بخش ۹ - داستان دقیقی شاعر
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
بخش ۹ - داستان دقیقی شاعر به خوانش فرید حامد
بخش ۹ - داستان دقیقی شاعر به خوانش سهراب سیفی
بخش ۹ - داستان دقیقی شاعر به خوانش فرشید ربانی
بخش ۹ - داستان دقیقی شاعر به خوانش عندلیب
داستان دقیقی شاعر به خوانش فرهاد بشیریان
بخش ۹ - داستان دقیقی شاعر به خوانش حمیدرضا محمدی
حاشیه ها
لطفآ مصراع اول از بیت آخر را مطابقه دهید به نظر به لحاظ وزنی مغلق می آید.
سپاسگذارم
سخن گفتنش خوب و طبعش روان
تغییر از خودم است !
بیت آخر نمیتواند فردوسی باشد و ضمنا غیر منطقی است(بیت ششم را ملاحظه فرمائید)
اساسا این بیت اضافی است
بیت یکم چو بگردد چن
بیت دوم مصرع اول بدین بگردد برین
بیت سوم مصرع دوم گفتنی صحیح است
بیت پنجم مصرع دوم : همه ساله با بد به پیگار بود
بیت هفتم مصرع دوم : نبود از جهان دلش یکروز شاد
بیت ششم و هفتم جایشان تغییر داده شود
بیت دهم وجود خارجی ندارد و الحاقی است
تمامی نکاتی که این بنده مینویسم با تصحیح دکتر جلال خالقی مطلق مقایسه گردیده که بزرگترین تصحیح بر شاهنامه را ایشان انجام داده اند
تا آنجا که به یاد دارم بیت آخر، مصرع اوّل در شاهنامهء چاپ مسکو به این شکل آمده: "خدایا! ببخشا گناهِ وِرا"
بیت آخر به گمانم الحاقی است و گر نباشد صورت درست همان است که ناشناس می فرماید:
خدایا ببخشا گناه ورا .....و اما اگر آنگونه که کارن نوشته است، ابیات یادشده در شاهنامه روایت خالقی چنین نادرست و درهم آمده است باید اشتباه چاپی بوده باشد ور نه .........
شرم بر شما ومدیر سایت گنجور شاهنامه را دارید از بین می برید شما بگویید که منع مورد استفاده چیست شما که همه ی اشعار فردوسی عزیز را عربی کردید . شرم بر شما. درود بر فروسی بزرگ
بنده اصلا نمی توانم بیت اخر را بخوانم !
مگر اینکه afv را afoo بخوانم !!
elahi afoo kon gonahe vera
که این هم بسی خنده دار و سخیف است .
از فردوسی بزرگ بس دور است .
این از شاهنامه نیست . عفو همینگونه afoo که در این سروده است درست است سره ان همینست ما ایرانیان سپس انرا بگونه امروزی کردیم هنوز هم عربها عفو را afoo و هجو را نیز hajoo گویند
درود
الهی عفو کن گناه ورا
بیفزای در حشر جاه ورا
این سخن از زبان حکیم توس نیست
من تا به حال چنین شنیده بودم
الهی ببخشا گناه ورا
که مصراع دوم نیز به نظر نمیرسد از حکیم باشد
بیفزای در حشر جاه ورا
زیرا در همه ی شاهنامه من نظیر این عقیده را از استاد توس ندیده ام
باید که شاهنامه شناسان نظر بدهند
با احترام
مرسده
ببخشید تصحیح می کنم
خدایا ببخشا گناه ورا
گناه فارسی به عربی به صورت جُناه در آمده است
مرسده
الهی عفو کن گناه ورا / بیفزای در حشر جاه ورا
کاملا صحیح است...
بعضی از محققین برآنند که فردوسی طوسی در شاهنامه ، پارسی نغز و زبان ناب به کار برده است ولی خواهیم دید که در این حماسۀ بزرگ نه نتها کلمات تازی بلکه هندی ، یونانی و حتی چینی هم به کار رفته است. فقط چند واژۀ هندی الاصل را مورد بررسی قرار می دهم :
-باب
یک از دیگر اِستاد آنگاه دور
پُر از درد باب و پر از رنج پور
واژۀ «باب» تاکنون در هند به صورت «باپ» به معنی پدر به کار می رود و چون قدما در نقطه گذاری زیاد دقت نمی کردند بنابراین گمان می رود فردوسی واژه هایی را که به بای فارسی (پ) به کار برده بود خطاطان آنها را به بای موحده (ب) نوشته اند.
-گاومیش
نگاری نگارید بر خاک پیش
همیدون به سان سر گاومیش
تلفظ این واژه به زبان سانسکریت مهش است و آن را با کلمۀ گاو به کار نمی برند و در بعضی لهجه های زبان پنجابی تاکنون این واژه مش خوانده می شود ، ظاهرا این واژه از زبان پنجابی به فارسی دری راه یافته است و این کلمه برای گوسفند ماده به کار نرفته ، چه در زبان سانسکریت این حیوان را میش می گویند چنانکه فردوسی هم گفته :
به دام آیدش ناسگالیده میش
پلنگ از پس پشت و روباه پیش
-سنجد
ز دیوان به پیشش سر سنجه بود
که جان و دلش زان سخن رنجه بود
در شاهنامه اسم یکی از دیوها سنجه آمده است ، این کلمه هنوز به همین صورت در زبان هندی به کار می رود و به عنوان اسم افراد نیز رواج کامل دارد (مثل سنجی گاندی).
-خنجر هندوان-هندی درای
علاوه بر این فردوسی بعضی کلمات هندی را هم به فارسی ترجمه کرده است ، میان آنها یکی خنجر هندوان است و دیگری هندی درای:
چه از جوشن و ترک و برگستوان
چه کوپال و چه خنجر هندوان
منظور فردوسی از خنجر هندوان همان کتار است که نوعی از کارد (خنجر) می باشد که چون به شکل میوۀ تمرهندی است به همین نام (کتار) شهرت یافته است.
«هندی درای» به معنای زنگ و ناقوس به کار رفته است. هندوها در معابد خود از دو نوع زنگ استفاده می کنند ، یکی مثل لالۀ واژگون است که در وسط سنگی نصب کرده و موقع نیایش آن را می نوازند و دومین مانند صفحۀ گرد (دیسک) و وقتی آن را با چوب می کوبند همان موقع در شنکهه نیز می دمند. فردوسی این واژه را چندین جا به کار برده است :
خروشیدن کوس با کره نای
همان زنگ زرین و هندی درای
در اینجا منظور از زنگ زرین همان نوع اول زنگ است که طبعا چون صنعت فلز از قدیم الایام در ایران و هند رواج داشته مورد استفاده بوده است و هندی درای نیز همان صفحۀ مدور بوده است.
بمنّه و کرمه
مجتبی خراسانی
خسته نباشی
جناب خراسانی،
تنها به دلیل چند واژهی مشکوک و یا مشترک که سرکار آورده اید نباید و نمی توانیم این بیت بی هویت را از حکیم توس بدانیم.
این آقای خراسانی عجب در سفسطه و سر هم بافی ید طولایی دارد
کل شاهنامه را که سعی در زنده نگاهداشت زبان پارسی دارد نمیبیند ولی یک بیت الحاقی که هر کودک دبستانی میفهمد که از فردوسی نیست را با زور مغلطه میخواهد به خورد مردم بدهد
این بیت آخری میتواند نباشد و هیچ ربطی هم به ابیات قبلی نداشته باشد
آستاد طوس اگر میخواست چنین دعایی بکند همانطور که خانم مرسده اشاره کردند می فرمود
خدایا ببخشا گناه ورا
که بسیار به طبع و سخن استاد توس نزدیکتر میبود.
آقای خراسانی ما شمارا به بندگی اعراب و سرسپردگی قاتلان کسروی بزرگ میشناسیم
از شما توقع بیش ازین نیست.
لیام
در عجبم از اینهمه مدعیان فضل که گاه نمیتوانند سادهترین واژگان را تلفظ کنند و بجای بررسی و پژوهش، بیدرنگ بر منبر وعض آمده و بی هیچ دانشی افاضه فضل میکنند.
در مورد بیت آخر مشخص است که تناسبی با دیگر ابیات ندارد و به احتمال بسیار زیاد الحاقی است اما از آنجا که گواهی مستدل وجود ندارد و چون در برخی نسخ آمده شرطست که اینجا نیز بیاید. کم نیستند ابیات فردوسی که واژگان عربی در آنها به وفور آمده، البته با این درجه از آگاهی برخی از اساتید حاضر بعید میدانم ایشان بیش از ده برگ از شاهنامه را مطالعه کرده و از وجود چنین ابیاتی آگاه باشند.
در مورد واژه «عفو» هم برای تمامی کم سوادان عینا متن لغتنامه دهخدا را میآورم:
گاه در تداول برخی از شاعران فارسی زبان این کلمه بضم دوم (بر وزن سَبو) آمده است و هنوز در خراسان چنین تلفظ می شود
خندان بدویدند و گلوشان ببریدند
بیهیچ عفو جستن، بیهیچ ستغفار
(فرهنگ فارسی معین از دیوان بهار)
و صاحب آنندراج چنین آورده است: فارسیان به ضم فا و تخفیف واو نیز استعمال کرده اند. ناصرخسرو در خاتمه ٌ روشنائی نامه گوید:
اگر سهوی بود در وی عفو کن
دریده پرده ٌ کارم رفو کن
و این نوعی از تفریس است . شیخ شیراز در باب چهارم بوستان در حکایت «شنیدستم از راویان کلام» گوید:
عفو کردم از وی عملهای زشت
بفضل خودم آورم در بهشت
این afoo عربی است انگونه که همه ایرانیان میگویند ایرانی شده است وگرنه عربها afoo میگویند.
خداوند هر دویشان را بیامرزد! الحق که شاعرانی بس توانمند بودند!
با عرض سلام، به نظر بنده حقیر، کاربرد کلماتی که ریشه عربی دارند نمی تواند دلیلی بر این ادعا باشد که بیت آخر از حکیم فردوسی نیست. این ادعا را اساس افرادی مطرح می کنند که اصرار دارند در کلام محاوره ای امروز هم کلمات زیبایی که از ریشه عربی بوده و به گوش فارسی زبانان کاملا طبیعی هستن را حذف کنند. این دیدگاه ناشی از یک سوء تفاهم بزرگ است. به عقیده بنده حقیر، حکیم فردوسی هیچ پدر کشتگی با کلمات عربی نداشته. لیکن شاهنامه سراسر داستانهایی است که زمان آنها در ایران باستان و قبل از ظهور و گسترش اسلام و لسان عربی بوده است. این از نکات بسیار زیبا و عظمت شاهنامه فردوسی است که روایت خود را با زبانی بیان می کند که با زمان وقوع قصه ها تطابق دارد. درست همانطور که امروز اگر کسی داستانی یا نمایشنامه ای بنویسد که زمان وقوع آن دویست سال پیش یا قدیم تر بوده، استفاده از زبان و کلمات و اصطلاحات متداول امروز قطعا آسیب جدی به اعتبار چنین اثری وارد می کند. مثلا تصور بفرمایید داستانی درباره دوران قاجار بنویسیم و در آن از چنین ادبیاتی استفاده کنیم:
"یه روز مشیر الملک داشت واسه خودش تو خیابونا گلگشت میزد، بهو چشش افتاد به یه داف اسمی. به درشکه چیش گف بزن بقل یه دقیقه میخوام برم تو فاز این دافه..."
ملاجظه می فرمایید که زبان و شیوه بیان بکار رفته حس زمان قاجار را منتقل نمی کند. بنابراین استفاده از زبان و انتخاب دقیق کلمات یکی از جنبه های عظمت هنری شاهنامه فردوسی است.
به همین ترتیب، همانطور که استفاده از کلمات جدیدتر به فرم و ساختار هنری شاهنامه آسیب جدی وارد می کرد، استفاده از کلمات باستانی در محاورات امروزی هم اشتباه و حتی مضحک است. تصور بفرمایید اگر کسی امروز در انگلستان یا آمریکا یا استرالیا یا کانادا با زبانی که فی المثل شکسپیر بزرگ بکار می برده صحبت کند، نه تنها به سختی می تواند با مردم کوچه و خیابان در آن بلادات ارتباط برقرار کند، بلکه محتملا مورد تمسخر و تعجب انگلیسی زبانان امروز هم خواهد شد. فارسی هم از این قاعده مستثنی نیست.
بسیار ناپخته ، سست و بی ربط
بجای /الهی عفو کن گناه ورا/ وزن شعر شکسته میشود و صحیح آن
خدایا ببخشا گناه ورا
داشتم به خود می باوراندم که گنجور حاشیه نویسانی اندیشه ورز و فرهیخته دارد عموما .و اینکه شاید نام بلند فردوسی ارجمند بر انگیزنده احسلس تعلق و میراث داری از ژرفای فرهنگ انسانی آن راد مرد به رعایت زبانی فاخر و ادب و روا داری در خور اوست.
این قیل و قال گاه بیمعنا بر سر عفوو و بخشایش و کاه جهت دار مثلن ایدولوژیک نابخردانه عربی و فارسی و هکذا از این ساده انگاری زودباورانه رویایی زابرایم کرد و یادم انداخت که در چه
روزگار غریبی نفس میکشیم.
و به طنز باخود گفتوگو بی
بار الها دادار جهان آفرین خامه عفوو بر کل اثم
بخشایش طلبان و ببخشا کناه کبیره عفوو خواهان برای مرحوم مغفور فردوسی و به بادافره نگیر عربی سرایی اش را ایدون باد آمین یا رب العالمین
و از زبان آن مرحوم
تو ای افریینده ماه و شید؟ ( ماء و شیر)
ببادافره این گناهم مگیر یا نگیر برای آنان که اینطورمی بیشتر دوس دارن
هرکسی در گمان !خود شد یار من
با امید بخشایش از سوی شماری
و عفوو غفران من جانب بعضکم
برای خودم و للفر دوسی الطوسی
خودت فهمیدی چی میگی؟
ظاهرا به زبان خاصی نوشته
سلام
الهی عفو کن گناه ورا ***بیفزای در حشر جاه ورا
به نظرم هم خوانی نداره و بعد ها افزوده شده
جوانیش را خوی بد یار بود
ابا بد همیشه به پیکار بود
ممکن است یکی از دوستان مرا روشن بکند؟ در مصرع اول استاد دقیقی را برای خوی بدش نکوهش میکند. منظور از مصرع دوم چیست؟ دقیقی همیشه با بد مبارزه میکرد (تحسین؟)
مصرع اول نکوهش است و مصرع دوم تحسین؟ یا من بد متوجه شدم؟
با درود، گمانم منظور سراینده مبارزه دایم شخصیت نیک «دقیقی» با خوی بد خودش باشد. شخصیت و رفتار در ارتباط متقابل هستند ولی یک چیز نیستند.
اشاره دارد به سعی دقیقی شاعر برای به نظم در آوردن شاهنامه منثور که بقول فردوسی بعلت یک خوی بدی که داشت ( غلامبارگی = سکس با غلامان و پسران ) توسط یکی از غلامان که قصد گاییدنش را داشت در جوانی کشته شد و کار به نظم کشیدن حماسه ملی ایرانیان نیمه کاره ماند.
سلام دوست عزیز . هر چند که معنا و مفهوم کلام شما درست است ولی جای بعضی کلمات و عبارات در اینجا نیست. گنجور را به فرهیختگانش می شناسیم. من هم عقیده دارم که با دید ناسیونالیستی و پر از خشم به زبان و فرهنگ عربی نگاه نکنیم. در هر حال فردوسی مسلمان بوده و جزء ارادتمندان به اهل بیت و به خصوص حضرت علی علیه السلام. عفو بر وزن رفو آمده و یکی از دوستان هم در چند نمونه شعر به آن اشاره کردند. مینوی خرد حفاظ ما باد
سخن شما ناراست و نارواست من خود هزاران سروده عربی از مهلهل و جساس بن مره بن شیبانی و خواهرش جلیله و برادرش همان و زن برادرش ضباعه بنت ربیعه و و شوهر خواهر جساس و برادر مهلهل کلیب بن ربیعه و بسوس بنت منقذ التمیمی خاله جساس و سعد بن مالک عموزاده مرة بن ذهل شیبانی پدر جساس و پدر بزرگ مرقش الاکبر و الزهراء بنت ربیعه خواهرشوهر جلیله خواهر کلیب و ام اغر خواهر شوهر دیگرش و ضباعه خواهر شوهر دیگرش که زن برادرش همام بن مرة نیز بود و از عمرو بن کلثوم عتابی نوه دختری مهلهل و دگر سخنوران عرب ازبرم اینها را شمردم تا بدانی که دانش من به چه اندازه است و با این همه باورم اینست که باید پارسی را پاک سخن گفت و این دشمنی با عرب یا زبان عربی نیست
1.سخن گفتنی خوب و طبعی روان
۲.ز گشتاسب و ارجاسب متی هزار
بگفتو سرآمد برو روزگار
جوانیش را خوی بد یار بود
همه ساله با بد به پیکار بود
برو تاختن کرد ناگاه مرگ
نهادش بسر بر یکی تره ترک
یکایک ازو بخت برگشته شد
به دست یکی بند برکشته شد
بدان خوی بد جان شیرین بداد
نبود از جهان دلش یک روز شاد
برفت او و این نامه ناگفته ماند
چنان بخت بیدار او خفته ماند
بیامرز یا رب گناه ورا
بفردوس بگشای راه ورا
دل روشن من چو برگشت ز او
سوی تخت جهان کرد روی
بیتی هزار جای متی هزار
چو از دفتر این داستانها بسی
همی خواند خواننده بر هر کسی
جهان دل نهاده بدین داستان
همان بخردان نیز و هم راستان
جوانی بیامد گشاده زبان
سخن گفتن خوب و روشن روان
بپیوندم این نامه را گفت من
از او شادمان شد دل انجمن
جوانیش را خوی بد یار بود
ابا بد همیشه به پیکار بود
بر او تاختن کرد ناگاه مرگ
نهادش به سر بر یکی تیره ترگ
بدان خوی بد جان شیرین بداد
نبد از جوانیش یک روز شاد
یکایک از او بخت برگشته شد
به دست یکی بنده بر کشته شد
برفت او و این نامه ناگفته ماند
چنان بخت بیدار او خفته ماند
درود دوستان. میبینم که روی بیت آخر گفتگو زیاده. من خود منابعی که زیر همین صفحه اومده رو نگاه کردم. از چهار کتاب فقط یکی از اون ها این بیت رو داره. من هم فکر نمیکنم این بیت از شاهنامه باشه.
این ابیات از فردوسی تصویری از سرنوشت انسانی با استعداد اما دچار خوی بد را ترسیم میکنند. در ادامه به تفسیر و معنای هر بیت میپردازیم:
چو از دفتر این داستانها بسی
همی خواند خواننده بر هر کسی
هنگامی که از این کتاب یا دفتر، داستانهای بسیاری
کسی که داستانگو است، برای دیگران میخواند.
جهان دل نهاده بدین داستان
همان بخردان نیز و هم راستان
همه مردم، چه خردمندان و چه نیکوکاران،
به این داستان توجه و علاقهمندی خاصی نشان میدادند.
جوانی بیامد گشاده زبان
سخن گفتن خوب و طبع روان
جوانی با زبانی فصیح و پرتوان آمد
که در گفتار مهارت داشت و طبع روانی در سرودن شعر داشت.
به شعر آرم این نامه را گفت من
از او شادمان شد دل انجمن
آن جوان گفت: “من این نامه (داستان) را به شعر خواهم سرود”،
و این سخن باعث شادی دل حاضران در مجلس شد.
جوانیش را خوی بد یار بود
ابا بد همیشه به پیکار بود
اما آن جوان خوی بدی داشت که همواره با او همراه بود،
و همیشه با بدی و نادرستی در کشمکش و ستیز بود.
بر او تاختن کرد ناگاه مرگ
نهادش به سر بر یکی تیره ترگ
ناگهان مرگ به او حمله کرد،
و کلاهخودی سیاه و تاریک (نماد مرگ) بر سر او گذاشت.
بدان خوی بد جان شیرین بداد
نبد از جوانیش یک روز شاد
به خاطر همان خوی بد، جان شیرینش را از دست داد،
و در طول جوانیاش حتی یک روز خوش نداشت.
یکایک از او بخت برگشته شد
به دست یکی بنده بر کشته شد
کمکم بخت و اقبال از او روی برگرداند،
و در نهایت به دست یک بنده (شخص بیاهمیت) کشته شد.
برفت او و این نامه ناگفته ماند
چنان بخت بیدار او خفته ماند
او از دنیا رفت و این نامه (داستان) ناتمام باقی ماند،
و بخت بیدار او نیز به خواب رفت و خاموش شد.
الهی عفو کن گناه ورا
بیفزای در حشر جاه ورا
خدایا، گناه او را ببخش،
و در روز قیامت جایگاه و مقام او را افزایش بده.
توضیح کلی:
این شعر داستان جوانی است که با وجود توانایی و استعداد فراوان در سخنوری و شعر، به دلیل خوی بد و رفتارهای ناپسند به سرانجامی تلخ دچار میشود. جوانی که میتوانست با استعداد خود درخشان شود، به دلیل دشمنی با نیکی و همراهی با بدی، زندگی خود را از دست میدهد. او بدون آنکه از زندگیاش لذت ببرد یا موفقیتی کسب کند، به مرگ ناگهانی دچار میشود. پایانبندی شعر با درخواست مغفرت و رحمت الهی همراه است، که نشان از اعتقاد به بخشایش خداوند و طلب آمرزش برای جوان دارد.