گنجور

بخش ۶ - داستان درنهادن شطرنج

چنین گفت موبد که یک روز شاه
به دیبای رومی بیاراست گاه
بیاویخت تاج از بر تخت عاج
همه جای عاج و همه جای تاج
همه کاخ پر موبد و مرزبان
ز بلخ و ز بامین و ز کرزبان
چنین آگهی یافت شاه جهان
ز گفتار بیدار کارآگهان
که آمد فرستادهٔ شاه هند
ابا پیل و چتر و سواران سند
شتروار بارست با او هزار
همی راه جوید بر شهریار
همانگه چو بشنید بیدار شاه
پذیره فرستاد چندی سپاه
چو آمد بر شهریار بزرگ
فرستادهٔ نامدار و سترگ
برسم بزرگان نیایش گرفت
جهان آفرین را ستایش گرفت
گهرکرد بسیار پیشش نثار
یکی چتر و ده پیل با گوشوار
بیاراسته چتر هندی به زر
بدو بافته چند گونه گهر
سر بار بگشاد در بارگاه
بیاورد یک سر همه نزد شاه
فراوان ببار اندرون سیم و زر
چه از مشک و عنبر چه از عود تر
ز یاقوت والماس وز تیغ هند
همه تیغ هندی سراسر پرند
ز چیزی که خیزد ز قنوج و رای
زده دست و پای آوریده به جای
ببردند یک سر همه پیش تخت
نگه کرد سالار خورشید بخت
ز چیزی که برد اندران رای رنج
فرستاد کسری سراسر به گنج
بیاورد پس نامه‌ای بر پرند
نبشته بنوشین‌روان رای هند
یکی تخت شطرنج کرده به رنج
تهی کرده از رنج شطرنج گنج
بیاورد پیغام هندی ز رای
که تا چرخ باشد تو بادی به جای
کسی کو بدانش برد رنج بیش
بفرمای تا تخت شطرنج پیش
نهند و ز هر گونه رای آورند
که این نغز بازی به جای آورند
بدانند هرمهره‌ای را به نام
که گویند پس خانهٔ او کدام
پیاده بدانند و پیل و سپاه
رخ واسب و رفتار فرزین و شاه
گراین نغز بازی به جای آورند
درین کار پاکیزه رای آورند
همان باژ و ساوی که فرمودشاه
به خوبی فرستم بران بارگاه
وگر نامداران ایران گروه
ازین دانش آیند یک سر ستوه
چو با دانش ما ندارند تاو
نخواهند زین بوم و بر باژ و ساو
همان باژ باید پذیرفت نیز
که دانش به از نامبردار چیز
دل و گوش کسری بگوینده داد
سخنها برو کرد گوینده یاد
نهادند شطرنج نزدیک شاه
به مهره درون کرد چندی نگاه
ز تختش یکی مهره از عاج بود
پر از رنگ پیکر دگر ساج بود
بپرسید ازو شاه پیروزبخت
ازان پیکر ومهره ومشک وتخت
چنین داد پاسخ که ای شهریار
همه رسم و راه از در کارزار
ببینی چویابی به بازیش راه
رخ و پیل و آرایش رزمگاه
بدو گفت یک هفته ما را زمان
ببازیم هشتم به روشن‌روان
یکی خرم ایوان بپرداختند
فرستاده را پایگه ساختند
رد وموبدان نماینده راه
برفتند یک سر به نزدیک شاه
نهادند پس تخت شطرنج پیش
نگه کرد هریک ز اندازه بیش
بجستند و هر گونه‌ای ساختند
ز هر دست یکبارش انداختند
یکی گفت وپرسید و دیگر شنید
نیاورد کس راه بازی پدید
برفتند یکسر پرآژنگ چهر
بیامد برشاه بوزرجمهر
ورا زان سخن نیک ناکام دید
به آغاز آن رنج فرجام دید
به کسری چنین گفت کای پادشا
جهاندار و بیدار و فرمانروا
من این نغز بازی به جای آورم
خرد را بدین رهنمای آورم
بدو گفت شاه این سخن کارتست
که روشن‌روان بادی وتندرست
کنون رای قنوج گوید که شاه
ندارد یکی مرد جوینده راه
شکست بزرگ است بر موبدان
به در گاه و بر گاه و بر بخردان
بیاورد شطرنج بوزرجمهر
پراندیشه بنشست و بگشاد چهر
همی‌جست بازی چپ و دست راست
همی‌راند تا جای هریک کجاست
به یک روز و یک شب چو بازیش یافت
از ایوان سوی شاه ایران شتافت
بدو گفت کای شاه پیروزبخت
نگه کردم این مهره و مشک و تخت
به خوبی همه بازی آمد به جای
به بخت بلند جهان کدخدای
فرستادهٔ شاه را پیش خواه
کسی را که دارند ما را نگاه
شهنشاه باید که بیند نخست
یکی رزمگاهست گویی درست
ز گفتار او شاد شد شهریار
ورا نیک پی خواند و به روزگار
بفرمود تا موبدان و ردان
برفتند با نامور بخردان
فرستاده رای را پیش خواند
بران نامور پیشگاهش نشاند
بدو گفت گوینده بوزرجمهر
که ای موبد رای خورشید چهر
ازین مهرها رای با توچه گفت
که همواره با توخرد باد جفت
چنین داد پاسخ که فرخنده‌رای
چو از پیش او من برفتم ز جای
مرا گفت کین مهرهٔ ساج و عاج
ببر پیش تخت خداوند تاج
بگویش که با موبد و رای‌زن
بنه پیش و بنشان یکی انجمن
گر این نغز بازی به جای آورند
پسندیده و دلربای آورند
همین بدره و برده و باژ و ساو
فرستیم چندانک داریم تاو
و گر شاه و فرزانگان این به جای
نیارند روشن ندارند رای
نباید که خواهد ز ما باژ و گنج
دریغ آیدش جان دانا به رنج
چو بیند دل و رای باریک ما
فزونتر فرستد به نزدیک ما
برتخت آن شاه بیداربخت
بیاورد و بنهاد شطرنج وتخت
چنین گفت با موبدان و ردان
که‌ای نامور پاک دل بخردان
همه گوش دارید گفتار اوی
هم آن را هشیار سالار اوی
بیاراست دانا یکی رزمگاه
به قلب اندرون ساخته جای شاه
چپ و راست صف برکشیده سوار
پیاده به پیش اندرون نیزه دار
هشیوار دستور در پیش شاه
به رزم اندرونش نماینده راه
مبارز که اسب افگند بر دو روی
به دست چپش پیل پرخاشجوی
وزو برتر اسبان جنگی به پای
بدان تاکه آید به بالای رای
چو بوزرجمهر آن سپه را براند
همه انجمن درشگفتی بماند
غمی شد فرستادهٔ هند سخت
بماند اندر آن کار هشیار بخت
شگفت اندرو مرد جادو بماند
دلش را به اندیشه اندر نشاند
که این تخت شطرنج هرگز ندید
نه از کاردانان هندی شنید
چگونه فراز آمدش رای این
به گیتی نگیرد کسی جای این
چنان گشت کسری ز بوزرجمهر
که گفتی بدوبخت بنمود چهر
یکی جام فرمود پس شهریار
که کردند پرگوهر شاهوار
یکی بدره دینار واسبی به زین
بدو داد و کردش بسی آفرین
بشد مرد دانا به آرام خویش
یکی تخت و پرگار بنهاد پیش
به شطرنج و اندیشهٔ هندوان
نگه کرد و بفزود رنج روان
خرد بادل روشن انباز کرد
به اندیشه بنهاد برتخت نرد
دومهره بفرمود کردن ز عاج
همه پیکر عاج همرنگ ساج
یکی رزمگه ساخت شطرنج وار
دو رویه برآراسته کارزار
دولشکر ببخشید بر هشت بهر
همه رزمجویان گیرنده شهر
زمین وار لشکر گهی چارسوی
دوشاه گرانمایه و نیک خوی
کم و بیش دارند هر دو به هم
یکی از دگر برنگیرد ستم
به فرمان ایشان سپاه از دو روی
به تندی بیاراسته جنگجوی
یکی را چوتنها بگیرد دو تن
ز لشکر برین یک تن آید شکن
به هرجای پیش وپس اندر سپاه
گرازان دو شاه اندران رزمگاه
همی این بران آن برین برگذشت
گهی رزم کوه و گهی رزم دشت
برین گونه تا بر که بودی شکن
شدندی دو شاه و سپاه انجمن
بدین سان که گفتم بیاراست نرد
برشاه شد یک به یک یاد کرد
وزان رفتن شاه برترمنش
همانش ستایش همان سرزنش
ز نیروی و فرمان و جنگ سپاه
بگسترد و بنمود یک یک بشاه
دل شاه ایران ازو خیره ماند
خرد را باندیشه اندر نشاند
همی‌گفت کای مرد روشن‌روان
جوان بادی و روزگارت جوان
بفرمود تا ساروان دو هزار
بیارد شتر تا در شهریار
ز باری که خیزد ز روم و ز چین
ز هیتال و مکران و ایران زمین
ز گنج شهنشاه کردند بار
بشد کاروان از در شهریار
چوشد بارهای شتر ساخته
دل شاه زان کار پرداخته
فرستادهٔ رای را پیش خواند
ز دانش فراوان سخنها براند
یکی نامه بنوشت نزدیک اوی
پر از دانش و رامش و رنگ و بوی
سر نامه کرد آفرین بزرگ
به یزدان پناهش ز دیو سترگ
دگر گفت کای نامور شاه هند
ز دریای قنوج تا پیش سند
رسیداین فرستادهٔ رای‌زن
ابا چتر و پیلان بدین انجمن
همان تخت شطرنج و پیغام رای
شنیدیم و پیغامش امد بجای
ز دانای هندی زمان خواستیم
به دانش روان را بیاراستیم
بسی رای زد موبد پاک‌رای
پژوهید وآورد بازی به جای
کنون آمد این موبد هوشمند
به قنوج نزدیک رای بلند
شتروار بار گران دو هزار
پسندیده بار از در شهریار
نهادیم برجای شطرنج نرد
کنون تا به بازی که آرد نبرد
برهمن فراوان بود پاک‌رای
که این بازی آرد به دانش به جای
ز چیزی که دید این فرستاده رنج
فرستد همه رای هندی به گنج
ور ایدون کجا رای با راهنمای
بکوشند بازی نیاید به جای
شتروار باید که هم زین شمار
به پیمان کند رای قنوج بار
کند بار همراه با بار ما
چنینست پیمان و بازار ما
چوخورشید رخشنده شد بر سپهر
برفت از در شاه بوزرجمهر
چو آمد ز ایران به نزدیک رای
برهمن بشادی ورا رهنمای
ابا بار با نامه وتخت نرد
دلش پر ز بازار ننگ ونبرد
چو آمد به نزدیکی تخت اوی
بدید آن سر و افسر و بخت اوی
فراوانش بستود بر پهلوی
بدو داد پس نامهٔ خسروی
ز شطرنج وز راه وز رنج رای
بگفت آنچه آمد یکایک به جای
پیام شهنشاه با او بگفت
رخ رای هندی چوگل برشگفت
بگفت آن کجا دید پاینده مرد
چنان هم سراسر بیاورد نرد
ز بازی و از مهره و رای شاه
وزان موبدان نماینده راه
به نامه دورن آنچه کردست یاد
بخواند بداند نپیچد ز داد
ز گفتار اوشد رخ شاه زرد
چو بشنید گفتار شطرنج و نرد
بیامد یکی نامور کدخدای
فرستاده را داد شایسته‌جای
یکی خرم ایوان بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
زمان خواست پس نامور هفت روز
برفت آنک بودند دانش فروز
به کشور ز پیران شایسته مرد
یکی انجمن کرد و بنهاد نرد
به یک هفته آنکس که بد تیزویر
ازان نامداران برنا و پیر
همی‌بازجستند بازی نرد
به رشک و برای وبه ننگ و نبرد
بهشتم چنین گفت موبد به رای
که این را نداند کسی سر زپای
مگر با روان یار گردد خرد
کزین مهره بازی برون آورد
بیامد نهم روز بوزرجمهر
پر از آرزو دل پرآژنگ چهر
که کسری نفرمود ما را درنگ
نباید که گردد دل شاه تنگ
بشد موبدان را ازان دل دژم
روان پر زغم ابروان پر زخم
بزرگان دانا به یک سو شدند
به نادانی خویش خستو شدند
چو آن دید بنشست بوزرجمهر
همه موبدان برگشادند چهر
بگسترد پیش اندرون تخت نرد
همه گردش مهرها یاد کرد
سپهدار بنمود و جنگ سپاه
هم آرایش رزم و فرمان شاه
ازو خیره شد رای با رای‌زن
ز کشور بسی نامدار انجمن
همه مهتران آفرین خواندند
ورا موبد پاک دین خواندند
ز هر دانشی زو بپرسید رای
همه پاسخ آمد یکایک به جای
خروشی برآمد ز دانندگان
ز دانش پژوهان وخوانندگان
که اینت سخنگوی داننده مرد
نه از بهر شطرنج و بازی نرد
بیاورد زان پس شتر دو هزار
همه گنج قنوح کردند بار
ز عود و ز عنبر ز کافور و زر
همه جامه وجام پیکر گهر
ابا باژ یکساله از پیشگاه
فرستاد یک سر به درگاه شاه
یکی افسری خواست از گنج رای
همان جامهٔ زر ز سر تا به پای
بدو داد وچند آفرین کرد نیز
بیارانش بخشید بسیار چیز
شتر دو هزار آنک از پیش برد
ابا باژ و هدیه مر او را سپرد
یکی کاروان بد که کس پیش ازان
نراند و نبد خواسته بیش ازان
بیامد ز قنوج بوزرجمهر
برافراخته سر بگردان سپهر
دلی شاد با نامه شاه هند
نبشته به هندی خطی بر پرند
که رای و بزرگان گوایی دهند
نه از بیم کزنیک رایی دهند
که چون شاه نوشین‌روان کس ندید
نه از موبد سالخورده شنید
نه کس دانشی تر ز دستور اوی
ز دانش سپهرست گنجور اوی
فرستاده شد باژ یک ساله پیش
اگر بیش باید فرستیم بیش
ز باژی که پیمان نهادیم نیز
فرستاده شد هرچ بایست چیز
چو آگاهی آمد ز دانا به شاه
که با کام و با خوبی آمد ز راه
ازان آگهی شاد شد شهریار
بفرمود تاهرک بد نامدار
ز شهر و ز لشکر خبیره شدند
همه نامداران پذیره شدند
به شهر اندر آمد چنان ارجمند
به پیروزی شهریار بلند
به ایوان چو آمد به نزدیک تخت
برو شهریار آفرین کرد سخت
ببر در گرفتش جهاندار شاه
بپرسیدش از رای وز رنج راه
بگفت آنکجا رفت بوزرجمهر
ازان بخت بیدار و مهر سپهر
پس آن نامه رای پیروزبخت
بیاورد و بنهاد در پیش تخت
بفرمود تا یزدگرد دبیر
بیامد بر شاه دانش‌پذیر
چو آن نامه رای هندی بخواند
یکی انجمن درشگفتی بماند
هم از دانش و رای بوزرجمهر
ازان بخت سالار خورشید چهر
چنین گفت کسری که یزدان سپاس
که هستم خردمند و نیکی‌شناس
مهان تاج وتخت مرا بنده‌اند
دل وجان به مهر من آگنده‌اند
شگفتی‌تر از کار بوزرجمهر
که دانش بدو داد چندین سپهر
سپاس از خداوند خورشید وماه
کزویست پیروزی و دستگاه
برین داستان برسخن ساختم
به طلخند و شطرنج پرداختم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین گفت موبد که یک روز شاه
به دیبای رومی بیاراست گاه
هوش مصنوعی: موبد گفت که روزی شاه به زیبایی و شکوه در اتاقی مزین به پارچه رومی نشسته بود.
بیاویخت تاج از بر تخت عاج
همه جای عاج و همه جای تاج
هوش مصنوعی: تاجی که بر روی تخت عاج قرار گرفته، به زیبایی و شکوه این تخت می‌افزاید و هر جا که نگاه کنی، زیبایی و شکوه آن را می‌بینی. این تصویر نشان‌دهنده عظمت و زیبایی است که در شیوه و جزئیات تجلی یافته.
همه کاخ پر موبد و مرزبان
ز بلخ و ز بامین و ز کرزبان
هوش مصنوعی: تمامی کاخ‌های پر از عظمتی که متعلق به موبدان و مرزبانان است، از شهرهای بلخ، بامین و کرزبان برپا شده‌اند.
چنین آگهی یافت شاه جهان
ز گفتار بیدار کارآگهان
هوش مصنوعی: شاه جهان از سخنان هوشیاری که در کار خود خبره است، چنین آگاه شد.
که آمد فرستادهٔ شاه هند
ابا پیل و چتر و سواران سند
هوش مصنوعی: فرستادهٔ پادشاه هند با شکوه و زینت‌های فراوان، از جمله فیل، چتر و سواران مغرور، به اینجا آمده است.
شتروار بارست با او هزار
همی راه جوید بر شهریار
هوش مصنوعی: مانند شتر، او را بار می‌کنند و با او هزاران راه را می‌جوید تا به شهریار برسد.
همانگه چو بشنید بیدار شاه
پذیره فرستاد چندی سپاه
هوش مصنوعی: وقتی شاه این اتفاق را شنید، به سرعت بیدار شد و تعدادی سرباز را برای استقبال فرستاد.
چو آمد بر شهریار بزرگ
فرستادهٔ نامدار و سترگ
هوش مصنوعی: وقتی که نماینده‌ای مشهور و بزرگ به نزد پادشاه بزرگ آمد.
برسم بزرگان نیایش گرفت
جهان آفرین را ستایش گرفت
هوش مصنوعی: بزرگان به عبادت و نیایش پرداخته و خداوند خالق جهان را ستایش کردند.
گهرکرد بسیار پیشش نثار
یکی چتر و ده پیل با گوشوار
هوش مصنوعی: در برابر او، گوهرهای قیمتی زیادی را نثار کردم، همچنین برایش چتری و ده فیل را به عنوان گوشواره اهدا کردم.
بیاراسته چتر هندی به زر
بدو بافته چند گونه گهر
هوش مصنوعی: چتر زیبایی که با زر و چندین نوع جواهر تزئین شده است.
سر بار بگشاد در بارگاه
بیاورد یک سر همه نزد شاه
هوش مصنوعی: در دربار، دروازه‌ای باز شد و همه به سوی شاه رفتند.
فراوان ببار اندرون سیم و زر
چه از مشک و عنبر چه از عود تر
هوش مصنوعی: بسیار باران ببار بر دل‌های پر از طلا و نقره، خواه از خوشبویی مشک و عنبر باشد یا از عطر چوبِ معطر.
ز یاقوت والماس وز تیغ هند
همه تیغ هندی سراسر پرند
هوش مصنوعی: تراشه‌های یاقوت و الماس و همچنین تیغ هند، همه به زیبایی و تندی تیغ هندی آراسته‌اند.
ز چیزی که خیزد ز قنوج و رای
زده دست و پای آوریده به جای
هوش مصنوعی: از چیزی که منشأ می‌گیرد، مانند قنوج (نوعی آب)، کارها و تلاش‌هایی برمی‌آید که انسان انجام می‌دهد.
ببردند یک سر همه پیش تخت
نگه کرد سالار خورشید بخت
هوش مصنوعی: همه را به جلو بردند و سالار خوشبختی با دقت به آن‌ها نگریست.
ز چیزی که برد اندران رای رنج
فرستاد کسری سراسر به گنج
هوش مصنوعی: کسی که در دل خود اندیشه‌ای از رنج داشته باشد، همچون کسری (شخصیتی تاریخی) تمام آن را به گنج تبدیل می‌کند.
بیاورد پس نامه‌ای بر پرند
نبشته بنوشین‌روان رای هند
هوش مصنوعی: او نامه‌ای به همراه پرند (و پرنده‌ای) آورد که بر آن نوشته شده بود: «بیا و بنوش، ای روان را».
یکی تخت شطرنج کرده به رنج
تهی کرده از رنج شطرنج گنج
هوش مصنوعی: آشکار است که کسی با زحمت و تلاش، یک صفحه شطرنج را به وجود آورده و از سختی‌ها و چالش‌های آن توانسته به سود و بهره‌ای دست یابد.
بیاورد پیغام هندی ز رای
که تا چرخ باشد تو بادی به جای
هوش مصنوعی: پیام هندی را آورد که گفت: تا زمانی که آسمان برپاست، تو در جای خود مانند باد خواهی بود.
کسی کو بدانش برد رنج بیش
بفرمای تا تخت شطرنج پیش
هوش مصنوعی: کسی که برای یادگیری علم و دانش زحمت بیشتری بکشد، به او اختیار بده تا بر روی تخت شطرنج نشیند و بازی کند.
نهند و ز هر گونه رای آورند
که این نغز بازی به جای آورند
هوش مصنوعی: آورند و از هر نوع فکر استفاده کنند تا این بازی زیبا را به انجام برسانند.
بدانند هرمهره‌ای را به نام
که گویند پس خانهٔ او کدام
هوش مصنوعی: می‌دانند که هر کسی را به نامی می‌شناسند؛ حالا خانه‌ی او کجا می‌شود؟
پیاده بدانند و پیل و سپاه
رخ واسب و رفتار فرزین و شاه
هوش مصنوعی: مردم با دقت به نشانه‌های قدرت و شجاعت نگاه می‌کنند، چه این نشانه‌ها از جانب یک جوان شجاع باشد و چه از سوی یک پادشاه یا ارتش بزرگ.
گراین نغز بازی به جای آورند
درین کار پاکیزه رای آورند
هوش مصنوعی: اگر این بازی زیبا را به درستی انجام دهند، در این کار نتایج نیکویی به دست خواهند آورد.
همان باژ و ساوی که فرمودشاه
به خوبی فرستم بران بارگاه
هوش مصنوعی: همانطور که پادشاه فرمود، من با خوبی و نیکی، این پیام را به آن خویش و بزرگوار می‌فرستم.
وگر نامداران ایران گروه
ازین دانش آیند یک سر ستوه
هوش مصنوعی: اگر بزرگان و نامداران ایران از این دانش و علم بهره‌مند شوند، همه در یکجا متحد و یک‌دل خواهند شد.
چو با دانش ما ندارند تاو
نخواهند زین بوم و بر باژ و ساو
هوش مصنوعی: وقتی که مردم فاقد علم و دانایی‌اند، از این سرزمین و منابع آن نیز چیزی نمی‌خواهند و هیچ ارزشی برای آن قائل نمی‌شوند.
همان باژ باید پذیرفت نیز
که دانش به از نامبردار چیز
هوش مصنوعی: باید پذیرفت که دانش واقعی از شهرت و نام‌آوری بیشتر مهم است.
دل و گوش کسری بگوینده داد
سخنها برو کرد گوینده یاد
هوش مصنوعی: دل و گوش کسری، که به معنی شنوندگان و مخاطبان قابل توجه است، به سخن‌سرایان معروف اشاره دارد. این ترکیب نشان‌دهنده‌ی اهمیت و اعتبار کلام بگویندگان بزرگ است، که توانسته‌اند تأثیر عمیقی بر دل‌ها و گوش‌های شنوندگان بگذارند. در واقع، کلام آن‌ها یادآوری و یادگارهای مهمی از معانی و ارزش‌ها به حساب می‌آید.
نهادند شطرنج نزدیک شاه
به مهره درون کرد چندی نگاه
هوش مصنوعی: شطرنج را نزدیک شاه گذاشتند و او مدتی به مهره‌ها نگاه کرد.
ز تختش یکی مهره از عاج بود
پر از رنگ پیکر دگر ساج بود
هوش مصنوعی: از جایش یکی مهره از عاج بود که رنگی داشت، و شکل دیگری مثل ساج (چوبی خاص) بود.
بپرسید ازو شاه پیروزبخت
ازان پیکر ومهره ومشک وتخت
هوش مصنوعی: از او که شاهی پیروز و خوشبخت است، درباره آن بدن، سنگ‌های قیمتی، عطر خوشبو و تخت سلطنتی سؤال کردند.
چنین داد پاسخ که ای شهریار
همه رسم و راه از در کارزار
هوش مصنوعی: پاسخ او این بود که ای پادشاه، تمامی آیین و روش‌ها از در نبرد به وجود آمده‌اند.
ببینی چویابی به بازیش راه
رخ و پیل و آرایش رزمگاه
هوش مصنوعی: هرگاه که با زیبایی و چهره‌ات به میدان می‌آیی، می‌توانی مانند یک پیل در جنگ بدرخشی.
بدو گفت یک هفته ما را زمان
ببازیم هشتم به روشن‌روان
هوش مصنوعی: به او گفت: ما یک هفته را وقت داریم تا بازی کنیم و در روز هشتم به روشن‌روان برسیم.
یکی خرم ایوان بپرداختند
فرستاده را پایگه ساختند
هوش مصنوعی: کسی به خوشحالی و شادی به سراغ یکی رفت و برای او مأمن و محل استراحتی فراهم کرد.
رد وموبدان نماینده راه
برفتند یک سر به نزدیک شاه
هوش مصنوعی: روحانیان و موبدان به نمایندگی از دین و مذهب خود، به سوی شاه رفتند.
نهادند پس تخت شطرنج پیش
نگه کرد هریک ز اندازه بیش
هوش مصنوعی: تخت شطرنج را قرار دادند و هر کس نگاه کرد تا با توجه به جایگاه خود، بهترین حرکت را انجام دهد.
بجستند و هر گونه‌ای ساختند
ز هر دست یکبارش انداختند
هوش مصنوعی: آنها به جست‌وجو پرداختند و هر چیزی را به نحوی شکل دادند و از هر سمت، یک بار آن را رها کردند.
یکی گفت وپرسید و دیگر شنید
نیاورد کس راه بازی پدید
هوش مصنوعی: یکی سوالی مطرح کرد و دیگری به آن پاسخ داد، اما هیچ‌کس نتوانست راه‌حلی برای آن پیدا کند.
برفتند یکسر پرآژنگ چهر
بیامد برشاه بوزرجمهر
هوش مصنوعی: برهمه جا وقایع و اتفاقات رخ داده و چهره‌های نیکو و زیبا نمایان شدند. در این میان، شخصی به نام بوزرجمهر به پادشاه نزدیک شد.
ورا زان سخن نیک ناکام دید
به آغاز آن رنج فرجام دید
هوش مصنوعی: او به خاطر آن سخن خوب، به نتیجه نرسید و در ابتدای کار، رنج و سختی حاصل را مشاهده کرد.
به کسری چنین گفت کای پادشا
جهاندار و بیدار و فرمانروا
هوش مصنوعی: به کسری گفته شد: ای پادشاه بزرگ و آگاه و فرمانروا.
من این نغز بازی به جای آورم
خرد را بدین رهنمای آورم
هوش مصنوعی: من این بازی زیبا را انجام می‌دهم و به وسیله‌ آن خرد و دانایی را به راه درست هدایت می‌کنم.
بدو گفت شاه این سخن کارتست
که روشن‌روان بادی وتندرست
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: این حرف تو نشانه‌ای از آن است که تو آدمی با روحیه‌ روشن و تندرستی هستی.
کنون رای قنوج گوید که شاه
ندارد یکی مرد جوینده راه
هوش مصنوعی: اکنون قنوج می‌گوید که پادشاهی ندارد و تنها یک نفر است که در پی یافتن راه می‌باشد.
شکست بزرگ است بر موبدان
به در گاه و بر گاه و بر بخردان
هوش مصنوعی: شکست برای موبدان و حکیمان ناگوار است و این موضوع در همه جا مشخص و قابل مشاهده است.
بیاورد شطرنج بوزرجمهر
پراندیشه بنشست و بگشاد چهر
هوش مصنوعی: بیا، شطرنجی که بوزرجمهر آن را آورده است، با تفکری عمیق برپا شده و او نشسته و چهره‌اش را باز کرده است.
همی‌جست بازی چپ و دست راست
همی‌راند تا جای هریک کجاست
هوش مصنوعی: او در تلاش است تا بازی را با دقت دنبال کند و می‌کوشد تا محل درست هر یک از دست‌ها را بشناسد.
به یک روز و یک شب چو بازیش یافت
از ایوان سوی شاه ایران شتافت
هوش مصنوعی: به یک روز و یک شب که بازی را به دست آورد، از ایوان بیرون رفت و به سمت شاه ایران دوید.
بدو گفت کای شاه پیروزبخت
نگه کردم این مهره و مشک و تخت
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای پادشاه خوشبخت، من این گوهر و مشک و تخت را نگاه داشته‌ام.
به خوبی همه بازی آمد به جای
به بخت بلند جهان کدخدای
هوش مصنوعی: به خوبی همه چیز به جای خود قرار گرفت و به شانس و اقبال بلند جهان، کسی که بر آن حکومت می‌کند، توجه شد.
فرستادهٔ شاه را پیش خواه
کسی را که دارند ما را نگاه
هوش مصنوعی: فرستادهٔ شاه را به سوی کسی بفرست که همچنان ما را در نظر دارد و به یاد ماست.
شهنشاه باید که بیند نخست
یکی رزمگاهست گویی درست
هوش مصنوعی: پادشاه باید ابتدا ببیند که در میدان جنگ چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است، گویی همه چیز به وضوح و درست است.
ز گفتار او شاد شد شهریار
ورا نیک پی خواند و به روزگار
هوش مصنوعی: پادشاه از سخنان او خوشحال شد و او را فردی نیکوکار و نیک‌سیرت دانست که در روزگار بزرگ و مهمی زندگی می‌کند.
بفرمود تا موبدان و ردان
برفتند با نامور بخردان
هوش مصنوعی: حکم داد که موبدان و افراد دانا و برجسته به همراه اشخاص مشهور و خردمند بروند.
فرستاده رای را پیش خواند
بران نامور پیشگاهش نشاند
هوش مصنوعی: فرستاده پیام را پیش او آورد و بر مقام بلندش نشاند.
بدو گفت گوینده بوزرجمهر
که ای موبد رای خورشید چهر
هوش مصنوعی: گفتگوی کسی با بوزرجمهر است که او را خطاب قرار داده و به او می‌گوید: ای موبدی که مانند خورشید درخشان و روشنایی‌دهی.
ازین مهرها رای با توچه گفت
که همواره با توخرد باد جفت
هوش مصنوعی: این مهرها به ما چه پیام‌هایی می‌دهند که همیشه با تو خرد و اندیشه در کنار باشد.
چنین داد پاسخ که فرخنده‌رای
چو از پیش او من برفتم ز جای
هوش مصنوعی: او با شادابی و خوش‌بینی پاسخ داد که وقتی من از جلوی او دور شدم و به سمت او نرفتم، این گونه بود.
مرا گفت کین مهرهٔ ساج و عاج
ببر پیش تخت خداوند تاج
هوش مصنوعی: به من گفت که این مهرهٔ ساخته شده از چوب و عاج را به پیشگاه خداوند بزرگ ببر.
بگویش که با موبد و رای‌زن
بنه پیش و بنشان یکی انجمن
هوش مصنوعی: به او بگو که با عالم و مشاور خود بنشیند و جلسه‌ای تشکیل دهد.
گر این نغز بازی به جای آورند
پسندیده و دلربای آورند
هوش مصنوعی: اگر این هنر زیبا با مهارت اجرا شود، بسیار دلنشین و جذاب خواهد بود.
همین بدره و برده و باژ و ساو
فرستیم چندانک داریم تاو
هوش مصنوعی: ما همین حالا مقداری از دارایی‌ها و اموال‌مان را ارسال می‌کنیم، تا جایی که توانایی‌اش را داریم.
و گر شاه و فرزانگان این به جای
نیارند روشن ندارند رای
هوش مصنوعی: اگر پادشاه و فرزانه‌ها این کار را انجام ندهند، نشان می‌دهد که اندیشه‌ای روشن و درست ندارند.
نباید که خواهد ز ما باژ و گنج
دریغ آیدش جان دانا به رنج
هوش مصنوعی: نباید از ما چیزی به عنوان مالیات و ثروت گرفته شود، زیرا انسان باهوش و دانا نمی‌گذارد که زندگی‌اش به خاطر این مسائل به خطر بیفتد.
چو بیند دل و رای باریک ما
فزونتر فرستد به نزدیک ما
هوش مصنوعی: زمانی که دل و عقل ما را درک کند، بیشتر نزدیکی و صمیمیت را احساس می‌کند.
برتخت آن شاه بیداربخت
بیاورد و بنهاد شطرنج وتخت
هوش مصنوعی: آن شاه بیدار و خوشی، شطرنج و تخت را بر روی تخت خود آورد و قرار داد.
چنین گفت با موبدان و ردان
که‌ای نامور پاک دل بخردان
هوش مصنوعی: او به گونه‌ای با دانایان و حکیمان سخن گفت که ای نام‌آور و پاک‌دل، خردمندان!
همه گوش دارید گفتار اوی
هم آن را هشیار سالار اوی
هوش مصنوعی: همه شما باید به سخنان او توجه کنید، زیرا او رهبر آگاه و دانایی است.
بیاراست دانا یکی رزمگاه
به قلب اندرون ساخته جای شاه
هوش مصنوعی: سخن از این است که یک فرد خردمند، محلی را برای نبرد آماده کرده است و در درون دلش، جایی را برای پادشاه ساخته است. این بیان نشان‌دهنده‌ی اهمیت و احترام به شخصیت پادشاه و نیاز به ایجاد فضایی برای رویارویی و سامان‌دهی درونی است.
چپ و راست صف برکشیده سوار
پیاده به پیش اندرون نیزه دار
هوش مصنوعی: در اینجا، مردان سوار و پیاده در دو سمت صف به همدیگر نزدیک شده‌اند و در جلوی آنها نیزه‌دارانی قرار دارند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی نظم و ترتیب نیروها در یک صحنه‌ای جنگی یا نظامی است.
هشیوار دستور در پیش شاه
به رزم اندرونش نماینده راه
هوش مصنوعی: شجاع و هوشیار، فرمانی به شاه بده تا در درون میدان جنگ، راهنمایی برایش باشد.
مبارز که اسب افگند بر دو روی
به دست چپش پیل پرخاشجوی
هوش مصنوعی: مبارزی که با اسب از دو طرف به دشمن حمله می‌کند، در دست چپ خود یک فیل جنگجو و خشمگین دارد.
وزو برتر اسبان جنگی به پای
بدان تاکه آید به بالای رای
هوش مصنوعی: بهتر از اسب‌های جنگی، پای‌دارانی هستند که به مقام و سر بلندی برسند.
چو بوزرجمهر آن سپه را براند
همه انجمن درشگفتی بماند
هوش مصنوعی: وقتی بوزرجمهر آن سردار را شکست داد، همه‌ی جمعیت در تعجب و شگفتی باقی ماندند.
غمی شد فرستادهٔ هند سخت
بماند اندر آن کار هشیار بخت
هوش مصنوعی: غم بزرگی در دل فرستاده‌ای از هند شکل گرفت و او در آن موضوع به شدت متفکر و با احتیاط شد.
شگفت اندرو مرد جادو بماند
دلش را به اندیشه اندر نشاند
هوش مصنوعی: مرد جادوگر در حیرت مانده است و دلش را با تفکر مشغول کرده است.
که این تخت شطرنج هرگز ندید
نه از کاردانان هندی شنید
هوش مصنوعی: این تخت شطرنج هرگز نه از هوشمندان هندی چیزی دیده و نه از آنها چیزی شنیده است.
چگونه فراز آمدش رای این
به گیتی نگیرد کسی جای این
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است کسی در این دنیا جایگاه و مقام او را بگیرد، در حالی که او از نظر فکر و اندیشه در اوج است؟
چنان گشت کسری ز بوزرجمهر
که گفتی بدوبخت بنمود چهر
هوش مصنوعی: کسری به قدری تحت تأثیر بوزرجمهربود که گویی چهره‌اش نشان از بدبختی و غم دارد.
یکی جام فرمود پس شهریار
که کردند پرگوهر شاهوار
هوش مصنوعی: یک جام پر از جواهر و گرانبها به فرمان پادشاه آماده کردند.
یکی بدره دینار واسبی به زین
بدو داد و کردش بسی آفرین
هوش مصنوعی: یک نفر یک کیسه دینار و یک اسب زین‌دار به کسی داد و او را بسیار ستایش کرد.
بشد مرد دانا به آرام خویش
یکی تخت و پرگار بنهاد پیش
هوش مصنوعی: مرد دانا با آرامش خود، تخت و پرگاری را پیش رویش قرار داد.
به شطرنج و اندیشهٔ هندوان
نگه کرد و بفزود رنج روان
هوش مصنوعی: به بازی شطرنج و تفکرات عمیق هندی نگریست و رنج و درد دلش بیشتر شد.
خرد بادل روشن انباز کرد
به اندیشه بنهاد برتخت نرد
هوش مصنوعی: خرد با دل روشن همسفر شد و با اندیشه، بر تخت بازی نرد نشسته است.
دومهره بفرمود کردن ز عاج
همه پیکر عاج همرنگ ساج
هوش مصنوعی: دومهره از عاج ساخته شده و به گونه‌ای طراحی شده که تمام اجزای آن هم رنگ و هم شبیه چوب ساج باشد.
یکی رزمگه ساخت شطرنج وار
دو رویه برآراسته کارزار
هوش مصنوعی: یک میدان نبرد مانند شطرنج ترتیب داده شده است که در آن دو طرف مهارت‌ها و استراتژی‌های خود را به نمایش می‌گذارند.
دولشکر ببخشید بر هشت بهر
همه رزمجویان گیرنده شهر
هوش مصنوعی: فرمانده لشکر برای رزمندگان در هشت قسمت، سهمی را تخصیص داد تا آنها بتوانند به راحتی شهر را تصرف کنند.
زمین وار لشکر گهی چارسوی
دوشاه گرانمایه و نیک خوی
هوش مصنوعی: زمین به مانند یک میدان جنگ است که گاهی در اطراف دو پادشاه بزرگ و نیکوکار، غرق در نبرد می‌شود.
کم و بیش دارند هر دو به هم
یکی از دگر برنگیرد ستم
هوش مصنوعی: هر دو به هم شبیه هستند و کم و بیش، هر کدام از آن‌ها نمی‌تواند به دیگری ظلمی کند.
به فرمان ایشان سپاه از دو روی
به تندی بیاراسته جنگجوی
هوش مصنوعی: به دستور او، سپاه با سرعت و از دو سمت آماده جنگ شد.
یکی را چوتنها بگیرد دو تن
ز لشکر برین یک تن آید شکن
هوش مصنوعی: اگر یکی از نفرات، هر چند تنها باشد، توانایی مقابله با دو نفر از لشکر دشمن را داشته باشد، پس در نهایت یک نفر از این لشکر به چنگ او خواهد افتاد.
به هرجای پیش وپس اندر سپاه
گرازان دو شاه اندران رزمگاه
هوش مصنوعی: در هر نقطه‌ای از جبهه و میدان جنگ، دو پادشاه در میان سربازان گرازگون حضور دارند.
همی این بران آن برین برگذشت
گهی رزم کوه و گهی رزم دشت
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که در زندگی و روزگار، گاهی مبارزات و چالش‌ها در کوه‌ها رخ می‌دهد و گاهی در دشت‌ها. این نشان‌دهنده‌ی تغییر و تحول وضعیت‌ها و آزمون‌های مختلف در طول زمان است.
برین گونه تا بر که بودی شکن
شدندی دو شاه و سپاه انجمن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در این نوع موقعیت و شرایط، دو شاه و سپاه به هم متصل و متحد شدند و از هم شکست ناپذیر شدند.
بدین سان که گفتم بیاراست نرد
برشاه شد یک به یک یاد کرد
هوش مصنوعی: به این ترتیب که من گفتم، نرد را به بهترین شکل آماده کرد و بر سر شاه نهاد و یک به یک یادها را بیان کرد.
وزان رفتن شاه برترمنش
همانش ستایش همان سرزنش
هوش مصنوعی: با رفتن پادشاه برتر از من، همان‌طور که او را ستایش می‌کنند، سرزنش نیز می‌شود.
ز نیروی و فرمان و جنگ سپاه
بگسترد و بنمود یک یک بشاه
هوش مصنوعی: با قدرت و فرماندهی و جنگ، سپاه را افزایش داد و هر یک را به پادشاه نشان داد.
دل شاه ایران ازو خیره ماند
خرد را باندیشه اندر نشاند
هوش مصنوعی: دل شاه ایران به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و عقل او را به تفکر واداشت.
همی‌گفت کای مرد روشن‌روان
جوان بادی و روزگارت جوان
هوش مصنوعی: او می‌گفت ای مرد با عقل و روشن بین، تو جوانی و روزهایت هم جوان و پر از نشاط است.
بفرمود تا ساروان دو هزار
بیارد شتر تا در شهریار
هوش مصنوعی: شاه فرمان داد تا کاروانی به تعداد دو هزار شتر به سوی او بیاورند.
ز باری که خیزد ز روم و ز چین
ز هیتال و مکران و ایران زمین
هوش مصنوعی: از فشار و سنگینی که از سرزمین‌های روم، چین، هندوستان، مکران و ایران برمی‌خیزد.
ز گنج شهنشاه کردند بار
بشد کاروان از در شهریار
هوش مصنوعی: از گنج و ثروت پادشاه بار کردند و کاروان از دروازه شهریار خارج شد.
چوشد بارهای شتر ساخته
دل شاه زان کار پرداخته
هوش مصنوعی: بارهای شتر به خاطر کار سنگینی که انجام می‌دهد، نشان‌دهنده زحمات و تلاش‌های دل شاه است که به خاطر آن به موفقیت و پیشرفت دست یافته است.
فرستادهٔ رای را پیش خواند
ز دانش فراوان سخنها براند
هوش مصنوعی: فرستادهٔ حکمت را نزد خود خواند و از دانش بسیارش، سخن‌های زیادی بر زبان آورد.
یکی نامه بنوشت نزدیک اوی
پر از دانش و رامش و رنگ و بوی
هوش مصنوعی: یک نفر نامه‌ای را برای او نوشت که پر از علم، هنر، زیبایی و عطر بود.
سر نامه کرد آفرین بزرگ
به یزدان پناهش ز دیو سترگ
هوش مصنوعی: در آغاز نامه، بزرگی به خداوند درود فرستاد و از او حمایت خواست تا از شر دیو بزرگ در امان باشد.
دگر گفت کای نامور شاه هند
ز دریای قنوج تا پیش سند
هوش مصنوعی: شخصی به شاه مشهور هند می‌گوید که از مناطق قنوج تا سرزمین سند، توجه ویژه‌ای به او دارند.
رسیداین فرستادهٔ رای‌زن
ابا چتر و پیلان بدین انجمن
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای با کلاه و فیل‌ها به این جمعیت رسید.
همان تخت شطرنج و پیغام رای
شنیدیم و پیغامش امد بجای
هوش مصنوعی: ما همان میدان شطرنج را دیدیم و پیام هایش را شنیدیم و پیامش به مقصد رسید.
ز دانای هندی زمان خواستیم
به دانش روان را بیاراستیم
هوش مصنوعی: از دانای هندی درخواست کردیم که به ما بیاموزد چگونه روح و ذهن خود را زیبا و شفاف کنیم.
بسی رای زد موبد پاک‌رای
پژوهید وآورد بازی به جای
هوش مصنوعی: موبد فهیم و بی‌غرض به دقت به بررسی موضوعی پرداخت و نتیجه‌ای بدست آورد که به صورت عملی در زندگی به کار گرفته شد.
کنون آمد این موبد هوشمند
به قنوج نزدیک رای بلند
هوش مصنوعی: اکنون این موبد دانا به قنوج نزدیک می‌شود و فکر بلندی دارد.
شتروار بار گران دو هزار
پسندیده بار از در شهریار
هوش مصنوعی: مانند شتری که بار سنگینی را به دوش می‌کشد، دو هزار آرزو و خواسته را با خود به سوی پادشاه می‌برد.
نهادیم برجای شطرنج نرد
کنون تا به بازی که آرد نبرد
هوش مصنوعی: ما اکنون مهره‌ها را بر روی صفحه شطرنج قرار داده‌ایم تا ببینیم چه کسی در این بازی پیروز می‌شود.
برهمن فراوان بود پاک‌رای
که این بازی آرد به دانش به جای
هوش مصنوعی: بسیاری از برهمن‌ها با اندیشه‌ی پاک وجود دارند که این هنرنمایی را به علم و دانش می‌آورند.
ز چیزی که دید این فرستاده رنج
فرستد همه رای هندی به گنج
هوش مصنوعی: از آنچه که این فرستاده مشاهده کرده، چون رنج و درد بر می‌دارد، همه عقاید هندی‌ها را به گنج و ثروت تبدیل می‌کند.
ور ایدون کجا رای با راهنمای
بکوشند بازی نیاید به جای
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد با راهنمایی و مشورت پیش برود، نباید در جایی بایستد که نتواند پیشرفت کند.
شتروار باید که هم زین شمار
به پیمان کند رای قنوج بار
هوش مصنوعی: انسان باید مانند شتر، با صبر و استقامت در مسیر خود پیش برود و به وعده‌های خود وفادار باشد.
کند بار همراه با بار ما
چنینست پیمان و بازار ما
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که بار و محموله‌ای که با ما همراه است، نشانه‌ای از توافق و همکاری ماست. به نوعی، این بار و محموله نماد ارتباط و تجارت میان ماست.
چوخورشید رخشنده شد بر سپهر
برفت از در شاه بوزرجمهر
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید تابناک در آسمان درخشید، بوزرجمهر از درِ شاه بیرون رفت.
چو آمد ز ایران به نزدیک رای
برهمن بشادی ورا رهنمای
هوش مصنوعی: وقتی که از ایران به نزد برهمن رفت، او را شادمانه و به عنوان راهنما پذیرفت.
ابا بار با نامه وتخت نرد
دلش پر ز بازار ننگ ونبرد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه با نامه و تخت در دستانش آمده، دلش پر از احساساتی ناخوشایند و ناپسند است و نمی‌تواند از این احساسات رهایی یابد.
چو آمد به نزدیکی تخت اوی
بدید آن سر و افسر و بخت اوی
هوش مصنوعی: وقتی به نزدیکی تخت او رسید، آن سر و تاج و خوشبختی او را دید.
فراوانش بستود بر پهلوی
بدو داد پس نامهٔ خسروی
هوش مصنوعی: او بسیار ستایش کرد و در کنار او به او نامه‌ای از سوی پادشاه داد.
ز شطرنج وز راه وز رنج رای
بگفت آنچه آمد یکایک به جای
هوش مصنوعی: از بازی شطرنج و راه و درد و رنج، آنچه هر کدام به تنهایی پیش آمد را بیان کرد.
پیام شهنشاه با او بگفت
رخ رای هندی چوگل برشگفت
هوش مصنوعی: شهنشاه با او صحبت کرد و چهره‌اش را توصیف کرد، چهره‌ای که مانند گل هندی زیبا و جذاب است.
بگفت آن کجا دید پاینده مرد
چنان هم سراسر بیاورد نرد
هوش مصنوعی: گفت: آنجا که مردان پایدار را دید، همگی به تلاشی بی‌وقفه مشغول بودند.
ز بازی و از مهره و رای شاه
وزان موبدان نماینده راه
هوش مصنوعی: از بازی و ترفندهای شاه و نمایندگان موبدان، راهی را نمایش می‌دهند.
به نامه دورن آنچه کردست یاد
بخواند بداند نپیچد ز داد
هوش مصنوعی: در نامه‌ای که افتاده و یادگار شده، آنچه که انجام داده را بخوان و بداند که از عدالت دور نمی‌شود.
ز گفتار اوشد رخ شاه زرد
چو بشنید گفتار شطرنج و نرد
هوش مصنوعی: وقتی او صحبت کرد، چهره شاه به رنگ زرد در آمد، زیرا از صحبت‌هایش درباره شطرنج و نرد باخبر شد.
بیامد یکی نامور کدخدای
فرستاده را داد شایسته‌جای
هوش مصنوعی: یکی از شخصیت‌های مشهور و شناخته‌شده به نزد کدخدا آمد و هدیه‌ای مناسب و شایسته به او داد.
یکی خرم ایوان بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
هوش مصنوعی: در یک ایوان شاد و زیبا، می و نوشیدنی و موسیقی‌دانان را دعوت کردند تا جشنی برپا کنند.
زمان خواست پس نامور هفت روز
برفت آنک بودند دانش فروز
هوش مصنوعی: زمان به جلو می‌رود و افرادی که دارای دانش و علم هستند، در این جریان دنیایی از علم و حکمت را به وجود می‌آورند.
به کشور ز پیران شایسته مرد
یکی انجمن کرد و بنهاد نرد
هوش مصنوعی: مردی از میان پیران عاقل و شایسته‌ای را انتخاب کرد و جمعی را گرد هم آورد و شروع به بازی نرد کرد.
به یک هفته آنکس که بد تیزویر
ازان نامداران برنا و پیر
هوش مصنوعی: کسی که در یک هفته به سرعت پیشرفت کند، چه جوان و چه پیر، از نام‌آوران خواهد بود.
همی‌بازجستند بازی نرد
به رشک و برای وبه ننگ و نبرد
هوش مصنوعی: آنها همچنان بازی نرد را دنبال می‌کنند، با حسادت و رقابت، در حالی که در این مسیر از ننگ و جنگ بیم دارند.
بهشتم چنین گفت موبد به رای
که این را نداند کسی سر زپای
هوش مصنوعی: موبد به عقیده خود چنین گفت که هیچ کس از این موضوع آگاهی ندارد و نباید از روی احساسات یا پیش داوری تصمیم بگیرد.
مگر با روان یار گردد خرد
کزین مهره بازی برون آورد
هوش مصنوعی: جز با ذهن و احساس یار، خرد و اندیشه شکل نخواهد گرفت؛ چرا که از این دنیای بازی‌ها و تظاهرها، حقیقتی بیرون نمی‌آید.
بیامد نهم روز بوزرجمهر
پر از آرزو دل پرآژنگ چهر
هوش مصنوعی: در روز نهم، بوزرجمهر با دل پر از آرزو و چهره‌ای پر از زیبایی و شعف آمد.
که کسری نفرمود ما را درنگ
نباید که گردد دل شاه تنگ
هوش مصنوعی: شاه کسری به ما توصیه کرده است که نباید درنگ کنیم، زیرا ممکن است دل شاه به تنگی بیفتد و ناراحت شود.
بشد موبدان را ازان دل دژم
روان پر زغم ابروان پر زخم
هوش مصنوعی: موبدان از دل غمگین و ناامید شدند و با حالتی پر از اندوه، چهره‌هایشان پر از زخم و آزار است.
بزرگان دانا به یک سو شدند
به نادانی خویش خستو شدند
هوش مصنوعی: آگاهان و خردمندان به سمت دیگری رفته و از نادانی خود خسته و دلسرد شدند.
چو آن دید بنشست بوزرجمهر
همه موبدان برگشادند چهر
هوش مصنوعی: زمانی که بوزرجمهر آن را دید، نشسته و همه موبدان چهره‌های خود را گشودند.
بگسترد پیش اندرون تخت نرد
همه گردش مهرها یاد کرد
هوش مصنوعی: تخت نرد را در برابر خود گسترانید و تمام حرکت‌های مهرها را به خاطر آورد.
سپهدار بنمود و جنگ سپاه
هم آرایش رزم و فرمان شاه
هوش مصنوعی: سردار جنگ را نشان داد و سپاه را برای نبرد آماده کرد و به فرمان شاه عمل کرد.
ازو خیره شد رای با رای‌زن
ز کشور بسی نامدار انجمن
هوش مصنوعی: از او نظر بسیار داشتند و برای تصمیم‌گیری درباره‌ی کشور، انجمنی از افراد مشهور و نامدار جمع شده بود.
همه مهتران آفرین خواندند
ورا موبد پاک دین خواندند
هوش مصنوعی: همه بزرگان و بزرگ‌ترها او را ستایش کردند و موبد، شخصی با ایمان و پاک‌دین، او را مورد تحسین قرار داد.
ز هر دانشی زو بپرسید رای
همه پاسخ آمد یکایک به جای
هوش مصنوعی: از هر دانشی که سوال می‌کردی، پاسخ همه به ترتیب و به صورت مشخصی ارائه می‌شد.
خروشی برآمد ز دانندگان
ز دانش پژوهان وخوانندگان
هوش مصنوعی: صدا و فریادی از افرادی که دانش دارند و کسانی که به دنبال علم و یادگیری هستند، به گوش می‌رسد.
که اینت سخنگوی داننده مرد
نه از بهر شطرنج و بازی نرد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که این شخص، که به دانایی معروف است، به خاطر سرگرمی‌ها و بازی‌ها سخن نمی‌گوید، بلکه حرف‌های او از عمق دانش و فهم او سرچشمه می‌گیرد.
بیاورد زان پس شتر دو هزار
همه گنج قنوح کردند بار
هوش مصنوعی: سپس او دو هزار شتر آورد که همه بارهای خود را از گنجینه‌های ارزشمند پر کرده بودند.
ز عود و ز عنبر ز کافور و زر
همه جامه وجام پیکر گهر
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و زینت اشاره دارد که از عود، عنبر، کافور و طلا ساخته شده است. همه این مواد گران‌بها به نشانه‌ای از شکوه و جلا در کنار هم قرار گرفته‌اند و از آنها برای پوشش و تزیین استفاده شده است. این توصیف به تجمل و زیبایی ظاهری اشاره دارد که می‌تواند به شخصیت و جذابیت یک فرد یا یک موقعیت خاص مربوط باشد.
ابا باژ یکساله از پیشگاه
فرستاد یک سر به درگاه شاه
هوش مصنوعی: یک سال پیش، هدیه‌ای از سوی کسی به درگاه شاه تقدیم شد.
یکی افسری خواست از گنج رای
همان جامهٔ زر ز سر تا به پای
هوش مصنوعی: یک سردار خواست که از گنج و دانایی خود استفاده کند و به همین دلیل تمام لباسش را از زر آماده کرده است.
بدو داد وچند آفرین کرد نیز
بیارانش بخشید بسیار چیز
هوش مصنوعی: او به او انعام داد و چندین بار ستایشش کرد و همچنین از دوستانش به او هدایای بسیار بخشید.
شتر دو هزار آنک از پیش برد
ابا باژ و هدیه مر او را سپرد
هوش مصنوعی: شتر دو هزار از جلو به سفر می‌رود، و پدرش او را با مالیات و هدیه‌ای به دیگری تحویل می‌دهد.
یکی کاروان بد که کس پیش ازان
نراند و نبد خواسته بیش ازان
هوش مصنوعی: یک کاروانی وجود دارد که هیچکس قبل از آن راه نیفتاده و هیچ خواسته‌ای بزرگتر از آن ندارد.
بیامد ز قنوج بوزرجمهر
برافراخته سر بگردان سپهر
هوش مصنوعی: از قنوج، بوزرجمهر با سر افراشته و با چرخش به سمت آسمان آمد.
دلی شاد با نامه شاه هند
نبشته به هندی خطی بر پرند
هوش مصنوعی: دلی شاد با نامه‌ای که شاه هند نوشته و به خط هندی‌ها بر پرند، به معنای آرزوی شادی و خوشحالی است که از طرف شاه هند برای کسی ارسال شده است. این نامه نشان‌دهنده احترام و محبت طرف مقابل به هندی‌ها و فرهنگ آن‌ها است.
که رای و بزرگان گوایی دهند
نه از بیم کزنیک رایی دهند
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که افراد با فهم و حکمت باید با صداقت و بدون ترس از عواقب، نظر خود را بیان کنند. آن‌ها باید به حقیقت پایبند باشند و از ترس تنبیه یا عواقب ناگوار، نظر خود را تغییر ندهند.
که چون شاه نوشین‌روان کس ندید
نه از موبد سالخورده شنید
هوش مصنوعی: چون کسی مانند شاه خوش‌چهره و باروح وجود ندارد و نه توسط موبدی پیر و با تجربه چیزی درباره‌اش شنیده شده است.
نه کس دانشی تر ز دستور اوی
ز دانش سپهرست گنجور اوی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به اندازه‌ی او در علم و دانش برتری ندارد، زیرا دانش او همچون گنجی از آسمان است.
فرستاده شد باژ یک ساله پیش
اگر بیش باید فرستیم بیش
هوش مصنوعی: پیام را یک سال پیش فرستادیم، اگر نیاز بیشتری باشد، باید بیشتر بفرستیم.
ز باژی که پیمان نهادیم نیز
فرستاده شد هرچ بایست چیز
هوش مصنوعی: ما از زمانی که پیمان بستی، هرچه لازم بود فرستاده شد.
چو آگاهی آمد ز دانا به شاه
که با کام و با خوبی آمد ز راه
هوش مصنوعی: وقتی که دانایی به پادشاه خبر می‌دهد که فردی با شادی و نیکویی به نزد او آمده است.
ازان آگهی شاد شد شهریار
بفرمود تاهرک بد نامدار
هوش مصنوعی: شاه از اینکه خبر خوبی به او رسید خوشحال شد و دستور داد که هر کسی را که نامش در تاریخ ثبت شده است، با احترام مورد توجه قرار دهند.
ز شهر و ز لشکر خبیره شدند
همه نامداران پذیره شدند
هوش مصنوعی: همه شخصیت‌های برجسته و معروف از شهر و از میان سربازان آگاه و با خبر شدند و آماده پذیرش شدند.
به شهر اندر آمد چنان ارجمند
به پیروزی شهریار بلند
هوش مصنوعی: به شهر وارد شد، همچون یک فرد با ارزش و بزرگ، به همراه پیروزی و افتخار برای پادشاهی که مقامش بلند است.
به ایوان چو آمد به نزدیک تخت
برو شهریار آفرین کرد سخت
هوش مصنوعی: وقتی به ایوان نزدیک تخت شاه رسید، بسیار ستایش و تمجید کرد.
ببر در گرفتش جهاندار شاه
بپرسیدش از رای وز رنج راه
هوش مصنوعی: ببر که در حال جنگ بود، توسط پادشاه جهان مورد سؤال قرار گرفت و از او دربارهٔ فکر و نظری که داشت و نیز سختی‌های سفر پرسیده شد.
بگفت آنکجا رفت بوزرجمهر
ازان بخت بیدار و مهر سپهر
هوش مصنوعی: گفت که کجا بوزرجمهر رفت، از آن بخت خوب و محبت آسمان.
پس آن نامه رای پیروزبخت
بیاورد و بنهاد در پیش تخت
هوش مصنوعی: پس آن نامه‌ای که نشان‌دهنده پیروزی است، آوردند و در مقابل تخت سلطنت قرار دادند.
بفرمود تا یزدگرد دبیر
بیامد بر شاه دانش‌پذیر
هوش مصنوعی: فرمان دادند تا یزدگرد دبیر، که فردی آگاه و صاحب علم است، به حضور شاه بیاید.
چو آن نامه رای هندی بخواند
یکی انجمن درشگفتی بماند
هوش مصنوعی: وقتی آن نامه را که هندی نوشته بود، خواندند، جمعی از آن حیرت کردند و در شگفتی ماندند.
هم از دانش و رای بوزرجمهر
ازان بخت سالار خورشید چهر
هوش مصنوعی: این بیت به مقام و شناخت برتر بوزرجمهر اشاره دارد و به این نکته تاکید می‌کند که او هم از دانش و خرد برخوردار است و هم از نعمت بخت و اقبال که به او کمک می‌کند، به مانند خورشیدی که چهره‌ای درخشان دارد.
چنین گفت کسری که یزدان سپاس
که هستم خردمند و نیکی‌شناس
هوش مصنوعی: کسری گفت: سپاس خداوند را که من فردی دانا و نیکوکار هستم.
مهان تاج وتخت مرا بنده‌اند
دل وجان به مهر من آگنده‌اند
هوش مصنوعی: مهمانان و بزرگان، مقام و اعتبار من را در اختیار دارند و دل و جان آن‌ها به محبت و عشق من وابسته است.
شگفتی‌تر از کار بوزرجمهر
که دانش بدو داد چندین سپهر
هوش مصنوعی: کارهای بوزرجمهر بسیار شگفت‌انگیزتر از آن است که کسی تصور کند. او به اندازه‌ای دانش و توانایی دارد که حتی تمام آسمان‌ها و عالم‌ها هم به او علم داده‌اند.
سپاس از خداوند خورشید وماه
کزویست پیروزی و دستگاه
هوش مصنوعی: از خداوند خورشید و ماه سپاسگزارم که منبع پیروزی و قدرت هستند.
برین داستان برسخن ساختم
به طلخند و شطرنج پرداختم
هوش مصنوعی: من درباره این موضوع با زبان شیرین و تلخی سخن گفتم و در عین حال به بازی شطرنج پرداختم.

حاشیه ها

1390/07/05 11:10
green

be onvane yek Irani az tadbir va kardani niakan khod moftakhar va maghrouram. khodavand Iran va Irani ra hefz konad

1393/06/03 15:09
بهمن عمرانی

با درود و سپاس - اشکالات زیر به نظر این حقیر رسید.

60 ازین مهرها رای با توچه گفت (ازین مهره ها رای با تو چه گفت )
که همواره با توخرد باد جفت
101 ز نیروی و فرمان و جنگ سپاه
بگسترد و بنمود یک یک شاه ( بگسترد و بنمود یک یک به شاه )
119 برهمن فر وان بود پاک‌رای ( برهمن فراوان بود پاک‌رای )
که این بازی آرد به دانش به جای
133 به نامه دورن آنچه کردست یاد ( به نامه درون آنچه کردست یاد)
بخواند بداند نپیچد ز داد
155 بیاورد زان پس شتر دو هزار
همه گنج قنوح کردند بار (همه گنج قنوج کردند بار)
با بهترین آرزوها