشته است.
همیشه ببازوی آن شاه بر
یکی بند بازو بدی پرگهر
هوش مصنوعی: همیشه به بازوی آن شاهی که با دلیری و اقتدار است، یک بند بازو را نسبت بده که از گوهر ارزندهای پر است.
برهنه شد از جامه بازوی او
یکی مرغ رفت از هوا سوی او
هوش مصنوعی: یک پرنده از آسمان به سوی او پرواز کرد، در حالی که بازوی او بیپوشش و نمایان شده بود.
فرودآمد از ابر مرغ سیاه
ز پرواز شد تا ببالین شاه
هوش مصنوعی: پرندهای سیاه از آسمان پایین آمد و به نزدیکی تخت شاه رسید.
ببازو نگه کرد وگوهر بدید
کسی رابه نزدیک او برندید
هوش مصنوعی: او با نگاهی به بازو، زیبایی و ارزش کسی را دید که هیچکس آن را به نزدیکی او نمیآورد.
همه لشکرش گرد آن مرغزار
همیگشت هرکس ز بهر شکار
هوش مصنوعی: همه افراد در اطراف آن دشت سبز در حال گشت و گذار بودند و هر کسی به دنبال شکار خود میگشت.
همان شاه تنها بخواب اندرون
نه بر گرد او برکسی رهنمون
هوش مصنوعی: شاه تنها در خواب است و هیچ کس نمیتواند راهنمایی کند، نه کسی در کنار اوست و نه کسی میتواند به او کمک کند.
چومرغ سیه بند بازوی بدید
سر درز آن گوهران بردرید
هوش مصنوعی: زمانی که مرغ سیاه بال خود را رها کرد، سر درز آن جواهرات را کند.
این جمله به مفهوم زیبایی و ارزش اشیا و لحظات خاص اشاره دارد و به طور کلی به اهمیت دقت و توجه در زندگی میپردازد.
چوبدرید گوهر یکایک بخورد
همان در خوشاب و یاقوت زرد
هوش مصنوعی: هر چوبی که بریده شود، گوهر هر یک از آنها را به دست میآورد، همانطور که آبهای شیرین و یاقوت زرد را به دست میآورند.
بخورد و ز بالین او بر پرید
همانگه ز دیدار شد ناپدید
هوش مصنوعی: او در کنار بیمار بود و بعد از این که او را به خواب برد، ناگهان از دیدار او غایب شد.
دژم گشت زان کار بوزرجمهر
فروماند از کارگردان سپهر
هوش مصنوعی: بوزرجمهر از آن کار ناراحت و نگران شد و از قدرت و تدبیر آسمان ناامید گردید.
بدانست کآمد بتنگی نشیب
زمانه بگیرد فریب و نهیب
هوش مصنوعی: او فهمید که در سختی و پایین آمدن زمان، فریب و ترس به سراغش خواهد آمد.
چوبیدارشد شاه و او را بدید
کزان سان همی لب بدندان گزید
هوش مصنوعی: شاه بیدار شد و وقتی او را دید، به خاطر ناراحتی و عصبانیتی که داشت، لبش را به دندان گزید.
گمانی چنان برد کو را بخواب
خورش کرد بر پرورش برشتاب
هوش مصنوعی: کسی که در خواب است و به او خورشید طلوع میکند، در واقع باید با سرعت به رشد و ترقی بپردازد.
بدو گفت کای سگ تو را این که گفت
که پالایش طبع بتوان نهفت
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای سگ، بدان که کسی که گفت میتوانی خویشتن را پنهان کنی، در حقیقت به تو دروغ گفته است.
نه من اورمزدم و گر بهمنم
ز خاکست وز باد و آتش تنم
هوش مصنوعی: من نه در زمره یاورانم و نه در نژاد بهمنی، من از خاک، باد و آتش تشکیل شدم و به همین عناصر وابستهام.
جهاندار چندی زبان رنجه کرد
ندید ایچ پاسخ جز ار باد سرد
هوش مصنوعی: جهاندار یا پادشاه به مدت طولانی تلاش کرد تا از دیگران پاسخی دریافت کند، اما جز سردی و بیتفاوتی چیزی نشنید.
بپژمرد بر جای بوزرجمهر
ز شاه و ز کردار گردان سپهر
هوش مصنوعی: باید بر جایگاه بوزرجمهر، که نماد بزرگی و مدیریت است، تامل کنیم و به عملکرد شاه و رفتار گردندگان آسمان فکر کنیم.
که بس زود دید آن نشان نشیب
خردمند خامش بماند از نهیب
هوش مصنوعی: بسیار زود دید آن نشانه را، اما مرد دانا به خاطر صدا و هیاهو خاموش ماند.
همه گرد بر گرد آن مرغزار
سپه بود و اندر میان شهریار
هوش مصنوعی: همه اطراف آن مرغزار سپید، سرشار از جمعیتی بود که در میان آنها یک پادشاه قرار داشت.
نشست از بر اسب کسری بخشم
ز ره تا در کاخ نگشاد چشم
هوش مصنوعی: از روی اسب کسری فرود آمدم و تا به کاخ رسیدم، چشمانم را باز نکردم.
همه ره ز دانا همی لب گزید
فرود آمد از باره چندی ژکید
هوش مصنوعی: همه در مسیر زندگی از آموختههای دانا بهره میبرند و مدتی را در اندیشه میگذرانند تا به نتیجه برسند.
بفرمود تا روی سندان کنند
بداننده بر کاخ زندان کنند
هوش مصنوعی: فرمودند که بر روی سندان قرار دهند و کسی را که میداند در کاخ زندان کنند.
دران کاخ بنشست بوزرجمهر
ازو برگسسته جهاندار مهر
هوش مصنوعی: بوزرجمهر در آن کاخ نشسته و از آنجا جهان را اداره میکند و مهر و محبت او از دلهای مردم فاصله گرفته است.
یکی خویش بودش دلیر وجوان
پرستندهٔ شاه نوشینروان
هوش مصنوعی: یک جوان شجاع و دلیر وجود داشت که از شاه خوشچهره و زیبا بسیار ارادت و محبت میکرد.
بهرجای با شاه در کاخ بود
به گفتار با شاه گستاخ بود
هوش مصنوعی: در هر جایی که شاه حضور داشت، در کاخ بود و در گفتگو با او جرأت و شجاعت نشان میداد.
بپرسید یک روز بوزرجمهر
ز پروردهٔ شاه خورشید چهر
هوش مصنوعی: یک روز بوزرجمهر از کسی که تحت پرورش شاه خورشید بوده، سؤال کرد.
که او را پرستش همی چون کنی
بیاموز تا کوشش افزون کنی
هوش مصنوعی: برای اینکه به او عشق و عبادت ورزیدی، باید یاد بگیری که چگونه این کار را انجام دهی تا تلاشت را بیشتر کنی.
پرستنده گفت ای سر موبدان
چنان دان که امروز شاه ردان
هوش مصنوعی: پرستنده به رئیس روحانیان گفت که بدان امروز روزی است که شاهان زیرک و باهوش در حال فعالیت هستند.
چو از خوان برفت آب بگساردم
زمین ز آبدستان مگر یافت نم
هوش مصنوعی: زمانی که آب از سفره مصرف حذف شد، زمین را از آبیاری دور کردم تا شاید دیگران از آن بهرهمند نشوند.
نگه سوی من بنده زان گونه کرد
که گفتم سرآمد مرا خواب وخورد
هوش مصنوعی: نگاه او به من چنان بود که دیگر نتوانستم خواب و خوراک داشته باشم.
جهاندار چون گشت بامن درشت
مراسست شد آبدستان بمشت
هوش مصنوعی: وقتی که فرمانروا با من سخت رفتار کرد، بر اثر آن، چشمانم پر از اشک شد.
بدو دانشی گفت آب آر خیز
چنان چون که بر دست شاه آب ریز
هوش مصنوعی: او به او گفت که آب بیاور و تلاش کن تا مانند کسی باشی که آب را بر دست پادشاه میریزد.
بیاورد مرد جوان آب گرم
همیریخت بر دست او نرم نرم
هوش مصنوعی: مرد جوانی آب گرم را با ملایمت بر دستان او میریخت.
بدو گفت کین بار بر دستشوی
تو با آب جو هیچ تندی مجوی
هوش مصنوعی: به او گفت که این بار را بر دستشوی تو بگذار، با آب جو هیچ عجلهای نکن.
چولب را ببالاید از بوی خوش
تو از ریخت آبدستان نکش
هوش مصنوعی: چولب از عطر خوش تو سرشار میشود و به خاطر زیباییات، از آبهای روان دور نمیشود.
چو روز دگر شاه نوشینروان
بهنگام خوردن بیاورد خوان
هوش مصنوعی: روز دیگری که شاه با روحی لطیف و شاداب میخواهد غذایی بخورد، سفرهای را آماده میکند.
پرستنده را دل پراندیشه گشت
بدان تا دگر بار بنهاد تشت
هوش مصنوعی: پرستنده که دلش پر از اندیشه شده، به خاطر همان فکرها، دوباره تشت را بر زمین گذاشت.
چنان هم چو داناش فرموده بود
نه کم کرد ازان نیز و نه برفزود
هوش مصنوعی: او به همان طریقی که دانشمندان گفته بودند عمل کرد؛ نه چیزی از آن کم کرد و نه چیزی به آن اضافه نمود.
به گفتار دانا فرو ریخت آب
نه نرم ونه از ریختن برشتاب
هوش مصنوعی: اگر دانایی سخن بگوید، تاثیری عمیق و بدون شتاب به وجود میآورد. آب در اینجا نمادی از تاثیر کلام است که نه به خاطر شدت، بلکه به خاطر درستی و منطقی بودن آن، اثر میگذارد.
بدو گفت شاه ای فزاینده مهر
که گفت این تو راگفت بوزرجمهر
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: ای کسی که محبت و مهربانیات روزافزون است، چه کسی این را به تو گفت؟ بوزرجمهر چنین گفت.
مرا اندرین دانش او داد راه
که بیند همی این جهاندار شاه
هوش مصنوعی: او به من راهی را نشان داد که بتوانم این پادشاه جهان را ببینم.
بدو گفت رو پیش دانا بگوی
کزان نامور جاه و آن آبروی
هوش مصنوعی: به او بگو که به عالم و دانا سر بزند و درباره آن نام و یاد بزرگی و مقامش صحبت کند.
چراجستی از برتری کمتری
ببد گوهر و ناسزا داوری
هوش مصنوعی: چرا از برتری خود جلوی کسی که کمتر از توست، میکاهی و به داوریهای نادرست میپردازی؟
پرستنده بشنید و آمد دوان
برخال شد تند وخسته روان
هوش مصنوعی: پرستنده صدای آواز را شنید و با عجله و سرعت به سمت آن آمد، اما از شدت شتاب و خستگی به زمین افتاد.
ز شاه آنچ بشیند با او بگفت
چنین یافت زو پاسخ اندر نهفت
هوش مصنوعی: از پادشاه چیزی گفت که با او نشسته بود و چنین پاسخهایی را از او دریافت کرد که در کلامش پنهان بود.
که حال من از حال شاه جهان
فراوان بهست آشکار و نهان
هوش مصنوعی: حال من از حال پادشاه بزرگ جهان بسیار بهتر است، چه در ظاهر و چه در باطن.
پرستنده برگشت و پاسخ ببرد
سخنها یکایک برو برشمرد
هوش مصنوعی: پرستنده برگشت و به همه حرفها یکی یکی پاسخ داد و آنها را برشمرد.
فراوان ز پاسخ برآشفت شاه
ورا بند فرمود و تاریک چاه
هوش مصنوعی: شاه به دلیل آنکه از پاسخها خشمگین شده بود، دستور داد تا او را در زندان بیندازند و در تاریکی چاه قرار دهند.
دگر باره پرسید زان پیشکار
که چون دارد آن کم خرد روزگار
هوش مصنوعی: سوالی دیگر از آن کارگزار کرد که حال این روزگار کمخرد چگونه است؟
پرستنده آمد پر از آب چهر
بگفت آن سخنها به بوزرجمهر
هوش مصنوعی: یک پرستنده با دل پر از احساس و اشک به سمت بوزرجمهر آمد و داستانها و سخنانش را برای او بازگو کرد.
چنین داد پاسخ بدو نیکخواه
که روز من آسانتر از روز شاه
هوش مصنوعی: او به نیکخواه پاسخ داد که روزهای من از روزهای شاه راحتتر است.
فرستاده برگشت وآمد چو باد
همه پاسخش کرد بر شاه یاد
هوش مصنوعی: فرستاده به سرعت برگشت و همه پیامهایش را به شاه رساند.
ز پاسخ بر آشفت و شد چون پلنگ
ز آهن تنوری بفرمود تنگ
هوش مصنوعی: او از جواب خشمگین شد و مانند پلنگی زوزه کشید و دستور داد که تنگی را از آهن بسازند.
ز پیکان وز میخ گرد اندرش
هم از بند آهن نهفته سرش
هوش مصنوعی: از تیر و میخی که درون آن است، حتی سرش نیز از بند آهنی پنهان مانده است.
بدو اندرون جای دانا گزید
دل از مهر دانا بیکسو کشید
هوش مصنوعی: در دل او، جایگاه دانای حقیقی انتخاب شده است و از محبت و عشق به دانایی، دلش به سمت دیگری کشیده نمیشود.
نبد روزش آرام و شب جای خواب
تنش پر ز سختی دلش پرشتاب
هوش مصنوعی: روز او آرامش ندارد و شب هم که باید محلی برای استراحت باشد، بر تنش زحمت و رنج میافزاید و دلش هم همواره پر از هیجان و اضطراب است.
چهارم چنین گفت شاه جهان
ابا پیشکارش سخن درنهان
هوش مصنوعی: شاه جهان به پیشکارش گفت که در مورد مسائل پشت پرده صحبت کند.
که یک بار نزدیک دانا گذار
ببر زود پیغام و پاسخ بیار
هوش مصنوعی: یک بار نزد هر دانا برو و پیغام و پاسخ را سریعاً بیاور.
بگویش که چونبینی اکنون تنت
که از میخ تیزست پیراهنت
هوش مصنوعی: به او بگو که اکنون بداند چگونه تنش به خاطر میخهای تیز پیراهنش آسیب دیده است.
پرستنده آمد بداد آن پیام
که بشنید زان مهر خویش کام
هوش مصنوعی: پرستندهای آمد و پیامی را آورد که از عشق و محبت خود بشنید.
چنین داد پاسخ بمرد جوان
که روزم به از روز نوشینروان
هوش مصنوعی: جوان به او پاسخ داد که روز من، بهتر و خوشایندتر از روز کسی است که به خاطر ظاهرش شناخته میشود.
چو برگشت و پاسخ بیاورد مرد
ز گفتار شد شاه را روی زرد
هوش مصنوعی: وقتی مرد برگشت و جواب آورد، چهره شاه از حرفها رنگش پرید و زرد شد.
ز ایوان یکی راستگوی گزید
که گفتار دانا بداند شنید
هوش مصنوعی: از میان افراد حاضر، کسی را انتخاب کرد که حقیقت را بگوید و سخن دانایی را بشنود و درک کند.
ابا او یکی مرد شمشیر زن
که دژخیم بود اندران انجمن
هوش مصنوعی: در آن جمع، مردی بود که شمشیر میزد و به عنوان جلاد شناخته میشد.
که رو تو بدین بد نهان را بگوی
که گر پاسخت را بود رنگ و بوی
هوش مصنوعی: به کسی که به تو بد میگوید بگو که اگر پاسخت رنگ و بوی خوبی داشته باشد، به آن اهمیت بده.
و گرنه که دژخیم با تیغ تیز
نماید تو را گردش رستخیز
هوش مصنوعی: اگر اینگونه نباشد، دژخیم با شمشیر برانش تو را به قهری سخت وادار خواهد کرد.
که گفتی که زندان به از تخت شاه
تنوری پر از میخ با بند و چاه
هوش مصنوعی: کسی که میگوید زندان بهتر از نشستن بر تخت پادشاهی است، مانند این است که بگوید تنوری پر از میخ و چاه، بهتر از زندگی در قصر است.
بیامد بگفت آنچ بشنید مرد
شد از درد دانا دلش پر ز درد
هوش مصنوعی: آمد و گفت آنچه را که شنید، مردی به خاطر دردش دانا شد و دلش از شدت درد پر شده است.
بدان پاکدل گفت بوزرجمهر
که ننمود هرگز بمابخت چهر
هوش مصنوعی: بدان پاکدل به بوزرجمهر گفت که هیچگاه بخت چهرهاش را به ما نشان نداده است.
چه با گنج و تختی چه با رنج سخت
ببندیم هر دو بناکام رخت
هوش مصنوعی: چه فرقی میکند که با ثروت و زندگی راحت باشیم یا با زحمت و سختی، در هر حال باید بار خود را ببندیم و به مسیر خود ادامه دهیم.
نه این پای دارد بگیتی نه آن
سرآید همی نیک و بد بیگمان
هوش مصنوعی: نه پای آن در این دنیا ثابت است و نه سرش به جایی میرسد، پس بیاختیار، نیک و بد همواره وجود دارد.
ز سختی گذر کردن آسان بود
دل تاجداران هراسان بود
هوش مصنوعی: عبارت به این معنی است که پشت سر گذاشتن مشکلات و چالشها برای افراد عادی کار سختی نیست، اما برای کسانی که در موقعیتهای خاص و پرقدرت قرار دارند، این مسائل میتواند ترسآور و دشوار باشد.
خردمند ودژخیم باز آمدند
بر شاه گردن فراز آمدند
هوش مصنوعی: دانشمند و دلاوران دوباره به پیش شاه قدرتمند بازگشتند.
شنیده بگفتند با شهریار
دلش گشت زان پاسخ او فگار
هوش مصنوعی: گفتهاند که وقتی با پادشاه صحبت کرد، او از پاسخ آن پادشاه دلگیر و ناراحت شد.
به ایوانش بردند زان تنگ جای
به دستوری پاکدل رهنمای
هوش مصنوعی: او را به ایوانی انتقال دادند که فضای تنگی داشت، به دستور فردی پاکدل و هدایت کننده.
برین نیز بگذشت چندی سپهر
پر آژنگ شد روی بوزرجمهر
هوش مصنوعی: مدتی گذشت و زمان به سمت آینده حرکت کرد و آسمان با رنگ و بویی زیبا و دلنشین، چهرهی بوزرجمهر را نمایان ساخت.
دلش تنگتر گشت و باریک شد
دوچمش ز اندیشه تاریک شد
هوش مصنوعی: دلش بیشتر تنگ شد و چشمانش از فکرهای نگرانکننده و تاریک، باریکتر شد.
چو با گنج رنجش برابر نبود
بفرسود ازان درد و در غم بسود
هوش مصنوعی: زمانی که رنج و زحمت با ثروت و گنج برابر نباشد، از آن درد و غم فرسوده میشود و در اندوه به سر میبرد.
چنان بد که قیصر بدان چندگاه
رسولی فرستاد نزدیک شاه
هوش مصنوعی: به قدری اوضاع خراب بود که قیصر برای مدت چندی نمایندهای نزد شاه فرستاد.
ابا نامه و هدیه و با نثار
یکی درج و قفلی برو استوار
هوش مصنوعی: با نامه و هدیهای، با نثار کردن چیزی ارزشمند، درب بستهای را بهخوبی و استواری باز کن.
که با شاه کنداوران و ردان
فراوان بود پاکدل موبدان
هوش مصنوعی: در میان شاهان و افراد با دوستیهای نیکو، موبدان پاکدل و با اخلاق فراوانی وجود داشتند.
بدین قفل و این درج نابرده دست
نهفته بگویند چیزی که هست
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر میگوید که قفل و نشانی که در اینجا وجود دارد، به دست هیچکس نگشوده شده و در نتیجه، چیزهایی که درون آن نهفتهاند، هنوز ناشناخته و پنهان هستند. از این رو، باید از آنچه هست، بیخبر باشیم.
فرستیم باژ ار بگویند راست
جز از باژ چیزی که آیین ماست
هوش مصنوعی: ما فرستادهایم تا بگویند به درستی تنها چیزی که از ما میرسد، همان چیزی است که به آن پایبندیم.
گرای دون که زین دانش ناگزیر
بماند دل موبد تیزویر
هوش مصنوعی: به سمت کسانی برو که از این دانش دلایل و آثار روشنتری دارند، زیرا دل کسی که با فهم و تیزبینی به این مسائل آشناست، همواره روشن و آگاه خواهد ماند.
نباید که خواهد ز ما باژ شاه
نراند بدین پادشاهی سپاه
هوش مصنوعی: نباید اجازه دهیم که درخواست ما را پیش پادشاه نادیده بگیرد و با این وضعیت، سپاه او را در خطر بیندازد.
برین گونه دارم ز قیصر پیام
تو پاسخ گزار آنچ آیدت کام
هوش مصنوعی: من به این روش از قیصر پیام تو را دریافت کردهام و پاسخ میدهم به هر چیزی که برایت خوشایند باشد.
فرستاده راگفت شاه جهان
که این هم نباشد ز یزدان نهان
هوش مصنوعی: پادشاه به پیامآور گفت که این موضوع هم از خداوند پنهان نیست.
من از فر او این بجای آورم
همان مرد پاکیزه رای آورم
هوش مصنوعی: من از او این ویژگی را به ارث بردهام و همانطور که او مردی پاک و نیک کردار است، من هم همینطور باشم.
یکی هفته ایدر ز می شاد باش
برامش دل آرای وآزاد باش
هوش مصنوعی: یک هفته اینجا با دل شاد از می (شراب) بگذران و با دل خوش و آزاد زندگی کن.
ازان پس بران داستان خیره ماند
بزرگان و فرزانگانرا بخواند
هوش مصنوعی: پس از آن، بزرگان و کسانی که دارای دانش و حکمت بودند، به شنیدن این داستان متوجه شدند و متحیر ماندند.
نگه کرد هریک زهر بارهای
که سازد مر آن بند را چارهای
هوش مصنوعی: هر یک از آنها که نگاهی به وضعیت بیندازد، میتواند به راه حلی برای این مشکل دست پیدا کند.
بدان درج و قفلی چنان بیکلید
نگه کرد و هر موبدی بنگرید
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که این در و قفل بیکلید به شکلی نگهداری شده است که هر کسی که به آن نگاه کند، متوجه اهمیت و ارزش آن خواهد شد.
ز دانش سراسر بیکسو شدند
بنادانی خویش خستو شدند
هوش مصنوعی: افراد نادان با دانش و آگاهی از جهل خود رهایی مییابند و به سوی روشنایی و فهم بهتر میروند.
چو گشتند یک انجمن ناتوان
غمی شد دل شاه نوشینروان
هوش مصنوعی: وقتی جمعی از ناتوانان دور هم جمع شدند، دل شاهی که روحش آرام بود، غمگین شد.
همیگفت کاین راز گردان سپهر
بیارد باندیشه بوزرجمهر
هوش مصنوعی: او میگفت که این راز بزرگ آسمان در فکر و اندیشهٔ بوزرجمهر خواهد آمد.
شد از درد دانا دلش پر ز درد
برو پر ز چین کرد و رخساره زرد
هوش مصنوعی: از شدت درد، دل دانا پر از رنج شده است. او از احساس ناراحتی و غم در هم رفته به خود میپیچد و چهرهاش رنگ پریده و زرد شده است.
شهنشاه چون دید ز اندیشه رنج
بفرمود تا جامه دستی ز گنج
هوش مصنوعی: پادشاه وقتی که ناراحتی و اندیشه را دید، دستور داد تا از گنجینه، لباس دستدوزی بیاورند.
بیاورد گنجور و اسبی گزین
نشست شهنشاه کردند زین
هوش مصنوعی: یک خزان دار و یک اسب انتخاب کرد و بر تخت سلطنت نشسته است.
به نزدیک دانا فرستاد و گفت
که رنجی که دیدی نشاید نهفت
هوش مصنوعی: او به دانا نزدیکی فرستاد و گفت که رنجی را که دیدی نمیتوان پنهان کرد.
چنین راند بر سر سپهر بلند
که آید ز ما بر تو چندی گزند
هوش مصنوعی: این جهان به قدری بالاست که اگر آسیب یا زیانی از سوی ما به تو برسد، به اندازهای نخواهد بود که بتواند تو را تهدید کند.
زیان تو مغز مرا کرد تیز
همی با تن خویش کردی ستیز
هوش مصنوعی: زیان و درد تو باعث شد که ذهنم هوشیار و تیز شود، تو با بدن خودت به جنگ و ستیز پرداختی.
یکی کار پیش آمدم ناگزیر
کزان بسته آمد دل تیزویر
هوش مصنوعی: یک کار ضروری برای من پیش آمد که مجبور شدم به آن پردازم، زیرا قلب تیزبینم به آن اقبال نشان داد.
یکی درج زرین سرش بسته خشک
نهاده برو قفل و مهری ز مشک
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از یک جعبهی زیبا و قیمتی است که با نوارهایی از طلا بسته شده و درون آن چیزی خشک و بیحرکت قرار دارد. همچنین بر روی این جعبه قفلی وجود دارد که به همراه آن، مهر و نماد خاصی از مشک (عطر یا بوی خوش) به کار رفته است. این تصویر به نوعی به زیبایی و ارزش آن چه درون جعبه است اشاره دارد.
فرستاد قیصر بر ما ز روم
یکی موبدی نامبردار بوم
هوش مصنوعی: قیصر از روم یک موبد مشهور را به ما فرستاد.
فرستاده گوید که سالار گفت
که این راز پیدا کنید از نهفت
هوش مصنوعی: فرستاده میگوید که رهبر فرمود که این راز را از پنهان آشکار کنید.
که این درج را چیست اندر نهان
بگویند فرزانگان جهان
هوش مصنوعی: ای جوانان فرزانه، بگویید که این راز چیست که در دل این درج (کتاب یا کلام) نهفته است.
به دل گفتم این راز پوشیده چهر
ببیند مگر جان بوزرجمهر
هوش مصنوعی: به دل خود گفتم که شاید راز پنهانی را ببیند و جان بزند و جانم را به در آورد.
چوبشنید بوزرجمهر این سخن
دلش پرشد از رنج و درد کهن
هوش مصنوعی: چوبشنید بوزرجمهر این سخن دلش پرشد از رنج و درد کهن به این معناست که شنیدن این حرفها باعث شد تا بوزرجمهر احساس ناراحتی و رنجی عمیق کهن و قدیمی در دلش ایجاد شود.
ز زندان بیامد سرو تن بشست
به پیش جهانداور آمد نخست
هوش مصنوعی: سرو از زندان آزاد شد و به تمیزی و پاکی خود را آماده کرد تا در پیشگاه داور جهانی حاضر شود.
همیبود ترسان ز آزار شاه
جهاندار پر خشم و او بیگناه
هوش مصنوعی: او همواره از خشم و آزار پادشاهی که عصبانی است، میترسد در حالی که خودش هیچ گناهی ندارد.
شب تیره و روز پیدا نبود
بدان سان که پیغام خسرو شنود
هوش مصنوعی: در تاریکی شب و در روزی که روشنایی نبود، پیامی که خسرو دریافت کرد به آن شکل و حالت نبود.
چو خورشید بنمود تاج از فراز
بپوشید روی شب تیره باز
هوش مصنوعی: وقتی خورشید تاج خود را نشان داد، شب تاریکی که روی زمین را پوشانده بود، دوباره پنهان شد.
باختر نگه کرد بوزرجمهر
چو خورشید رخشنده بد بر سپهر
هوش مصنوعی: باختر به بوزرجمهر نگریست، مانند خورشید که در آسمان درخشان است.
به آب خرد چشم دل را بشست
ز دانندگان استواری بجست
هوش مصنوعی: چشمان دل را با آب عقل شست و شو داد و از دانشمندان استواری را طلب کرد.
بدو گفت بازار من خیره گشت
چو چشمم ازین رنجها تیره گشت
هوش مصنوعی: دیگر به او گفتم که بازارم رو به وخامت رفته و چون چشمانم از این مشکلات و دردها تار شده است، دچار سردرگمی شدهام.
نگه کن که پیشت که آید به راه
ز حالش بپرس ایچ نامش مخواه
هوش مصنوعی: نگاهی به کسی بینداز که به سمتت میآید و از حال او بپرس، اما نامش را نپرس.
به راه آمد از خانه بوزرجمهر
همیرفت پویان زنی خوبچهر
هوش مصنوعی: از خانه بوزرجمهر، زنی زیبا و خوشچهر به راه افتاده و در حال حرکت است.
خردمند بینا به دانا بگفت
سخن هرچ بر چشم او بد نهفت
هوش مصنوعی: کسی که خردمند و بیناست، به دانا گفت که هر چه بر چشم او پنهان شده، سخن بگوید.
چنین گفت پرسنده را راهجوی
که بپژوه تا دارد این ماه شوی
هوش مصنوعی: پرسندهای به راهنما گفت: "بروید و دنبال آن باشید تا بتوانید این ماه زیبا را پیدا کنید."
زن پاکدامن به پرسنده گفت
که شویست و هم کودک اندر نهفت
هوش مصنوعی: زن با وقار به پرسشگر پاسخ داد که شوهرش در نزد او است و همچنین کودکش هم در جای امنی پنهان شده است.
چو بشنید داننده گفتار زن
بخندید بر بارهٔ گامزن
هوش مصنوعی: وقتی دانا سخن زن را شنید، بر حرکت و قدمهای او خندید.
همانگه زنی دیگر آمد پدید
بپرسید چون ترجمانش بدید
هوش مصنوعی: در همان لحظه زنی دیگر ظاهر شد و از او پرسید که چگونه میتواند او را ترجمه کند.
کهای زن تو را بچه و شوی هست؟
وگر یک تنی باد داری بهدست
هوش مصنوعی: این بیت به موضوع خانواده و جایگاه زن در زندگی اشاره دارد. پرسش میکند که آیا تو همسر و فرزندی داری؟ و اگر نه، آیا تنها زندگی میکنی؟ این جمله به نوعی به بررسی نقش و هویت زن در جمع خانواده و اجتماعی که در آن زندگی میکند، میپردازد.
بدو گفت شویست اگر بچه نیست
چو پاسخ شنیدی بر من مایست
هوش مصنوعی: اگر همسرت گفته که فرزندی ندارد، پس در جواب او نباید بایستی و منتظر بمانی.
همانگه سهدیگر زن آمد پدید
بیامد بر او بگفت و شنید
هوش مصنوعی: همان لحظه، زنی دیگر ظاهر شد و نزد او آمد و با هم صحبت کردند و یکدیگر را شنیدند.
که ای خوبرخ کیست انباز تو؟
برین کش خرامیدن و ناز تو
هوش مصنوعی: کیست که مانند تو در دلها جا دارد؟ تنها تویی که با ناز و زیباییات میدرخشی و همه را به خود جذب میکنی.
مرا گفت هرگز نبودهست شوی
نخواهم که پیدا کنم نیز روی
هوش مصنوعی: او به من گفت که هرگز شوهر نخواهم کرد و نمیخواهم چهرهای از او را پیدا کنم.
چو بشنید بوزرجمهر این سخن
نگر تا چه اندیشه افگند بن
هوش مصنوعی: وقتی بوزرجمهر این حرف را شنید، فکر کن چه تفکری در ذهنش شکل گرفت.
بیامد دژمروی تازان به راه
چو بردند جوینده را نزد شاه
هوش مصنوعی: یک فرد ناراحت و غمگین با شتاب به راهی آمد، چون فرد جستجوگر را نزد شاه بردند.
بفرمود تا رفت نزدیک تخت
دل شاه کسری غمی گشت سخت
هوش مصنوعی: فرمان دادند که نزدیک تخت دل شاه کسری بروند و غمی عمیق به وجود آمد.
که داننده را چشم بینا ندید
بسی باد سرد از جگر بر کشید
هوش مصنوعی: کسی که میداند و آگاه است، به راحتی نمیتواند از مشکلات و سختیها غافل شود؛ او به خوبی تمام زجهها و نگرانیها را احساس میکند.
همیکرد پوزش ازان کار شاه
کزو داشت آزار بر بیگناه
هوش مصنوعی: او از شاه در مورد کاری که به خاطر آن بیگناهان را آزار داده بود، عذرخواهی میکرد.
پس از روم و قیصر زبان برگشاد
همیکرد زان قفل و زان درج یاد
هوش مصنوعی: پس از آنکه از روم و پادشاهش سخن به میان آمد، به یاد قفل و علامت مشخصهای که وجود داشت، شروع به صحبت کرد.
به شاه جهان گفت بوزرجمهر
که تابان بدی تا بتابد سپهر
هوش مصنوعی: بوزرجمهر به شاه جهان گفت که تو درخشانترین هستی و مانند نور خورشید بر آسمان میدرخشی.
یکی انجمن درج در پیش شاه
به پیش بزرگان جوینده راه
هوش مصنوعی: یک فرد موفق در جمع بزرگترها، در حضور پادشاه، به دنبال راهی برای رسیدن به هدفهایش است.
به نیروی یزدان که اندیشه داد
روان مرا راستی پیشه داد
هوش مصنوعی: با کمک نیروی خداوند، به من اندیشه و فکر عطا شد و همچنین مرا به راه راست هدایت کرد.
بگویم به دُرج اندرون هرچ هست
نسایم بران قفل وآن درج دست
هوش مصنوعی: میگویم درون دلی که احساسات و رازهایش را در آنجا پنهان کردهام، هرچه هست نمیتوانم بر قفل آن و درِ بستهاش اشاره کنم.
اگر تیره شد چشم، دل روشن است
روان را ز دانش همی جوشن است
هوش مصنوعی: اگر چشمها تاریک شوند و نتوانند به خوبی ببیند، دل و احساسات همچنان روشن و امیدوار باقی میمانند؛ زیرا انسان میتواند با دانش و علم خود روح خود را تقویت کند و از آنها بهرهمند شود.
ز گفتار او شاد شد شهریار
دلش تازه شد چون گل اندر بهار
هوش مصنوعی: شاه از سخنان او خوشحال شد و دلش مانند گل در بهار تازه و شاداب گشت.
ز اندیشه شد شاه را پشت راست
فرستاده و درج را پیش خواست
هوش مصنوعی: شاه به خاطر افکار و اندیشههایش، به درستی و راستی روی آورده و به دنبال خواستههای خویش رفته است.
همه موبدان وردان را بخواند
بسی دانشی پیش دانا نشاند
هوش مصنوعی: همه علمای دینی و دانایان را جمع کرد تا علم و دانش خود را در حضور افراد مستعد و فهیم به نمایش بگذارد.
ازان پس فرستاده را گفت شاه
که پیغام بگزار و پاسخ بخواه
هوش مصنوعی: سپس شاه به فرستاده گفت که پیام را برسان و جواب بگیر.
چو بشنید رومی زبان برگشاد
سخنهای قیصر همه کرد یاد
هوش مصنوعی: زمانی که رومی زبان صحبت کرد، به یاد سخنان قیصر افتاد و آنها را بیان کرد.
که گفت از جهاندار پیروز جنگ
خرد باید و دانش و نام و ننگ
هوش مصنوعی: کسی که پیروز در جنگ است، باید دارای خرد، دانش و همچنین اعتبار و شهرت باشد.به این معنا که برای موفقیت در زندگی و جنگ، تنها قدرت فیزیکی کافی نیست، بلکه باید از عقل و آگاهی نیز بهرهمند بود و به ارزشها و آبرو اهمیت داد.
تو را فر و برز جهاندار هست
بزرگی و دانایی و زور دست
هوش مصنوعی: تو بزرگ و توانمند هستی و دارای علم و قدرت.
همان بخرد و موبد راهجوی
گو بر منش کو بود شاه جوی
هوش مصنوعی: این بیت به اندیشه و شناخت فردی اشاره دارد که با خرد و دانش خود به دنبال حقیقت و راهنمایی در زندگی است، همانگونه که یک موبد یا راهنما در جستجوی درستی و زیباییهاست. به عبارت دیگر، فرد با تلاش و کوشش در پی یافتن حکمت و معنای عمیقتری از زندگی است.
همه پاک در بارگاه تواند
وگر در جهان نیکخواه تواند
هوش مصنوعی: همه انسانها میتوانند در پیشگاه تو پاک و بیعیب باشند، حتی اگر در دنیا به نیکی رفتار نکنند.
همین درج با قفل و مهر و نشان
ببینند بیدار دل سرکشان
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که افرادی که با دل بیدار و بیداری هستند، میتوانند به راحتی نشانهها و رمز و رازهای موجود را ببینند، حتی اگر آن نشانهها به طور محکم و با قفل و مهر محافظت شده باشند. در واقع، آگاهی و بینش عمیق میتواند به آنها کمک کند تا معانی پنهان را کشف کنند.
بگویند روشن که زیر نهفت
چه چیزست وآن با خرد هست جفت
هوش مصنوعی: میگویند که چه چیزی در زیر پنهان است و آن چیز با عقل و خرد مرتبط است.
فرستیم زین پس به تو باژ و ساو
که این مرز دارند با باژ تاو
هوش مصنوعی: از این به بعد ما باج و هدیهای به تو ارسال خواهیم کرد، زیرا اینها با ویژگیهای خاص خود مرز و حریم دارند.
وگر باز مانند ازین مایه چیز
نخواهند ازین مرزها باژ نیز
هوش مصنوعی: اگر دوباره مانند این چیزهایی نخواهند، پس از این مرزها هم عوارضی نخواهند داشت.
چو دانا ز گوینده پاسخ شنید
زبان برگشاد آفرین گسترید
هوش مصنوعی: زمانی که فرد باهوش و دانا از سخن گوینده جواب را دریافت کرد، زبان خود را باز کرد و ستایش و تحسین نمود.
که همواره شاه جهان شاد باد
سخندان و با بخت و با داد باد
هوش مصنوعی: همیشه برای پادشاه جهان آرزوی خوشبختی و شادکامی دارم، او کسی است که دانا و با حسن بخت و عدالت است.
سپاس از خداوند خورشید و ماه
روان را به دانش نماینده راه
هوش مصنوعی: از خداوند متشکرم که خورشید و ماه را آفریده و دانشی به من داده که راه را بشناسم.
نداند جز او آشکارا و راز
به دانش مرا آز و او بینیاز
هوش مصنوعی: فقط او میداند و هیچکس دیگر نمیتواند به طور واضح و پنهانی از دانش من باخبر شود و او به هیچ چیزی نیاز ندارد.
سه دُرست رخشان به درج اندرون
غلافش بود ز آنچ گفتم برون
هوش مصنوعی: سه دُر درخشان درون غلافش قرار دارد و به همین خاطر است که آنچه را که گفتم، به بیرون نمیآید.
یکی سفته و دیگری نیم سفت
دگر آنک آهن ندیدهست جفت
هوش مصنوعی: یک نفر پیشانیاش داغ است و دیگری پیشانیاش تنها کمی گرم است؛ آن که هیچ گرما نچشیده، در واقع بیتجربه است.
چو بشنید دانای رومی کلید
بیاورد و نوشینروان بنگرید
هوش مصنوعی: وقتی دانای رومی این خبر را شنید، کلیدی آورد و به زیبایی که شاداب و زنده بود نگاه کرد.
نهفته یکی حقه بُد در میان
به حقه درون پردهٔ پرنیان
هوش مصنوعی: در میان پردهی نازک و زیبا، یک مسئله پنهانی وجود دارد که به طور خاص و عمیق معنایی دارد.
سه گوهر بدان حقه اندر نهفت
چنان هم که دانای ایران بگفت
هوش مصنوعی: سه گوهر در آن جواهر پنهان است، همانطور که دانای ایران گفته است.
نخستین ز گوهر یکی سفته بود
دوم نیم سفت و سیم نابسود
هوش مصنوعی: در ابتدا، یکی از جواهرات به صورت اعتبار یا گواهی معرفی شده است، و دومی به شکل نیمی از طلا و نقره که هنوز بهرهبرداری نشده است.
همه موبدان آفرین خواندند
بدان دانشی گوهر افشاندند
هوش مصنوعی: تمام روحانیان و دانایان به او مدح و ستایش گفتند و به خاطر دانش و علمش گوهری ارزشمند را منتشر کردند.
شهنشاه رخساره بیتاب کرد
دهانش پر از در خوشاب کرد
هوش مصنوعی: سلطان زیبای چهره، بیتابی کرد و لبهایش را پر از بوی خوش گل کرد.
ز کار گذشته دلش تنگ شد
بپیچید و رویش پر آژنگ شد
هوش مصنوعی: دلش از کارهای گذشته پریشان شد و به همین دلیل به خود پیچید و چهرهاش غمگین و پر از نشانههای غم گردید.
که با او چرا کرد چندان جفا
ازان پس کزو دید مهر و وفا
هوش مصنوعی: چرا پس از دیدن عشق و وفا، اینقدر با او بدرفتاری کردی؟
چو دانا رخ شاه پژمرده یافت
روانش به درد اندر آزرده یافت
هوش مصنوعی: وقتی دانا چهرهی غمگین شاه را دید، احساس کرد که روحش در درد و ناراحتی قرار دارد.
برآورد گوینده راز از نهفت
گذشته همه پیش کسری بگفت
هوش مصنوعی: گوینده از دل گذشتههای پنهان، رازی را بیرون آورد و آن را به همه بازگو کرد.
ازان بند بازوی و مرغ سیاه
از اندیشه گوهر و خواب شاه
هوش مصنوعی: از زنجیر آزاد و پرنده سیاه، در اندیشه جواهر و خواب پادشاه.
بدو گفت کاین بودنی کار بود
ندارد پشیمانی و درد سود
هوش مصنوعی: او به او گفت که این کار، کارهای بودنی است و هیچ پشیمانی و دردی در آن نیست.
چو آرد بد و نیک رای سپهر
چه شاه و چه موبد چه بوزرجمهر
هوش مصنوعی: هر چه که سرنوشت برای ما مقدر کند، هیچکس نمیتواند از آن فرار کند، نه پادشاه و نه حکیم و نه دیگران.
ز تخمی که یزدان به اختر بکشت
ببایدش بر تارک ما نبشت
هوش مصنوعی: از دانهای که خداوند به اختر (ستاره) کاشت، باید نشانهاش بر سر ما نوشته شود.
دل شاه نوشینروان شاد باد
همیشه ز درد و غم آزاد باد
هوش مصنوعی: به امید آنکه دل شاه خوش و شاد باشد و همیشه از رنج و ناراحتی دور بماند.
اگر چند باشد سرافراز شاه
به دستور گردد دلارای گاه
هوش مصنوعی: اگر چندین بار شاه زندگی خوبی داشته باشد، به خواستهاش به نفس راحتی دست مییابد.
شکارست کار شهنشاه و رزم
می و شادی و بخشش و داد و بزم
هوش مصنوعی: کار شاه، شکار است و او در کنار آن به مینوشی، شادی، بخشش، عدالت و جشن میپردازد.
بداند که شاهان چه کردند پیش
بورزد بدان هم نشان رای خویش
هوش مصنوعی: بداند که چه کارهایی شاهان در گذشته انجام دادهاند تا از آن تجربهها درس بگیرد و به نشان عقیده خود، راهی را انتخاب کند.
ز آگندن گنج و رنج سپاه
ز آزرم گفتار وز دادخواه
هوش مصنوعی: از آتشزدن گنج و زحمت لشکر، به خاطر شرم از سخن و درخواست حق.
دل و جان دستور باشد به رنج
ز اندیشهٔ کدخدایی و گنج
هوش مصنوعی: دل و جان باید فرمانبردار باشند تا از رنج و اندیشههای مربوط به رهبری و ثروت رها شوند.
چنین بود تا گاه نوشینروان
همو بود شاه و همو پهلوان
هوش مصنوعی: تا زمانی که نوشینروان هم شاه بود و هم جنگجوی بزرگ.
همو بود جنگی و موبد همو
سپهبد همو بود و بخرد همو
هوش مصنوعی: او همان جنگجو و همان موبد بود، همان فرمانده و همان دانا نیز بود.
به هرجای کارآگهان داشتی
جهان را به دستور نگذاشتی
هوش مصنوعی: هر کجا که توانایی و دانش فردی به کار میآمد، او بدون تردید جهان را بر اساس دستورات و اصول خود به پیش میبرد.
ز بسیار و اندک ز کار جهان
بد و نیک زو کس نکردی نهان
هوش مصنوعی: از فراوانی و کمی در کارهای دنیا، نه خوب و نه بد هیچکس را پنهان نکرده است.
ز کار آگهان موبدی نیکخواه
چنان بد که برخاست بر پیش گاه
هوش مصنوعی: از کار آگاهان و نیکوکاران، بدیای به وجود آمده است که در پیشگاه خداوند، به شدت آسیبزننده است.
که گاهی گنه بگذرانی همی
به بد نام آنکس نخوانی همی
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است که مرتکب گناهی شوی، اما در عوض به خاطر آن دیگران را به بدی نخوانی.
هم این را دگر باره آویزش است
گنهکار اگر چند با پوزش است
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که حتی اگر فرد گناهکاری بخواهد با عذرخواهی خود را اصلاح کند، باز هم باید با عواقب کارهایش مواجه شود. به عبارت دیگر، عذرخواهی مهم است، اما نمیتواند تمام پیامدهای منفی اعمالش را از بین ببرد.
به پاسخ چنین بود توقیع شاه
که آنکس که خستو شود بر گناه
هوش مصنوعی: پاسخ شاه چنین بود که کسی که از گناه خسته و نادم شود، عذرش پذیرفته است.
چو بیمار زارست و ما چون پزشک
ز دارو گریزان و ریزان سرشک
هوش مصنوعی: وقتی بیمار ضعیف و بیحال است، ما همانند یک پزشک از دارو و درمان کنارهگیری کرده و اشک میریزیم.
به یک دارو ار او نگردد درست
زوان از پزشکی نخواهیم شست
هوش مصنوعی: اگر دارو به درستی اثر نکند، از پزشک توقعی نخواهیم داشت.
دگر موبدی گفت انوشه بدی
به داد و دهش نیز توشه بدی
هوش مصنوعی: موبدی دیگر گفت: تو از بخشش و نیکی در زندگیات بهرهمند خواهی شد و این کارها در واقع سرمایهات خواهد بود.
سپهدار گرگان برفت از نهفت
به بیشه درآمد زمانی بخفت
هوش مصنوعی: سردار گرگان از پنهان بیرون رفت و مدتی در جنگل استراحت کرد.
بنه برد از گیل و او برهنه
همیبازگردد ز بهر بنه
هوش مصنوعی: بنه به سرزمین خود بازمیگردد و حتی اگر بیپوشش باشد، دوباره به آن مکان برمیگردد.
به توقیع پاسخ چنین داد باز
که هستیم ازان لشکری بینیاز
هوش مصنوعی: در پاسخ به درخواست یا سوال، گفته شده که ما از آن گروهی هستیم که به هیچ چیز وابسته نیستیم و نیازی به آن نداریم.
کجا پاسپانی کند بر سپاه
ز بد خویشتن را ندارد نگاه
هوش مصنوعی: کجا میتواند کسی از نیروهای خود مراقبت کند، وقتی که خودشان نمیتوانند از بدیهای خودشان دوری کنند؟
دگر گفت انوشه بدی جاودان
نشست و خور و خواب با موبدان
هوش مصنوعی: سپس گفت که خوشی و زندگی بادوام قرار گرفته و خوراک و خواب با دانایان و عالمان همراه شده است.
یکی نامور مایهدار ایدرست
که گنجش ز گنج تو افزونترست
هوش مصنوعی: شخصی معروف و ثروتمند در اینجا حضور دارد که ثروتش از گنج تو بیشتر است.
چنین داد پاسخ که آری رواست
که از فره پادشاهی ماست
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که بله، درست است؛ زیرا این از توان و شایستگی سلطنت ماست.
دگر گفت کای شهریار بلند
انوشه بدی وز بدی بیگزند
هوش مصنوعی: سپس او گفت: ای پادشاه بزرگ و جاودانه، از بدی خلاص شو و از شر آن دور بمان.
اسیران رومی که آوردهاند
بسی شیرخواره درو بردهاند
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به اسیران رومی است که به شکل غمانگیزی در حال انتقال هستند و در این میان، نوزادان و کودکان نیز تحت تأثیر قرار گرفته و از مادرانشان جدا شدهاند. تصویری از درد و رنجی که بر دوش این افراد تحمیل شده و فقدان و از دست دادن عزیزانشان به وضوح دیده میشود.
به توقیع گفت آنچه هستند خرد
ز دست اسیران نباید شمرد
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که نمیتوان به آنچه که افراد گرفتار و اسیر میگویند، اهمیت داد. زیرا آنچه از عقل و خرد ناشی میشود، از نظر این افراد معتبر نیست. به عبارتی، نظرات و گفتههای آنها اهمیت خاصی ندارند.
سوی مادرانشان فرستید باز
به دل شاد وز خواسته بینیاز
هوش مصنوعی: به سمت مادرانشان بازگشتند و دلشان شاد شد و از خواستههای خود بینیاز شدند.
نبشتند کز روم صد مایهور
همی بازخرند خویشان به زر
هوش مصنوعی: در متن اشاره شده آمده است که در روم، صد تن از کسانی که ثروتمند هستند، با خودیهای خود به دور هم جمع میشوند و به بازگشت به خانه و زندگی گذشته فکر میکنند.
اگر باز خرند گفت از هراس
به هر مایهداری یک مایه کاس
هوش مصنوعی: اگر دوباره از ترس به کسی که دارایی دارد، چیزی بدهند، به هر تنوع و نوعی از آن، فقط مقدار کمی میسپارند.
فروشید و افزون مجویید نیز
که ما بینیازیم ز ایشان بهچیز
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نیازی به خرید و جستجوی بیشتر ندارید، چون ما به آنها وابسته نیستیم و در واقع نیازی به چیزهای آنها نداریم.
به شمشیر خواهیم ز ایشان گهر
همان بدره و برده و سیم و زر
هوش مصنوعی: ما با شمشیر از آنها ثروت و خراسان و طلا و نقره خواهیم گرفت.
بگفتند کز مایهداران شهر
دو بازارگانند کز شب دو بهر
هوش مصنوعی: گفته شده که در میان ثروتمندانی که در این شهر هستند، دو بازرگان وجود دارد که شبها به دو طرف مختلف میروند.
یکی را نیاید سر اندر بهخواب
از آواز مستان و چنگ و رباب
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند خوابش ببرد وقتی که صدای سازها و موسیقیهای شاد به گوشش میرسد.
چنین داد پاسخ کزین نیست رنج
جز ایشان هرآنکس که دارند گنج
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که رنج و زحمت جز برای کسانی که ثروت و گنج دارند، وجود ندارد.
همه همچنان شاد و خرم زیند
کهآزاد باشند و بیغم زیند
هوش مصنوعی: همه به زندگی شاد و خوشحال ادامه میدهند، زیرا آزاد هستند و بینگرانی زندگی میکنند.
نوشتند خطی کهانوشه بدی
همیشه ز تو دور دست بدی
هوش مصنوعی: نوشتند کلامی که میگوید همیشه از تو دور بودهام و حتی در دورترین فاصلهها هم اثر تو را نخواهم دید.
به ایوان چنین گفت شاه یمن
که نوشینروان چون گشاید دهن
هوش مصنوعی: شاه یمن به ایوان اشاره کرد و گفت: وقتی نوشینروان دهنش را باز کند، چه خواهد گفت؟
همه مردگان را کند بیش یاد
پر از غم شود زنده را جان شاد
هوش مصنوعی: اگر همیشه به یاد مردگان باشیم، دلمان پر از غم و اندوه میشود، اما اگر به زندگی و شادی بپردازیم، روحمان شاداب خواهد بود.
چنین داد پاسخ که از مرده یاد
کند هرک دارد خرد با نژاد
هوش مصنوعی: کسی که از عقل و خرد برخوردار است، نباید به یاد مردگان بیفتد و باید در زندگی به فکر آینده و زندهها باشد.
هرآنکس که از مردگان دل بشست
نباشد ورا نیکویها درست
هوش مصنوعی: هر کسی که از یاد مردگان دل بکند، نمیتواند خوبیها را به درستی درک کند.
یکی گفت کای شاه کهتر پسر
نگردد همی گرد داد پدر
هوش مصنوعی: یک نفر به پادشاه گفت: ای پادشاه، کسی که پسرش به او بیاحترامی کند، هرگز به دور از خطای بزرگ پدرش نخواهد بود.
بریزد همی بر زمین بر درم
که باشد فروشندهٔ او دژم
هوش مصنوعی: باران بر زمین میریزد و بر در خانهام میبارد، چرا که فروشندهاش حال خوشی ندارد.
چنین داد پاسخ که این نارواست
بهای زمین هم فروشنده راست
هوش مصنوعی: پاسخ او این بود که این کار نادرست است؛ به هر حال، فروشنده حق دارد قیمت زمین را تعیین کند.
دگر گفت کای شاه برترمنش
که دوری ز بیغاره و سرزنش
هوش مصنوعی: او گفت: ای پادشاه بزرگوار، دوری از محل خطر و نگاه منفی دیگران را برگزین.
دلی داشتی پیش ازین پر ز شرم
چرا شد برین سان بیآزرم و گرم؟
هوش مصنوعی: دلی داشتی که قبلاً پر از شرم و حیا بود، حالا چرا اینگونه بیپروا و گرم شدهای؟
چنین داد پاسخ که دندان نبود
مکیدن جز از شیر پستان نبود
هوش مصنوعی: او جواب داد که برای مکیدن، دندانی وجود ندارد و فقط از شیر مادر میتوان نوشید.
چو دندان برآمد ببالید پشت
همی گوشت جویم چو گشتم درشت
هوش مصنوعی: وقتی دندانهای من در آمد، احساس قدرت و سربلندی کردم و اکنون که بزرگتر شدهام، به جستجوی غذای مناسب برای خودم هستم.
یکی گفت گیرم کنون مهتری
بهرای و بهدانش ز ما مهتری
هوش مصنوعی: کسی گفت که اگر اکنون کسی با دانش و ذکاوت از ما برتر باشد، باید او را بپذیریم.
چرا برگذشتی ز شاهنشهان؟
دو دیده بهرای تو دارد جهان
مصرع دوم یعنی جهان به رای و نظر تو نظر و دیده دوخته است.
چنین داد پاسخ که ما را خرد
ز دیدار ایشان همیبگذرد
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که وقتی به جمال آنها نگاه میکنم، عقل و اندیشهام از دست میرود.
هش و دانش و رای دستور ماست
زمین گنج و اندیشه گنجور ماست
هوش مصنوعی: خرد و علم و تدبیر، راهنمای ما هستند. زمین پر از ثروت و فکر ما، گنجی به شمار میآید.
دگر گفت بازِ تو ای شهریار
عقابی گرفتهست روز شکار
هوش مصنوعی: شهر هستی، ای پادشاه، در روز شکار عقابی آماده است.
چنین گفت کاو را بکوبید پشت
که با مهتر خود چرا شد درشت
هوش مصنوعی: کسی گفت که آن شخص را به خاطر بیاحترامی به سردارش تنبیه کنید و پرسید چرا با او تند صحبت کرد.
بیاویز پایش ز دار بلند
بدان تا بدو بازگردد گزند
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که شخصی را که در شرایط خطرناکی قرار دارد، نجات بده و او را از آسیب و زیان دور کن تا به آرامش و امنیت بازگردد.
که از کهتران نیز در کارزار
فزونی نجویند با شهریار
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، حتی جوانترها نیز از قدرتمندترها برتری نمیجویند و در برابر پادشاه سر تعظیم فرود میآورند.
دگر نامداری ز کارآگهان
چنین گفت کای شهریار جهان
هوش مصنوعی: یکی از چهرههای معتبر و با تجربه، به پادشاه جهان چنین گفت:
به شبگیر برزین بشد با سپاه
ستارهشناسی بیامد ز راه
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، برزین به همراه سپاهش به سمت ستارهشناسی رفت که از راه آمده بود.
چنین گفت کای مرد گردنفراز
چنین لشکری گشن وزین گونه ساز
هوش مصنوعی: این فرد با قامت بلند به دیگران میگوید که باید آمادگی لازم را داشته باشند و به این ترتیب خود را برای نبرد آماده کنند.
چو برگاشت او پشت بر شهریار
نبیند کس او را بدین روزگار
هوش مصنوعی: وقتی او پشت به شهریار کرد، هیچکس در این دنیا او را نمیبیند.
بهتوقیع گفت آنک گردان سپهر
گشادهست با رای او چهر و مهر
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که آسمان به اراده و تصمیم خداوند همچون چهرهای با زیبایی و نور، به روی انسانها گشوده شده است.
به برزین سالار و گنج و سپاه
نگردد تباه اختر هور و ماه
هوش مصنوعی: هر کسی که به شرافت و قدرت برزین و ثروت و نیروی خود توجه کند، دچار زوال و فساد نخواهد شد و سرنوشت او همچون خورشید و ماه درخشان و پایدار خواهد ماند.
دگر موبدی گفت کز شهریار
چنین بود پیمان به یک روزگار
هوش مصنوعی: موبدی دیگر گفت که این پیمان از سوی شهریار بوده و در یک زمان مشخصی برقرار شده است.
که مردی گزینند فرخ نژاد
که در پادشاهی بگردد بهداد
هوش مصنوعی: مردی انتخاب کنید که خوش نژاد باشد و در زمینه سلطنت به عدالت و انصاف رفتار کند.
رساند بدین بارگاه آگهی
ز بسیار و اندک بدی گر بهی
هوش مصنوعی: به این محل مقدس خبر دهید که اگر خوبیهای زیادی وجود دارد، اندکی بدی هم شاید قابل قبول باشد.
گشسب سرافراز مردیست پیر
سزد گر بود داد را دستگیر
هوش مصنوعی: گشسب، مردی با عزت و سالخورده است. اگر او به کمک و حمایت از حق و عدالت بشتابد، شایستهی احترام و ارجگذاری است.
چنین داد پاسخ که او را ز آز
کمر بر میان است دور از نیاز
هوش مصنوعی: پاسخی داد که نشان میدهد او از احساس فقر و نیاز دور است و در تلاش است تا خود را از این وضعیت آزاد کند.
کسی را گزینید کز رنج خویش
بهپرهیز و باشدش گنج خویش
هوش مصنوعی: شخصی را انتخاب کن که به خاطر رنج و مشکلاتش دوری کند و به آرامش و ثروت خود دست یابد.
جهاندیده مردی درشت و درست
که او رای درویش سازد نخست
هوش مصنوعی: مردی با تجربه و بزرگ و محکم وجود دارد که ابتدا نظر و آرای درویش را میپذیرد و به آن اهمیت میدهد.
یکی گفت سالار خوالیگران
همینالد از شاه وز مهتران
هوش مصنوعی: یکی از خوالیگران (بازیگران نوحهخوانی) اظهار میکند که از رفتار شاه و بزرگترها (مهتران) ناراضی و شکایتمند است.
که آن چیز کاو خود کند آرزوی
سپارد همه کاسه بر چار سوی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که چیزی را که در دل دارد به آن ارادت میکند، در نهایت همه چیز را بر چهار طرف زندگیاش تقسیم میکند تا آن آرزو را برآورده سازد. به نوعی، این نشاندهنده تعهد و تلاش فرد برای رسیدن به آرزوها و خواستههایش است.
نبوید نیازد بدو نیز دست
بلرزد دل مرد خسروپرست
هوش مصنوعی: دل مردانی که در عشق خسرو غرق هستند، وقتی به او نیاز پیدا کنند، حتی دستشان هم به لرزه میآید.
چنین داد پاسخ که از بیش خورد
مگر آرزو بازگردد به دَرد
هوش مصنوعی: این پاسخی است که به این صورت بیان شده است: اگر کسی از خوشی بیش از حد بخورد، تنها امید و آرزوست که به درد و رنج بازگردد.
دگر گفت هرکس نکوهش کند
شهنشاه را چون پژوهش کند
هوش مصنوعی: هرکسی که بر شاه عیبجویی کند، باید در مورد او بیشتر مطالعه کند و دلایل انتقادش را به خوبی بررسی کند.
که بیلشکر گشن بیرون شود
دل دوستداران پر از خون شود
هوش مصنوعی: اگر کسی بدون همراهی و یاری به میدان بیاید، دل کسانی که به او محبت دارند، پر از غم و اندوه خواهد شد.
مگر دشمنی بد سگالد بدوی
بیاید به چاره بنالد بدوی
هوش مصنوعی: مگر اینکه دشمنی ناخوشایند به کمک بیافتد و از روی ناچاری شکایت کند.
چنین داد پاسخ که داد و خرد
تن پادشا را همیپرورد
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که خود هم چنین حکمت و اندیشهای، تندرستی بدن پادشاه را نیز پرورانده است.
اگر دادگر چند بیکس بود
ورا پاسبان راستی بس بود
هوش مصنوعی: اگر در دادگاه، چند نفر بیحامی و بیپشتیبان بودند، فقط یک نگهبان راستگو و درستکار برای حمایت از آنها کافی بود.
دگر گفت کای با خرد گشته جفت
به میدان خراسان سالار گفت
هوش مصنوعی: دیگری گفت: ای کسی که خردمند و با دانش هستی، در میدان خراسان، سالار و فرماندهای را ببین.
که گرزاسب را بازکرد او ز کار
چه گفت اندرین کار او شهریار
هوش مصنوعی: هنگامی که گرزاسب (شخصیتی افسانهای) را آزاد کردند، او از کارهایی که انجام داده بود، چه گفت و در این موضوع، شاه چه نظری داشت.
چنین داد پاسخ که فرمان ما
نورزید و بنهفت پیمان ما
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که تو به دستورات ما توجه نکردی و پیمان ما را پنهان کردی.
بفرمودمش تا به ارزانیان
گشاید در گنج سود و زیان
هوش مصنوعی: از او خواستم که درهای گنجینهای را که شامل نفع و ضرر است، برای آنان که جویای ارزانترینها هستند، باز کند.
کسی کودهش کاست باشد به کار
بپوشد همه فره شهریار
هوش مصنوعی: اگر کسی نادان باشد، حتی اگر در کارش تلاش کند، نمیتواند از ویژگیهای یک شاه بهرهمند شود.
دگر گفت با هرکسی پادشا
بزرگ است و بخشنده و پارسا
هوش مصنوعی: او گفت که با هر کسی، پادشاه بزرگ و بخشنده و پارسا است.
پرستار دیرینه مهرک چه کرد
که روزیش اندک شد و رویزرد
هوش مصنوعی: پرستار قدیمی عشق چه اتفاقی افتاده که روزیش کم شده و چهرهاش رنگ پریده است؟
چنین داد پاسخ که او شد درشت
بران کردهٔ خویش بنهاد پشت
هوش مصنوعی: او در پاسخ با خشونت گفت که او تمام چیزهایی را که درست کرده بود، پشت سر گذاشته است.
بیامد به درگاه و بنشست مست
همیشه جز از می ندارد به دست
هوش مصنوعی: مدتی به درگاه آمد و همیشه در حال نشسته است، و جز شراب چیزی در دست ندارد.
ز کارآگهان موبدی گفت شاه
چو راند سوی جنگ قیصر سپاه
هوش مصنوعی: به فرمان کاردانان و دانایان، شاه سپاه رومیان را به جنگ راند.
نخواهد جز ایرانیان را به جنگ
جهان شد به ایران بر از روم تنگ
هوش مصنوعی: فقط ایرانیان را به جنگ دعوت میکند، تا از روم به ایران برگردند و نبرد کنند.
چنین داد پاسخ که آن دشمنی
به طبع است و پرخاش آهرمنی
هوش مصنوعی: او در جواب گفت که این دشمنی ناشی از طبع و سرشت است و نشاندهندهی خشم و پرخاشگری اهریمنی است.
دگر باره پرسید موبد که شاه
ز شاهان دگرگونه خواهد سپاه
هوش مصنوعی: موبد دوباره پرسید که آیا شاه از دیگر شاهان به شیوهای متفاوت لشکر خواهد کشید؟
کدامست وچون بایدت مرد جنگ؟
ز مردان شیرافگن تیز چنگ؟
هوش مصنوعی: کدام مرد است و چگونه باید بجنگد؟ از میان مردان شجاع و قهرمان که همچون شیر به میدان میآیند و چنگ و دندان دارند؟
چنین داد پاسخ که جنگی سوار
نباید که سیر آید از کارزار
هوش مصنوعی: پاسخ او این بود که کسی که در میانه جنگ قرار دارد، نباید از مبارزه دست بکشد یا خسته شود.
همان بزمش آید همان رزمگاه
به رخشنده روز و شبان سیاه
هوش مصنوعی: جای خوشی و جنگ او یکی است، در روزهای روشن و شبهای تاریک.
نگردد بهنگام نیروش کم
ز بسیار و اندک نباشد دژم
هوش مصنوعی: در زمان نیاز، قدرت آدمی کاهش نمییابد و هیچ زمان تنگی و کمبودی در روح او حس نخواهد شد.
دگر گفت کای شاه نوشینروان
همیشه بزی شاد و روشنروان
هوش مصنوعی: گفت: ای پادشاه خوشخلق، همیشه زندگیات شاد و روحت روشن باشد.
بدر بر یکی مرد بد از نسا
پرستنده و کاردار بسا
هوش مصنوعی: نوری درخشان بر یکی از مردان بدی تابید که به پرستش نسا (زنا) مشغول بود و در کارهای ناپسند فعالیت میکرد.
درم ماند بر وی سیصد هزار
به دیوان چو کردند با او شمار
هوش مصنوعی: در خانهام سیصد هزار چیز با ارزش و گرانبها وجود دارد که مانند حساب و کتاب در دیوان به او تخصیص داده شده است.
بنالد همی کاین درم خورده شد
بر او مهتر و کهتر آزرده شد
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که وقتی کسی پول یا داراییاش را از دست میدهد، هم خود او و هم اطرافیانش دچار ناراحتی و رنج میشوند. احساس غم و اندوه به خاطر از دست دادن چیزی ارزشمند، هم بر او و هم بر دیگران تأثیر میگذارد.
چو آگاه شد زان سخن شهریار
که موبد درم خواست از کاردار
هوش مصنوعی: زمانی که شاه از آن صحبت مطلع شد، متوجه شد که موبد از کارمند درخواست پول کرده است.
چنین گفت کز خورده منمای رنج
ببخشید چیزی مر او را ز گنج
هوش مصنوعی: او میگوید که نباید از مشکلات و دردهای من ناراحت شوی، زیرا من چیزی از خوشبختی و ثروتم به او هدیه میکنم.
دگر گفت جنگیسواری بخَست
بدان خستگی دیر ماند و برست
بخَست: زخمی شد برَست: درگذشت
به پیش صف رومیان حمله برد
بمرد او وزو کودکان ماند خُرد
هوش مصنوعی: در مواجهه با رومیان، او به جلو رفت و نبرد کرد، اما در این شرایط جان خود را از دست داد و تنها کودکان کوچک او باقی ماندند.
چه فرمان دهد شهریار جهان؟
ز کار چنان خرد کودک نوان؟
هوش مصنوعی: چه دستوری از پادشاه جهان میتواند صادر شود؟ در چنین مسئلهای، خرد جوانی همچون کودک چه ارزشی دارد؟
بفرمود کان کودکانرا چهار
ز گنج درم داد باید هزار
هوش مصنوعی: فرمود که باید چهار درم از گنج به کودکان داد، و این مبلغ باید برابر با هزار باشد.
هرآنکس که شد کشته در کارزار
کزو خرد کودک بود یادگار
هوش مصنوعی: هر کسی که در میدان جنگ کشته شود، یادگار او خرد و فهم کودکانهاش است.
چو نامش ز دفتر بخواند دبیر
برد پیش کودک درم ناگزیر
هوش مصنوعی: وقتی که نویسنده نام او را از دفتر میخواند، ناچار باید او را پیش کودک بیاورد.
چنین هم به سال اندرون چار بار
مبادا که باشد ازین کار خوار
هوش مصنوعی: در طول سال چهار بار بر خود نگهدار که از این کار پشیمان نشوی و خوار نگردی.
دگر گفت انوشه بدی سال و ماه
به مرو اندرون پهلوان سپاه
هوش مصنوعی: سخن از این است که شخصی به نام انوشه درباره سال و ماه صحبت میکند و در مرو، پهلوانی از سپاه را معرفی میکند.
فراوان درم گرد کرد و بخورد
پراگنده گشتند زان مرز مرد
هوش مصنوعی: زیاد شد پول و ثروت، و این باعث شد که مردان از آن سرزمین جدا شوند و پراکنده گردند.
چنین داد پاسخ که آن خواسته
که از شهر مردم کند کاسته
هوش مصنوعی: او به این شکل جواب داد که چیزی که از مردم شهر طلب میکند، خود او را از آنها کم کرده است.
چرا باید از خون درویش گنج
که او شاد باشد تن و جان به رنج
هوش مصنوعی: چرا باید از خون درویش برای به دست آوردن ثروت بهره جست در حالی که او با داشتن تن و جان خود در سختی و رنج است، همچنان شاد زندگی کند؟
ازان کس که بستد بدو بازده
ازان پس به مرو اندر آواز ده
هوش مصنوعی: از کسی که چیزی به تو داد و سپس آن را گرفت، پس از آن در میان مردم نام او را خوب ببر.
بفرمای داری زدن بر درش
به بیداری کشور و لشکرش
هوش مصنوعی: بیداری کشور و ارتش او را با صدای زنگ در به حضور طلبیده است.
ستمکاره را زنده بر دار کن
دو پایش زبر، سر نگونسار کن
هوش مصنوعی: ظالم را زنده به دار بزن و پاهایش را زیر پا بگذار، سرش را پایین بیاور.
بدان تا کس از پهلوانان ما
نپیچد دل و جان ز پیمان ما
هوش مصنوعی: بدان که هیچ کس از دل و جان به عهد و پیمان ما پشت نکند و فرار نکند.
دگر گفت کای شاه یزدانپرست
بدر بر بسی مردم زیردست
هوش مصنوعی: گفت: ای پادشاه که به خدا ایمان داری، از میان بسیاری از مردم که زیر دست تو هستند بیرون برو.
همیداد او را ستایش کنند
جهانآفرین را نیایش کنند
هوش مصنوعی: او میخواست که مردم ستایشش کنند و خالق جهان را نیز پرستش نمایند.
چنین داد پاسخ که یزدان سپاس
که از ما کسی نیست اندر هراس
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که باید خدا را سپاس گفت، زیرا هیچکسی از ما در وضعیت ترس و نگرانی نیست.
فزون کرد باید بدیشان نگاه
اگر با گناهند و گر بیگناه
هوش مصنوعی: باید به آنها (افراد) بیشتر توجه کرد، خواه گناهکار باشند یا بیگناه.
دگر گفت کای شاه با فر و هوش
جهان شد پُر آواز خنیا و نوش
هوش مصنوعی: او گفت: ای پادشاه با وقار و ذکاوت، دنیا پر از آواز خوش و شادمانی شده است.
توانگر و گر مردم زیردست
شب آید شود پر ز آوای مست
هوش مصنوعی: ثروتمند میتواند در تاریکی شب، به راحتی صدای شاد و مستی از افرادی که زیر دست او هستند، بشنود و از زندگی آنها آگاه شود.
چنین داد پاسخ که اندر جهان
به ما شاد بادا کهان و مهان
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که در این دنیا برای ما خوشی و شادی باقی باشد، هم برای کهنسالان و هم برای بزرگان.
دگر گفت کای شاه برترمنش
همی زشتگویت کند سرزنش
هوش مصنوعی: شخصی به شاه گفت: ای پادشاه، اگر تو به خاطر زیبایی و شكوه خود، مورد انتقاد قرار میگیری، ناشی از ویژگیهای خود توست.
که چندین گزافه ببخشید گنج
ز گرد آوریدن ندیدهست رنج
هوش مصنوعی: چندین بار بیدلیل چیزی را بخشید، اما گنجی که به دست آمده، حاصل زحمت و تلاش نبوده است.
چنین داد پاسخ که آن خواسته
کزو گنج ما باشد آراسته
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که چیزی که برای ما ارزشمند است و گنجینهامان را میسازد، همین است که خواستهایم.
اگر بازگیریم ز ارزانیان
همه سود فرجام گردد زیان
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم از کسانی که به دنبال آسایش و راحتی هستند، دوری کنیم، در نهایت تمامی منافع و سودهایی که به دست آوردهایم، به ضرر ما تبدیل خواهد شد.
دگر گفت کای شهریار بلند
که هرگز مبادا به جانت گزند
هوش مصنوعی: او گفت: ای پادشاه بزرگ، امیدوارم هرگز خطری جانت را تهدید نکند.
جهودان و ترسا تو را دشمنند
دو رویند و با کیش آهرمنند
هوش مصنوعی: یهودیان و ترسایان نسبت به تو دشمنی دارند، زیرا هر کدام دو روی دارند و با آیین شیطانی همسو هستند.
چنین داد پاسخ که شاه سترگ
ابی زینهاری نباشد بزرگ
هوش مصنوعی: پاسخ داد که پادشاه بزرگ و بزرگواری چون زینهار، بزرگمنش نیست.
دگر گفت کای نامور شهریار
ز گنج تو افزون ز سیصد هزار
هوش مصنوعی: دیگری گفت: ای پادشاه معروف، ثروت تو بسیار بیشتر از سیصد هزار است.
درم دادهای مرد درویش را
بسی پروریده تن خویش را
هوش مصنوعی: مردی که درویش را در آغوش گرفته و به او کمک میکند، به او بسیار چیزها آموخته و او را تربیت کرده است.
چنین گفت کاین هم به فرمان ماست
به ارزانیان چیزبخشی رواست
هوش مصنوعی: او چنین گفت که همه اینها تحت فرمان ماست و دادن چیزی به کسی که نیازمند است، کار درستی است.
دگر گفت کای شاه نادیده رنج
ز بخشش فراوان تهی ماند گنج
هوش مصنوعی: دیگر گفت که ای شاه! رنج و زحمت برای کسی است که از بخشش بسیار، ثروتش خالی میشود.
چنین داد پاسخ که دست فراخ
همی مرد را نو کند یال و شاخ
هوش مصنوعی: او در پاسخ گفت که مردی با دست گسترده میتواند مانند یال و شاخ، نو و زیبا شود.
جهاندار چون گشت یزدانپرست
نیازد بهبد در جهان نیز دست
هوش مصنوعی: وقتی حاکم و پادشاه به پرستش خداوند مشغول شد، در دنیا نیازی به کارهای ناپسند ندارد و از انجام بدیها فاصله میگیرد.
جهان تنگ دیدیم بر تنگخوی
مرا آز و زفتی نبد آرزوی
هوش مصنوعی: دنیا را برای خود تنگ و محدود احساس کردم و هیچ آرزویی جز آزادی و رهایی در دل نداشتم.
چنین گفت موبد که ای شهریار
فراخان سالار سیصد هزار
هوش مصنوعی: موبد به شهریار گفت: ای فرمانروای بزرگ، سردار سیصد هزار نفره!
درم بستد از بلخِ بامی بهرنج
سپرده نهادند یکسر به گنج
هوش مصنوعی: درِ شهر بلخ را به سختی بستند و تمام ثروت و داراییها را به گنجینهای منتقل کردند.
چنین داد پاسخ که ما را درم
نباید که باشد کسی زو دژم
هوش مصنوعی: جواب داد که ما نباید کسی را در روی خوشی خود ناراحت کنیم.
که رنج آید از بیشی گنج ما
نه چونین بود داد از پادشا
هوش مصنوعی: اگر رنج و درد ناشی از رسیدن به ثروت و گنج ما باشد، این انصاف نیست که چنین چیزی از سوی پادشاه باشد.
از آنکس که بستد بدو هم دهید
ز گنج آنچ خواهد بران سر نهید
هوش مصنوعی: از کسی که چیزی از تو گرفته، به او نیز بدهید. از گنجینهی خود، هر آنچه میخواهد به او بدهید؛ زیرا آن را که میخواهید از دست بدهید، بر سر خودتان گذاشتهاید.
که درد دل مردم زیردست
نخواهد جهاندار یزدانپرست
هوش مصنوعی: کسی که به درد و رنج مردم بیتوجه است، هرگز نخواهد توانست حاکمی الهی و با تقوا باشد.
پی کاخ آباد را بر کنید
به گل بام او را توانگر کنید
هوش مصنوعی: برای ساختن یک کاخ زیبا، باید باغچهای در بالای آن ایجاد کنید و با گلها آن را پر رونق کنید.
شود کاخ ویران تو را ز هرچ بود
بماند پس از مرگ نفرین و دود
هوش مصنوعی: هر چه که به دست آوردهای، ممکن است در نهایت ویران شود و آنچه پس از مرگت باقی میماند، فقط نفرین و غم و اندوه خواهد بود.
ز دیوان ما نام او بسترید
بدر بر چنو را بهکس مشمرید
هوش مصنوعی: از دیوان ما نام او را بگیرید، مانند ماهی که به کسی شبیه نیست.
دگر گفت کای شاه فرخ نژاد
بسیگیری از جم و کاوس یاد
هوش مصنوعی: سپس او گفت: ای شاه خوشزاده، از یاد جم و کاوسی بسیار بیاموز و استفاده کن.
بدان گفت تا از پس مرگ من
نگردد نهان افسر و ترگ من
هوش مصنوعی: بدان که بعد از مرگ من، نه تاج من و نه زلف من پنهان نخواهد ماند.
دگر گفت کز بهمن سرفراز
چرا شاه ایران بپوشید راز؟
هوش مصنوعی: دیگر گفت چرا شاه ایران در روز بهمن، خود را پنهان کرد؟
چنین داد پاسخ که او را خرد
بپیچد همی وز هوا برخورد
هوش مصنوعی: پاسخ او به گونهای بود که عقلش را به تردید وادار کند و از هوای نفسش بر بخورد.
یکی گفت کای شاه کهتر نواز
چرا گشتی اکنون چنین دیر یاز
هوش مصنوعی: یکی گفت: ای پادشاه، چرا اکنون اینقدر دیر به استقبال ما آمدی؟
چنین داد پاسخ که با بخردان
همانم همان نیز با موبدان
هوش مصنوعی: او گفت که با دانایان و خردمندان همنوا و همراستا هستم و همچنین با موبدان و اهل دانش نیز همکلامم.
چو آواز آهرمن آید به گوش
نماند به دل رای و با مغز هوش
هوش مصنوعی: زمانی که صدای شیطان به گوش میرسد، دیگر هیچ فکر و اندیشهای در دل باقی نمیماند و عقل نیز متوجه نمیشود.
بپرسید موبد ز شاه زمین
سخن راند از پادشاهی و دین
هوش مصنوعی: موبد از شاه پرسید و دربارهی سلطنت و مسائل دینی صحبت کرد.
که بیدین جهان به که بیپادشا
خردمند باشد برین بر گوا
هوش مصنوعی: اگر در جهانی بدون دین باشیم، بهتر است که عقل و دانش را از کسی تبعیت کنیم که حکمت و اندیشه دارد، حتی اگر او پادشاه نباشد.
چنین داد پاسخ که گفتم همین
شنید این سخن مردم پاکدین
هوش مصنوعی: او در پاسخ گفت که مردم پاکدین همین سخن را شنیدهاند.
جهاندار بیدین جهان را ندید
مگر هر کسی دین دیگر گزید
هوش مصنوعی: حاکم بیدین، این دنیا را تنها در صورتی مشاهده کرد که هر شخصی دینی متفاوت از دیگری اختیار کرده باشد.
یکی بتپرست و یکی پاکدین
یکی گفت نفرین به از آفرین
هوش مصنوعی: در جامعه، افرادی با باورهای مختلف وجود دارند؛ یکی به پرستش بتها مشغول است و دیگری دیندار و پاکنهاد. در این میان، فرد بتپرست اعلام میکند که نفرین بر انسانها بهتر از ستایش و تحسین است.
ز گفتار ویران نگردد جهان
بگو آنچ رایت بود در نهان
هوش مصنوعی: دنیا از گفتار نابود نمیشود، بگو آنچه را که در دل داری.
هرآنگه که شد تخت بیپادشا
خردمندی و دین نیارد بها
هوش مصنوعی: هر زمان که سلطنت بدون وجود پادشاه معقولی باشد، حکمت و دین ارزش خود را از دست میدهند.
یکی گفت کای شاه خرم نهان
سخن راندی چند پیش مهان
هوش مصنوعی: یک نفر به شاه گفت: ای خوشی با نشاط، تو چندین بار به طور پنهانی با بزرگان سخن گفتی.
یکی آنکه گفتی زمانه منم
بد و نیک او را بهانه منم
هوش مصنوعی: کسی گفته است که من نمایانگر زمانهام، خوب و بد آن به من بستگی دارد.
کسی کاو کند آفرین بر جهان
به ما بازگردد درودش نهان
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر زیباییهای این دنیا، سپاس و ستایش کند، سلامتی و خوشبختیاش به او بازمیگردد، حتی اگر به طور پنهانی باشد.
چنین داد پاسخ که آری رواست
که تاج زمانه سر پادشاست
هوش مصنوعی: پاسخی داد که بله، این درست است که تاج و تخت زمانه بر سر پادشاه است.
جهان را چنین شهریاران سرند
ازیرا چنین بر سران افسرند
هوش مصنوعی: سلطنت و قدرت در جهان به دست پادشاهان است، چرا که این پادشاهان با تاج و تخت خود، بر سر مردم و کشور حکومت میکنند.
گذشتم ز توقیع نوشینروان
جهان پیر و اندیشه من جوان
هوش مصنوعی: من از نامهای که خودش نشانهای از زیبایی و تازگی دارد، عبور کردم؛ در حالی که دنیا پیری را نشان میدهد، اما افکار و روح من همچنان جوان و شاداب است.
مرا طبع نشگفت اگر تیز گشت
به پیری چنین آتشآمیز گشت
هوش مصنوعی: اگر در پیری هم ذوق و قریحهام تیز و پرشور شد، شگفتزده نخواهم شد.
ز منبر چو محمود گوید خطیب
بدین محمد گراید صلیب
هوش مصنوعی: وقتی که خطیب از منبر سخن میگوید و محمود را یاد میکند، همگان به سمت محمد گرایش پیدا میکنند و صلیب (نماد مسیحیت) را از یاد میبرند.
همیگفتم این نامه را چند گاه
نهان بد ز خورشید و کیوان و ماه
هوش مصنوعی: مدت زیادی بود که فکر میکردم این نامه را باید از دید خورشید، ستارهها و ماه پنهان نگه دارم.
چو تاج سخن نام محمود گشت
ستایش به آفاق موجود گشت
هوش مصنوعی: وقتی که سخن از محمود به عنوان یک شخصیت بزرگ و برجسته مطرح شد، ستایش و احترام به او در تمامی جهان گسترده شد.
زمانه بنام وی آباد باد
سپهر از سر تاج او شاد باد
هوش مصنوعی: باشد که زمانه به خاطر او آباد شود و آسمان به خاطر تاج او خوشحال باشد.
جهان بستد از بتپرستان هند
به تیغی که دارد چو رومی پرند
هوش مصنوعی: جهان از دست آئین بتپرستی در هند پاک شد به وسیله قدرت و نیرویی که رومیان دارند.