بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر به خوانش فرید حامد
بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر به خوانش فرشید ربانی
بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر به خوانش عندلیب
بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر به خوانش حمیدرضا محمدی
حاشیه ها
در اینکه فردوسی شیعه بوده یا حد اقل تمایلات قوی شیعیگری داشته شکی نیست اما استاد شادروان دکتر سید جعفر شهیدی در مقاله ای که در خصوص عقیده و مذهب فردوسی نوشته، براین عقیده است که فردوسی بر مذهی شیعه زیدیه بوده نه دوازده امامی یا رافضی اما سؤال من این است که شیعه یا سنی بودن فردوسی چه مشکلی از شعر و ادب ایران را حل میکند؟ آیا در جایگاه هنر و ادب مقام مولانا را باید کمتر از فردوسی بدانیم با اینکه صد در صد میدانیم که وی سنی بوده است. بهتر نیست در قضاوت هنر و شناخت شخصیت افراد این گزینه را با احتیاط بیشتری عمده کنیم.
سرکارخانم یا جناب آقای فاضل
متاسفانه بیشترین مشکل جامعه ما،طرز فکر امثال شما است. اجازه بدهید همه سخن بگویند و شما نیز با استدلال منطقی،نظر خود را بفرمایید و نتیجه گیری را به عهده سایر خوانندگان بگذارید. از کلیه دوستانی که بدون توهین به مقام کسی و تنها با عقل و منطق و استدلال نظر خود را بیان می کنند کمال سپاس را دارم
با سلام
اولا که در مسلمان بودن حکیم توس شکی نیست
در مورد شیعه بودن هم احتمال زیاد از شیعیان بوده اند
و اینکه این اشعار مال فردوسی نیست
آخه اگه می تونستن ادای فردوسی را دربیارن
الان 2 نفر هم سبک مثنوی های فردوسی داشتیم
دکتر جعفری لنگرودی در
کتاب (راز بقای ایران در سخن فردوسی) معتقد است که فردوسی شیعه مذهب نیست اما
اعتقاد مفرط به اهل بیت دارد.
[ روزنامه اعتماد 26/2/85]
و نیز محمد علی
اسلامی ندوش در کتاب “چهار سخنگوی وجدان ایران” مینویسد: درباره مذهب فردوسی بحث
زیادی صورت گرفته است او را منسوب به شیعه دوازده امامی، زیدی و سرانجام هفت امامی
دانستهاند که هیچ یک دلیل متقنی به همراه ندارد. این بحث نشأت گرفته از ابیات
آغازین شاهنامه است که به نظر میرسد که در آنها دست برد زیادی راه یافته است از
مجموعه شاهنامه چنین برمیآید که فردوسی برفراز فرقهها حرکت میکرده. [چهار سخنگوی
وجدان ایران – محمد علی اسلام ندوش]
اما در مورد اشعاری که فردوسی در وصف سیدنا
علی کرم الله وجهه سروده است باید گفت: سرودن این اشعار هم دلیلی دیگر برسنی مذهب
بودن فردوسی است. زیرا اهلسنت و الجماعة محبت آل رسول را از واجبات میشمارند و تا
به حال هیچ سنی مذهبی دیده به جهان نگشوده مگر اینکه محبت آل و اصحاب رسول گرامی
اسلام در خون و گوشت او عجین بوده است.
امام ادریس شافعی رحمه الله که یکی از
ائمه چهارگانه اهلسنت درمورد محبت اهلبیت چنین میسراید:
یا اهل بیت رسول الله
حبکم فرض من الله فی القرآن أنزله
کفاکم من عظیم القدر أنکم من
لم یصل علیکم لا صلوة له
[دیوان امام شافعی]
و نیز شاعرانی همچون مولانا،
سعدی و … که در سنی بودن آنها هیچ تردیدی نیست اشعار زیادی در وصف اهلبیت
سرودهاند:
مولانا جلال الدین رومی میسراید:
از علی آموز اخلاص عمل شیر
حق را دان منزه از دغل [مثنوی ص 162]
و نیز میگوید:
گفت پیغمبر علی را کای
علی شیرحقی پهلوانی پردلی [همان منبع ص132]
سعدی میفرماید:
خدایا به حق
بنی فاطمه که بر قول ایمان کنم خاتمه [ کلیات سعدی] و…
و اما این مطلب که
آیا سلطان محمود به خاطر شیعی بودن فردوسی بر او خشم کرده است و وی را از دیارش
رانده است؟ باید گفت:
همانگونه که قبلا گفتیم منبع این سخن چهار مقاله عروضی
سمرقندی است. این کتاب از نظر تاریخی فاقد اعتبار است و اکثر حکایات آن جعل
میباشد. صاحب کتاب “فردوسی و شعر او” در مورد چهار مقاله عروضی چنین مینویسد: در
آن مقاله یک انشا و عبارت پردازی است و از لحاظ تاریخی اعتباری ندارد و بدان استناد
نمیتوان کرد. شاید هیچ حکایتی از حکایات آن نباشد که از خبطه و خطا و سهو و اشتباه
و حتی جعل خالی باشد.
[فردوسی و شعر او]
علاوه بر این اکثر محققین علل دیگری
برغضب سلطان محمود نسبت به فردوسی بیان کردهاند که بعضی آنان عبارتند از:
1-
تاریخ سیستان که بالاتفاق معتبرترین و مهمترین مأخذ شرح حال فردوسی است و فقط ربع
قرن یا کمتر از عهد فردوسی بنگارش درآمده است ملاقات فردوسی با سلطان محمود را چنین
بیان میکند.
و حدیث رستم برآن جمله است که بولقسم فردوسی شاهنامه به شعر کرد و
بر نام سلطان محمود کرد و چندین روز همی برخواند. محمود گفت: همه شاهنامه خود هیچ
نیست مگر حدیث رستم و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست. بولقسم گفت: زندگی
خداوند دراز باد، ندانم اندر سپاه او چند مرد چون رستم باشد اما این دانم که خدای
تعالی خویشتن را هیچ بنده چون رستم دیگر نیافرید این بگفت و زمین بوسه کرد و
رفت.
ملک محمود وزیر را گفت این مردک مرا بتعریض دروغ زن خواند! وزیرش گفت:
بباید کشت. هرچند طلب کردند نیافتند. چون بگفت و رنج خویش ضایع کرد و رفت هیچ عطا
نایافته تا بغربت فرمان یافت… [تاریخ سیستان بتصحیح ملک الشعراء بهار]
2-
ابوالعباس فضل احمد از وزارت افتاد و احمد بن حسین میمندی وزیرسلطان شد و از اینکه
نام وزیر پیش در بن کتاب برده شده است غضبناک گردید.
3- بزرگان و شاهان قدیم در
شاهنامه ستوده شدهاند و سلطان محمود که بنده زاده بود (ندانست نام بزرگان شنود). و
…
بهر حال، دلایل و براهین سنی مذهب بودن فردوسی واضحتر از آن است که بتوان او
را به دیگر مذاهب نسبت داد.
نباشد جز از بیپدر دشمنش
که یزدان به آتش بسوزد تنش
از این بیت چه برداشت می کنید ؟
به وضوح دارد این حرف را خطاب به کسانی می زند که با حضرت علی(ع) جنگیده اند....کدام اهل سنت امروزه یا در روزگار فردوسی حاضر هستند بگویند کسانی که با حضرت علی جنگیده اند اهل آتش هستند! اصلا جرعت دارند چنین کلامی را به زبان بیاورند ؟
همه اهل سنت همین را میگویند و درباره عایشه میگویند توبه کرده --شما چیزی از اهل سنت نمیدانی
.
---------------------------------------------------
----------------------------------------------------
کم سوادان و بی سوادان عزیز
از این بحث های غیرعلمی و اظهارنظرهای عوامانه دست بردارید، و برای یافتن حقیقت، نظر استادان بزرگ ادب پارسی و شهنامه پژوهان بزرگ دنیا را جویا شوید (سعی کردم لینک هایی را بیابم که فیلتر نباشند!):
1- نظر پرفسور خالقی مطلق را که بزرگ ترین شاهنامه پژوه دنیا بوده و بیش از چهل سال از عمر
پربار خود را صرف این اثر ارزنده کرده و اکنون در ایالات متحده ی امریکا فعالیت های خود را دنبال می کنند، از قلم همکار ایشان دکتر امیدسالار بخوانید:
پیوند به وبگاه بیرونی
2- مقاله ی عالمانه ی شادروان استاد مهدوی دامغانی در اثبات مذهب فردوسی را در کتاب حاصل اوقات (مجموعه مقالات استاد)، در مقاله ی "مذهب فردوسی" بخوانید
3- مقاله ی دکتر محمد رضا ترکی (استاد ادبیات دانشگاه تهران) در بررسی سراینده ی شیر شتر و سوسمار...:
پیوند به وبگاه بیرونی/
4- و این هم گفتاری خواندنی، درباره ی شما عزیزان:
با درود بر فردوسی عزیز، و تمام آزاداندیشان خردمند و خوش فکر جهان!
پیوند به وبگاه بیرونی
خدای یکتا نگهدارتان باد
-------------------------------------------------------
---------------------------------------------------------
.
این شعر جعلیست و فردوسی یک گبر ( زرتشتی) بوده... سند :
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » الحکایه و التمثیل/
من یک انسان بی طرف هستم اما اشعار فردوسی نشان میدهد که اویک شیعه زیدی بوده وادم مذهبی نبوده اما دلایل مسلمان بودنش یکی داستان اسکندر که ساخت سد یاجوج وماجوج وهمراهی با خضر را اورده ایا اینها مال منابع زردشتی است؟بعد هم یادکردن از ابراهیم واسماعیل مال زردشتی بودن است؟
تمجید فردوسی بزرگ از حضرت زردشت نشان از بی تعصب بودن فردوسی است ودلیلی بر مسلمان نبودن نیست چون بسیاری از مسلمانان مثل ابوالکلام ازاد حضرت زردشت را ستوده اند ایا این دلیل بر این است که ابوالکلام ازاد مسلمان نبوده البته من بی طرف هستم وبه زردشت وتعالیمش بسیار احترام میگذارم
دوستان،بیایید بدون تعصب به مسأله نگاه کنیم فردوسی درفضایی شاهنامه رو گفته که فرهنگ باستان ما رو به زوال و فراموشی بوده ابتدا اعراب بعدش هم ترکها میان. منش شاهان و پهلوانان ایرانی از یادها میره و این مرد بزرگ عهده دار زنده کردن این ارزشها میشه فراموش نکنید که راه در جهان یکیست و آن راه راستیست.ایرانیها قبل از اسلام به همین راه راستی بودن و فرهنگ و مذهب ارزشمندی داشتند.فردوسی میخواسته این رو هم بگه که مذهب ما قبل اسلام بر همین راه راستی استوار بوده راه راستی گاهی از زبان زرتشت گاهی از زبان محمد گاهی از زبانن عیسی و پیامبران دیگه عنوان شده فردوسی فقط میخواسته ملیت ما و داشته های ملی ما رو زنده کنه فردوسی در تمام شاهنامه از هیچ واقعه ی اسلامی یاد نکرده این ابیات با سبک و سیاق فردوسی همخوانی نداره چون فردوسی حساسیت خاصی داشته که در یک اثر ملی واژه ی غیر ملی به کار نبره برای اینکار حتی به اجبار واژه ی پهلوی به کار میبره تا لفظ تازی بکار نبرده باشه.شاهد دیگه اینکه در اولین بیت شاهنامه میگه بنام خداوند جان و خرد.دین زرتشت حول محور خرد میچرخه.وبرترین چیزی که خدا به انسان داده در دین زرتشت خرد هست.شاهد دیگه اینکه به محض ورود سپاه اسلام به ایران وشکست یزگرد سوم فردوسی به عمد شاهنامه رو تمام میکنه چون تاریخ شاهان ایرانی تموم میشه دیگه نخواسته از اسلام بگه از علی بگه از محمد بگه بلکه صرفاً خواسته از ایران بگه.همین.اینها هم به هیچ وجه دشمنیش با اسلام رو نمیرسونه.اگر اثری صرفاً ملی باشه نشانه ی تضادش با مذهب نیست.
جالبه در مزار فردوسی این چهار بیت را حذف کرده اند
که خورشید بعد از رسولان مه
نتابید بر کس ز بوبکر به
عمر کرد اسلام را آشکار
بیاراست گیتی چو باغ بهار
پس از هر دوان بود عثمان گزین
خداوند شرم و خداوند دین
چهارم علی بود جفت بتول
که او را به خوبی ستاید رسول
فقط تأسف خوردم...
ممنون مدیران سایت گنجور
واقعا !
نمیدانستم ! ...
باعث تاسف است .... ...
باید پاک میشد چون مال ایشون نبود
این بیتها واقعا از فردوسی نیست فردوسی در این بخش تنها شش بیت گفته
سلام،با صحبت آقا هادی،موافق نیستم. اگر چه حکیم طوس با سرودن شاهنامه، ادبیات پارسی را جان تازه داده است اما این بدان معنا نیست که وی ازبه کار گیری کلمات عربی به کلی بی نیاز بوده است.
مرحوم سید محمد علی جمال زاده در مرداد ماه 1345 در نشریه زبان و ادبیات، فهرستی الفبایی از 686 کلمه عربی که در شاهنامه به کار رفته را ذکر کرده است.با توجه به این مطالب ،چند نمونه از ابیاتی که کلمه عربی در آن به کار رفته برای اثبات ادعا ،در ذیل بیان می کنیم:
قضا گفت گیر و قدر گفت ده / فلک گفت احسنت و مه گفت زه
به تخت منوچهر بر بار داد / بخواند انجمن را و دینار داد
که امروز باد افره ایزدیست / مکافات بد را ز یزدان بدیست
طبقهای زرین پر از مشک و عود / دو نعلین زرین و زرین عمود
موفق باشید.یا علی(ع)
فردوسی هیچ دشمنی با عربی نداشته و عربان در شاهنامه بخشی از ایرانیانند و همواره با ایرانیانند از انکه فریدون برای سه پسرش دختران شاه یمن میگیرد و از اینکه وزیر منوچهر و فریدون سرو شاه یمن است و از اینکه عربان پیوسته در جنگهای ایرانیان با ترکان و کین سیاوش و جنگ با روم در سپاه ایرانند - اما زبان پهلوی خود زبان بسیار قویی بوده و زبان پارسی دری هم اگر چه امروز پر از واژه عربی شده اما این واژگان عربی با اصرار دبیران به پارسی امده و نه از نیاز پهلوی به عربی - مردم ایران حتی نماز و خدا و پیغمبر و خاندان و بانگ و روزه و درود و بهشت و دوزخ و فرشته را به پارسی گفتند این که دینی بود - زبان پهلوی انقدر قوی بود که حتی عربها با ان زبان قوی و سخنوری انبوهی از واژگان پارسی را گرفتند - در ایران دبیران عربی گویی بیشتر را رواج دادند بی انکه به ان نیازی داشته باشند برای نمونه بیهقیی میگوید بجای ناگهان مغافصه بگویید و خود نیز همه جا میگوید مغافسه -با اینکه ناگهان بسیار بهتر است - در زمان فردوسی برای سخن گفتن و سرودن پارسی نیازی به واژه عربی نبود نه فردوسی و نه کس دیگری و اگر عربی در سخن ان سخنوران میبینی تنها بر اصرار خود سخنوران بوده -بیشینه انچه به شاهنامه از عربی امده به دست دیگران بوده مگر چند واژه - برای نمونه همین بیت قضا گفت گیر و قدر گفت ده هم بیت ضععیفی هست و هم وزن ان شکسته و هم در ان سروده بلند نمیگنجد - و اگر این بیت و بیتهای عربی دار را (بجز اندکی) از شاهنامه برداریم هیچ چیزی از ان کم نمیکند- و این نشان میدهد که بیتها از فردوسی نیسصتند چون شعر فردوسی بسیار بلند است - و این بیتهای عربی دار در شاهنامه سستند - این سخن تنها درباره شاهنامه است و بدین معنی نیست که ربی ضعیفه بر عکس عربی در سخن شاعران دیگر بسیار قوی هست -
بی گمان شادروان جمال زاده که نویسنده بسیار خوبیست از شعر چیزی نمیدانست اگرنه بیت به این سستی
طبق های زرین پر از مشک و عود را از شاهنامه نمیشمرد
1. شعر فردوسی نشان دهنده افکار اوست و در مورد شیعه و سنی بودن اون هیچ کس نمی تونه بگه چه بوده ولی مشخصه که به خلافای اربعه اعتقاد داشته و احترام براشون گذاشته و مهم خود شاهنامه هست که بخشی از ادبیات و فرهنگ ماست
2. در جواب دوست دیگر در مورد رافضی نبودن فردوسی درست هست ما قبل از صفویان حکومت شیعه ال بویه را داشتیم که هیچ لعنی بر خلفای اربعه نمی کرد و جالب است بغداد هم در اختیارشان بوده و هیچ حسینه ای هم درست نکرده اند و سینه زنی هم نداشتند
فردوسی دینش رو تبعیت از نبی و علی ذکر کرده در ضمن گفته اگه سنی هستی و این مرام رو دوست نداری یا هر مذهب و ایین دیگه ای داری نمیخواد ناراحت بشی این گناه من هست و خودم پیش خدا پاسخگو هستم گناه من رو پای تو نمینویسند که بخوای از من طلبکار بشی این فهم من بوده لذا این دین رو انتخاب کردم تو خودتو ناراحت نکن بجاش برو تحقیق کن و به دیگران گیر نده والسلام
اگر چشم داری به دیگر سرای به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه منست چنین است و این دین و راه منست
برین زادم و هم برین بگذرم چنان دان که خاک پی حیدرم
آقا بالاخره معما حل شد.
قدیمی ترین نسخه شاهنامه توسط کتابخانه فلورانس ایتالیا اسکن و در معرض دید عموم قرار داده شد. در صحت اشعار ستایش پیامبر و شیعی بودن فردوسی دیگر هیچ شکی نیست.
این هم لینکش:
پیوند به وبگاه بیرونی
فردوسی زمانی شاهنامه را به نظم کشید که زبان پارسی دستخوش آشفتگی بود و او با سرودن شاهنامه از آشفتگی و افزونی آن جلوگیری کرد. زبان زندهٔ زمان او پارسی سره نبود بلکه پارسی دری بود و اگر میخواست تنها از پارسی سره که بسیاری از واژگان آن متروک و مردهبود، بهره گیرد، شاهنامه همچون بسیاری از آثار ادبی سدههای پیشین از بین میرفت. با این که شاهنامه، برگردانی از چند نثر کهن همچون شاهنامهٔ ابومنصوری است، فردوسی در مواقع مناسب از واژگان دخیل عربی بهره میگرفت تا مردم ایران سخنان او را به آسانی بخوانند و بفهمند. بیت یکی مانده به پایان داستان رستم و اشکبوس چنین است:
قضا گفت گیر و قدر گفت ده فلک گفت احسن ملک گفت زه
در این بیت پنج واژهٔ عربی (قضا، قدر، فلک، احسن، ملک) وجود دارد.[49] شمار واژگان عربی شاهنامه 865 است که چندی از آنها عبارتند از: شمع، صدف، طلسم، طول، عجم، عاشق، عکس، غول، فدا، قیمت، کعبه، لیکن، مدح، مقدس، نحس، نشاط، وحشی، هندسه، یتیم، یقین.[50]
محمد جان با سپاس از روشنگریی که کردی من تنها یک افزونه و متمم بر انچه نوشتی می نویسم
طلسم یونانی است از thelesma
عشق به احتمال زیاد پارسی است ( مقاله دکتر حیدری ملایری و اشغ در پارسی و زبان اسلاوی به معنای مراقبت کردن )
فدا از دادن است ( دکتر محمد مقدم .کتاب دست نوشته های پارسی باستان )
کعبه با کاب پارسی و cube انگلیسی همریشه است ولی شاید از عربی به این دو زبان رفته باشد .
نشاط گویا از همان شاد است که یک ن در ابتدایش افزوده شده است درست مانند نتیجه که از تزیدن به معنی بیرون کشیدن فارسی میانه است و یک ن به ابتدایش افزوده شده است ( زنده یاد دکتر محمد مقدم )
هندسه از هنداچک پارسی میانه که ریشه اش با اندازه یکی است می باشد .
با سپاس از شما تنها خواستم نوشته شما رساتر بشود و خدای نکرده نمی خواهم دانش فروشی کنم .کوچک شما هستم .
نوشته جلال خالقی مطلق،مجله ایران نامه،پاییز 1363،شماره 9
نخستین دستبرد بزرگی که خیلی زود در متن شاهنامه زده اند،در همان دیباچه کتاب است،در قطعه ای که شاعر در ستایش مذهب خود گفته است و چون شاعر شیعی مذهب،و در عصری که در ایران پیروان تشیع در اقلیت محض بوده اند در بیان عقیده خود سخت بی پروا بوده،از این رو خوانندگان سنی که عقیده مذهبی شاعر را توهینی به مذهب خود دانسته اند،بیت هایی در ستایش ابوبکر و عمر و عثمان درون متن کرده اند و از پس آن سراسر این قطعه میدان ستیز قلم های سنی و شیعه شده و بیت های سخیف فراوانی به سخن شاعر راه یافته است.آنچه شاعر در ستایش دین و ستایش مذهب خود گفته این ها است:
نگه کن سرانجام خود را ببین
که کاری نیابی بر او برگزین
به رنج اندر آری تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست
ترا دانش دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست
دلت گر نخواهی که باشد نژند
همان تا نگردی تن مستمند
چو خواهی که یابی ز هر بد رها
سر اندر نیاری به دام بلا
بوی در دو گیتی ز بد رستگار
نکوکار گردی بر کردگار
به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگیها بدین آب شوی
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر و خداوند نهی
که من شارستانم علیّم در است
درست این سخن گفت پیغمبر است
گواهی دهم این سخن راز اوست
تو گویی دو گوشم بر آواز اوست
حکیم این جهان را چو دریا نهاد
برانگیخته موج از او تندباد
چو هفتاد کشتی بر او ساخته
همه بادبانها برافراخته
یکی پهن کشتی بسان عروس
بیاراسته همچو چشم خروس
محمد بدو اندرون با علی
همان اهل بیت نبیّ و وصیّ
اگر چشم داری به دیگر سرای
بنزد نبیّ و وصیّ گیر جای
گرت زین بد آید گناه من است
چنین است و این دین و راه من است
بر این زادم و هم بر این بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
نگر تا به بازی نداری جهان
نه برگردی از نیک پی همرهان
همه نیکیت باید آغاز کرد
چو با نیکنامان بوی هم نبرد
از این در سخن چند رانم همی
همانش کرانه ندانم همی
چنان که در پیش گفته شد،دیگران بیت های فراوانی به این قطعه افزوده اند که الحاقی بودن بیشتر آنها روشن است و در اینجا تنها دو قطعه آنها مورد بحث ماست.قطعه نخستین این چهار بیت است که پس از بیت هشتم درون سخن شاعر کرده اند:
که خورشید بعد از رسولان مه
نتابید بر کس ز بوبکر به
عمر کرد اسلام را آشکار
بیاراست گیتی چو باغ بهار
پس از هر دوان بود عثمان گزین
خداوند شرم و خداوند دین
چهارم علی بود جفت بتول
که او را بخوبی ستاید رسول
دلایل الحاقی بودن این چهار بیت این ها است:
1- بیت های هشتم و نهم ترجمه این حدیث از پیامبر اسلام است که فرمود:أنا مدینة العلم و علّی بابها.یک نفر از اهل تسنن آمده و بیت هشتم و نهم این قطعه را از هم شکافته و چهار بیت بالا را به میان آنها وصله کرده است و سپس به گونه ای که خاص بیشتر قطعات الحاقی است در مصرع دوم بیت چهارم دوباره سخن را به بیت نهم ربط داده است.ولی با این حال وصلگی سخن کاملا آشکار است.
2- شاعر پس از بیان حدیث مذکور برای تأکید بیشتر روی عقیده مذهبی خود تمثیلی می آورد از دریا و هفتاد کشتی که اشاره به مذاهب و فرق گوناگون اسلامی است.و سپس می گوید در میان این هفتاد کشتی،یک کشتی میانه است که از همه بزرگتر و زیباترست و در آن کشتی محمد و علی و اهل بیت او نشسته اند و هرکس چشم داشت بهشت دارد باید بدین کشتی میانه درآید،یعنی به مذهب تشیع بگرود.اکنون چگونه ممکن است که کسی در بالا چند بیت در ستایش ابوبکر و عمر و عثمان بگوید و سپس چند بیت پایین تر بگوید که تنها کسی به بهشت می رود که سوار کشتی تشیع شده باشد که درواقع عملا گفته است که هرکس به کشتی مذاهب دیگر درآید کشتی او غرق خواهد شد و روی بهشت و رستگاری را نخواهد دید.و یا چگونه ممکن است که یک نفر شیعی مذهب که با این حرارت از حقانیت مذهب خود سخن می گوید و کشتی مذاهب دیگر را غرق شده می گیرد،پیش از آن بگوید:
عمر کرد اسلام را آشکار
و یا دربارهء عثمان بگوید:
خداوند شرم و خداوند دین
آشکار است که با این چهار بیت همه نظم و منطق این قطعه درهم می ریزد و مطالب بالای آن نقیض مطالب پایین خواهد بود.
3- چهار بیت مذکور خلاف عقیده مذهب فردوسی است.چه مذهب فردوسی هم به حکم آنچه در تمثیل دریا و هفتاد کشتی آمده و هم به حکم گزارش همه کسانی که از قدیم درباره مذهب او گزارش کرده اند تشیع بوده و علت اختلاف او با محمود نیز بیش از هر چیز اختلاف مذهبی بوده که نظامی عروضی در چهار مقاله بدان اشاره کرده است،آیا محمود را تا این پایه ابله دانسته اند که کسی نخست مذهب او را ستایش کند و سپس چند بیت پایین تر عملا به او بگوید:حضرت سلطان،تو بد مذهبی و اگر چشم بهشت داری دست از مذهب خود بردار و به مذهب تشیع درآی؟و یا این که فردوسی را تا این اندازه مردی خام گرفته اند که نخست به خاطر احترام به مذهب سلطان،مذهبی را که مذهب او نبوده با غلّو تمام بستاید و سپس بلافاصله با حرارت از مذهب خود دفاع کند و به سلطان نسبت بد مذهبی بدهد؟ضمنا مذهب تسنن که از احترام و محبت به عمر جدا نیست به هیچ روی با روح ملی شاهنامه سازگار نیست.ولی چنان که به خوبی از گزارش ابومنصور عبدالقاهر بغدادی مؤلف الفرق بین الفرق و اخبار مشابه مؤلفان دیگر بر می آید،در زمان فردوسی به اهل تشیع نه تنها نسبت رافضی و معتزله می دادند،بلکه آن ها را جزو مجوس و دشمن اسلام و دوستدار گبران می دانستند.
4- در بیت نخستین از این چهار بیت،این مضمون که خورشید پس از رسولان بزرگ بر هیچ کسی بهتر از ابوبکر نتابید،سخنی مضحک است و در هر حال در شاهنامه که خورشید از تصویرهای مهم شعری است به مانند آن بر نمی خوریم.همچنین مضمون بیت دوم که عمر اسلام را آشکار کرد حتی از دهان یک سنی مذهب هم مبالغه ای کفرآمیز است،چه برسد از سوی یک نفر شیعی و ملی چون فردوسی.
5- کاربرد واژه عربی بعد در بیت نخستین که نه یک اصطلاح علمی است،نه یک اصطلاح مذهبی است و نه یک واژه نادرست و جز در این محل در هیچ کجای شاهنامه بکار نرفته،در حالی که برابر فارسی آن پس و سپس و از این پس و غیره بیش از هزار بار در شاهنامه آمده است،دلیل بسیار مهمی در الحاقی بودن این قطعه است.
گذشته از این در این چهار بیت دو بار واژه عربی رسول بکار رفته است،د رحالی که در همه شاهنامه شاید این واژه یک یا دو بار آمده باشد و فردوسی همه جا پیمبر و پیغمبر و فرستاده و فرسته بکار برده است.برای نمونه در همین یک قطعه که در ستایش مذهب خود گفته دو بار(بیت های 7 و 9)واژه پیغمبر را بکار برده است و برطبق ضبط نظامی عروضی در چهار مقاله در بیت 14 نیز بجای محمد،پیمبر دارد.آیا واقعا جای تأمل نیست که در همین یک قطعه در بیت هایی که در اصالت آنها جای گمانی نیست دو یا سه بار پیغمبر و پیمبر گفته باشد،ولی تنها در آن چهار بیت که به دلایل دیگر هم مشکوک اند دو بار واژه عربی رسول را بکار برده باشد؟آیا واقعا جای تأمل نیست که در شاهنامه چند هزار بار پس و سپس و از این پس و از آن پس و آنگاه و آنگه و آنگهی و غیره بگوید و یک بار بعد نگوید،ولی در این چهار بیت که به دلایل دیگر هم مشکوک اند،بعد بکار ببرد؟
6- از میان پانزده دستنویس اساس تصحیح نگارنده سه دستنویس این چهار بیت را ندارند.یکی دستنویس قاهره 741(دستنویس دار الکتب قاهره،مورخ 741 هجری،به نشان 6006 س).دیگر دستنویس لندن 891 (دستنویس کتابخانه بریتانیا در لندن،مورخ 891 هجری،به نشان Add.18188).سوم دستنویس استانبول 903(دستنویس کتابخانه طوپقاپوسرای در استانبول،مورخ 903 هجری،به نشانH.1510 ).از آنجا که بیشتر نسخه دارها و کاتبان مانند اکثریت مردم ایران در آن زمان ها دارای مذهب تسنن بوده اند و این قطعه الحاقی نیز از الحاقات قدیم است،بسیاری از کاتبان این قطعه را خود از بر بوده اند و هنگام کتابت اگر در متن اساس آن ها یا در حاشیه کتاب نبوده،خود به متن میافزوده اند.با در نظر گرفتن این وضعیت،نبودن این قطعه در سه دستنویس اساس تصحیح نگارنده کم نیست.بویژه نبودن این قطعه در دستنویس های لندن 891 و استانبول 903 دارای اهمیت به سزایی است.چون این دو دستنویس جزو گروه کوچکی از دستنویس های شاهنامه هستند که بسیاری از بیت ها و قطعات و روایات الحاقی را ندارند.
دو- در همین قطعه که شاعر در ستایش مذهب خود گفته پس از بیت چهاردهم این پنج بیت را درون متن کرده اند:
خردمند کز دور دریا بدید
کرانه نه پیدا و بن ناپدید
بدانست کو موج خواهد زدن
کس از غرق بیرون نخواهد شدن
به دل گفت اگر با نبیّ و وصیّ
شوم غرقه دارم دو یار وفی
همانا که باشد مرا دستگیر
خداوند تاج و لوا و سریر
خداوند جوی و میو انگبین
همان چشمه شیر و ماء معین
این پنج بیت که در همه دستنویس های اساس تصحیح نگارنده نیز آمده اند به دلایل زیر الحاقی اند:
1- در قطعه ای که شاعر در ستایش مذهب خود گفته و ما آن را در بخش پیشین آوردیم،بیت پانزدهم دنباله بیت چهاردهم است و این پنج بیت به وسط آن وصله شده اند.
2- آنچه در این پنج بیت می گوید نقیض مطالب بیت های پس و پیش آن است:در بیت های چهاردهم و پانزدهم می گوید که اگر چشم بهشت داری به کشتی میانه درآی. یعنی به سخن دیگر این کشتی و سرنشینان آن از طوفان دریا نجات خواهند یافت.ولی در این پنج بیت که به وسط آن دو بیت وصله کرده اند می گوید خردمند که دریا را دید دانست که همه کشتی ها غرق خواهد شد و هیچ کس جان نخواهد برد و با خود گفت پس اکنون که چنین است بگذار با نبیّ و وصیّ غرق شوم که دو یار وفی داشته باشم.
3- نظامی عروضی که در چهار مقاله همین تمثیل را در اثبات تشیّع شاعر نقل کرده است،درست همین پنج بیت را نیاورده است،یعنی در مأخذ خود نداشته است تا نقل کند.آنچه او آورده است چنین است:
خردمند گیتی چو دریا نهاد
برانگیخته موج از او تندباد
چو هفتاد کشتی در او ساخته
همه بادبانها برافراخته
میانه یکی خوب کشتی عروس
برآراسته همچو چشم خروس
پیمبر بدو اندرون با علی
همه اهل بیت نبیّ و وصیّ
اگر خلد خواهد به دیگر سرای
بنزد نبیّ و وصیّ گیر جای
گرت زین بد آید گناه من است
چنین دان و این راه،راه من است
بر این زادم و هم بر این بگذرم
یقین دان که خاک پی حیدرم
مقاله دوم:
رهنمودی دیگر به افزودگی چهار بیت در دیباچه شاهنامه
نوشته جلیل دوستخواه،مجله ایران شناسی،سال نهم،بهار 1367،شماره 1
بحث درباره بیت ها یا روایت های افزوده بر شاهنامه،با رویکرد تحلیلی و انتقادی به متن این منظومه همزمان است و از سده کنونی در نمیگذرد.در چند دهه گذشته و به ویژه از هنگام نشر شاهنامه چاپ مسکو(1960-1971)و آمدن پاره ای از بیت ها و روایت ها در بخش جداگانه ای در پایان هر یک از دفترهای نه گانه آن در زیر عنوان «ملحقات»،این بحث،دامنه و اهمیت بیشتری یافته است(پیش از آن در شاهنامه ده جلدی چاپ کتابخانه بروخیم(تهران 1313-1316)که بر بنیاد چاپ فوللرس سامان پذیرفته بود،دیده بودیم که جلد دهم را به ملحقات تخصیص داده بودند).
پژوهشگران در متن حماسه ایران،در شناخت سنجه های لازم برای افزوده شمردن بیت ها یا روایت هایی در شاهنامه،همداستان نیستند و آنچه را یکی الحاقی می شمارد و در پی نوشت ها و در میان بدل نگاشت ها و یا در پایان کتاب در بخش ملحقات می آورد،دیگری بخش جدایی ناپذیری از متن می داند.برای نمونه،هنگامی که ویرایش دیگری از دفترهای یکم و دوم شاهنامه چاپ مسکو با همکاری چند تن از پژوهشگران شوروی و ایران در سالهای 1350-1352 در تهران منتشر شد،بسیاری از بیت ها و روایت های الحاقی انگاشته چاپ مسکو را به متن آوردند.
اما کار شناخت افزوده های بر متن شاهنامه،به همان جا پایان نپذیرفت و به تدریج با سختگیری و ژرف نگری پژوهشی و کاربندی رهنمودهای گوناگون،سنجه های دقیق تر و پذیرفتنی تری یافت و این روند تکاملی را به ویژه در دو دهه اخیر در برخی از بررسی های انتقادی در متن شاهنامه و از همه نمایان تر در پژوهش های شاهنامه شناختی جلال خالقی مطلق و در کنار کوشش پیگیر و ثمربخش او برای نشر متن ویراسته تری از شاهنامه بر بنیاد-به تعبیر خود او- روش تحقیقی ،می بینیم(برای آشنایی با روش کار و سنجه های خالقی در ویرایش شاهنامه-شاهنامه ویراسته او،دفتر یکم، نیویورگ 1366،پیشگفتار،ص نوزده-سی و یک؛ج.خالقی مطلق «بحثی در شیوه های تصحیح متون» ،فصل کتاب 9/لندن،پاییز 1370،ص 11-44).
خالقی از جمله در گفتاری در این زمینه«معرفی قطعات الحاقی شاهنامه،ایراننامه 3:1 و 2،پاییز و زمستان 1363(همچنین- آینده،9 و 11 سال 1361 و 2-3 سال 1363(به شناساندن برخی از این بیت ها و روایت ها پرداخته و دلیل های خود را برای الحاقی دانستن آنها برشمرده است.از آن میان،نخستین نمونه-یا به گفته وی: نخستین دستبردی که خیلی زود در متن شاهنامه زده اند (ایران نامه 3:1،ص 28)،چهار بیتی ست که در بسیاری از دستنوشت ها در دیباچه کتاب(در قطعه ای که شاعر در بیان چگونگی مذهب خود سروده است)،به چشم میخورد.این چهار بیت که در آن دستنوشت ها در میان بیت های 95 و 96 این قطعه(بنابر شماره گذاری بیت ها در متن ویراسته خالقی شاهنامه،همان،دفتر یکم،ص 10)گنجانده شده،چنین است:
که خورشید بعد از رسولان مه
نتابید بر کس ز بوبکر به
عمر کرد اسلام را آشکار
بیاراست گیتی چو باغ بهار
پس از هر دوان بود عثمان گزین
خداوند شرم و خداوند دین
چهارم علی بود جفت بتول
که او را بخوبی ستاید رسول
به نوشته خالقی،از میان پانزده دستنوشت پشتوانه ویرایش او(که به ترتیب تاریخ رونویسی،کهن ترین دستنوشت های بازمانده شناخته از متن شاهنامه است)،این چهار بیت، تنها در سه دستنوشت(که از دیدگاه زمان رونویسی در میان پانزده دستنوشت،در ردیف های 5 و 11 و 15 جای دارند)نیامده و در همه دوازده دستنوشت دیگر به ثبت رسیده است(این نکته در خور تأمل است که صرف بودن بیت یا بیت هایی در شمار بیشتری از دستنوشت ها(و حتی کهن ترین آنها)نمی تواند دلیلی بر بنیادی بودن آنها به شمار آید و همان گونه که در پژوهش خالقی می بینیم،برای شناخت درست باید سنجه های دقیق تری را به کار گرفت)با این حال،او برای نشان دادن افزودگی این بیت ها،شش دلیل را برمی شمارد(ایران نامه 3:1،ص 28-31)که نیازی به بازنوشت آنها در این جا نمی بینم.
به گمان نگارنده،دلیل های شش گانه خالقی در این زمینه،بنیادی و استوار و پذیرفتنی و-به تعبیر حقوق دانان- محکمه پسند است و جایی برای شک ورزی در افزوده یا الحاقی بودن بیت های مورد بحث،باقی نمی گذارد.اما از آن جا که در کار پژوهش،ه رسند و مدرک نو یافته و هر رهنمود تازه ای-هرچند که نیاز چندانی هم بدان نباشد-غنیمتی است و می تواند پرتو دیگری بر موضوع شناخت بتاباند و به روشنگری باز هم بیشتری بینجامد، در اینجا به رهنمود ضمنی مهم دیگری به افزودگی بیتهای چهارگانه اشاره می کنم.
استاد خالقی در بخش نکته های مجله ایران شناسی زیر عنوان کنایه نظامی به مذهب فردوسی (ایرانشناسی،ص 4:3،پائیز 1371،ص 663-664)،چهار بیت از مقدمه شرف نامه را-که نظامی به وزن و تقلید شاهنامه سروده-به شرح زیر آورده است:
گهر خر چهارند و گوهر چهار
فروشنده را با فضولی چه کار؟
به مهر علی گرچه محکم پیم
ز عشق عمر نیز خالی نیم
همیدون در این چشم روشن دماغ
ابوبکر شمع است و عثمان چراغ
بدان چار سلطان درویش نام
شده چار تکبیر دولت تمام»)نظامی گنجه ای،شرف نامه،چاپ باکو،1947(19/67 به بعد/گفتاورد خالقی در ایرانشناسی،همان)
خالقی می نویسد که نظامی در سرودن این بیت ها به دیباچه شاهنامه و بیت های سروده مصراع«چنان دان که خاک پی حیدرم»از فردوسی است و نظامی در همان مقدمه در 170 بیت پیشتر نیز،بیت
به خوی خوش آموده به گوهرم
بر این زیستم؛هم بر این بگذرم
را به اقتباس از این بیت فردوسی سروده است:
بر این زادم و هم بر این بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم.
وی سپس احتمال می دهد که چهار بیت یاد شده نظامی،کنایه و تعریضی باشد به مذهب فردوسی و در گزارش سخن حکیم گنجه،از زبان او میگوید:«اگرچه مانند فردوسی دوستدار علی هستم؛ولی خلاف او به عمر نیز عشق می ورزم و ابوبکر و عثمان را نیز گرامی می دارم.
نگارنده نیز با این برداشت آقای خالقی همداستان است و می گوید با رویکرد به همه نشانه ها و قرینه ها،گمان نمی رود که قصد نظامی از سرودن این بیتها جز تعریض به باور مذهبی فردوسی بوده باشد.
با پذیرش این نکته و بازگشت به چهار بیت دربرگیرنده ستایش خلیفه گان چهارگانه در دیباچه دستنوشت های دوازده گانه کهن شاهنامه،اکنون می توان گفت که تعریض نظامی به ناباوری فردوسی به سه خلیفه نخستین،رهنمود دیگری است به افزودگی بیت های مورد بحث در دستنوشت های یادشده؛زیرا هرگاه نظامی گنجه ای(حدود 530 تا 614 هـ.ق.) این بیت ها را حتی در یکی از دستنوشت های شاهنامه دیده و خوانده بود،دیگر انگیزه ای برای سرودن بیت های چهارگانه یادشده در مقدمه شرف نامه و انتقاد ضمنی از فردوسی نداشت.
با دقت در این نکته که تاریخ رونویسی کهن ترین دستنوشت بازمانده شاهنامه که بیت های چهار گانه را در دیباچه خود دارد،یعنی دستنوشت موزه فلورانس،سال 614 هـ.ق.(سال احتمالی درگذشت نظامی)است،می توان با قید احتیاط بدین برآیند رسید که بیت های مورد بحث در دستنوشت های از میان رفته پیش از آن تاریخ(که دستنوشت مأخذ نظامی نیز ناگزیر یکی از آنها بوده)وجود نداشته است و تاریخ احتمالی افزودن آنها بر دیباچه شاهنامه،کم و بیش همزمان با واپسین سالهای زندگی نظامی(یعنی دو سده پس از فردوسی)است.
از سوی دیگر،می توان از این زمان فرضی نیز دورتر رفت و به نیمه نخست سده ششم هجری رسید؛زیرا گواهی نظامی عروضی نویسنده کتاب بلندآوازه چهار مقاله(مجمع النوادر)که در هنگام بحث درباره زندگی و هنر فردوسی،با آوردن بیت هایی از دیباچه شاهنامه در اشاره به مذهب فردوسی،بر شیعی بودن شاعر تأکید می ورزد و با آن که خود از پیروان تسنّن بوده است،به هیچ روی سخنی از چهار بیت مورد بحث و ستایش هر چهار خلیفه از زبان فردوسی به میان نمی آورد،سند مهمی در راستای بازشناخت افزودگی این چهار بیت است.
می دانیم که نظامی عروضی در فاصله زمانی یکی دو دهه آخر سده پنجم تا حدود سال 560 هـ.ق.می زیسته و کتاب چهار مقاله را در حدود سال های 551-552 نوشته است.پس تا نیمه سده ششم نیز ردّ پایی از بیت های مورد بحث در دیباچه شاهنامه نمی یابیم.
شاید بی مناسبت نباشد اگر چنین بینگاریم که ناهمگونی میان باور مذهبی فردوسی با اعتقاد مذهبی بیشتر ایرانیان(پیروان مذهبهای چهارگانه تسنن)از یک سو و پایگاه والای او به عنوان حماسه سرای بزرگ در ذهن و ضمیر همه ایرانیان(خواه سنی،خواه شیعی)از سوی دیگرش،از زمان زندگی او تا سده ششم،گونه ای بحران هویّت فرهنگی و مذهبی در میان ایرانیان هم پایبند به سنّت دینی و هم هوادار یادگارهای فرهنگی کهن قومی پدید آورده بود و همواره موضوع بحث ها و کشمکش های گفتاری و نوشتاری قرار می گرفته است؛ تا این که سرانجام کسی در حدود پایان سدهء ششم و آغاز سده هفتم برای پایان بخشیدن به آن غایله مذهبی و از میان بردن آن بحران،به خیال خود به چاره جویی پرداخته و بنابر رسم دیرینه ما ایرانیان،راهحل مسأله را در حذف صورت مسأله(در این جا شیعی بودن فردوسی)یافته و این چهار بیت را سروده و ناشیانه به دیباچه شاهنامه پیونده زده است.
کار آن شخص مفروض(که شاید هم به گمان خود او از سر نیک خواهی و عاقبت اندیشی برای یگانگی فرهنگی و قومی ایرانیان در پیوند با حماسه ملی و سراینده آن بوده و نه بر اثر یکسونگری و تعصب ورزی در تسنّن)،بیدرنگ با پذیره بیشتر دارندگان و یا رونویسان دستنوشت های شاهنامه روبرو شده و بیت های چهار گانه را به اعتقاد یا به تقلید در غالب دستنوشت ها گنجانیده اند و تنها دو سه دستنوشت-به هردلیل-این بیت ها را ندارند.از آن پس نیز تا روزگار ما و آغاز نگرش تحلیلی و انتقادی بر متن شاهنامه،کسی رویکردی به چگونگی این بیت ها نداشته و گمانی به افزودگی آنها نبرده است.
مقاله سوم
کنایه نظامی به مذهب فردوسی
نوشته جلال خالقی مطلق،مجله ایران شناسی،پاییز 1371،شماره 15
نظامی در اشعارش به فردوسی و شاهنامه او اشارات بسیار دارد.گاه رسما و گاه به کنایه و یا به عاریت از الفاظ او.در مقدمه شرفنامه که به وزن و تقلید شاهنامه سروده است،یک جا درباره مذهب خود میگوید:
گهر خر چهارند و گوهر چهار
فروشنده را با فضولی چه کار؟
به مهر علی گرچه محکم پیم
ز عشق عمر نیز خالی نیم
همیدون در این چشم روشن دماغ
ابوبکر شمع است و عثمان چراغ
بدان چار سلطان درویش نام
شده چار تکبیر دولت تمام (شرفنامه(باکو 1947)19/67 به بعد)
مصراع اول بیت دوم یادآور مصراع این بیت فردوسی است که در دیباچه شاهنامه در ارادت به خود به علی گفته است که از نظر لفظی نیز در واژه پی مشترک اند:
بر این زادم و هم بر این بگذرم
چنان دان که خاک پیش حیدرم
نظامی در همان مقدمه،صد و هفتاد بیت جلوتر،مصراع اول این بیت فردوسی را نیز، فقط با اختلاف زیستم بجای زادم،عینا اقتباس کرده است:
به خوی خوش آموده به گوهرم
بر این زیستم هم بر این بگذرم(شرفنامه 32/27)
بنابراین نظامی هنگام سرودن چهاربیتی که در بالا نقل شد نه تنها ابیات فردوسی را درباره مذهبش خوانده بوده،بلکه آن را به یاد هم داشته و از یک بیت آن اقتباس هم کرده است.از این رو نگارنده احتمال می دهد که چهار بیت بالا تعریضی است به مذهب فردوسی و می گوید:اگرچه مانند فردوسی دوستدار علی هستم،ولی خلاف او به عمر نیز عشق می ورزم و ابوبکر و عثمان را نیز گرامی می دارم.
متن مقاله بالا و دو مقاله محققانه دیگر در این زمینه:
بیت های افزوده(ستایش خلفای سه گانه) در دیباچه ی شاهنامه:
پیوند به وبگاه بیرونی
با سلام بر همگان
عروضی سمرقندی در چهارمقاله اش که نباید به دلیل وجود پاره ای مطالب نادرست در آن، تمامی اش را مردود دانست، بدین تقریب می گوید که غزنویان دلیل رفض و تشیع فردوسی را این بیت دانسته بودند: «به بینندگان آفریننده را/نبینی مرنجان دو بیننده را» که دلالت بر محال بودن دیدن خداوند توسط چشمان سر دارد؛ و این عقیده شیعیان و بسیاری معتزلی هاست که خدا با چشم سر در دنیا و اخرت دیده نمی شود و سنی های اشعری می گویند خدا را با چشم سر می توان دید.
سپیدۀ ادبیاتی!
فکر کنم لغزش قلم برایتان روی داده که نوشته اید: «مقاله ی عالمانه ی شادروان استاد مهدوی دامغانی در اثبات مذهب...الخ»
آقای مهدوی طبق اطلاعات ناقص حقیر، هنوز در قید حیات و در بند زندگی دنیوی در آن سوی دنیایند.
برادر ایشان که مفسر قرآن بود به نام شیخ محمدرضا مهدوی 10-12 سال قبل در مشهد وفات یافتند که غیر از ایشان بود.
پدرشان هم که آیت الله محمدکاظم مهدوی دامغانی بود سال ها قبل درگذشته اند.
خداوند ایشان و دخترشان دکتر فریده مهدوی را طول حیات با عزت روزی نماید.
درود. در این سروده این بزرگ مرد به جز واژه «بعد»، واژه های عربی «علم، قول، اهل بیت، وفی، لوا، خطا، بغض» هم بکار رفته که تنها همین یک بار در سراسر شاهنامه این واژه ها به کار گرفته شده است.
همچنین بکارگیری واژه «بی پدر» و ناسزا گویی نیز زیبنده سراینده بزرگ پارسی نیست. واژه «بی پدر» هم تنها در این سروده شاهنامه دیده می شود.
داوری با شما.
درود بر شما. موقر و منطقی
دوست عزیزم، از این بحث چه چیزی به دست میآورید؟
حکیم طوس در هیچ کجا نفرموده که مسلمان نیست.گرایش دینی و مذهبی ایشان در خیلی از ابیات شاهنامه مقوم است. البته میتوان گمان کرد که ایشان بی دین بوده یا مسلمان نبوده و افراد دیگری همه آن ابیات را جعل کرده و در شاهنامه نوشته اند.
به نظر حقیر با اینطور دلایل هیچ چیز ثابت نمیشود. اگر استدلال اینطور که جنابعالی میفرمایید ساده بود، یقین بدانید که کسی ابیات به قول شما جعلی را به ایشان نسبت نمیداد.
گیرم شما ثابت کردید که این ابیات از فردوسی پاکزاد، که رحمت بر آن تربت پاک باد، نیستند. هدف اصلی شما از این بحث چیست؟ اگر واقعاّ برای شما ثابت شده که این ابیات از ایشان نیستند، ابیات دیگر ایشان را مطالعه بفرمایید.
مهم این است که من ببینم که این ابیات به چه درد من و جامعه من میخورند و چه دردی از ما دوا میکنند. مهم این نیست که فردوسی چه دینی داشته و چه امامی را قبول داشته یا نه. کمی این ابیات و ابیات دیگر را با این هدف مطالعه بفرمایید.
به شما قول میدهم که ضرر نمیکنید.
مصاحبه ی میراث مکتوب با دکتر خالقی پیرامون کم اعتباری شاهنامه ی چاپ مسکو:
پیوند به وبگاه بیرونی
سرکار ندا خانم،
شآهنامه به اصطلاح خود ایشان نیز از اعتباری در خور برخوردار نیست، حتا کم سوادی چون من نیز چندین و چند مورد ثبت نادرست و یا بد خوانی در بخشهایی که خوانده ، یافته است.
با سلام و احترام، برای شناخت بهتر فردوسی بهتر است سخنان فیلسوف ارجمند استاد دینانی رو گوش کنید
سلام ، دین و مذهب فردوسی هرچه بوده باشد آنچه مهم است عیار شعر اوست ، در مورد دین و مسلک حق نگاه انسان به انسانی دیگر جز تحیر و سرگردانی در یافتن حق و حقیقت چیزی در بر ندارد، باید بدانیم حقانیت چیزی ورای قومیت و ملیت است ، من اصراری بر تشیع یا اسلام فردوسی ندارم او اگر زرتشتی هم باشد قابل ستایش است از آن رو که گنجینه ایی ادیبانه از رؤیاها و تاریخ مردمش بیان نموده ... اما سئوالی را توجه به فردوسی در ذهن محققان ملی گرایان شیعی و غیر شیعی ما و مورخان ما باید مطرح نماید و آن اینکه او از شاهان و پهلوانان پیشدادیان و کیانی و ...تا حمله ی پیروان مکتب حسبنا کتاب الله که با این شعار هم درب خانه ی علوم معنوی را سوزاندند و هم درب علوم مادی را در کتابخانه ی گندی شاپوری که از امیرالمؤمنین علی علیه السلام برای تدریس دعوت به عمل آورده بود ، اما در این برهه ی زمانی از کوروشی که اینهمه امروز ما برای او عظمت و جایگاه تخیل میکنیم نامی نمیبرد؟؟؟ و البته جای این نقد بر فردوسی و مردم ما هست که آیا ستودن عالمان دیارمان برتر بوده یا پادشاهان ستمگری که مردم را چپاول میکردند؟ چه زیبا بود فردوسی بجای نوشتن تاریخ چپاولگران و غارتگرانی که در پی حراست از مال خود به صورت عرضی از مردم هم در مقابل غارتگران دفاعی میکردند آن هم با نیروی برآمده از مردم ، تاریخ مردان علم و هنر این سرزمین را بیش از پیش تجلیل و نمایان کند تا نسلهای بعد نه در پی استثمار یک دیگر بلکه در پی علم اندوزی و خدمت به خلق خدا باشند
خود حکیم فردوسی، پس از بیان نظراتش راجع به دین و آیین، در پایان شعر می فرماید که:
گرت زین بد آید گناه منست
چنین است و این دین و راه منست
و با توجه به نرفتن فردوسی زیر بیرق ارباب قدرت، می توان نتیجه گرفت که نظر حقیقی خود را گفته است و نه به خاطر خوشامد ارباب قدرت شعری سروده.
درود
دوستان برای جامعه علم و هنر و برای ما ایرانیان اهمیتی ندارد ک فردوسی آیینش شیعه یا سنی یا مسلمان یا یهودی یا دادارناباور یا زرتشتی است همان گونه ک برای ما اهمیتی ندارد مذهب مولانا و حافظ و سعدی چ بوده،
ما این افتخار آفرینان را ب خاطر هنرشان میستاییم نه مذهبشان.
پس بیایید دست از بحث پیرامون فرقه و مذهبِ دانشمندان و شاعران و بزرگانِ ایران زمین بکشیم و به نیکی گراییم و میازاریم کس...
جالب بود نظرات زیادی که پیرامون این قطعه دیده میشه
خود این جریان میتونه یک عنوان آسیب شناسی در جامعه شناسی ما رو تعریف کنه.
از این حرف ها بگذریم که هدف حکیم فردوسی چه بوده و ما چه می کنیم.
سوالی دارم!
چقدر از ادبیات حکیم لغات عربی بوده؟ مگر عجم زنده نکردم بدین پارسی؟ چرا کلماتی مثل تنزیل و وحی و امر و نهی تو یک بیت میان؟ یا اهل بیت و وصی؟ یا خود حکیم؟ وفی؟ ماء معین؟!
من خیلی شاهنامه خون نیستم اما از قدیم یادمه میگفتن کلمه عربی نداره توی شاهنامه! این کلمات باز هم استفاده شدن توی قسمت حماسی و اساطیری شاهنامه؟
سپاس
عزیزانِ جان، این بحث های بیهوده چیست که بر سر مذهب فردوسی میکنید؟ شما اگر یک بار شاهنامه را بخوانید به خوبی با عظمت فکر و روح فردوسی آشنا خواهید شد و متوجه خواهید شد تفکر این بزرگ مرد چگونه است.
درباره ابیاتی که درباره خلفای راشدی بیان شده، بسیاری از شاهنامه پژوهان این ابیات را الحاقی دانسته و امروزه این یک مساله مشخص و به قول معروف حل شده است. اما من باب ارایه منبع بر این مدعی، قسمتی از مقاله جناب آقا دکتر جلال خالقی مطلق را عینا اینجا میآورم. ایشان 6 دلیل اصلی برای الحاقی بودن این ابیات ارایه فرموده اند. این مقاله در محله ایران نامه و در پاییز 1363 شماره 9 چاپ گردیده است:
... چنان که در پیش گفته شد،دیگران بیت های فراوانی به این قطعه افزوده اند که الحاقی بودن بیشتر آنها روشن است و در اینجا تنها دو قطعه آنها مورد بحث ماست.قطعه نخستین این چهار بیت است که پس از بیت هشتم درون سخن شاعر کرده اند:
که خورشید بعد از رسولان مه
نتابید بر کس ز بوبکر به
عمر کرد اسلام را آشکار
بیاراست گیتی چو باغ بهار
پس از هر دوان بود عثمان گزین
خداوند شرم و خداوند دین
چهارم علی بود جفت بتول
که او را بخوبی ستاید رسول
دلایل الحاقی بودن این چهار بیت این ها است:
1- بیت های هشتم و نهم ترجمه این حدیث از پیامبر اسلام است که فرمود:أنا مدینة العلم و علّی بابها.یک نفر از اهل تسنن آمده و بیت هشتم و نهم این قطعه را از هم شکافته و چهار بیت بالا را به میان آنها وصله کرده است و سپس به گونه ای که خاص بیشتر قطعات الحاقی است در مصرع دوم بیت چهارم دوباره سخن را به بیت نهم ربط داده است.ولی با این حال وصلگی سخن کاملا آشکار است.
2- شاعر پس از بیان حدیث مذکور برای تأکید بیشتر روی عقیده مذهبی خود تمثیلی می آورد از دریا و هفتاد کشتی که اشاره به مذاهب و فرق گوناگون اسلامی است.و سپس می گوید در میان این هفتاد کشتی،یک کشتی میانه است که از همه بزرگتر و زیباترست و در آن کشتی محمد و علی و اهل بیت او نشسته اند و هرکس چشم داشت بهشت دارد باید بدین کشتی میانه درآید،یعنی به مذهب تشیع بگرود.اکنون چگونه ممکن است که کسی در بالا چند بیت در ستایش ابوبکر و عمر و عثمان بگوید و سپس چند بیت پایین تر بگوید که تنها کسی به بهشت می رود که سوار کشتی تشیع شده باشد که درواقع عملا گفته است که هرکس به کشتی مذاهب دیگر درآید کشتی او غرق خواهد شد و روی بهشت و رستگاری را نخواهد دید.و یا چگونه ممکن است که یک نفر شیعی مذهب که با این حرارت از حقانیت مذهب خود سخن می گوید و کشتی مذاهب دیگر را غرق شده می گیرد،پیش از آن بگوید:
عمر کرد اسلام را آشکار
و یا دربارهء عثمان بگوید:
خداوند شرم و خداوند دین
آشکار است که با این چهار بیت همه نظم و منطق این قطعه درهم می ریزد و مطالب بالای آن نقیض مطالب پایین خواهد بود.
3- چهار بیت مذکور خلاف عقیده مذهب فردوسی است.چه مذهب فردوسی هم به حکم آنچه در تمثیل دریا و هفتاد کشتی آمده و هم به حکم گزارش همه کسانی که از قدیم درباره مذهب او گزارش کرده اند تشیع بوده و علت اختلاف او با محمود نیز بیش از هر چیز اختلاف مذهبی بوده که نظامی عروضی در چهار مقاله بدان اشاره کرده است،آیا محمود را تا این پایه ابله دانسته اند که کسی نخست مذهب او را ستایش کند و سپس چند بیت پایین تر عملا به او بگوید:حضرت سلطان،تو بد مذهبی و اگر چشم بهشت داری دست از مذهب خود بردار و به مذهب تشیع درآی؟و یا این که فردوسی را تا این اندازه مردی خام گرفته اند که نخست به خاطر احترام به مذهب سلطان،مذهبی را که مذهب او نبوده با غلّو تمام بستاید و سپس بلافاصله با حرارت از مذهب خود دفاع کند و به سلطان نسبت بد مذهبی بدهد؟ضمنا مذهب تسنن که از احترام و محبت به عمر جدا نیست به هیچ روی با روح ملی شاهنامه سازگار نیست.ولی چنان که به خوبی از گزارش ابومنصور عبدالقاهر بغدادی مؤلف الفرق بین الفرق و اخبار مشابه مؤلفان دیگر بر می آید،در زمان فردوسی به اهل تشیع نه تنها نسبت رافضی و معتزله می دادند،بلکه آن ها را جزو مجوس و دشمن اسلام و دوستدار گبران می دانستند.
4- در بیت نخستین از این چهار بیت،این مضمون که خورشید پس از رسولان بزرگ بر هیچ کسی بهتر از ابوبکر نتابید،سخنی مضحک است و در هر حال در شاهنامه که خورشید از تصویرهای مهم شعری است به مانند آن بر نمی خوریم.همچنین مضمون بیت دوم که عمر اسلام را آشکار کرد حتی از دهان یک سنی مذهب هم مبالغه ای کفرآمیز است،چه برسد از سوی یک نفر شیعی و ملی چون فردوسی.
5- کاربرد واژه عربی بعد در بیت نخستین که نه یک اصطلاح علمی است،نه یک اصطلاح مذهبی است و نه یک واژه نادرست و جز در این محل در هیچ کجای شاهنامه بکار نرفته،در حالی که برابر فارسی آن پس و سپس و از این پس و غیره بیش از هزار بار در شاهنامه آمده است،دلیل بسیار مهمی در الحاقی بودن این قطعه است.
گذشته از این در این چهار بیت دو بار واژه عربی رسول بکار رفته است،د رحالی که در همه شاهنامه شاید این واژه یک یا دو بار آمده باشد و فردوسی همه جا پیمبر و پیغمبر و فرستاده و فرسته بکار برده است.برای نمونه در همین یک قطعه که در ستایش مذهب خود گفته دو بار(بیت های 7 و 9)واژه پیغمبر را بکار برده است و برطبق ضبط نظامی عروضی در چهار مقاله در بیت 14 نیز بجای محمد،پیمبر دارد.آیا واقعا جای تأمل نیست که در همین یک قطعه در بیت هایی که در اصالت آنها جای گمانی نیست دو یا سه بار پیغمبر و پیمبر گفته باشد،ولی تنها در آن چهار بیت که به دلایل دیگر هم مشکوک اند دو بار واژه عربی رسول را بکار برده باشد؟آیا واقعا جای تأمل نیست که در شاهنامه چند هزار بار پس و سپس و از این پس و از آن پس و آنگاه و آنگه و آنگهی و غیره بگوید و یک بار بعد نگوید،ولی در این چهار بیت که به دلایل دیگر هم مشکوک اند،بعد بکار ببرد؟
6- از میان پانزده دستنویس اساس تصحیح نگارنده سه دستنویس این چهار بیت را ندارند.یکی دستنویس قاهره 741(دستنویس دار الکتب قاهره،مورخ 741 هجری،به نشان 6006 س).دیگر دستنویس لندن 891 (دستنویس کتابخانه بریتانیا در لندن،مورخ 891 هجری،به نشان Add.18188).سوم دستنویس استانبول 903(دستنویس کتابخانه طوپقاپوسرای در استانبول،مورخ 903 هجری،به نشانH.1510 ).از آنجا که بیشتر نسخه دارها و کاتبان مانند اکثریت مردم ایران در آن زمان ها دارای مذهب تسنن بوده اند و این قطعه الحاقی نیز از الحاقات قدیم است،بسیاری از کاتبان این قطعه را خود از بر بوده اند و هنگام کتابت اگر در متن اساس آن ها یا در حاشیه کتاب نبوده،خود به متن میافزوده اند.با در نظر گرفتن این وضعیت،نبودن این قطعه در سه دستنویس اساس تصحیح نگارنده کم نیست.بویژه نبودن این قطعه در دستنویس های لندن 891 و استانبول 903 دارای اهمیت به سزایی است.چون این دو دستنویس جزو گروه کوچکی از دستنویس های شاهنامه هستند که بسیاری از بیت ها و قطعات و روایات الحاقی را ندارند.
نژند : غمگین
مستمند : نیازمند
دل از تیرگی ها بدین آب شوی : منظور از آب ؛ گفتار پیغمبر
که من شهر علمم علی ام در است : اشاره به (انا مدینة العلم و علی بابها :)
وصی ؛جانشین ؛ منظور حضرت علی
حکیم ٬این جهان را چو دریا نهاد ... ؛ یعنی شخص دانا این جهان را مانند دریا فرض می کنه که بوسیله تند باد مواج شده
چو هتاد کشتی بر او ساخته ؛ ضمیر او به آب بر می گردد
از خصوصیات سبک خراسانی است معنی ؛ آن چنان که هفتاد کشتی بر آب روان است پهن کشتی ؛ کشتی بزرگ
بسان عروس ؛ مانند عروس
بیاراسته همچو چشم خروس ؛ همچون چشم خروس درخشنده و زیبا
خروس در نزد ایرانیان باستان به معنی پیک سروش ٬فرشته شب زنده داری ٬مژده دهنده سپری شدن تاریک شب و برآمدن فروغ روز
کرانه ؛ ساحل
بن : ته ٬ عمق
بدانیت که او موج خواهد زدن ؛ ضمیر او به آب بر می گردد یعنی آب دریا مواج میسه
نبی ؛پیامبر وصی : حضرت علی
یار وفی ؛ یار وفادار
دستگیر ؛ یاریگر
خداوندتاج و لوا و سریر : لوا یعنی پرچم /سریر یعنی تخت پادشاهی
خداوند جوی می و انگبین ... یعنی خداوند جوی شراب و عسل
انگبین ؛ عسل /ماء معین :آب گوارا اشاره به چشمه کوثر (آرایه تلمیح )
اگر چشم داری به دیگر سرای .... یعنی اگر به آخرت فکر می کنی به پیامبر و حضرت علی متوسل شو
چشم داشتن کنایه از توجه داشتن
دیگر سرای ؛ آخرت
گرت زین ٬بد آید گناه من است ... یعنی اگر ازین سخن بدت می آید بدان که این دین و راه و روش من است
برین زادم و هم بر این بگذرم .... یعنی من با دوستی علی از مادر زاده شدم و با این عشق و دوستی نیز می میرم
صحبت های دکتر ابراهیم دینانی درباره فردوسی و این شعرش رو می تونید اینجا ببنید
پیوند به وبگاه بیرونی/
به گفتار پیغمبرت راهجوی
دل از تیرگی ها بدین اب شوی
ترا دین و دانش رهاند درست
در رستگاری بباید بجست
که من شارستانم علیم در است
درست این سخن گفت پیغمبر است
گرت زین بد اید گناه منست
چنینست و این دین و راه منست
بنگریم که میان این سه بند سخن هیچ چیز دیگری نمی گنجد بویژه میان دو بند نخست - ازیرا هیچ کدام از بندهای میان این سه بند فردوسی وار نیست
به گمان این کمینه که بسیار در سخن شهنامه چشم و دل داشته ام تنها هفت بند از این سروده ها فردوسی وار است
ترا دین و دانش رهاند درست
در رستگاری بباید بجست
به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگی ها بدین اب شوی
که من شارستانم علیم دراست
درست این سخن گفت پیغمبر است
گرت زین بد اید گناه منست
چنین است و این دین و راه منست
برین زادم و هم بر این بگذرم
چنین دان که خاک پی حیدرم
از این در سخن چند رانم همی
همانا کرانش ندانم همی
پیوند هر بند زنجیره وار است در رستگاری باید جست و به گفتار پیغمبر راهجوی که من شارستانم و علیم در رستگاری است شاید امروز سخن پیامبر و فردوسی را درست درنیابیم در جهان باستان که هر از گاهی روستاها تاراج میشد شهر با داشتن بارو اسودگی می اورد سپس میگوید اگر چشم داری بدیگر سرای - میبینیم کخ زنجیره سخن با این بندها بهم پیوسته و سخنی دیگر در نمی گنجد
من عربم هستم و زبان عربی را هم بسیار دوست دارم و به شعر عربی عشق می ورزم اما به گمانم فردوسی آگاهانه با زبانی پخته و دور از پیچیدگی با زبان پارسی و بی واژگان عربی شاهنامه را سروده است و بیشتر بیتهایی که دارای واژگان عربی است از خود فردوسی نیست - از یاد نبریم که فردوسی سخنوری تواناست و همانگونه که هزاران بیت سره را به اسانی و زیبایی سروده میتوانست ان پانصد بیتی هم که میگ.ویند واژه عربی دارد به فارسی بسراید - مگر نامهای ویزه چون نبی و علی و حیدر و ضحاک که نام است - و به حق همانگونه که ابن اثیر گفته در فصاحت شاهنامه فردوسی قران فارسی است رحمت خداوند بر او باد
بیت نهم. مصراع دوم. باید تصحیح شود:
درست این سخن قول پیغمبر است -> درست این سخن گفت پیغمبر است
دوستتان باید بدونید شعر هایی که درمورد ابوبکر عمر و عثمان در این جا هست مال فردوسی نیست میتوانید در پیج استاد کدکنی این را بفهمید
با سلام و عرض ادب
چنانچه منصفانه به قضیه نگاه کنیم مشخص است که ابیات مورد بحث الحاقی هستند و استدلال دکتر خالقی مطلق صحیح است
دوستان محترم که اطهار عقیده فرمودند که بحث در خصوص مذهب فردوسی بی فایده است باید گفت بحث مذهب در اینجا مطرح نیست بحث اصالت سخن فردوسی مطمح نظر هست و لازم است شاهنامه از ابیات الحاقی پاک شود نمی شود هر بیتی را متعلق به فردوسی دانست صرف نظر از اینکه در وصف چه کسی باشد حتی اگر در وصف ایران و ایرانی باشد بنابراین بحث شناسایی بیتهای الحاقی بسیار درست.نهایتا اینکه جدای از استدلال دکتر خالقی مطلق و اساتید دیگر ، با اندک آشنایی با سبک فردوسی و با اندک شناخت از سخن آن بزرگوار ،الحاقی بودن این ابیات مسجل است حال دلیل الحاق عمدی یا سهوی بود الله اعلم
گرچه داوری در مورد دین و آیین فردوسی در دست شاهنامه پژوهان است و آنان که دانشی برتر و والاتر از دیگر افراد دارند، با اینحال آنچه حقیر بر آن قائلم اینست که باتوجه به اینکه فردوسی دلباختهی فرهنگ پارس بود و جدا از بیتهایی که بر سروده شدنشان توسط فردوسی جای تردید وجود داد، این بزرگوار تنها واژگان را پارسی در اشعار خود به کار برده و تلاش بر جمعآوری هرآنچه از فسون ایران و ایرانیست داشته که گویای ادبیات گسترده، فرهنگ ریشهدار و تبار نژادهی عجم است. او همچنین در شاهنامه از افراد زیادی نام برده که نامشان روشنگر گرایش فردوسی بسوی آیین زرتشت است، که خود آیین آریاییست و از ارمغان عجم. نامهای دیگری هم که از دیگر ملیتها و نژادهاست بجهت سرچشمهی این افسانههاست که به تاریخ برمیگردد و موجب تغییری در ادبیات شکوهمند پارس نمیشود.
درواقع آنچه منجر به زنده ماندن زبان پارسی و یاد عجم میشود، آنهم پس از حمله سهمگین عرب، فردوسی والاگهر است که اگر نبود ایران هم همچون مصر، زبانش را به ناچار زنده بگور میکرد و تسلیم زبان بیگانه میشد.
این برداشت بنده از فردوسی و حماسههایش بود و دلیلی که مرا شیفته سرودههای این بزرگوار میسازد. در آخر جا دارد اضافه کنم که مقصودم نژادپرستی نیست و صرفا بجهت دلبستگی به ادبیات و فرهنگ پارسی است و شگفتی دوام آن در برابر وقایع بیمناک تاریخی آنهم به ارمغان فردوسی.
با سپاس
ابیات فوق شاهکاری پر معنا و پر محتوا از فردوسی بزرگ هستند که در کنار تاریخ, نشان دهنده عقیده صحیح ایرانیان و حبِّ آنها به اسلام و خلفای راشدین است, و همچنین این ابیات, عِلم و دقَّت بالای فردوسی به مسائل تاریخی را نشان میدهد.
کـه خورشـیـد بعد از رسولان مـه - - - نتابـید بر کس زِ بُوبَـکـر بـه
+ نماد: «خورشید» نماد از حیات و زندگی هست.
+ کنایه: «بهترین تابش خورشید بر ابوبکر» کنایه از عزَّت دادن به اسلام بهتر از همه هست.
+ مراعات نظیر: واژگان «مه» و «خورشید», و همچنین, «رسول» و «ابوبکر».
+ قافیه و سجع: «مه» و «به» دارای قافیه هستند.
خورشید که نمادِ «حیات» و «اوج» و «قدرت» هست بیان میکنه که بعد از «رسولان» به کسی نتابید جز ابوبکر «ابوبکر صدّیق» - یعنی بعد از عزَّت و اوجی که دین در زمان رسولان گرفت, به واسطه ابوبکر, «عزَّت» و «جان» دوبارهای به اسلام داده شد.
عُــمَــر کَــرد اِسـلام را آشِــکـار - - - - بیاراست گیتی چو باغِ بهار
+ مراعات نظیر: «گیتی», «باغ» و «بهار».
+ مبالغه: «بیار بودن گیتی».
+ تشبیه: تشبیه شدن «گیتی» به «باغ و بهار».
+ واج آرایی: «عمر» و «آشکار» و «بیار» و «بهار».
عمر رضی الله عنه اسلام رو بر مردم آشکار کرد - در اینجا داره اشاره میکنه به جهاد هایی که امیر المومنین عمر برای گسترش اسلام داشتن, و به صورت مبالغه آمیز میگه: با این مجاهدت ها هستی به مانند باغ و سرزندگی بهار بیار شد.
پس از هر دو آن بود عثمانِ گُزین - - - - خداوند شرم و خداوند دین
+ مبالغه: «خداوند شرم» و «خداوند دین»
+ تکرار: «خداوند».
+ واج آرایی: «آن» و «عثمان» و «گزین» و «دین» و «خداوند».
+ تلمیح: «گُزین» اشاره دارد به گزینش شورا.
پس از ۲ خلیفه اوَّل, ابوبکر و عمر, عثمان بود رضی الله عنهم - گُزین بودن اشاره دارد به انتخابِ شورای شش نفره امر المومنین عُمَر که در آن عثمان منتخب شد؛ در ادامه ایشان را به صورتِ مبالغه آمیز به شکلی خدا خواسته, با شرم و حَیا معرفی میکند؛ کسانی که تاریخ حکومت ایشان را خواندهاند متوجه خواهند شد که در این مصرَع چقدر دقیق صحبت شده است؛ بخش بعد هم اشاره به پاسداری ایشان از دین خداوند دارد؛ بازهم کسانی که تاریخ را خوانده باشند, خواهند دانست که پیروان خوارج در حکومت ایشان, چقدر ایشان را به بهانه های جزئی برای حفاظت ایشان از دین و قرآن آزار دادند.
چـهارم علـی بـود جُـفـت بـتـول - - - - که او را به خوبی ستاید رسول
+ استعاره: «بتول» استعاره از فاطمه رضی الله عنها.
+ قافیه: «بتول» و «رسول».
+ واج آرایی: «چهارم» و «را» و «رسول».
خلیفه چهارم هم علی رضی الله عنه بود که همسر بتول بود, و نبی از ایشان به خوبی تعریف میکنه - بتول استعاره از فاطمه رضی الله عنها هست.
نَـبـی آفتاب و صحـابـان چو مـاه - - - به هم بستهٔ یکدگر راست راه
+ تشبیه: «نبی آفتاب» و «صحابان چو ماه».
+ استعاره: «صحابان» استعاره از صحابه
+ جِناس: «ماه» و «راه».
+ مراعات نظیر: «آفتاب» و «ماه».
+ واج آرایی: «آفتاب» و «صحابان» و «ماه» و «راست» و «راه».
این بیت نیز اشاره به رابطه و جایگاه صحابه با پیامبر دارد, و ارتباط نا گسستنی آنها از یکدیگر را بیان میکند.
به این اشعار الحاقی مینازی؟ کتاب بوسه بر خاک پی حیدر رو بخون که دیگه از این چرتا نگی
متاسفم..
هر کس ذره ای شاهنامه خوانده باشد متوجه میشود که در این شعر واژه ها چقدر ناشیانه و جعلی بکار رفته است.
بسیاری از آنها حتی واژه هایی نبوده که در زمان فردوسی بکار می رفته.خلاص اینکه مگر آرمان فردوسی زنده کردن زبان پارسی نبوده ؟؟البته میدانم از این نظر که کمتر لغات عربی بکار برده ولی همین یک شعر به اندازه کل شاهنامه واژه عربی دارد.
شما یه شاهنامه پیدا کن که این اشعار داخلش نباشه
استاد جلال خالقی مطلق شاهنامه پژوه در پاسخ به پرسشی درباره دین فردوسی تصریح کرد:
من تشیع فردوسی را خیلی عمیق می دانم و معتقدم او شدیدا به مذهب تشیع اعتقاد داشت اما می توان بر روی اسماعیلی یا دوازده امامی بودن او بحث کرد. من بیشتر به دوازده امامی بودن فردوسی معتقدم است.
دوستان توجه کنید این شعر منتسب به فردوسی بسیار ضعیفه و زبان شعر ناشیانه و ربطی به فردوسی نداره... حکومت اسلامی اون دوره(که سنی هم بوده) این شعر را به شاهنامه اضافه کرده، حتی اگه مال خود فردوسی هم باشه از روی اجبار بوده و اگه اینو نمیزاشت تو کتابش احتمالا میکردنش تو گونی... این هم نظر منه
شما نظرتو برای خودت نگه دار لطفا🙏 اشعار ابوبکر و عمر و عثمان فقط الحاقی اند
در این چند بیت، به اندازهی کل شاهنامهی واقعی، واژههای عربی به چشم میخورد! من که تخصصی در شعر و ادبیات ندارم، بسیار بهتر و پارسیتر از این میتوانم سرود. این ابیات وصلهی ناجوری است بر این جامهی زربافت پارسی.
گذشته از این همه واژهی عربی در یک قطعه، که با هدف و رسالت شاهنامه و فردوسی در تضاد است، این ابیات با روحیهی یکتاپرستی این بزرگمرد نیز همخوانی ندارد. چه کسی باور میکند فردوسی-یزدان پرست-بگوید:
منم "بندهی" اَهلِ بَیتِ نَبیّ / "ستاینده"ی خاک پای وَصِّیّ
به امید پالایش گنجینههای ادب پارسی از افزودههای ناجور و نچسب!
اطلاع دقیقی از درست و غلط بودن این بیت ندارم ولی حتی اگه این بیت رو هم حذف کنیم نزدیک ۱۰۰ و خورده ای کلمه عربی باز هم داخل شاهنامه هستند
با سلام و احترام به خدمت ایرانیان گرامی
با توجه به کلیت این شعر به نظر میرسد ابیات 5 تا با 8 بعد از سرودن اولیه به این شعر اضافه شده اند.
زیرا از بیت 9 به بعد فردوسی کبیر تنها در ستایش علی ع و اهل بیت رسول ص شعر سروده است.
این شعر برای حکیم ابوالقاسم فردوسی نیست، از شما که مدیر سایت هستید انتظار می رود با راستی آزمایی مطالب و اشعار را بارگذاری کنید
این لینک هم توضیح کامل داده برای بیت های الحاقی در دیباچه شاهنامه
از این گذشته کتاب بوسه بر خاک پی حیدر هم هست که کامل توضیح داده شیعه بودن فردوسی رو
به باور اینجانب این سروده الحاقیست و اگر چنین قطعاتی در نسخه اصلی وجود داشت هیچگاه سلطان محمود و ایاز و شاعران دربار محمود بهانه ای برای گبر شمردن فردوسی نداشتند , گذشته از آن ما باور فردوسی را در سروده های دیگرش میبینیم که در هیچ کجا تناقض گویی نکرده است .فردوسی که میفرماید :
دل از نور ایمان گر آکنده ای
ترا خامشی به که تو بنده ای
خردمند کین داستان بشنود
به دانش گراید به دین نگرود
چنین حکیمی چگونه میتواند گفتار بالا را بزبان بیاورد, پس میبینید که الحاقی بودن سروده بالا کاملا روشن است حتی اگر با استادی تمام سروده شده باشد. کسانی که بدستور سیاست بازان و متعصبان مذهبی شعر الحاقی میسازند از این نکات در شاهنامه یا غافلند و یا آنرا مشاهده میکنند اما کاری در باره اش نمیتوانند انجام دهند ورفع اشکالات در ارائهء چنین نگرش ساختگی در اشعار الحاقی از همه جهات ممکن نیست.
لطفا یکم درباره رفتار با شیعیان در زمان سلطان محمود تحقیق کنید که انها را مجوس و گبر میخواندند و میگفتند اینها اصلا مسلمان نیستند! حتی فردوسی را هم به همین دلیل شیعه بودن داخل قبرستان مسلمانان دفن نکردند و بعدها تحریف های زیادی در شاهنامه وارد کردند! خود سلطان محمود به شخصه بسیاری شیعه کشته بود
این ابیات از فردوسی بخشی از یک سروده در ستایش دانش، دین و صحابه پیامبر اسلام است. در این بخش، فردوسی به جایگاه و ارزش دانش و دین، همچنین به فضائل چهار خلیفه نخستین اسلام (ابوبکر، عمر، عثمان، و علی) پرداخته و به نقش آنها در استقرار اسلام و هدایت مردم اشاره میکند. سپس با استفاده از تشبیههایی زیبا و استعاری، اهل بیت پیامبر (ص) را به کشتیای در دریای طوفانی جهان تشبیه میکند که همراهی با آنان میتواند راه نجات باشد.
تفسیر ابیات:
تو را دانش و دین رهاند درست / در رستگاری ببایدت جست
معنی: دانش و دین تو را به راه درست هدایت میکنند و باید در پی رستگاری باشی.
و گر دل نخواهی که باشد نژند / نخواهی که دائم بوی مستمند
معنی: اگر نمیخواهی دلت اندوهگین و مستمند باشد، باید به راه درست قدم بگذاری.
به گفتار پیغمبرت راه جوی / دل از تیرگیها بدین آب شوی
معنی: راه هدایت را از سخنان پیامبر بیاب و دلت را از تیرگیها با این آب (دین و دانش) پاک کن.
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی / خداوند امر و خداوند نهی
معنی: آنکه صاحب وحی و کتاب خدا (قرآن) است، که امر و نهی خدا را به مردم رسانده، پیامبر اسلام است.
که خورشید بعد از رسولان مه / نتابید بر کس ز بوبکر به
معنی: فردوسی میگوید بعد از پیامبران، کسی بهتر و برتر از ابوبکر درخشش نداشته است.
عمر کرد اسلام را آشکار / بیاراست گیتی چو باغ بهار
معنی: عمر اسلام را آشکار کرد و جهان را همچون باغی در بهار آراست.
پس از هر دو آن بود عثمان گزین / خداوند شرم و خداوند دین
معنی: بعد از ابوبکر و عمر، عثمان که صاحب شرم و دین بود، به عنوان خلیفه انتخاب شد.
چهارم علی بود جفت بتول / که او را به خوبی ستاید رسول
معنی: چهارمین خلیفه علی (علیهالسلام) است که همسر فاطمه (بتول) بود و پیامبر (ص) او را بسیار ستود.
که من شهر علمم علیم در است / درست این سخن قول پیغمبر است
معنی: پیامبر گفت من شهر علم هستم و علی درِ آن است؛ این سخن پیامبر درست است.
علی را چنین گفت و دیگر همین / کز ایشان قوی شد به هر گونه دین
معنی: پیامبر این سخنان را درباره علی گفت و این امر باعث شد که دین در همه جوانب قویتر شود.
نبی آفتاب و صحابان چو ماه / به هم بستهٔ یکدگر راست راه
معنی: پیامبر مانند آفتاب است و صحابه همچون ماه، و همه با هم در راهی مستقیم و درست هستند.
منم بندهٔ اهل بیت نبی / ستایندهٔ خاک پای وصی
معنی: فردوسی خود را بنده اهل بیت پیامبر و ستاینده خاک پای علی (وصی پیامبر) معرفی میکند.
حکیم این جهان را چو دریا نهاد / بر انگیخته موج از او تندباد
معنی: خداوند این جهان را همچون دریایی قرار داد که امواج آن از طوفانهای تند بهپا میخیزند.
چو هفتاد کشتی بر او ساخته / همه بادبانها بر افراخته
معنی: فردوسی جهان را به دریایی با هفتاد کشتی تشبیه میکند که همه با بادبانهای افراشته بر روی آن در حرکت هستند.
یکی پهن کشتی به سان عروس / بیاراسته همچو چشم خروس
معنی: در میان آنها یک کشتی پهن و زیبا همانند عروس، بهزیبایی آراسته شده است.
محّمد بدو اندرون با علی / همان اهل بیت نبی و ولی
معنی: پیامبر (محمد) و علی، و همچنین اهل بیت در این کشتی هستند.
خردمند کز دور دریا بدید / کرانه نه پیدا و بن ناپدید
معنی: خردمند وقتی این دریا را از دور میبیند، متوجه میشود که کرانه و ته آن پیدا نیست.
بدانست کو موج خواهد زدن / کس از غرق بیرون نخواهد شدن
معنی: او میفهمد که دریا موج خواهد زد و کسی از غرق شدن نجات نخواهد یافت.
به دل گفت اگر با نبی و وصی / شوم غرقه دارم دو یار وفی
معنی: در دل میگوید اگر با پیامبر و وصی (علی) غرق شوم، دو یار وفادار دارم.
همانا که باشد مرا دستگیر / خداوند تاج و لوا و سریر
معنی: خداوند تاج، پرچم و تخت، به یقین مرا یاری خواهد کرد.
اگر چشم داری به دیگر سرای / به نزد نبی و علی گیر جای
معنی: اگر به زندگی پس از مرگ اعتقاد داری، جایگاهت را نزد پیامبر و علی بجوی.
گرت زین بد آید گناه من است / چنین است و این دین و راه من است
معنی: اگر این سخن به نظرت بد میآید، این گناه من است، اما این دین و راه من است.
بر این زادم و هم بر این بگذرم / چنان دان که خاک پی حیدرم
معنی: من بر این عقیده به دنیا آمدهام و بر همین عقیده از دنیا خواهم رفت؛ بدان که من خاک پای علی (حیدر) هستم.
دلت گر به راه خطا مایل است / تو را دشمن اندر جهان خود دل است
معنی: اگر دلت به راه خطا گرایش دارد، بدان که دشمن تو در جهان، خود دلت است.
نباشد جز از بیپدر دشمنش / که یزدان به آتش بسوزد تنش
معنی: دشمن علی کسی نیست جز آنکه بیپدر (بیاصل و نسب) است، و خداوند او را به آتش دوزخ خواهد سوزاند.
هر آنکس که در جانش بغض علی است / از او زارتر در جهان زار کی است
معنی: هرکس در دلش دشمنی با علی داشته باشد، هیچکس از او بدبختتر در جهان نیست.
نگر تا نداری به بازی جهان / نه برگردی از نیک پی همرهان
معنی: مراقب باش که دنیا را به بازی نگیری و از همراهی با نیکمردان روی نگردانی.
همه نیکیات باید آغاز کرد / چو با نیکنامان بوی همنورد
معنی: باید همیشه نیکی را آغاز کنی، چرا که با نیکنامان هممسیر هستی.
از این در سخن چند رانم همی / همانا کرانش ندانم همی
معنی: چقدر میتوانم در این باره سخن بگویم؟ به نظر میرسد که پایانی برای آن نمییابم.
نتیجهگیری:
این ابیات سرشار از تمجید فردوسی از اهل بیت پیامبر و صحابه است. او بر نقش آنان در هدایت مردم تأکید میکند و خود را بنده و ستایندهٔ آنها میداند. همچنین، در این سروده توصیه میکند که برای نجات در دنیا و آخرت باید به پیامبر و علی و اهل بیت نزدیک شد و از دشمنی با آنان دوری کرد. فردوسی با بیان این مطالب به اهمیت ایمان و دینداری در زندگی و رستگاری اشاره میکند.