گنجور

بخش ۷

وز آن لشکر ترک هومان دلیر
به پیش برادر بیامد چو شیر
که ای پهلوان رد افراسیاب
گرفت اندر این دشت ما را شتاب
به هفتم فراز آمد این روزگار
میان بسته در جنگ چندین سوار
از آهن میان سوده و دل ز کین
نهاده دو دیده به ایران زمین
چه داری به روی اندر آورده روی
چه اندیشه داری به دل در بگوی
گرت رای جنگست جنگ آزمای
ورت رای برگشتن ایدر مپای
که ننگست از این بر تو ای پهلوان
بدین کار خندند پیر و جوان
همان لشکرست این که از ما بجنگ
برفتند و رفته ز روی آب و رنگ
کز ایشان همه رزمگه کشته بود
زمین سر به سر رود خون گشته بود
نه زین نامداران سواری کم است
نه آن دوده را پهلوان رستم است
گرت آرزو نیست خون ریختن
نخواهی همی لشکر انگیختن
ز جنگ‌آوران لشکری برگزین
به من ده تو بنگر کنون رزم و کین
چو بشنید پیران ز هومان سخن
بدو گفت مشتاب و تندی مکن
بدان ای برادر که این رزمخواه
که آمد چنین پیش ما با سپاه
گزین بزرگان کیخسروست
سر نامداران هر پهلوست
یکی آنک کیخسرو از شاه من
بدو سر فرازد به هر انجمن
و دیگر که از پهلوانان شاه
ندانم چو گودرز کس را به جاه
به گردن‌فرازی و مردانگی
به رای هشیوار و فرزانگی
سه دیگر که پرداغ دارد جگر
پر از خون دل از درد چندان پسر
که از تن سرانشان جدا مانده‌ایم
زمین را به خون گرد بنشانده‌ایم
کنون تا به تنش اندرون جان بود
بر این کینه چون مار پیچان بود
چهارم که لشکر میان دو کوه
فرود آوریدست و کرده گروه
ز هر سو که پویی بدو راه نیست
براندیش کین رنج کوتاه نیست
بکوشید باید بدان تا مگر
از آن کوه‌پایه برآرند سر
مگر مانده گردند و سستی کنند
به جنگ اندرون پیشدستی کنند
چو از کوه بیرون کند لشکرش
یکی تیرباران کنم بر سرش
چو دیوار گرد اندر آریمشان
چو شیر ژیان در بر آریمشان
بر ایشان بگردد همه کام ما
برآید به خورشید بر نام ما
تو پشت سپاهی و سالار شاه
برآورده از چرخ گردان کلاه
کسی کو به نام بلندش نیاز
نباشد چه گردد همی گرد آز
و دیگر که از نامداران جنگ
نیاید کسی نزد ما بی‌درنگ
ز گردان کسی را که بی‌نام‌تر
ز جنگ سواران بی‌آرام‌تر
ز لشکر فرستد به پیشت بکین
اگر برنوردی بر او بر زمین
ترا نام از آن برنیاید بلند
به ایرانیان نیز ناید گزند
وگر بر تو بر دست یابد به خون
شوند این دلیران ترکان زبون
نگه کرد هومان به گفتار اوی
همی خیره دانست پیکار اوی
چنین داد پاسخ کز ایران سوار
نباشد که با من کند کارزار
ترا خود همین مهربانیست خوی
مرا کارزار آمدست آرزوی
وگر کت به کین جستن آهنگ نیست
به دلت اندرون آتش جنگ نیست
کنم آنچ باید بدین رزمگاه
نمایم هنرها به ایران سپاه
شوم چرمهٔ گامزن زین کنم
سپیده دمان جستن کین کنم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وز آن لشکر ترک هومان دلیر
به پیش برادر بیامد چو شیر
هوش مصنوعی: از میان آن لشکر ترک، هومان شجاع به سوی برادرش آمد، مانند شیری قوی و دلیر.
که ای پهلوان رد افراسیاب
گرفت اندر این دشت ما را شتاب
هوش مصنوعی: ای پهلوان، در این دشت ما را به سرعت به سوی افراسیاب ببر.
به هفتم فراز آمد این روزگار
میان بسته در جنگ چندین سوار
هوش مصنوعی: این روزگار در اوج خود قرار دارد و در میان آن، چندین سوار (و جنگجو) در نبردی سخت مشغول جنگیدن هستند.
از آهن میان سوده و دل ز کین
نهاده دو دیده به ایران زمین
هوش مصنوعی: دو چشمی که پر از کینه است، از دل نگران و خشمگین، به سرزمین ایران نگاه می‌کند و دلش در میان زنجیرهایی از آهن اسیر شده است.
چه داری به روی اندر آورده روی
چه اندیشه داری به دل در بگوی
هوش مصنوعی: چه چیزی بر چهره‌ات نمایان است و در دل چه افکاری را در سر می‌پروری؟
گرت رای جنگست جنگ آزمای
ورت رای برگشتن ایدر مپای
هوش مصنوعی: اگر تصمیم به جنگ داری، با شجاعت وارد میدان شو، اما اگر تصمیم به برگشتن داری، هرگز قدم پیش نگذار.
که ننگست از این بر تو ای پهلوان
بدین کار خندند پیر و جوان
هوش مصنوعی: تو ای پهلوان، تو در این کار باعث خجالت هستی که همه، چه پیر و چه جوان، به تو می‌خندند.
همان لشکرست این که از ما بجنگ
برفتند و رفته ز روی آب و رنگ
هوش مصنوعی: این که گروهی از ما در میدان نبرد رفته‌اند، همان لشکری است که هنوز بازنگشته و از صفات و ظاهرشان خبری نیست.
کز ایشان همه رزمگه کشته بود
زمین سر به سر رود خون گشته بود
هوش مصنوعی: از آنها، همه جا میدان جنگ پر از کشتگان بود و زمین به تمام معنا سرشار از خون گشته بود.
نه زین نامداران سواری کم است
نه آن دوده را پهلوان رستم است
هوش مصنوعی: نه تنها از میان این نامداران کسی کم نیست که نیز در این خاندان کسی به قدرت رستم وجود ندارد.
گرت آرزو نیست خون ریختن
نخواهی همی لشکر انگیختن
هوش مصنوعی: اگر آرزویی نداری، نباید به جنگ و خونریزی دست بزنید.
ز جنگ‌آوران لشکری برگزین
به من ده تو بنگر کنون رزم و کین
هوش مصنوعی: از میان جنگجویان، گروهی را انتخاب کن و به من نشان بده که اکنون چگونه جنگ و کینه‌ورزی هستند.
چو بشنید پیران ز هومان سخن
بدو گفت مشتاب و تندی مکن
هوش مصنوعی: وقتی پیران سخنان هومان را شنیدند، به او گفتند: عجله نکن و خشمگین نشو.
بدان ای برادر که این رزمخواه
که آمد چنین پیش ما با سپاه
هوش مصنوعی: بدان ای برادر که این جنگجو که با این سپاه به سوی ما آمده است.
گزین بزرگان کیخسروست
سر نامداران هر پهلوست
هوش مصنوعی: انتخاب و انتخاب شدن از میان بزرگانی است که در مقام و نام و شخصیت بلندمرتبه قرار دارند.
یکی آنک کیخسرو از شاه من
بدو سر فرازد به هر انجمن
هوش مصنوعی: شخصی مانند کیخسرو از طرف من به هر جمعیتی لباس علم و ادب می‌پوشد و در شأن و مقام به معرفی من می‌پردازد.
و دیگر که از پهلوانان شاه
ندانم چو گودرز کس را به جاه
هوش مصنوعی: من نمی‌شناسم کسی را در میان پهلوانان مانند گودرز که به شهرتش برسد.
به گردن‌فرازی و مردانگی
به رای هشیوار و فرزانگی
هوش مصنوعی: به خودبینی و خودستایی و همچنین به عقل و دانش و خردمندی تأکید می‌کند.
سه دیگر که پرداغ دارد جگر
پر از خون دل از درد چندان پسر
هوش مصنوعی: پسر جوانی که داغ سنگینی بر دل دارد و از درد بسیار رنج می‌برد.
که از تن سرانشان جدا مانده‌ایم
زمین را به خون گرد بنشانده‌ایم
هوش مصنوعی: ما از بدن سردمدارانشان جدا شده‌ایم و زمین را با خون خود رنگین کرده‌ایم.
کنون تا به تنش اندرون جان بود
بر این کینه چون مار پیچان بود
هوش مصنوعی: اکنون که درون بدن او جان وجود دارد، این کینه مانند ماری پیچیده و در معرض خطر است.
چهارم که لشکر میان دو کوه
فرود آوریدست و کرده گروه
هوش مصنوعی: در چهارمین مرحله، آن گروه که در میان دو کوه اردو زده‌اند، آماده نبرد هستند.
ز هر سو که پویی بدو راه نیست
براندیش کین رنج کوتاه نیست
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، راهی نمی‌یابی، پس خوب فکر کن که این رنج و زحمت، کوتاه‌مدت نیست.
بکوشید باید بدان تا مگر
از آن کوه‌پایه برآرند سر
هوش مصنوعی: باید تلاش کنید تا شاید از پای کوه بالا بروید و به قله برسید.
مگر مانده گردند و سستی کنند
به جنگ اندرون پیشدستی کنند
هوش مصنوعی: آیا آن‌ها باید بمانند و در جنگ تردید کنند، یا باید پیش‌قدم شوند و عمل کنند؟
چو از کوه بیرون کند لشکرش
یکی تیرباران کنم بر سرش
هوش مصنوعی: وقتی لشکرش از کوه خارج شود، من یکی مثل تیراندازی به سمت او حمله می‌کنم.
چو دیوار گرد اندر آریمشان
چو شیر ژیان در بر آریمشان
هوش مصنوعی: چنان که دیوار را دور خود می‌سازیم، به مانند شیری قوی و نیرومند، از آن‌ها حمایت می‌کنیم.
بر ایشان بگردد همه کام ما
برآید به خورشید بر نام ما
هوش مصنوعی: همه آرزوهای ما به سمت آن‌ها می‌چرخد و با نام ما، بر آفتاب تابان می‌شود.
تو پشت سپاهی و سالار شاه
برآورده از چرخ گردان کلاه
هوش مصنوعی: تو فرمانده‌ای با اقتدار و پرچم دارایی که از دوران و تقدیر خود به موفقیت رسیده‌ای.
کسی کو به نام بلندش نیاز
نباشد چه گردد همی گرد آز
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر نام بزرگی‌اش نیازی نباشد، در چه چیزی می‌تواند بزرگ نمایی کند؟
و دیگر که از نامداران جنگ
نیاید کسی نزد ما بی‌درنگ
هوش مصنوعی: و دیگر هیچ‌کس از دلاوران جنگ به سرعت به ملاقات ما نخواهد آمد.
ز گردان کسی را که بی‌نام‌تر
ز جنگ سواران بی‌آرام‌تر
هوش مصنوعی: از میان افرادی که در میدان جنگ هستند، کسی را پیدا کن که نه تنها نامش کمتر شناخته شده است، بلکه از سواران جنگی نیز آرام‌تر و بی‌تاب‌تر به نظر می‌رسد.
ز لشکر فرستد به پیشت بکین
اگر برنوردی بر او بر زمین
هوش مصنوعی: اگر از جانب لشکر به سمت تو حمله کنند و تو با آنها درگیر شوی، باید آماده باشی که مواجهه کنی و بر زمین بیفتند.
ترا نام از آن برنیاید بلند
به ایرانیان نیز ناید گزند
هوش مصنوعی: نام تو چنان بلند است که حتی به ایرانیان نیز آسیبی نمی‌زند.
وگر بر تو بر دست یابد به خون
شوند این دلیران ترکان زبون
هوش مصنوعی: اگر این دلیران ترک به دستت بیفتند، به خون خواهند غلتید و ذلیل خواهند شد.
نگه کرد هومان به گفتار اوی
همی خیره دانست پیکار اوی
هوش مصنوعی: هومان به سخن او نگاه کرد و متوجه شد که او در حال آماده شدن برای نبرد است.
چنین داد پاسخ کز ایران سوار
نباشد که با من کند کارزار
هوش مصنوعی: او اینگونه پاسخ داد که در ایران هیچ سوارکاری نیست که قادر باشد با من جنگ کند.
ترا خود همین مهربانیست خوی
مرا کارزار آمدست آرزوی
هوش مصنوعی: محبت و مهربانی تو باعث شده که من با خودم در مبارزه و چالش باشم.
وگر کت به کین جستن آهنگ نیست
به دلت اندرون آتش جنگ نیست
هوش مصنوعی: اگر برای مقابله با دشمنان و کینه‌توزی‌ها انگیزه‌ای نداری، در دل خود آتش جنگی حس نمی‌کنی.
کنم آنچ باید بدین رزمگاه
نمایم هنرها به ایران سپاه
هوش مصنوعی: من باید در این میدان نبرد کارهایی انجام دهم و استعدادهایم را به سپاه ایران نشان دهم.
شوم چرمهٔ گامزن زین کنم
سپیده دمان جستن کین کنم
هوش مصنوعی: در صبح زود تصمیم دارم که به راه بیفتم و به دنبال حقیقت یا هدفی بروم.