گنجور

بخش ۱۱ - سخن پرسیدن موبد از کسری

یکی پیر بد پهلوانی سخن
به گفتار و کردار گشته کهن
چنین گوید از دفتر پهلوان
که پرسید موبد ز نوشین‌روان
که آن چیست کز کردگار جهان
بخواهد پرستنده اندر نهان
بدان آرزو نیز پاسخ دهد
بدان پاسخش بخت فرخ نهد
یکی دست برداشته به آسمان
همی‌خواهد از کردگار جهان
نیابد به خواهش همه آرزو
دو چشمش پر از آب و پر چینش رو
به موبد چنین گفت پیروز شاه
که خواهش ز یزدان به اندازه خواه
کزان آرزو دل پر از خون شود
که خواهد که ز اندازه بیرون شود
بپرسید نیکی کرا درخورست
به نام بزرگی که زیباتر‌ست
چنین داد پاسخ که هرکس که گنج
بیابد پراگنده نابرده رنج
نبخشد نباشد سزاوار تخت
زمان تا زمان تیره گرددش بخت
ز هستی و بخشش بود مرد مه
تو ار گنج داری نبخشی نه به
بگفتش خرد را که بنیاد چیست
به‌شاخ و به‌برگ خرد شاد کیست
چنین داد پاسخ که داناست شاد
دگر آنک شرمش بود با نژاد
بپرسید دانش کرا سودمند
کدامست بی‌دانش و بی‌گزند
چنین داد پاسخ که هر کو خرد
بپرورد جان را همی‌پرورد
ز بیشی خرد را بود سودمند
همان بی‌خرد باشد اندر گزند
بگفت‌ش که دانش به از فر شاه
که فر و بزرگی‌ست زیبای گاه
چنین داد پاسخ که دانا به فر
بگیرد جهان سر به سر زیر پر
خرد باید و نام و فر و نژاد
بدین چار گیرد سپهر از تو یاد
چنین گفت زان پس که زیبای تخت
کدامست وز کیست ناشاد بخت
چنین داد پاسخ که یاری نخست
بباید ز شاه جهاندار جست
دگر بخشش و دانش و رسم گاه
دلش پر ز بخشایش دادخواه
ششم نیز کانرا دهد مهتری
که باشد سزوار بر بهتری
به هفتم که از نیک و بد در جهان
سخن‌ها بروبر نماند نهان
چو فر و خرد دارد و دین و بخت
سزوار تاج است و زیبای تخت
به هشتم که دشمن بداند ز دوست
بی‌آزاری از شهریاران نکوست
نماند پس از مرگ او نام زشت
بیابد به فرجام خرم بهشت
بپرسیدش از داد و خردک منش
ز نیکی وز مردم بدکنش
چنین داد پاسخ که آز و نیاز
دو دیوند بد‌گوهر و دیر‌ساز
هرآنکس که بیشی کند آرزوی
بدو دیو او باز گردد به خوی
وگر سفلگی برگزید او ز رنج
گزیند برین خاک آگنده گنج
چو بیچاره دیوی بود دیرساز
که هر دو به یک خو گرایند باز
بپرسید و گفتا که چندست و چیست
که بهری برو هم بباید گریست
دگر بهر ازو گنج و تاجست و نام
ازان مستمندیم و زین شادکام
چنین داد پاسخ که دانا سخن
ببخشید و اندیشه افگند بن
نخستین سخن گفتن سودمند
خوش آواز خواند ورا بی‌گزند
دگر آنک پیمان سخن خواستن
سخنگوی و بینا دل آراستن
که چندان سراید که آید به کار
وزو ماند اندر جهان یادگار
سه دیگر سخنگوی هنگام‌جوی
بماند همه ساله بر آب روی
چهارم که دانا دلارای خواند
سراینده را مرد بارای خواند
که پیوسته گوید سراسر سخن
اگر نو بود داستان گر کهن
به پنجم که باشد سخنگوی گرم
به شیرین سخن هم به آواز نرم
سخن چون یک اندر دگر بافتی
ازو بی‌گمان کام دل یافتی
بپرسید چندی که آموختی
روان را به دانش بیفروختی
چنین گفت کز هرک آموختم
همه فام جان و خرد توختم
همی‌پرسم از ناسزایان سخن
چه گویی که دانش کی آید به بن
به دانش نگر دور باش از گناه
که دانش گرامی‌تر از تاج و گاه
بپرسید کس را از آموختن
ستایش ندیدم و افروختن
که نیزش ز دانا بباید شنید
نگویم کسی کو به‌جایی رسید
چنین داد پاسخ که از گنج سیر
که آید مگر خاکش آرد به زیر
در دانش از گنج نامی‌ترست
همان نزد دانا گرامی‌ترست
سخن ماند از ما همی یادگار
تو با گنج دانش برابر مدار
بپرسید دانا شود مرد پیر
گر آموزشی باشد و یاد‌گیر
چنین داد پاسخ که دانای پیر
ز دانش جوانی بود ناگزیر
بر ابله جوانی گزینی رواست
که بی‌گور او خاک او بی‌نواست
بپرسید کز تخت شاهنشهان
بکردی همه شهریار جهان
کنون نامشان بیش یاد آوریم
بیاد از جگر سرد باد آوریم
چنین داد پاسخ که در دل نبود
که آن رسم را خود نباید ستود
به شمشیر و داد این جهان داشتن
چنین رفتن و خوار بگذاشتن
بپرسید با هر کسی پیش ازین
سخن راندی نامور بیش ازین
سبک دارد اکنون نگوید سخن
نه از نو نه از روزگار کهن
چنین داد پاسخ که گفتار بس
به کردار جویم همه دسترس
بپرسید هنگام شاهان نماز
نبودی چنین پیش ایشان دراز
شما را ستایش فزونست ازان
خروش و نیایش فزون‌ست ازان
چنین داد پاسخ که یزدان پاک
پرستنده را سر برآرد ز خاک
فلک را گزارنده او کند
جهان را همه بندهٔ او کند
گر این بنده آن را نداند بها
مبادا ز درد و ز سختی رها
بپرسید تا تو شدی شهریار
سپاست فزون چیست از کردگار
کزان مر تو را دانش افزون شده‌ست
دل بدسگالان پر از خون شده‌ست
چنین داد پاسخ که از کردگار
سپاس آنک گشتیم به روزگار
کسی پیش من بر فزونی نجست
وز آواز من دست بد را بشست
زبون بود بدخواه در جنگ من
چو گوپال من دید و اورنگ من
بپرسید در جنگ خاور بُدی
چنان تیز چنگ و دلاور بدی
چو با باختر ساختی ساز جنگ
شکیبایی آراستی با درنگ
چنین داد پاسخ که مرد جوان
نیندیشد از رنج و درد روان
هرآنگه که سال اندر آید به شست
به پیش مدارا بباید نشست
سپاس از جهاندار پروردگار
کزویست نیک و بد روزگار
که روز جوانی هنر داشتیم
بد و نیک را خوار نگذاشتیم
کنون روز پیری به دانندگی
به رای و به گنج و فشانندگی
جهان زیر آیین و فرهنگ ماست
سپهر روان جوشن جنگ ماست
بدو گفت شاهان پیشین دراز
سخن خواستند آشکارا و راز
شما را سخن کمتر و داد بیش
فزون داری از نامداران پیش
چنین داد پاسخ که هر شهریار
که باشد ورا یار پروردگار
ندارد تن خویش با رنج و درد
جهان را نگهبان هرآنکس که کرد
بپرسید شادان دل شهریار
پر اندیشه بینم بدین روزگار
چنین داد پاسخ که بیم گزند
ندارد به دل مردم هوشمند
بدو گفت شاهان پیشین ز بزم
نبردند جان را به‌اندازه رزم
چنین داد پاسخ که ایشان ز جام
نکردند هرگز به دل یاد نام
مرا نام بر جام چیره شده‌ست
روانم زمان‌را پذیره شده‌ست
بپرسید هرکس که شاهان بدند
تن خویشتن را نگهبان بدند
به دارو و درمان و کار پزشک
بدان تا نپالود باید سرشک
چنین داد پاسخ که تن بی‌زمان
که پیش آید از گردش آسمان
بجایست دارو نیاید به کار
نگه داردش گردش روزگار
چو هنگامه رفتن آمد فراز
زمانه نگردد به پرهیز باز
بپرسید چندان ستایش کنند
جهان‌آفرین را نیایش کنند
زمانی نباشد بدان شادمان
به اندیشه دارد همیشه روان
چنین داد پاسخ که اندیشه نیست
دل شاه با چرخ گردان یکی‌ست
بترسم که هرکو ستایش کند
مگر بیم ما را نیایش کند
ستایش نشاید فزون زآنک هست
نجوییم راز دل زیردست
بدو گفت شادی ز فرزند چیست
همان آرزوها ز پیوند چیست
چنین داد پاسخ که هرکو جهان
به فرزند ماند نگردد نهان
چو فرزند باشد بیابد مزه
ز بهر مزه دور گردد بزه
وگر بگذرد کم بود درد اوی
که فرزند بیند رخ زرد اوی
بپرسد که گیتی تن آسان کراست
ز کردار نیکو پشیمان چراست
چنین داد پاسخ که یزدان‌پرست
بگیرد عنان زمانه به‌دست
فزونی نجوید تن‌آسان شود
چو بیشی سگالد هراسان شود
دگر آنک گفتی ز کردار نیک
نهان دل و جان به بازار نیک
ز گیتی زبون‌تر مر آن را شناس
که نیکی سگالید با ناسپاس
بپرسید کان کس که بد کرد و مرد
ز دیوان جهان نام او را سترد
هران کس که نیکی کند بگذرد
زمانه نفس را همی‌بشمرد
چه باید همی نیکویی را ستود
چو مرگ آمد و نیک و بد را درود
چنین داد پاسخ که کردار نیک
بیابد به هر جای بازار نیک
نمرد آنکه او نیک کردار مرد
بیاسود و جان را به یزدان سپرد
وزان کس که ماند همی نام بد
از آغاز بد بود و فرجام بد
نیاسود هرکس کزو باز ماند
وزو در زمانه بد آواز ماند
بپرسد چه کارست برتر ز مرگ
اگر باشد این را چه سازیم برگ
چنین داد پاسخ کزین تیره خاک
اگر بگذری یافتی جان پاک
هرآنکس که در بیم و اندوه زیست
بران زندگی زار باید گریست
بپرسد کزین دو گران‌تر کدام
کزوییم پر درد و ناشادکام
چنین داد پاسخ که هم‌سنگ کوه
جز اندوه مشمر که گردد ستوه
چه بیمست اگر بیم اندوه نیست
به گیتی جز اندوه نستوه نیست
بپرسید کز ما که با گنج‌تر
چنین گفت کان کس که بی‌رنج‌تر
بپرسید که او کدامست زشت
که از ارج دورست و دور از بهشت
چنین داد پاسخ که زن‌را که شرم
نباشد به گیتی نه آواز نرم
ز مردان بتر آنک نادان بود
همه زندگانی به زندان بود
بگرود به یزدان و تن پرگناه
بدی بر دل خویش کرده سیاه
بپرسید مردم کدامست راست
که جان و خرد بر دل او گواست
چنین گفت کانکو به سود و زیان
نگوید نبندد بدی را میان
بپرسید کزو خو چه نیکوترست
که آن بر سر مردمان افسر‌ست
چنین داد پاسخ که چون بردبار
بود مرد نایدش افسون به کار
نه آن کز پی سودمندی کند
وگر نیز رای بلندی کند
چو رادی که پاداش رادی نجست
ببخشید و تاریکی از دل بشست
سه دیگر چو کوشایی ایزدی
که از جان پاک آید و بخردی
بپرسید در دل هراس از چه بیش
بدو گفت کز رنج و کردار خویش
بپرسید بخشش کدامست به
که بخشنده گردد سرافراز و مه
چنین داد پاسخ کز ارزانیان
مدارید باز ایچ سود و زیان
بپرسید موبد ز کار جهان
سخن برگشاد آشکار و نهان
که آیین کژ بینم و ناپسند
دگر گردش کار ناسودمند
چنین داد پاسخ که زین چرخ پیر
اگر هست بادانش و یادگیر
بزرگست و داننده و برترست
که بر داوران جهان داورست
بد آیین مشو دور باش از پسند
مبین ایچ ازو سود و ناسودمند
بد و نیک از او دان کش انباز نیست
به کاریش فرجام و آغاز نیست
چو گوید بباش آنچ گوید بدست
همو بود تا بود و تا هست هست
بپرسید کز درد بر کیست رنج
که تن چون سرایست و جان را سپنج
چنین داد پاسخ که این پوده پوست
بود رنجه چندانک مغز اندروست
چو پالود زو جان ندارد خرد
که بر خاک باشد چو جان بگذرد
بپرسید موبد ز پرهیز و گفت
که آز و نیاز از که باید نهفت
چنین داد پاسخ که آز و نیاز
سزد گر ندارد خردمند باز
تو از آز باشی همیشه به رنج
که همواره سیری نیابی ز گنج
بپرسید کز شهریاران که بیش
به هوش و به آیین و با رای و کیش
چنین داد پاسخ که آن پادشا
که باشد پرستنده و پارسا
ز دادار دارنده دارد سپاس
نباشد کس از رنج او در هراس
پرامید دارد دل نیک‌مرد
دل بدکنش را پر از بیم و درد
سپه را بیاراید از گنج خویش
سوی بدسگال افگند رنج خویش
سخن پرسد از بخردان جهان
بد و نیک دارد ز دشمن نهان
بپرسید کار پرستش به چیست
به نیکی یزدان گراینده کیست
چنین داد پاسخ که تاریک‌خوی
روان اندر آرد به باریک موی
نخست آنک داند که هست و یکی‌ست
ترا زین نشان رهنمای اندکی‌ست
ازو دارد از کار نیکی سپاس
بدو باشد ایمن و زو در هراس
هراس تو آنگه که جویی گزند
وزو ایمنی چون بود سودمند
وگر نیک‌دل باشی و راه‌جوی
بود نزد هر کس تو را آبروی
وگر بدکنش باشی و بد تنه
به دوزخ فرستاده باشی بنه
مباش ایچ گستاخ با این جهان
که او راز خویش از تو دارد نهان
گراینده باشی به کردار دین
بداری بدین روزگار گزین
خرد را کنی با دل آموزگار
بکوشی که نفریبدت روزگار
همان نیز یاد گنهکار مرد
نباشی به بازار ننگ و نبرد
غم آن جهان از پی این جهان
نباید که داری به دل در نهان
نشستنت همواره با بخردان
گراینده رامش جاودان
گراینده بادی به فرهنگ و رای
به یزدان خرد بایدت رهنمای
از اندازه بر نگذرانی سخن
که تو نو به کاری گیتی کهن
نگرداندت رامش و رود مست
نباشدت با مردم بد نشست
بپیچی دل از هرچ نابودنی‌ست
ببخشای آن را که بخشودنی‌ست
نداری دریغ آنچه داری ز دوست
اگر دیده خواهد اگر مغز و پوست
اگر دوست با دوست گیرد شمار
نباید که باشد میانجی به کار
چو با مرد بدخواه باشد نشست
چنان کن که نگشاید او بر تو دست
چو جوید کسی راه بایستگی
هنر باید و شرم و شایستگی
نباید زبان از هنر چیره‌تر
دروغ از هنر نشمرد دادگر
نداند کسی را بزرگی به چیز
نه خواری به ناچیز دارد بنیز
اگر بدگمانی گشاید زبان
تو تندی مکن هیچ با بدگمان
ازان پس چو سستی گمانی برد
وز اندازه گفتار او بگذرد
تو پاسخ مر او را به اندازه گوی
سخن‌های چرب آور و تازه گوی
به آزرم اگر بفگنی سوی خویش
پشیمانی آید به فرجام پیش
چو بیکار باشی مشو رامشی
نه کارست بیکاری ار باهشی
ز هرکار کردن تو را ننگ نیست
اگر چند با بوی و با رنگ نیست
به نیکی به هر کار کوشا بود
همیشه به دانش نیوشا بود
به کاری نیازد که فرجام اوی
پشیمانی و تندی آرد به روی
ببخشاید از درد بر مستمند
نیارد دلش سوی درد و گزند
خردمند کو دل کند بردبار
نباشد به چشم جهاندار خوار
بداند که چندست با او هنر
به اندازه یابد ز هر کار بر
گر افزون ازان دوست بستایدش
بلندی و کژی بیفزایدش
همان مرد ایزد ندارد به رنج
وگر چند گردد پراگنده گنج
پرستش کند پیشه و راستی
بپیچد ز بی‌راهی و کاستی
برین برگ واین شاخها آخت دست
هنرمند دینی و یزدان‌پرست
همانست رای و همینست راه
به یزدان گرای و به یزدان پناه
اگر دادگر باشدی شهریار
ازو ماند اندر جهان یادگار
چنان هم که از داد نوشین‌روان
کجا خاک شد نام ماندش جوان

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی پیر بد پهلوانی سخن
به گفتار و کردار گشته کهن
هوش مصنوعی: یک مرد پیر و قوی، با کلام و عملش تبدیل به فردی با تجربه و کهنه کار شده است.
چنین گوید از دفتر پهلوان
که پرسید موبد ز نوشین‌روان
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که شخصی از زندگی و سرگذشت یک قهرمان صحبت می‌کند و موبد (که در فرهنگ ایرانی نقش مهمی دارد) از روح نوشین‌روان (شخصیتی دیگر) سوالاتی می‌پرسد. این گفتگو به نوعی درباره داستان‌ها و آموزه‌های قهرمانان و شخصیت‌های برجسته است.
که آن چیست کز کردگار جهان
بخواهد پرستنده اندر نهان
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به چیزی دارد که خداوند از بندگان خود در دل و در خفا می‌خواهد. به عبارتی دیگر، این سوال را مطرح می‌کند که خواسته اصلی خداوند از پرستندگانش در نهان چیست.
بدان آرزو نیز پاسخ دهد
بدان پاسخش بخت فرخ نهد
هوش مصنوعی: بدان که آرزوها نیز پاسخی دارند و آن پاسخ را بخت خوشی به انسان می‌دهد.
یکی دست برداشته به آسمان
همی‌خواهد از کردگار جهان
هوش مصنوعی: کسی دستش را به سمت آسمان دراز کرده و از خداوند جهان چیزهایی می‌طلبد.
نیابد به خواهش همه آرزو
دو چشمش پر از آب و پر چینش رو
هوش مصنوعی: چشمانش پر از اشک و چین و چروک است و نمی‌تواند به آرزوها و خواسته‌هایش برسد.
به موبد چنین گفت پیروز شاه
که خواهش ز یزدان به اندازه خواه
هوش مصنوعی: پیروز شاه به موبد گفت که درخواست‌هایی که از خداوند داری، باید متناسب و به میزان معقولی باشد.
کزان آرزو دل پر از خون شود
که خواهد که ز اندازه بیرون شود
هوش مصنوعی: کسی که دلش پر از آرزوهای بی‌پاسخ است، چقدر درد و رنج می‌کشد وقتی که آرزوهایش فراتر از توانش می‌روند و می‌خواهد از این وضعیت نجات پیدا کند.
بپرسید نیکی کرا درخورست
به نام بزرگی که زیباتر‌ست
هوش مصنوعی: از کسی پرسیدند که نیکی و خوبی بر عهده کیست و برای کی مناسب است، که او به بزرگی اشاره کرد که زیبایی‌اش بیشتر است.
چنین داد پاسخ که هرکس که گنج
بیابد پراگنده نابرده رنج
هوش مصنوعی: هر کس که گنج و ثروتی به دست آورد، بدون زحمت و تلاش، به طور طبیعی نمی‌تواند آن را حفظ کند یا به درستی از آن استفاده کند.
نبخشد نباشد سزاوار تخت
زمان تا زمان تیره گرددش بخت
هوش مصنوعی: اگر کسی مهربانی نکند و شایسته مقام و جایگاه نباشد، باید بداند که با تاریکی زمان، بخت و اقبال او نیز تیره و ناخوش خواهد شد.
ز هستی و بخشش بود مرد مه
تو ار گنج داری نبخشی نه به
هوش مصنوعی: اگر فرد مهربانی هستی و توانایی بخشش داری، نباید بر گنج‌هایی که داری بخیلی کنی.
بگفتش خرد را که بنیاد چیست
به‌شاخ و به‌برگ خرد شاد کیست
هوش مصنوعی: او به خرد گفت که اصل و پایه چیزها چیست، و آیا کسی با شاخ و برگ خرد خوشحالی می‌کند؟
چنین داد پاسخ که داناست شاد
دگر آنک شرمش بود با نژاد
هوش مصنوعی: این پاسخ به گونه‌ای است که شخص دانا و شاداب آن را داده است، و همچنین نشان می‌دهد که کسی که شرم دارد، دیگر از تبار خود خجالت می‌کشد.
بپرسید دانش کرا سودمند
کدامست بی‌دانش و بی‌گزند
هوش مصنوعی: به کدامین دانش می‌توان دست یافت که سودمند باشد، در حالی که بدون دانش و آگاهی هیچ منفعتی نخواهد داشت؟
چنین داد پاسخ که هر کو خرد
بپرورد جان را همی‌پرورد
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که خرد و دانش در خود پرورش دهد، جان و روح خود را نیز پرورش می‌دهد و تقویت می‌کند.
ز بیشی خرد را بود سودمند
همان بی‌خرد باشد اندر گزند
هوش مصنوعی: اگر کسی از خرد و فهم بیشتری برخوردار باشد، در زندگی‌اش بهره‌مند خواهد شد، اما کسی که بی‌خود و بی‌فکر باشد، به ضرر خود گرفتار خواهد شد.
بگفت‌ش که دانش به از فر شاه
که فر و بزرگی‌ست زیبای گاه
هوش مصنوعی: او گفت که علم و دانش از مقام و بزرگی پادشاهی اهمیت بیشتری دارد، زیرا دانش به انسان زیبایی و آرامش می‌بخشد.
چنین داد پاسخ که دانا به فر
بگیرد جهان سر به سر زیر پر
هوش مصنوعی: پاسخی که او داد این بود که افراد دانا باید دنیا را زیر نظر بگیرند و به همه آنچه در آن می‌گذرد، توجه داشته باشند.
خرد باید و نام و فر و نژاد
بدین چار گیرد سپهر از تو یاد
هوش مصنوعی: برای موفقیت و شناخته شدن در دنیا، نیاز به دانایی، شهرت و زمینه‌ی خوب خانوادگی داریم. این موارد می‌توانند باعث شوند که آسمان یاد تو را در خود ثبت کند.
چنین گفت زان پس که زیبای تخت
کدامست وز کیست ناشاد بخت
هوش مصنوعی: سپس او گفت: زیبای تخت کیست و از کیست که بختش سیاه و ناخوش است؟
چنین داد پاسخ که یاری نخست
بباید ز شاه جهاندار جست
هوش مصنوعی: پاسخی چنین داد که برای کمک اولیه باید از پادشاهی بزرگ درخواست کرد.
دگر بخشش و دانش و رسم گاه
دلش پر ز بخشایش دادخواه
هوش مصنوعی: شخصی که می‌تواند ببخشد و از علم و آداب برخوردار است، در دلش احساس مهربانی و انصاف دارد و همواره آماده است تا به دیگران کمک کند و عدالت را برقرار سازد.
ششم نیز کانرا دهد مهتری
که باشد سزوار بر بهتری
هوش مصنوعی: ششم، شخصی را به مسئولیت می‌گمارد که شایستگی و لیاقت بیشتری داشته باشد.
به هفتم که از نیک و بد در جهان
سخن‌ها بروبر نماند نهان
هوش مصنوعی: در روز هفتم، از خوب و بد دنیا دیگر چیزی پنهان نمی‌ماند و همه چیز روشن می‌شود.
چو فر و خرد دارد و دین و بخت
سزوار تاج است و زیبای تخت
هوش مصنوعی: کسی که از عقل و دانش برخوردار باشد و دارای دین و سرنوشت خوبی باشد، سزاوار تاج و زیبایی تخت است.
به هشتم که دشمن بداند ز دوست
بی‌آزاری از شهریاران نکوست
هوش مصنوعی: بهشت من جایی است که حتی دشمن هم بفهمد دوستی من بدون آزار است و از میان پادشاهان، این بهترین حالت است.
نماند پس از مرگ او نام زشت
بیابد به فرجام خرم بهشت
هوش مصنوعی: پس از مرگ او، هیچ نام بدی باقی نخواهد ماند و در نهایت به سرنوشت خوش و بهشتی دست خواهد یافت.
بپرسیدش از داد و خردک منش
ز نیکی وز مردم بدکنش
هوش مصنوعی: از او درباره عدالت و رفتار نیکو بپرس و از مردم بدخواه و بدکردار دوری کن.
چنین داد پاسخ که آز و نیاز
دو دیوند بد‌گوهر و دیر‌ساز
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که آز و نیاز مانند دو دیو بدسرشت و دیرینه هستند.
هرآنکس که بیشی کند آرزوی
بدو دیو او باز گردد به خوی
هوش مصنوعی: هر کسی که به دیگران آسیب برساند یا برای آنها آرزوی بد بخواهد، در نهایت خودش تحت تأثیر این خبرها قرار می‌گیرد و عذاب آن به خود او برمی‌گردد.
وگر سفلگی برگزید او ز رنج
گزیند برین خاک آگنده گنج
هوش مصنوعی: اگر کسی زندگی پست و حقیر را انتخاب کند، از درد و رنج در این دنیای پر از گنج و ثروت رنج خواهد برد.
چو بیچاره دیوی بود دیرساز
که هر دو به یک خو گرایند باز
هوش مصنوعی: در یک موقعیت، موجودی درمانده و ناتوان وجود دارد که هر دو به یک نقطه و یک هدف مشترک بازمی‌گردند.
بپرسید و گفتا که چندست و چیست
که بهری برو هم بباید گریست
هوش مصنوعی: پرسیدند و او پاسخ داد که چه مقدار و چه چیزی وجود دارد که انسان برای آن باید گریه کند.
دگر بهر ازو گنج و تاجست و نام
ازان مستمندیم و زین شادکام
هوش مصنوعی: دیگر از او جز گنج و تاج و نام چیزی نمی‌خواهیم و ما از این خوبی و خوشحالی بی‌نصیبیم.
چنین داد پاسخ که دانا سخن
ببخشید و اندیشه افگند بن
هوش مصنوعی: او با پاسخ خود نشان داد که افراد خردمند، سخن را به دیگران می‌آموزند و تفکر و اندیشه را در دل‌ها جا می‌دهند.
نخستین سخن گفتن سودمند
خوش آواز خواند ورا بی‌گزند
هوش مصنوعی: سخن گفتن مفید و دلنشین آغاز خوبی دارد و ضرری به همراه ندارد.
دگر آنک پیمان سخن خواستن
سخنگوی و بینا دل آراستن
هوش مصنوعی: سخنگو و فرد بصیری که به خوبی می‌تواند دیگران را تحت تأثیر قرار دهد، باید به وظیفه خود در برقراری ارتباط و همدلی با دیگران توجه کند.
که چندان سراید که آید به کار
وزو ماند اندر جهان یادگار
هوش مصنوعی: هرچقدر که فرد باید به خوبی بخواند و بنویسد، آثار و کلام او باید در دنیا باقی بماند و یاد او را زنده نگه دارد.
سه دیگر سخنگوی هنگام‌جوی
بماند همه ساله بر آب روی
هوش مصنوعی: در هنگام جاری بودن آب، سه چیز دیگر نیز در سخن گفتن باقی می‌ماند که هر سال بر سطح آب نمایان می‌شود.
چهارم که دانا دلارای خواند
سراینده را مرد بارای خواند
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به فضیلت و دانش فردی اشاره می‌کند و او را به عنوان شخصی با شخصیت و ارزشمند می‌ستاید. به عبارتی، فرد دانا و با درایت را مورد تحسین قرار می‌دهد و او را شایسته احترام و محبت می‌داند.
که پیوسته گوید سراسر سخن
اگر نو بود داستان گر کهن
هوش مصنوعی: اگرچه داستان‌ها ممکن است قدیمی باشند، اما همواره باید به نحوی بیان شوند که گویی تازه و نو هستند.
به پنجم که باشد سخنگوی گرم
به شیرین سخن هم به آواز نرم
هوش مصنوعی: اگر به پنجمین فرد برسیم، او با زبان خوش و صحبت‌های شیرینی که دارد، به آرامی سخن می‌گوید.
سخن چون یک اندر دگر بافتی
ازو بی‌گمان کام دل یافتی
هوش مصنوعی: وقتی که صحبت‌هایت را با یکدیگر به خوبی مرتبط و منسجم کرده‌ای، بدون شک به خواسته‌هایت دست پیدا کرده‌ای.
بپرسید چندی که آموختی
روان را به دانش بیفروختی
هوش مصنوعی: چند بار از تو سوال کردند که چقدر از دانش آموختی و چطور توانستی روح خود را با آن علم روشن کنی؟
چنین گفت کز هرک آموختم
همه فام جان و خرد توختم
هوش مصنوعی: او گفت: از هر کسی که آموختم، همه‌ی درک و خرد من از آن‌ها به دست آمده است.
همی‌پرسم از ناسزایان سخن
چه گویی که دانش کی آید به بن
هوش مصنوعی: من از کسانی که بد می‌گویند می‌پرسم که چه می‌گویند و دانش و آگاهی چه زمانی به آن‌ها خواهد رسید.
به دانش نگر دور باش از گناه
که دانش گرامی‌تر از تاج و گاه
هوش مصنوعی: به علم و دانش توجه کن و از گناه و خطا دور باش، زیرا دانش ارزشمندتر از تاج و مقام است.
بپرسید کس را از آموختن
ستایش ندیدم و افروختن
هوش مصنوعی: هیچ‌کس را ندیدم که از آموختن ستایش کند و شعله‌ور شود.
که نیزش ز دانا بباید شنید
نگویم کسی کو به‌جایی رسید
هوش مصنوعی: هر کس که به مقام و مرتبه‌ای دست یافته باشد، باید از دانایان و آگاهان حرفی شنیده باشد. من نمی‌گویم که این فقط یک فرد خاص است که به جایی رسیده.
چنین داد پاسخ که از گنج سیر
که آید مگر خاکش آرد به زیر
هوش مصنوعی: جواب چنین بود که از گنجی که پر است، چگونه کسی می‌تواند بیفتد مگر اینکه خاکش به زیر آورده شود.
در دانش از گنج نامی‌ترست
همان نزد دانا گرامی‌ترست
هوش مصنوعی: در دانش، نام خاصی از گنج با ارزش‌تر است و در نظر دانشمندان، آن نام به مراتب ارزشمندتر است.
سخن ماند از ما همی یادگار
تو با گنج دانش برابر مدار
هوش مصنوعی: از ما تنها یادگاری‌ باقی مانده است، پس آن را با سرمایه‌ی علم و دانش مقایسه نکن.
بپرسید دانا شود مرد پیر
گر آموزشی باشد و یاد‌گیر
هوش مصنوعی: اگر انسان دانا و با تجربه‌ای بیاموزد و یاد بگیرد، در حقیقت، همانند مردی سالخورده خواهد شد که آگاهی و بینش بیشتری پیدا کرده است.
چنین داد پاسخ که دانای پیر
ز دانش جوانی بود ناگزیر
هوش مصنوعی: پیر دانایی پاسخ داد که نداشتن علم و دانش در جوانی امری اجتناب ناپذیر است.
بر ابله جوانی گزینی رواست
که بی‌گور او خاک او بی‌نواست
هوش مصنوعی: انتخاب یک فرد نادان برای همکاری یا دوستی در جوانی امری قابل قبول است، زیرا در غیر این صورت، بدون او زندگی به حالتی ناچیز و بی‌ارزش می‌انجامد.
بپرسید کز تخت شاهنشهان
بکردی همه شهریار جهان
هوش مصنوعی: از کسی پرسیدند که آیا از روی تخت شاهان دنیا به همه پادشاهان سروری کردی؟
کنون نامشان بیش یاد آوریم
بیاد از جگر سرد باد آوریم
هوش مصنوعی: اکنون نام آن‌ها را بیشتر به یاد می‌آوریم تا از دل‌تنگی و غم خود بکاهیم.
چنین داد پاسخ که در دل نبود
که آن رسم را خود نباید ستود
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که فردی پاسخ داده که در دلش اعتقادی به آن رفتار یا رسم ندارد و به همین دلیل نمی‌تواند آن را ستایش کند.
به شمشیر و داد این جهان داشتن
چنین رفتن و خوار بگذاشتن
هوش مصنوعی: با شمشیر و با عدالت به این دنیا می‌آییم، اما در نهایت، چنین رفتاری داشته باشیم و خود را نادیده بگیریم.
بپرسید با هر کسی پیش ازین
سخن راندی نامور بیش ازین
هوش مصنوعی: پیش از هر صحبت و گفتگویی با دیگران، از آن‌ها بپرس که آیا از قبل با شخصی معروف‌تر از تو صحبت کرده‌اند یا نه.
سبک دارد اکنون نگوید سخن
نه از نو نه از روزگار کهن
هوش مصنوعی: اکنون دیگر سبک و حال و هوای آن شخص تغییر کرده است و نمی‌تواند درباره گذشته یا زمان حال چیزی بگوید.
چنین داد پاسخ که گفتار بس
به کردار جویم همه دسترس
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که من به جای صحبت، بیشتر به عمل و کارهایی که انجام می‌دهم اهمیت می‌دهم و به آن‌ها می‌پردازم.
بپرسید هنگام شاهان نماز
نبودی چنین پیش ایشان دراز
هوش مصنوعی: در زمان‌های قدیم، وقتی شاهان در حال برگزاری مراسم نماز بودند، از کسانی که در آنجا حضور داشتند می‌خواستند که انتظاری طولانی نکشند و شرایط را سریع‌تر پیش ببرند.
شما را ستایش فزونست ازان
خروش و نیایش فزون‌ست ازان
هوش مصنوعی: شما بیشتر از هر صدای بلند و نیایشی که به گوش می‌رسد، مورد ستایش هستید.
چنین داد پاسخ که یزدان پاک
پرستنده را سر برآرد ز خاک
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که خداوند پاک، پرستنده‌اش را از خاک برمی‌خیزاند.
فلک را گزارنده او کند
جهان را همه بندهٔ او کند
هوش مصنوعی: آسمان را به دست او می‌چرخاند و جهان را همه زیر فرمان او قرار می‌دهد.
گر این بنده آن را نداند بها
مبادا ز درد و ز سختی رها
هوش مصنوعی: اگر این بنده (شاعر) ارزش این مسأله را نداشته باشد، نباید از درد و سختی آزاد شود.
بپرسید تا تو شدی شهریار
سپاست فزون چیست از کردگار
هوش مصنوعی: از شهریار پرسیدند که سپاس گذاری از خداوند چه چیزی بیشتر است؟
کزان مر تو را دانش افزون شده‌ست
دل بدسگالان پر از خون شده‌ست
هوش مصنوعی: از آنجا که تو دانش بیشتری به دست آورده‌ای، دل افرادی که دلشان پر از کینه است، پر از خشم و نفرت شده است.
چنین داد پاسخ که از کردگار
سپاس آنک گشتیم به روزگار
هوش مصنوعی: پاسخ آن بود که باید از خداوند سپاسگزاری کنیم که در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم.
کسی پیش من بر فزونی نجست
وز آواز من دست بد را بشست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در برابر من نمی‌تواند برتری بیابد و صدای من را نادیده بگیرد.
زبون بود بدخواه در جنگ من
چو گوپال من دید و اورنگ من
هوش مصنوعی: بدخواه من به زبان آورد که گوپال و تخت من را دید.
بپرسید در جنگ خاور بُدی
چنان تیز چنگ و دلاور بدی
هوش مصنوعی: در جنگ‌های شرق، از تو بپرسند که آیا مانند شیر نر و شجاع هستی.
چو با باختر ساختی ساز جنگ
شکیبایی آراستی با درنگ
هوش مصنوعی: وقتی که به سمت غرب رفته‌ای و آماده جنگ شده‌ای، باید با صبر و حوصله خود را تجهیز کنی و به آرامی برنامه‌ریزی کنی.
چنین داد پاسخ که مرد جوان
نیندیشد از رنج و درد روان
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که جوان، از رنج و درد روحی خود هیچ نمی‌اندیشد.
هرآنگه که سال اندر آید به شست
به پیش مدارا بباید نشست
هوش مصنوعی: هر زمان که سال نو می‌شود، باید با احتیاط و ملایمت رفتار کرد.
سپاس از جهاندار پروردگار
کزویست نیک و بد روزگار
هوش مصنوعی: از خداوند بزرگ و آفریننده سپاسگزارم، زیرا از اوست که روزهای خوب و بد بر ما می‌گذرد.
که روز جوانی هنر داشتیم
بد و نیک را خوار نگذاشتیم
هوش مصنوعی: در دوران جوانی، به هنر و کارهای خوب و بد ارزشی می‌دادیم و آنها را نادیده نمی‌گرفتیم.
کنون روز پیری به دانندگی
به رای و به گنج و فشانندگی
هوش مصنوعی: اکنون که زمان پیری فرا رسیده است، به دانایی و دانستن اهمیت بیشتری می‌یابد و همچنین به داشتن ثروت و بخشش آن.
جهان زیر آیین و فرهنگ ماست
سپهر روان جوشن جنگ ماست
هوش مصنوعی: جهان تحت تاثیر آداب و رسوم ما قرار دارد و آسمان در حال حرکت، به عنوان محافظ و سپر ما در جنگ‌ها به حساب می‌آید.
بدو گفت شاهان پیشین دراز
سخن خواستند آشکارا و راز
هوش مصنوعی: شاهان گذشته به او گفتند که برای تاکید بر اهمیت موضوع، سخن طولانی و روشن بگویند و مسائل نهفته را نیز بیان کنند.
شما را سخن کمتر و داد بیش
فزون داری از نامداران پیش
هوش مصنوعی: شما باید کمتر حرف بزنید و بیشتر عمل کنید، زیرا از افراد نامدار و مشهور، کارهای بیشتری انجام داده‌اید.
چنین داد پاسخ که هر شهریار
که باشد ورا یار پروردگار
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که هر پادشاهی که باشد، دارای یاری از جانب خدای بزرگ است.
ندارد تن خویش با رنج و درد
جهان را نگهبان هرآنکس که کرد
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند از رنج و درد در این دنیا محافظت کند، مگر اینکه خود، تن و وجودش را با آن درگیر کند.
بپرسید شادان دل شهریار
پر اندیشه بینم بدین روزگار
هوش مصنوعی: از شادان دل شهریار پراندیشه سؤال کردند که تو در این دوران چه احساسی داری.
چنین داد پاسخ که بیم گزند
ندارد به دل مردم هوشمند
هوش مصنوعی: او گفت که مردم باهوش، نگران آسیب و خطر نیستند.
بدو گفت شاهان پیشین ز بزم
نبردند جان را به‌اندازه رزم
هوش مصنوعی: شاهان گذشته به این نکته اشاره کرده‌اند که در میادین جنگ نباید جان را به اندازه‌ی جنگ و مبارزه به خطر انداخت.
چنین داد پاسخ که ایشان ز جام
نکردند هرگز به دل یاد نام
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که آن‌ها هرگز به یاد نام کسی از جام لب نزدند.
مرا نام بر جام چیره شده‌ست
روانم زمان‌را پذیره شده‌ست
هوش مصنوعی: نام من بر روی جام نقش بسته و روح من به زمان منسجم شده است.
بپرسید هرکس که شاهان بدند
تن خویشتن را نگهبان بدند
هوش مصنوعی: هر کس که از قدرت و سلطنت برخوردار است، باید از خود و شخصیتش به خوبی محافظت کند.
به دارو و درمان و کار پزشک
بدان تا نپالود باید سرشک
هوش مصنوعی: بیدار شو و به درمان و حرفه پزشک توجه کن، تا دلتنگی و غم نتواند بر تو غلبه کند.
چنین داد پاسخ که تن بی‌زمان
که پیش آید از گردش آسمان
هوش مصنوعی: جواب این است که بدن انسان بی‌زمان است و وقتی که تحت تأثیر تغییرات آسمانی قرار می‌گیرد، این عدم وابستگی به زمان خود را نشان می‌دهد.
بجایست دارو نیاید به کار
نگه داردش گردش روزگار
هوش مصنوعی: اگر دارویی برای جلوگیری از مشکلات نباشد، فقط زمان و گردش روزگار می‌تواند او را نگه دارد و از آسیب‌ها دور کند.
چو هنگامه رفتن آمد فراز
زمانه نگردد به پرهیز باز
هوش مصنوعی: زمانی که لحظه‌ی رفتن فرا می‌رسد، نباید از دوران و شرایط گذشته پرهیز کرد.
بپرسید چندان ستایش کنند
جهان‌آفرین را نیایش کنند
هوش مصنوعی: از خود پرسید که آیا کسی می‌تواند به اندازه‌ای که شایسته خداوند خالق است، او را ستایش کرده و دوستش داشته باشد؟
زمانی نباشد بدان شادمان
به اندیشه دارد همیشه روان
هوش مصنوعی: زمانی که نباشد، کسی شاد نخواهد بود و همیشه به فکر خواهد بود.
چنین داد پاسخ که اندیشه نیست
دل شاه با چرخ گردان یکی‌ست
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که دل شاه و گردش چرخ روزگار هیچ تفاوتی ندارد و اندیشه‌ای در این موضوع نیست.
بترسم که هرکو ستایش کند
مگر بیم ما را نیایش کند
هوش مصنوعی: می‌ترسم که هرکس ما را ستایش کند، فقط به خاطر ترس از ما باشد و نه از روی محبت و نیایش.
ستایش نشاید فزون زآنک هست
نجوییم راز دل زیردست
هوش مصنوعی: ستایش نمی‌تواند از آنچه هست بیشتر باشد، زیرا ما سعی نمی‌کنیم راز دل را در زیر فشار پنهان کنیم.
بدو گفت شادی ز فرزند چیست
همان آرزوها ز پیوند چیست
هوش مصنوعی: در این بیت، صحبت درباره شادی ناشی از داشتن فرزند و آرزوهای مرتبط با پیوندهای خانوادگی است. به عبارتی، این جمله به دنبال این است که به بررسی مفهوم شادی و آرزوهایی که در نتیجه وجود یک فرزند و ارتباطات خانوادگی به وجود می‌آید، بپردازد.
چنین داد پاسخ که هرکو جهان
به فرزند ماند نگردد نهان
هوش مصنوعی: هرکسی که در دنیا فرزندی داشته باشد، نام او هرگز پنهان نخواهد ماند.
چو فرزند باشد بیابد مزه
ز بهر مزه دور گردد بزه
هوش مصنوعی: اگر فرزندی پیدا شود، هر طعمی را خواهد چشید و برای چشیدن طعم‌های جدید از مسیر خود دور خواهد شد.
وگر بگذرد کم بود درد اوی
که فرزند بیند رخ زرد اوی
هوش مصنوعی: اگر کسی از درد او بگذرد، کم است؛ زیرا فرزندی که چهره‌ی زرد پدر را می‌بیند، همواره در رنج و درد است.
بپرسد که گیتی تن آسان کراست
ز کردار نیکو پشیمان چراست
هوش مصنوعی: از کسی می‌پرسند که در این دنیا زندگی راحتی دارد، چرا از کارهای خوبش پشیمان است.
چنین داد پاسخ که یزدان‌پرست
بگیرد عنان زمانه به‌دست
هوش مصنوعی: او در پاسخ گفت که کسی که به خدا ایمان دارد، قادر است سرنوشت و رویدادهای زمان را در دست بگیرد.
فزونی نجوید تن‌آسان شود
چو بیشی سگالد هراسان شود
هوش مصنوعی: وقتی زندگی راحت‌تر می‌شود، انسان‌ها به راحتی عادت می‌کنند و اگر هم بر اثر چیزی اضطراب و ترس به وجود بیاید، آن‌ها ناراحت و نگران می‌شوند.
دگر آنک گفتی ز کردار نیک
نهان دل و جان به بازار نیک
هوش مصنوعی: تو وقتی درباره کردارهای نیک صحبت می‌کنی، باید از دل و جان خود بیرون بیایی و آن را در دنیای واقعی به نمایش بگذاری.
ز گیتی زبون‌تر مر آن را شناس
که نیکی سگالید با ناسپاس
هوش مصنوعی: از دنیای پایین‌تر از آن، کسی را بشناس که باوجود نیکی و مهر ورزیدن، پاسخ ناسپاس و بی‌احترامی از او می‌گیرد.
بپرسید کان کس که بد کرد و مرد
ز دیوان جهان نام او را سترد
هوش مصنوعی: اگر کسی از وجود فردی که بدی کرده و از دنیا رفته بپرسد، نام او از دفتر دیوان جهان محو شده است.
هران کس که نیکی کند بگذرد
زمانه نفس را همی‌بشمرد
هوش مصنوعی: هر کسی که کار خوب و نیکی انجام دهد، زمان با نفس او همواره در حال شمارش و محاسبه است.
چه باید همی نیکویی را ستود
چو مرگ آمد و نیک و بد را درود
هوش مصنوعی: چه نیازی به ستایش خوبی‌هاست، چون در نهایت مرگ به سراغمان می‌آید و خیر و شر را به یک اندازه تحویل می‌گیرد.
چنین داد پاسخ که کردار نیک
بیابد به هر جای بازار نیک
هوش مصنوعی: او به این شکل پاسخ داد که هر کس کارهای نیک انجام دهد، در هر زمینه‌ای می‌تواند موفقیت و اعتبار بیشتری کسب کند.
نمرد آنکه او نیک کردار مرد
بیاسود و جان را به یزدان سپرد
هوش مصنوعی: کسی که نیکوکار و صالح است هرگز نمی‌میرد، او تنها آرامش را به دست می‌آورد و جان خود را به خداوند تسلیم می‌کند.
وزان کس که ماند همی نام بد
از آغاز بد بود و فرجام بد
هوش مصنوعی: کسی که از ابتدا به بدی معروف شده، در انتها نیز سرنوشت خوبی نخواهد داشت.
نیاسود هرکس کزو باز ماند
وزو در زمانه بد آواز ماند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس آسوده خاطر نیست که از او دور بماند و در دنیا به بدی نامبردار شود.
بپرسد چه کارست برتر ز مرگ
اگر باشد این را چه سازیم برگ
هوش مصنوعی: بپرسد که چه کاری از مرگ بالاتر است، اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، چه باید بکنیم؟
چنین داد پاسخ کزین تیره خاک
اگر بگذری یافتی جان پاک
هوش مصنوعی: این گفتار به این معناست که اگر از این خاک تیره و دنیوی بگذری و فراتر روی، به روحی پاک و خالص دست خواهی یافت.
هرآنکس که در بیم و اندوه زیست
بران زندگی زار باید گریست
هوش مصنوعی: هر کسی که زندگی را با ترس و ناراحتی سپری کند، باید بر زندگی بی‌کیفیت خود بگرید.
بپرسد کزین دو گران‌تر کدام
کزوییم پر درد و ناشادکام
هوش مصنوعی: از او بپرسید که از ما دو نفر، کدام یک بیشتر در رنج و ناخوشی به سر می‌بریم.
چنین داد پاسخ که هم‌سنگ کوه
جز اندوه مشمر که گردد ستوه
هوش مصنوعی: در پاسخ چنین گفت که مانند سنگ کوه، غم و اندوه را حساب نکن، زیرا که این دردها باعث ضعف و ناامیدی می‌شوند.
چه بیمست اگر بیم اندوه نیست
به گیتی جز اندوه نستوه نیست
هوش مصنوعی: چه باکی دارد اگر ترس از اندوه وجود نداشته باشد، زیرا در این دنیا جز اندوه چیز دیگری وجود ندارد.
بپرسید کز ما که با گنج‌تر
چنین گفت کان کس که بی‌رنج‌تر
هوش مصنوعی: از ما پرسیدند که چرا این گونه سخن می‌گوییم، گفتیم آن کس که بدون زحمت و رنج زندگی می‌کند، بهتر از ماست.
بپرسید که او کدامست زشت
که از ارج دورست و دور از بهشت
هوش مصنوعی: از کسی پرسیدند که او کیست، زشتی که از ارزش و مقام خود دور است و بهشت را نیز در دسترس ندارد.
چنین داد پاسخ که زن‌را که شرم
نباشد به گیتی نه آواز نرم
هوش مصنوعی: پاسخی که او داد این بود که زنی که شرم ندارد، در دنیا صدایش نرم و ملایم نیست.
ز مردان بتر آنک نادان بود
همه زندگانی به زندان بود
هوش مصنوعی: کسی که نادان است، بدتر از مردانی است که به زندان افتاده‌اند، زیرا تمام زندگی او در حقیقت در یک زندان ذهنی به سر می‌برد.
بگرود به یزدان و تن پرگناه
بدی بر دل خویش کرده سیاه
هوش مصنوعی: به سوی خداوند برود و بدانید که بدنش پر از گناه است، زیرا بدی‌هایی که انجام داده بر دلش سایه افکنده و قلبش را تیره کرده است.
بپرسید مردم کدامست راست
که جان و خرد بر دل او گواست
هوش مصنوعی: از مردم پرسیدند حقیقت چیست که اگر کسی آن را داشته باشد، جان و عقل او بر دلش گواهی می‌دهد.
چنین گفت کانکو به سود و زیان
نگوید نبندد بدی را میان
هوش مصنوعی: هر کسی که تنها به سود و زیان فکر کند و از حرف زدن درباره نیکی و بدی خودداری کند، به صورت طبیعی نمی‌تواند بدی‌ها را متوقف کند.
بپرسید کزو خو چه نیکوترست
که آن بر سر مردمان افسر‌ست
هوش مصنوعی: از چه کسی بپرسید که چه چیزی بهتر است؟ چیزی که بر سر مردمان می‌درخشد و مانند تاج آنان است.
چنین داد پاسخ که چون بردبار
بود مرد نایدش افسون به کار
هوش مصنوعی: او به این شکل پاسخ داد که چون مردی صبور و بردبار است، هیچ جادو و افسون نمی‌تواند او را فریب دهد.
نه آن کز پی سودمندی کند
وگر نیز رای بلندی کند
هوش مصنوعی: این فرد نه به خاطر دستیابی به منافع و سود به دنبال هدفی می‌رود و نه حتی اگر از نظر فکری پیشرفته باشد، کار خاصی انجام می‌دهد.
چو رادی که پاداش رادی نجست
ببخشید و تاریکی از دل بشست
هوش مصنوعی: وقتی که با دلی راضی و خرسند، پاداشی نیافتی، به بخشش دست بزن و غم و تاریکی را از دل خود پاک کن.
سه دیگر چو کوشایی ایزدی
که از جان پاک آید و بخردی
هوش مصنوعی: شخصی که با تلاش و کوشش در پی کسب علم و دانش است، همچون ویژگی‌های الهی است که از جان پاک و فهم عمیق برخوردار است.
بپرسید در دل هراس از چه بیش
بدو گفت کز رنج و کردار خویش
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که چرا اینقدر نگران و بیمناک هستی؟ او پاسخ داد که نگران رنج و اعمال خودم هستم.
بپرسید بخشش کدامست به
که بخشنده گردد سرافراز و مه
هوش مصنوعی: از کسی سوال کردند که بخشش چیست و به چه کسی باید داده شود تا بخشنده درخشان و با عزت شود.
چنین داد پاسخ کز ارزانیان
مدارید باز ایچ سود و زیان
هوش مصنوعی: پاسخ اینگونه داد که از افرادی که بر روی ارزان بودن چیزها تأکید دارند، دوری کنید؛ چرا که هیچ سود و زیانی از این طریق به دست نخواهید آورد.
بپرسید موبد ز کار جهان
سخن برگشاد آشکار و نهان
هوش مصنوعی: موبد از اوضاع و حالات جهان سوال کرد و به طور روشن و واضح درباره‌ی مسائل آشکار و پنهان صحبت کرد.
که آیین کژ بینم و ناپسند
دگر گردش کار ناسودمند
هوش مصنوعی: من نظاره‌گر وضعیتی هستم که به نظرم نادرست و نامطلوب می‌آید و تغییر روند امور سودی برای من ندارد.
چنین داد پاسخ که زین چرخ پیر
اگر هست بادانش و یادگیر
هوش مصنوعی: پاسخی داد که اگر از این چرخ کهنه آگاهی و دانش داری، باید یاد بگیری.
بزرگست و داننده و برترست
که بر داوران جهان داورست
هوش مصنوعی: او از همه بزرگ‌تر و آگاه‌تر و بالاتر است، زیرا داوری برای تمام داوران جهان به شمار می‌رود.
بد آیین مشو دور باش از پسند
مبین ایچ ازو سود و ناسودمند
هوش مصنوعی: از رفتار بد دوری کن و به چیزهایی که پسندیده نیستند نزدیک نشو. زیرا از این نوع کارها نه سودی عایدت می‌شود و نه آن که به تو کمکی خواهد کرد.
بد و نیک از او دان کش انباز نیست
به کاریش فرجام و آغاز نیست
هوش مصنوعی: بد و نیک را از او بشناس زیرا که در کارش نه آغاز وجود دارد و نه پایان.
چو گوید بباش آنچ گوید بدست
همو بود تا بود و تا هست هست
هوش مصنوعی: هر چه که بگوید، همان را انجام بده؛ تا زمانی که وجود دارد و تا زمانی که هستی، همه چیز به همان شکل خواهد بود.
بپرسید کز درد بر کیست رنج
که تن چون سرایست و جان را سپنج
هوش مصنوعی: سوال کردند که درد و رنج از چه کسی است، گفت که بدن همچون یک خانه است و روح مانند میهمان در آن به سر می‌برد.
چنین داد پاسخ که این پوده پوست
بود رنجه چندانک مغز اندروست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که آنچه که به ظاهر دیده می‌شود (پوست، یا همان لایه بیرونی) ممکن است نشان‌دهنده‌ی ارزش و کیفیت واقعی نباشد. در واقع، مغز یا محتوا، دلیل اصلی ارزش‌گذاری است و باید درون را در نظر گرفت نه فقط ظاهر را.
چو پالود زو جان ندارد خرد
که بر خاک باشد چو جان بگذرد
هوش مصنوعی: انسانی که فاقد آگاهی و خرد است، پس از مرگ همچون خاک بی‌ارزش می‌شود. وقتی زندگی به پایان می‌رسد، دیگر زندگی و روحی در او وجود ندارد.
بپرسید موبد ز پرهیز و گفت
که آز و نیاز از که باید نهفت
هوش مصنوعی: موبد از پرهیز و دوری از گناه سؤال کرد، و پاسخ داد که باید بپرسیم از چه کسی باید خواسته‌ها و نیازهایمان را پنهان کنیم.
چنین داد پاسخ که آز و نیاز
سزد گر ندارد خردمند باز
هوش مصنوعی: پاسخش این بود که طلب و نیاز چیزی طبیعی است، اما اگر کسی عاقل باشد، نباید دوباره درخواست کند.
تو از آز باشی همیشه به رنج
که همواره سیری نیابی ز گنج
هوش مصنوعی: اگر همیشه بخواهی بیشتر از آنچه داری، به شدت در رنج خواهی بود؛ چراکه هرگز نمی‌توانی از گنجی که در دست داری، سیراب شوی.
بپرسید کز شهریاران که بیش
به هوش و به آیین و با رای و کیش
هوش مصنوعی: از میان پادشاهان، از کسی بپرسید که از همه باهوش‌تر، با فرهنگ‌تر و با سیاست‌تر است.
چنین داد پاسخ که آن پادشا
که باشد پرستنده و پارسا
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که پادشا کسی است که پرستنده و پارسا باشد.
ز دادار دارنده دارد سپاس
نباشد کس از رنج او در هراس
هوش مصنوعی: از خالق و آفریننده باید سپاسگزاری کرد، چرا که هیچ‌کس از درد و رنج او نمی‌ترسد.
پرامید دارد دل نیک‌مرد
دل بدکنش را پر از بیم و درد
هوش مصنوعی: دل نیکوکار پر از امید است، ولی دل کسی که بدی کند، پر از ترس و ناراحتی است.
سپه را بیاراید از گنج خویش
سوی بدسگال افگند رنج خویش
هوش مصنوعی: سپه، به دلیل ثروت و گنج خود، زحمت و ناراحتی خود را به سوی دشمنان خود می‌فرستد.
سخن پرسد از بخردان جهان
بد و نیک دارد ز دشمن نهان
هوش مصنوعی: سخن از دانایان جهان بپرس، چون آنها می‌دانند که چه چیزی خوب است و چه چیزی بد، و اطلاعاتی درباره دشمنان را نیز به‌صورت پنهانی در اختیار تو می‌گذارند.
بپرسید کار پرستش به چیست
به نیکی یزدان گراینده کیست
هوش مصنوعی: از کسی بپرسیدند که کار عبادت چیست و اینکه چه کسی به نیکی و پرستش خداوند می‌پردازد.
چنین داد پاسخ که تاریک‌خوی
روان اندر آرد به باریک موی
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که در دل شاد و روشن انسان، نگرانی‌ها و غم‌ها به اندازه‌ای باریک و ناچیزند که مانند موی نازک می‌مانند.
نخست آنک داند که هست و یکی‌ست
ترا زین نشان رهنمای اندکی‌ست
هوش مصنوعی: اول کسی که بداند تو چه هستی و یک وجود داری، کمکی است برای تو تا به راه درست هدایت شوی.
ازو دارد از کار نیکی سپاس
بدو باشد ایمن و زو در هراس
هوش مصنوعی: از او باید به خاطر کارهای نیک سپاسگزاری کرد و در نزد او احساس امنیت داشته باشیم، ولی از او نباید ترسید.
هراس تو آنگه که جویی گزند
وزو ایمنی چون بود سودمند
هوش مصنوعی: ترس تو در زمانی است که خطر را احساس کنی و اگر از آن دور شده باشی، دیگر چه فایده‌ای دارد؟
وگر نیک‌دل باشی و راه‌جوی
بود نزد هر کس تو را آبروی
هوش مصنوعی: اگر دل پاک و نیکوکاری داشته باشی و در جستجوی راه درست باشی، در نظر هر کسی اعتبار و احترام ویژه‌ای خواهی داشت.
وگر بدکنش باشی و بد تنه
به دوزخ فرستاده باشی بنه
هوش مصنوعی: اگر بدیم شکلی داشته باشی و با رفتارهای ناپسند به دیگران آسیب برسانی، باید خودت را آماده عواقب آن بگذاری.
مباش ایچ گستاخ با این جهان
که او راز خویش از تو دارد نهان
هوش مصنوعی: با این دنیا بی‌احترامی نکن، زیرا این دنیا رازهای خود را از تو پوشیده نگه‌داشته است.
گراینده باشی به کردار دین
بداری بدین روزگار گزین
هوش مصنوعی: اگر به دنبال راه و روش درستی هستی، در عمل به دین پایبند باش و در این زمان، انتخاب‌های درست و شایسته‌ای داشته باش.
خرد را کنی با دل آموزگار
بکوشی که نفریبدت روزگار
هوش مصنوعی: اگر عقل و خرد را با دل و احساس آموزش دهی، تلاش کن که او تو را فریب ندهد.
همان نیز یاد گنهکار مرد
نباشی به بازار ننگ و نبرد
هوش مصنوعی: شخص گنهکار هرگز نباید در جامعه به عنوان فردی نیکوکار شناخته شود و نباید در موقعیت‌هایی برود که در معرض قضاوت قرار گیرد.
غم آن جهان از پی این جهان
نباید که داری به دل در نهان
هوش مصنوعی: نباید در دل خود غم آن جهان را، که پس از این جهان وجود دارد، پنهان کنی.
نشستنت همواره با بخردان
گراینده رامش جاودان
هوش مصنوعی: نشستن تو همیشه در کنار افراد باهوش باعث ایجاد آرامش همیشگی خواهد شد.
گراینده بادی به فرهنگ و رای
به یزدان خرد بایدت رهنمای
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به سوی فرهنگ و دانش حرکت کنی، باید از خداوند خرد و اندیشه راهنمایی بگیری.
از اندازه بر نگذرانی سخن
که تو نو به کاری گیتی کهن
هوش مصنوعی: سخن را از حد خود فراتر نبر، زیرا تو هنوز در آغاز راهی در جهانی کهن و پربار هستی.
نگرداندت رامش و رود مست
نباشدت با مردم بد نشست
هوش مصنوعی: از لذت‌ها و خوشی‌ها غافل نشو و با انسان‌های ناپسند نشست و برخاست نکن.
بپیچی دل از هرچ نابودنی‌ست
ببخشای آن را که بخشودنی‌ست
هوش مصنوعی: دل را از هر چیز از بین رونده دور کن و به چشم‌پوشی از آن چیزی که قابل بخشش است بپرداز.
نداری دریغ آنچه داری ز دوست
اگر دیده خواهد اگر مغز و پوست
هوش مصنوعی: اگر چیزی از دوست داشته باشی و او را از دست بدهی، هیچ چیز دیگری نمی‌تواند جای آن را پر کند. هرچند که ممکن است ظاهری باشی یا فقط در پوست بمانی، ولی عمق آن ارتباط و احساسات واقعی اهمیت بیشتری دارد.
اگر دوست با دوست گیرد شمار
نباید که باشد میانجی به کار
هوش مصنوعی: اگر دو دوست با هم ارتباط برقرار کنند، نیازی به واسطه یا میانجی نیست.
چو با مرد بدخواه باشد نشست
چنان کن که نگشاید او بر تو دست
هوش مصنوعی: اگر با فردی بدخواه و دشمن نشسته‌ای، باید طوری رفتار کنی که او نتواند به تو آسیب بزند.
چو جوید کسی راه بایستگی
هنر باید و شرم و شایستگی
هوش مصنوعی: هرگاه کسی به دنبال راه و روشی مناسب باشد، باید دارای مهارت، حیا و شایستگی باشد.
نباید زبان از هنر چیره‌تر
دروغ از هنر نشمرد دادگر
هوش مصنوعی: زبان نباید توانایی هنری بیشتر از خود هنر داشته باشد و نباید دروغ را بر هنر برتری داد.
نداند کسی را بزرگی به چیز
نه خواری به ناچیز دارد بنیز
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌داند که بزرگی و عظمت از کجا می‌آید و نشأت می‌گیرد، همان‌طور که کسی نمی‌تواند به سادگی به چیزهایی که پایین و بی‌ارزش هستند، توجه کند.
اگر بدگمانی گشاید زبان
تو تندی مکن هیچ با بدگمان
هوش مصنوعی: اگر بدگمان هستی، بهتر است زبانت را تند نکن و با او تندخو نباش.
ازان پس چو سستی گمانی برد
وز اندازه گفتار او بگذرد
هوش مصنوعی: از آن moment به بعد، اگر کمی در افکار خود سست شویم و از گفتار او فراتر برویم، دچار اشتباه خواهیم شد.
تو پاسخ مر او را به اندازه گوی
سخن‌های چرب آور و تازه گوی
هوش مصنوعی: تو به او پاسخ بده به اندازه‌ای که نیاز دارد، و سخنانی شیرین و تازه بیان کن.
به آزرم اگر بفگنی سوی خویش
پشیمانی آید به فرجام پیش
هوش مصنوعی: اگر به سمت خودت کسی را با بی احترامی بفرستی، در نهایت خودت دچار پشیمانی خواهی شد.
چو بیکار باشی مشو رامشی
نه کارست بیکاری ار باهشی
هوش مصنوعی: اگر بیکار هستی، خود را تسلیم نکن؛ چرا که این بیکاری کار خوبی نیست اگر با فکر و اندیشه نباشد.
ز هرکار کردن تو را ننگ نیست
اگر چند با بوی و با رنگ نیست
هوش مصنوعی: در هر کاری که انجام می‌دهی، اگرچه احساس ننگی وجود ندارد، اما ممکن است بوی خوش و رنگ زیبا نداشته باشد.
به نیکی به هر کار کوشا بود
همیشه به دانش نیوشا بود
هوش مصنوعی: همیشه در انجام کارها از خود کوششی نشان بده و به دانش و آگاهی توجه کن.
به کاری نیازد که فرجام اوی
پشیمانی و تندی آرد به روی
هوش مصنوعی: برای انجام کاری که نتیجه‌اش پشیمانی و ناراحتی برای تو باشد، نیازی نیست.
ببخشاید از درد بر مستمند
نیارد دلش سوی درد و گزند
هوش مصنوعی: کسی که درد و رنج دیگران را می بیند، دلش نمی خواهد که آنها هم به سختی و آسیب بیفتند.
خردمند کو دل کند بردبار
نباشد به چشم جهاندار خوار
هوش مصنوعی: انسان خردمند و زیرک هرگز نمی‌تواند به راحتی دل بکند و از چیزهایی که دوست دارد جدا شود. فردی که صبور و بردبار است، در نظر کسانی که بر دنیا تسلط دارند، ناچیز و بی‌ارزش به نظر نمی‌رسد.
بداند که چندست با او هنر
به اندازه یابد ز هر کار بر
هوش مصنوعی: بداند که چه مقدار از هنر و توانایی در هر کاری، او به دست خواهد آورد.
گر افزون ازان دوست بستایدش
بلندی و کژی بیفزایدش
هوش مصنوعی: اگر دوست او را بیش از این ستایش کند، تنها به عیوب و مشکلات او افزوده خواهد شد.
همان مرد ایزد ندارد به رنج
وگر چند گردد پراگنده گنج
هوش مصنوعی: انسانی که متکبر است، حتی اگر در زندگی‌اش با سختی‌ها مواجه شود و ثروت‌هایش را هم از دست بدهد، همچنان ارزش و مقامش را حفظ نمی‌کند.
پرستش کند پیشه و راستی
بپیچد ز بی‌راهی و کاستی
هوش مصنوعی: انسان باید به پرستش و عبادت بپردازد و از دروغ و کاستی دوری کند تا در مسیر درست زندگی کند.
برین برگ واین شاخها آخت دست
هنرمند دینی و یزدان‌پرست
هوش مصنوعی: این برگ‌ها و این شاخه‌ها با دست یک هنرمند الهی و پارسا شکل گرفته‌اند.
همانست رای و همینست راه
به یزدان گرای و به یزدان پناه
هوش مصنوعی: به همان راهی برو که عقیده‌ات می‌گوید و به خداوند روی بیاور و در پناه او قرار بگیر.
اگر دادگر باشدی شهریار
ازو ماند اندر جهان یادگار
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی دادگر و عادل باشد، نام نیکی از او در دنیا باقی می‌ماند.
چنان هم که از داد نوشین‌روان
کجا خاک شد نام ماندش جوان
هوش مصنوعی: همچنان که از شادابی و دل‌نوازی او یادهایی باقی مانده است، نامش مانند جوانی در یادها ماندگار گشته، حتی اگر وجودش از میان رفته باشد.

حاشیه ها

1395/11/11 08:02
Jafar Jafarzadeh

درود
"سزاوار تخت است..."
چیده شده است:
"سزوار تخت است ..."

1395/11/11 08:02
Jafar Jafarzadeh

"بپرسید دانش که را سودمند"
چیده شده :
"برسید دانش ..."

1397/06/12 12:09
حکیم ابیانه

«بپرسید کزما که با گنج‌تر
چنین گفت کام کس که بی‌رنجتر»
بنظر میرسد در مصرع دوم این بیت " کام " درست نیست و باید بجای آن کلمه " آن " باشد و به این شکل :
بپرسید کز ما که با گنج‌تر
چنین گفت؛ آن کس که بی‌رنجتر